نویسنده:امام ابوالحسن ندوی
مترجم:مفتی قاسم قاسمی
منبع:مجله:ندای اسلام«دارالعلوم زاهدان»
اهمیت انسان در جهان هستی
سرنوشت این جهان، همواره در گرو سرنوشت انسان بوده و هست؛ و سعادت و شقاوت در آن، با وجود انسان معنا یافته است. اگر انسان حقیقی در جهان وجود داشته باشد، فقدان هر چیز قابل فخر دیگر، از قبیل مال و ثروت، و زینت و جمال، ضرر و خسارت چندانی بهحساب نمیآید؛ زیرا وجود انسان حقیقی، جای هر چیز دیگری را در جهان پر میکند، و هر خسارتی را جبران و هر کمبودی را برطرف مینماید. انسان واقعی با تلاش، سرزندگی، همت و ارادهاش میتواند هر آنچه را که جهان از دست داده، دوباره به شکل بهتری به آن بازگرداند.
ناکامی و بحران در جهان، از فقدان ابزار و امکانات بهوجود نمیآید، بلکه آنچه سبب ناکامی و بحران در جهان میشود، استفاده نادرست و نابهجا از نعمتها و امکانات است. در تاریخ طولانی و پرحادثه این جهان، اگر فاجعه و مصیبتی رخ داده، بدونشک سبب آن گمراهی انسان و انحراف او از فطرت سلیم و صراط مستقیم بوده است. ابزار و امکانات از خود اختیاری نداشته و همیشه تحت فرمان انسان بودهاند، و اگر تقصیری متوجه آنها باشد، این است که به سرعت و گستردگی فاجعه کمک کردهاند.
اسرار و شگفتیهای فطرت انسانی
این جهان گسترده، پر از اسرار و شگفتیهاست؛ زیباییهایش چشمها را خیره و عقلها را مبهوت میکند، و آدمی را به حیرت و شگفتی وامیدارد. اما این جهان با همه گستردگیاش در برابر اسرار فطرت انسان و شگفتیهای آن، و در برابر استعدادها و توانمندیهای پیدا و پنهان انسان، اعماق قلب، بلندی فکر، عشق و سوز درون، آرزوهای پایانناپذیر و همت بلندش که گستردهترین فتوحات و بزرگترین لذتها، نعمتها و موهبتها او را اشباع و راضی نمیکند، همچون قطرهای در برابر دریا و ذرهای در برابر صحراست. آری، این جهان با تمام گستردگیاش در وسعت بیکران قلب بشری و اعماق آن، چنان گم میشود که سنگریزهای در اقیانوسی. و بهراستی که کوهها در مقابل ایمان محکم و استوار یک انسان احساس حقارت میکند، و آتشهای فروزان در برابر عشق و محبت جوشان انسانی خود را حقیر و کوچک میشمارد، و دریاها در مقابل قطره اشک پاکی که از چشم یک انسان بر اثر خوف و خشیت الهی یا ترحم بر بیچارهای یا پشیمانی از تقصیری میچکد، احساس خجلت و شرمندگی میکند. آری! هرگاه زیبایی سیرت، حسن اخلاق، و رقّت و لطافت عاطفه و احساسات انسان تجلّی مییابد، هر کمال و جمال دیگری را از رونق میاندازد. اینجاست که میتوان انسان را ارزندهترین گوهر و شاهبیت جهان هستی و بزرگترین نشانه از نشانههای آفریدگار نوآفرین و حکیم دانست، و همانا خداوندست که انسان را در زیباترین صورت، کاملترین سیرت و با نیکوترین سیما و اندام خلق کرده است.
ارزش انسان بالاتر از هر ارزیابی و قیمتی
جهان مادی با تمام داشتهها، ثروتها، معادن و حکومتهایش نمیتواند برای عقیده یک انسان، عقیده و باوری که هیچ شک و تردیدی به آن راه ندارد، قیمت تعیین کند؛ و نمیتواند جای عشق و محبتی را که فراتر از مادیت و مصلحتگرایی است، پر کند. آری، جهان با همه امکاناتش نمیتواند قائممقام احساسات و عواطف زیبایی شود که فراتر از مرزها و محدودههاست، یا جای آن اخلاصی را بگیرد که بینیاز از اغراض مادیست، یا قائممقام اخلاقی شود که بالاتر از قیمتگذاری و انتقام است، و یا جای کار خیرخواهانه و مخلصانهای را بگیرد که بینیاز از ستایش و پاداش است.
آری! آنگاه که انسان خویشتن خویش را بشناسد و قیمت اصلیاش را مطالبه کند، جهان در تعیین و ادای قیمتش ناتوان میماند؛ و آنگاه که انسان از عمق و ظرفیت وجودش آگاه شود و زمام عزم و همتش را در شاهراه زندگی بهدست گیرد و سوار بر اسب راهوار نفس و با تکیه بر سرشت و فطرتش به حرکت درآید، این جهان در برابرش به قفس تنگ و کوچکی میماند که نور و هوا به آن راه ندارد.
حقا که پیمایش ژرفای وجود انسان و دسترسی به عمق تواناییها و استعدادهایش مشکل، و احاطه بر اسرار وجود و کشف حقیقت و ماهیتش ناممکن است. شگفتیهایش تمامنشدنی، علم، حلم، ایثار، زهد، کرم و بزرگواری، محبت و رحمت، مهربانی و احسان، لطافت طبع و دقّت احساس، عزت نفس و فروتنی، ظرفیتش برای کسب معرفت و شناخت پروردگار، فداکاریش در جهت رضای الهی و خوشبختی بنینوع خویش، و استعداد و توانمندیش برای کسب هر علم دقیق و عمیق و هر دانش جدید و مفیدی، حیرتانگیز است و عقلا و اندیشمندان را ماتومبهوت کرده است.
کارنامه نبوّت محمّدی
بهراستی که وجود چنین انسانی با این ویژگیها، کلید دستیابی به هر خیر و سعادت، و راهحل هر بحران و مسئلهای است. اما وقتی ساختار این انسان دچار کجی و انحراف، فرهنگ و اخلاقش دچار فساد، و وجودش نادر و نایاب میشود و کسی نمیماند که راه اصلاح و بازگشتی پیشرویش بگذارد، ظهور پیامبری الهی برای دستگیری و نجات جامعه انسانی موضوعیت مییابد؛ چنانکه موضوع بعثت همه انبیا و هدف هر پیامبری در عصر خویش این بوده است که انسانهای راهگمکرده و فاسد را راهنمایی و اصلاح کنند و به تربیت و تکثیر انسانهای خوب همت گمارند و هرگاه انسان واقعی از صحنه جهان غایب شد، او را تلاش کنند. دراینمیان، کار کارستانی که پیامبر اسلام حضرت محمّد، صلّیاللهعلیهوسلّم، در تربیت «انسان» از نظر کیفی و کمّی کرد، تاریخ گذشته بشر همانند آن را سراغ ندارد، و چشم فلک چنان تربیتیافتگان برجسته و ممتازی را هیچگاه بهخود ندیده است. آری، تربیت یک امت منسجم و هماهنگ که بنیاد آن بر مبدأ واحدی استوار است و برای یک هدف واحد با یکدیگر همکاری دارند، کارنامه نبوّت محمّدی و معجزه بزرگ آن است.
حضرت محمّد، صلّیاللهعلیهوسلّم، کار انسانسازی و اصلاح را از نقطهای آغاز کرد که هیچ پیامبر و مصلحی کارش را از آنجا آغاز نکرده بود و به آن مکلّف نشده بود؛ علتش این است که سطح فکری و اجتماعی امتهای پیشین، از جاهلیت زمان پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، بسیار فراتر بود، با وجود این، آنحضرت مساعی خویش را به سطحی رساند که تلاش هیچ پیامبری بدانجا نرسیده بود. رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، کارش را از آنجا آغاز کرد که نقطه پایان حیوانیت و نقطه آغاز انسانیت بود و آن را به سطحی رساند که اوج انسانیت بهحساب میآید و بالاتر از آن مرحلهای بهجز نبوّت نیست، و نبوّت نیز با خود ایشان به نقطه کمال رسید و ختم شد.
واقعیتی زیباتر از خیال و بالاتر از تصور
بدون تردید هر فردی از افراد تربیتشده در مکتب نبوی و پیامبر خاتم، صلّیاللهعلیهوسلّم، معجزهای مستقل، نشانهای از نشانههای نبوّت، شاهکاری از شاهکارهای جاویدان آن، و دلیل روشنی بر افضل و اشرف بودن نوع انسان است. میتوان ادعا کرد که هیچ هنرمند تصویرگری با قلم توانا و قدرت تخیّل و تفکّرش نتوانسته تصویری زیباتر و جالبتر از آنچه که این افراد در حقیقت و به گواهی تاریخ به آن متصف شدند، ترسیم کند؛ و نیز هیچ شاعری نتوانسته با طبع خیالانگیزش، سیمایی نیکوتر و سیرهای عطرآگینتر از سیما و سیرت آنان ارائه نماید. همچنین اگر همه ادیبان جهان در یکجا گرد هم آیند و بخواهند در مورد عالیترین نمونه انسانی بحث کنند، حتی در عالم خیال هم نمیتوانند به آنچه برسند که تربیتیافتگان و فارغالتحصیلان مکتب نبوی در عالم واقعیت بدان متصف بودند؛ صفاتی چون ایمان راسخ، علم عمیق، قلب پاک، زندگی دور از تصنّع و تکلّف و پاکیزه از ریا و نفاق، وجودی خالی از خودخواهی و خودستایی، ترس از الله، عفت و پاکیزگی از گناه، شفقت و مهربانی بر خلق، احساسات لطیف، شجاعت و جوانمردی، ذوق عبادت و شوق شهادت در راه الله، شبزندهداری، زهد و بیرغبتی به مادیت و زرقوبرق زودگذر زندگی، رسیدگی به مشکلات مردم و ترجیح آسایش دیگران بر آسایش خویش، و عدالتمحوری. آری، آنان به مجموعه این اوصاف متصف بودند، چیزی که نمونه آن در تاریخ امتهای دیگر دیده نمیشود.
بنیادهای جامعه اسلامی
عناصر تشکیلدهنده جامعه اسلامی عبارت بود از راستگویی و امانتداری تاجر مسلمان، عزت نفس و تلاش فقرا، خیرخواهی کارگران زحمتکش، سخاوت و همدردی ثروتمندان، عدالت و حکمت قضات، اخلاص و امانت متولیان امر، فروتنی و رأفت دولتمردان، نیروی کار خادمان مخلص، و درستکاری خزانهداران و محافظان اموال. پس بدیهی است حکومت و جامعهای که از عناصر مذکور تشکیل شده باشد، مشعلدار هدایت و دعوت خواهد بود، و همواره اهداف و ارزشهای معنوی را بر منافع مادی، و هدایترسانی را بر مالیاتگیری ترجیح خواهد داد. و بنابر تأثیرات چنین نوع حکومتی بود که در زندگی عموم مردم صفاتی مانند ایمان، عمل، صداقت، اخلاص، تلاش، جدیت، عدل، انصاف، میانهروی و اعتدال بهوضوح مشاهده میشد.
موفقیت فرد صالح در آزمونها و فرازونشیب زندگی
انسان صالح و شایستهای که در مکتب نبوّت پرورش یافته بود، در هر آزمونی که معمولاً نقاط ضعف افراد در آن بروز میکند، موفق از آب درمیآمد و مانند طلای خالص و ناب از بوته آزمایش خارج میگشت. این انسان صالح در سختترین شرایط، چنان نمونههای بلندی از نیروی ایمان و اراده، تأثیر تربیت نبوی، حسن عاطفه، احساس مسئولیت، امانتداری، زهد و ایثار از خود نشان میداد که علمای اخلاق و روانشناسان انتظار آن را از هیچ کسی نداشته و ندارند، و تاریخنگاران ادوار مختلف، مشابه آن را در جایی ثبت نکردهاند.
یکی از دقیقترین و شگفتانگیزترین این موقعیتها موقعیت امیر و حاکمی است که با وجود اینکه در مقابل کسی مسئول و پاسخگو نیست و کسی بر او مراقبتی ندارد و از مصونیت قضایی نیز برخوردار است، اما معالوصف در زندگی شخصی و در بهرهمندی از اموالی که در اختیارش هست و شرع اسلام استفاده از آنها را برای او جایز و مباح قرار داده و در عرف عام هم مشکلی ندارد، زهد و بیرغبتی اختیار میکند و بههیچوجه به دنیای فانی دل نمیبندد.
زهد و سادهزیستی حکام و دولتمردان
یکی از نمونههای تأملبرانگیز و جالب در این خصوص، واقعهای است مربوط به همسر حضرت ابوبکر صدّیق، رضیاللهعنه، اولین خلیفه مسلمانان، که گویند روزی در دلش خواهش خوردن شیرینی پیدا شد و او به این منظور مقداری از مخارج روزانهاش را پسانداز کرد تا پس از چند روز مقداری شیرینی تهیه کند. اما وقتی ابوبکر صدّیق، رضیاللهعنه، از این موضوع اطلاع یافت، درهمهای پسانداز شده را به بیتالمال بازگرداند و دستور داد به همان مقدار از حقوق ایشان کسر کنند، و گفت که از این تجربه ثابت شد که مقدار پساندازشده از مخارج اساسی خانواده من اضافه بوده است و بیتالمال برای این منظور نیست که خانواده حاکم با آن به عیش و خوشگذرانی بپردازد.
در همین خصوص تصویر راستین دیگری از سفر رسمی و حکومتی عمر فاروق، رضیاللهعنه، قدرتمندترین خلیفه و حاکم اسلامی که بر قلمرو بسیار گستردهای حکم میراند و از ابهت و شنیدن نامش دلها به لرزه میافتاد، ارائه میشود. مؤرخ شهیر علامه ابنکثیر با قلم رسایش رویداد سفر تاریخی خلیفه دوم مسلمانان برای فتح و آزادی بیتالمقدس را اینگونه به تصویر کشیده است: عمربنخطاب، رضیاللهعنه، در این سفر بر شتری خاکستریرنگ سوار بود. کلاه و عمامهای بر سر نداشت و طاسی سرش در زیر آفتاب میدرخشید. پاهایش بدون رکاب از دو طرف پالان شتر آویزان بود. روی پالان، چادر ضخیم و پشمیای قرار داشت که به هنگام سوار شدن بر آن مینشست و آنگاه که پیاده میشد از آن بهجای زیرانداز و بستر خواب استفاده میکرد. چمدانش عبارت بود از پوست یا پارچهای که پر از لیف درخت خرما بود؛ هنگام سوار شدن چمدانش بود و هنگام پیاده شدن بالشتش که به آن تکیه میزد. جنس پیراهنش از کرباس بود و کنارهاش از کثرت استفاده پاره شده بود. وقتی به جابیه رسید، دستور داد بزرگ منطقه جابیه را فرابخوانند. جلومس را [که کشیشی مسیحی بود] فراخواندند. حضرت فرمود: پیراهنم را بشویید و پارگیش را بدوزید و به من لباسی عاریت بدهید. پیراهنی از جنس کتان برایش آورند. پرسید: این چیست؟ گفتند: کتان است. فرمود: کتان چیست؟ برایش توضیح دادند؛ آنگاه پیراهنش را درآورد و پیراهن عاریتی را پوشید. طبق دستور، پیراهن خلیفه را شستند، پیوند زدند و به خدمت ایشان آوردند. پیراهن کتان را درآورد و پیراهن خود را پوشید. جلومس که شاهد این صحنه عجیب بود، خطاب به سیّدنا عمر، رضیاللهعنه، گفت: شما پادشاه عربها هستید، اگر لباس بهتری میپوشیدید و بهجای شتر که سواری مناسبی برای سفر در این منطقه نیست بر اسب سوار میشدید، ابهتتان در چشم رومیان بیشتر میشد. فاروق اعظم، رضیاللهعنه، فرمود: ما قومی هستیم که الله تعالی با اسلام به ما عزت بخشیده است و ما با عزت الهی هیچ چیز دیگری را عوض نمیکنیم. سرانجام [با اصرار] اسبی را حاضر کردند و قبل از اینکه زین و پالانی بر آن بنهند، خلیفه چادرش را بر آن نهاد و بر پشتش نشست؛ اما بلافاصله گفت: نگه دارید! نگه دارید! تا حالا ندیدهام که مردم سوار شیطان شوند. بهناچار شترش را آوردند و ایشان بر آن سوار شد [و به راهش ادامه داد].(تاریخ البدایه و النهایه: ۷/۵۹ـ۶۰)
در تاریخ طبری بخشی از رویداد سفر خلیفه دوم به شام اینگونه روایت شده است: حضرت عمر، رضیاللهعنه، به قصد سفر از مدینه خارج شد و حضرت علی، رضیاللهعنه، را در مدینه جانشین خود مقرّر کرد. شماری از صحابه را نیز همراه خود برد و شتابان به طرف «أیْله» (شهری در شمال دریای سرخ) سیر میکرد. چون به نزدیک أیْله رسیدند، از جاده اصلی کناره گرفت. غلامش به دنبالش رفت، تا اینکه در جایی از مرکبش پیاده شد و به تجدید وضو پرداخت. سپس برگشت و بر شتر غلامش سوار شد که پوستین وارونهای بر پشت آن بود و مرکبش را به غلامش داد. وقتی نخستین گروه از مردم أیْله به پیشواز خلیفه آمدند، از ایشان پرسیدند: امیرالمؤمنین کجاست؟ پاسخ داد: پیش روی شماست. اما مردم [از هیئت و ظاهر ساده خلیفه، ایشان را نشناختند و در جستوجوی امیرالمؤمنین] جلوتر رفتند و از کنار ایشان عبور کردند. سیّدنا عمر به راهش ادامه داد تا اینکه وارد شهر أیْله شد و در آنجا فرود آمد. دراینمیان به مردمی که به پیشواز خلیفه رفته و هنوز در جستوجوی ایشان بودند، خبر رسید که امیرالمؤمنین وارد أیْله شده و در آنجا فرود آمده است؛ آنگاه همه بهسوی ایشان بازگشتند.(تاریخ طبری: ۴/۲۰۳ـ ۲۰۴)
نمونهای جالب از انسانیت
خصلتها و صفات زیبایی از قبیل زهد و فروتنی، ایثار و ازخودگذشتگی، عاطفه و مواسات، شجاعت و عدالت، و حکمت و صداقت در زندگی خلفای راشدین و صحابه و یاران پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، بهقدری فراوان است که اگر یک مؤرخ یا ادیب یا روانشناس و یا کارشناس اخلاق بخواهد آن صفات را کنار هم قرار داده و از مجموعه آنها شخصیت واحد یا تصویر دقیق و منسجمی ترسیم کند، به عالیترین نمونه سیره انسانی و زیباترین و دلرباترین سیمای بشری دست خواهد یافت؛ تابلویی که در نمایشگاه جهانی تاریخ بشر از برترین جایگاه برخوردار خواهد بود. متأسفانه اگرچه تصویر کامل و جامعی از این نسل برگزیده که بر اثر تعلیم و تربیت و مصاحبت با امامالأنبیاء حضرت محمّد مصطفی، صلّیاللهعلیهوسلّم، در صحنه جهان ظاهر شد، تدوین نشده است، اما باز هم در مواردی تعبیرهای دقیق و بلیغی در تاریخ و در ادبیات عرب ثبت شده است که جلوههایی از ویژگیهای برخی از تربیتیافتگان مکتب نبوی را به تصویر کشیده است، و البته که عربها در قدرت توصیف، حسن تعبیر و صدق گفتار شهرت داشتند. با توجه به چنان جلوههای زیبایی میتوانیم به تأثیر شگرف تربیت نبوی و موفقیت و نوآفرینی ایشان در ساخت سیرت انسانها پی ببریم، و نمونههای برجسته نسلی را که معجزه تربیت نبوی در جالبترین شکلش در میان آنان ظهور کرد، مشاهده نماییم. یکی از این مظاهر باشکوه، سیمای سیّدنا حضرت علیبنأبیطالب، پسرعموی رسولخدا و چهارمین نگین خلافت راشده است؛ کسی که در خانه رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، و در آغوش ایشان تربیت و پرورش یافت. وصف سیمای ایشان چنان زیباست که جا دارد بهعنوان یک شاهکار و قطعه ادبی ماندگار و تأثیرگذار هم از حیث تعبیر و هم از حیث تصویرسازی، در عرصه ادبیات جهانی مورد توجه و تقدیر قرار گیرد. این توصیف از زبان ضراربنضمره بیان شده است، کسی که مدتهای مدیدی از محضر سیّدنا علی، رضیاللهعنه، فیض یافته بود و از نزدیک ایشان را میشناخت، آنهم به درخواست حضرت معاویه، رضیاللهعنه، که پس از شهادت سیّدنا علی، رضیاللهعنه، از ضراربنضمره خواست ایشان را در مجلس وی توصیف کند. ضراربنضمره گفت: «سوگند به الله! او بسیار بلندهمت و نیرومند بود. قاطع و روشن سخن میگفت، و عادلانه قضاوت میکرد. علم و دانش از هر سوی وجودش فوّاره میزد. از دنیا و زرقوبرق آن گریزان بود. با تنهایی و تاریکی شب اُنس داشت. سوگند به الله! [از خوف الله] بسیار اشک میریخت. فکر و اندیشهاش عمیق و طولانی بود. دستش را بهطرف خودش برمیگرداند و خودش را مورد خطاب و محاسبه قرار میداد. لباسهای زبر و غذاهای ساده را میپسندید. سوگند به الله! او با ما همانند یکی از خود ما بود. هرگاه درخواستی داشتیم و چیزی میپرسیدیم، پاسخمان میداد. وقتی به حضورش میرسیدیم، پیش از ما جویای احوال ما میشد. هرگاه دعوتش میکردیم، دعوت ما را میپذیرفت. سوگند به الله! هیبتش چنان بود که با وجود شفقت و مهربانیاش جرئت نداشتیم در محضرش سخن بگوییم یا آغازگر حرفی باشیم. وقتی تبسم میکرد، دندانهایش مانند مرواریدهای منظم میدرخشید. دینداران را گرامی میداشت، و دوستدار بینوایان و مساکین بود. امکان نداشت شخصی هرچند نیرومند از ایشان توقع کار خلافی داشته باشد، و یا شخص ضعیف و ناتوانی از عدالت ایشان ناامید گردد. الله را گواه میگیرم که در بعضی مواقع هنگامیکه شب چادر سیاهش را میگسترانید و ستارگان افول میکردند، او را در حالی میدیدم که در محراب عبادت ایستاده و محاسنش را گرفته و مانند مارگزیدهای بیتاب است و همچون مصیبتزدهای اشک میریزد و میگوید: «یا دنیا! أ بی تعرضت أم لی تشوّفت؟! هیهات، هیهات! غُرّی غیری، قد بتتک ثلاثاً لا رجعه فیک! فعمرک قصیر و عیشک حقیر و خطرک کبیر! آه من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطریق»؛ ای دنیا! مرا نشانه گرفتهای، یا خود را برای [فریب] من آراستهای؟! چنین چیزی امکان ندارد، چنین چیزی امکان ندارد! برو کس دیگری را بفریب که من تو را سهطلاقه کردهام و به تو رجوع نخواهم کرد؛ عمرت کوتاه، عیشت حقیر و خطرت سنگین است. آه! از کمبود توشه و دوری سفر و وحشت راه.»(صفهالصفوه لإبنالجوزی)
نخستین نسل جامعه اسلامی
آری نخستین نسل جامعه اسلامی که بر اثر دعوت پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، تربیت شد، از هر نظر کاملترین، شایستهترین و بهترین نسل انسانی در تاریخ بشر بوده و هست. صحابی بزرگوار عبداللهبنمسعود، رضیاللهعنه، که خودش یکی از افراد برجسته آن نسل برگزیده است، با تعبیری بسیار مختصر، دقیق و رسا و با کلماتی پرمحتوا افراد آن نسل برگزیده را اینچنین توصیف میکند: «أبرّ النّاس قلوباً، و أعمقهم علماً، و أقلّهم تکلفاً، إختارهم الله لصحبه نبیه و اعزاز دینه»؛ آنان نیکوترین و پاکقلبترین مردمان بودند؛ از سطح علمی بسیار عمیقی برخوردار بودند؛ زندگیشان دور از تصنّع و تکلّف بود؛ همانا الله تعالی آنان را برای مصاحبت و یاری پیامبرش و عزت و سربلندی دینش برگزیده بود.(سنن دارمی)
اگر آن نسل برگزیده، با هر نسل انسانی دیگری مقایسه شود، در مجموع از هر نسلی جایگاه برتری خواهد یافت، و نقاط ضعف آن (که هیچ انسانی از آن خالی نیست) در مقابل محاسن و مظاهر عظیمش بسیار اندک و ناچیز جلوه خواهد کرد. شیخالاسلام ابنتیمیه چه جالب و دقیق گفته است: بهترین افراد امت اسلامی، صحابه بودند. در میان این امت هیچ مجموعه و گروهی همانند آنان بر هدایت و دین حق استوار، و از تفرقه و اختلاف دور نبود. اگر آنچه را که برخی نقص و نقطهضعف در زندگی آنان تلقّی کردهاند، با نقایص و نقاطضعف دیگر مجموعهها و افراد امت مقایسه کنیم، بسیار ناچیز و اندک جلوه میکند. به همین منوال اگر نقاطضعف این امت با نقاطضعف امتها و ملل دیگر مقایسه شود، کفه نقاطضعف این امت بسیار سبک خواهد بود. همانا کسانی که با ذهن کج و قضاوت نادرستشان لکه سیاه کوچکی را در لباس سفید [این امت و آن نسل برگزیده] میبینند، اما به لباس سراسر سیاه [خود و دیگران] که سفیدی ناچیزی در آن هست نگاه نمیکنند، دچار خبط و اشتباه هستند، و بهراستی که چنین قضاوتی از جهل و بیعدالتی آنان ناشی است.(منهاجالسنّه: ۳/۳۲۴)
تأثیر رسالت محمّدی بر نسلهای بعدی
تأثیر دعوت و تعالیم پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، و تأثیر ارزشهای بلندی که در سیره آنحضرت و سیره اصحابش تجلی یافته بود و پیروانش را به آن فرامیخواند، همچنین تأثیر شخصیت پرشکوه ایشان که همیشه الگوی کاملی برای همه نسلها و در همه زمانها بوده و هست، تنها منحصر و محدود به دوران بعثت ایشان نبود، طوریکه فقط معاصرانش از آن بهرهمند شوند و بعدیها از آن محروم بمانند. بهراستی که شخصیت آنحضرت، صلّیاللهعلیهوسلّم، همانند خورشید درخشانی بوده و هست که کشتزارها و درختان همیشه از نور و گرمای آن بهره میگیرند و به کمال و پختگی میرسند.
همانا دعوت رسولاکرم، صلّیالله علیهوسلّم، به ایمان به الله و روز قیامت، استحضار مراقبت دایمی الله، خوف از قهر و غضب خداوند و امیدواری به اجر و ثوابش، ترس از جهنم و عذاب الهی و علاقه به بهشت و آخرت، و همچنین سیرت آنحضرت، صلّیاللهعلیهوسلّم، در زهد و سادهزیستی، ترجیح دیگران بر خود و خانواده و عشیرهاش، پیشفرستادن نزدیکانش در میدان جهاد و در سختیها و خطرات و در اولویت قرار دادن دیگران در منافع و لذایذ، و پافشاری ایشان بر مکارم اخلاق و احساسات و عواطف انسانی زیبایی که در تصور هیچ تیزهوشی نمیگنجند و به ذهن هیچ روانشناس و کارشناس اخلاقی خطور نمیکنند؛ همگی ویژگیها و صفاتی هستند که همانند مدرسه جامع جهانی و جاودانی عمل میکنند که نسلهای بیشماری پیدرپی به آن وارد شده و از آن فیض و استفاده بردهاند، و همواره عالمان، رهبران، دولتمردان، عابدان و پارسایانی از آن دانشآموخته شده و درسهای اساسی اخلاق و انسانیت را در آن فراگرفته و بر دیگران فضیلت و برتری یافتهاند.
آری! بر اثر آموزههای مدرسه نبوی، افرادی تربیت شدند که با وجود دسترسی به اسباب و امکانات عیش و رفاه و درحالیکه کلید خزانهها و زمام امور دولتها و سرنوشت ملتها در دستشان قرار داشت، بنابر اخلاق بلند، احساس مسئولیت، حسن امانتداری، و زهد و کثرت عبادتشان بهترین مردمان دنیا ثابت شدند.
بسیاری از فیضیافتگان مدرسه جهانی نبوّت اگرچه از نظر زمانی و مکانی با زمان و مکان بعثت محمّدی فاصله داشته و دارند، اما همه آنان ثمره مزرعه ایمان، دستکاشتههای نبوّت محمّدی، محصول دعوت اسلامی و از دستاوردهای پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، محسوب میشوند، و هرگونه حسن و زیبایی که در سیره و اخلاق آنان دیده میشود، برگرفته از جلوههای نبوّت محمّدی است و تربیت پدران و تأثیر محیط فرهنگی و تیزهوشی خودشان کمترین نقش را در آن داشته است؛ چراکه اگر دعوت رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، و تعلیمات ایشان نمیبود و آنان صمیمانه با آنحضرت محبت نمیورزیدند و از سیره و سنّت ایشان پیروی نمیکردند، و همچنین فضل دین اسلام نمیبود، حتماً آنان در جهل و گمراهی بهسر میبردند و در مقابل بتها و معبودان باطل و ساختگی کرنش میکردند و اخلاقشان به خوی درندگان و چارپایان میماند، و آنگاه نه از توحید خبری بود، نه تقوا محلی از اعراب داشت و نه از زهد، ایثار، عاطفه، شفقت بر خلق و دیگر مکارم اخلاق میشد نشانی یافت.
جلوههایی از زندگی برخی از شاگردان مدرسه جهانی و جاویدان نبوی
بهطور مثال به یکی از شاگردان این مدرسه که دور از مرکز جهان اسلام و چند قرن بعد از عهد رسالت میزیسته و از نظر نژادی غیرعرب بوده است، بنگرید. این شخص سلطان صلاحالدین کُرد عجم است که در قرن ششم هجری میزیسته و در تاریخ اسلام به «صلاحالدین ایوبی» مشهور است. ابنشدّاد که رفیق و معاون خاص سلطان صلاحالدین بوده است، درباره وی میگوید: او با وجود پادشاهی و قدرت بسیار، هنگامیکه از دنیا رحلت کرد، در خزانهاش بهجز ۴۷ درهم ناصری و یک قطعه طلا که وزنش را نمیدانم، چیز دیگری وجود نداشت. من خودم شاهد بودم که یک مرتبه هیأتی از قدس شریف نزد سلطان صلاحالدین آمد، درحالیکه ایشان قصد عزیمت بهسوی دمشق را داشت، ولی در خزانه چیزی نبود که به مهمانان بدهند. من در این مورد با ایشان صحبت کردم. بالاخره کالایی از بیتالمال را فروختند و پولش را به هیأت مهمان پیشکش کردند. سلطان صلاحالدین در شرایط سخت نیز همانند دوران رفاه و فراوانی سخاوت و بخشش میکرد. مسئولان بیتالمال چه بسا برخی کالاها را برای مواقع اضطراری ذخیره و پنهان میکردند، چون میدانستند اگر سلطان از وجود آنها باخبر شود، فوراً دستور توزیع آنها را صادر میکند. روزی فرمود: در چشم بعضی از مردم، ارزش مال و خاک یکسان است ـ گویی با این سخن وصفحال خودش را حکایت میکرد ـ. او همواره به نیازمندان و متقاضیان کمک، بیش از انتظارشان رسیدگی و عنایت میکرد. هیچگاه از ایشان نشنیدم که بگوید به فلان کس چنین و چنان بخشش کردهایم.(النوادر السلطانیه لإبنشدّاد: ۱۳ـ۱۴)
شایان ذکر است وقتی این پادشاه بزرگ و مقتدر که قلمرو حکومتش از شمال سرزمین شام تا صحرای نوبه [در قاره آفریقا] امتداد داشت، از دنیا رحلت کرد، در خزانهاش چیزی نبود که با آن وسایل تجهیز و تکفینش را فراهم کنند. ابنشدّاد میگوید: وقتی برای غسل دادن و کفن کردن جنازه سلطان آماده شدیم، برای تهیه کمترین چیز مورد نیاز، چارهای جز قرض گرفتن نداشتیم. سرانجام بعد از نماز ظهر، جنازه در تابوتی که پارچه سادهای روی آن کشیده شده بود، بیرون آورده شد. پارچه کفن و دیگر وسایل مورد نیاز را قاضی فاضل از یک منبع مجاز تدارک دیده بود.(همان: ۳۵۱)
تاریخنگار شهیر انگلیسی، استنلی لینپول (Stanely lanpool)، در کتاب معروفش «صلاحالدین» مینویسد: اگر جهانیان چیز دیگری از صلاحالدین ندانند، کافی است که بدانند ایشان در فتح بیتالمقدس چگونه با بزرگواری و بخشندگی با اهالی مسیحی این شهر که از دشمنان ایشان بودند، رفتار کرد؛ و همین رفتار ایشان برای اثبات این مطلب که ایشان در علوهمّت، عظمت، شجاعت و جوانمردی نه تنها در عصر خود که در هر عصر و زمانی بینظیر بودند، کافی است.
فیض و تأثیر رسالت محمّدی منحصر به یک عصر نبوده، بلکه همواره با قوت و فراگیری کامل در اقصی نقاط جهان اسلام عجایبی ساخته و شگفتیهایی آفریده است، آن هم در میان ملتهای تازهمسلمان و کسانیکه از مرکز جهان اسلام دور بوده و با زبان و فرهنگ و نسل اول داعیان اسلام ارتباط مستقیمی نداشتهاند. آری! بسا چنین شده که فردی به دست یک دعوتگر مسلمان اسلام آورده و در نسل و اولادش، پادشاهی فرشتهصفت ظهور کرده که بهصورت پادشاه و در حقیقت فردی عابد و زاهد بوده است و چنان با اوصافی از قبیل خشیت و تقوا، عدالت و دادگری، همدردی و غمخواری، رحم و کرم، احتساب و اخلاصنیت، و صدق و صفا متّصف بوده که مشابه آن در پارسایان و روحانیان ملل دیگر یافت نمیشود چه برسد به پادشاهان و فرمانروایان آنان. من در اینجا از تاریخ طولانی هند اسلامی که از چنین نمونههای برجستهای پر است، به ذکر یک واقعه بهطور نمونه اکتفا میکنم که با وجود گذشت ایام و کثرت تکرار، تازگی و شگفتانگیزی آن از بین نرفته است.
بین سلطان مظفرحلیم، حاکم سرزمین گجرات (۹۳۲ هـ.ق.)، و سلطان محمود خلجی، حاکم منطقه ماندو، رقابت دیرینهای وجود داشت و سلطان محمود خلجی همیشه به سرزمین اسلامی گجرات تهاجم میآورد. سلطان مظفرحلیم نیز حملات او را دفع میکرد. از قضا حکومت محمود خلجی سقوط کرد و او که تا دیروز به نیرو و قدرتش مینازید، از قلمروش رانده شد و بهناچار به دربار رقیب دیرینش سلطان مظفرحلیم پناه آورد و از او جهت برانداختن دولت وزیر بتپرستش، مندلی رای، که بر ماندو مسلط شده بود، کمک و یاری خواست. محمود خلجی به دامن رأفت و غیرت اسلامی پناه آورده بود و در مقابل از نیکی و احسان و حسن پذیرش و یاری یک حاکم مسلمان بهرهمند شد. بهراستی که چنین برخورد صمیمانهای فقط از کسی انتظار میرود که گرفتار تعصب جاهلی نبوده و به مادیگرایی و فرصتطلبی اعتقادی نداشته باشد و به رنج دشمنش شادمان نشود، و در مقابل از چنین فرصتی برای خشنودی خداوند و رسوایی شیطان استفاده کند. سلطان مظفرحلیم لشکرهای خود را بهسوی ماندو گسیل داشت و همچون قضیهای داخلی به این موضوع اهمیت داد.
جنگی طاقتفرسا بین دو جبهه درگرفت و عده زیادی از دو طرف کشته شدند، اما سرانجام لشکر سلطان مظفر پیروز شد و دشمن شکست سختی خورد. در این شرایط ویژه، شرافت انسانی و اخلاق اسلامی در بهترین شکل آن تجلی یافت. فرماندهان لشکر و مشاوران نظامی به سلطان مظفر پیشنهاد کردند که قلمرو فتح شده را، با توجه به منابع غنی و سرشار آن و کاخها و قلعههای زیبا و بیمانند و گنجینههای فراوان که بر اثر غفلت و بیتدبیری حاکم پیشین از دست رفته و اکنون توسط سلطان مظفر بازپس گرفته شده بود، به سلطان خلجی بازنگرداند و این سرزمین را بخشی از قلمرو خودش قرار دهد. سلطان مظفر وقتی این پیشنهاد را شنید و از قصد لشکریانش آگاه شد، به سلطان محمود خلجی پیغام فرستاد که به هیچ یک از لشکریانش اجازه ورود به شهر را ندهد. سلطان محمود از سلطان مظفر خواست مدتی در قلعه بماند و به استراحت بپردازد؛ امّا وی نپذیرفت و به لشکریانش دستور داد به احمدآباد و پایگاههایشان بازگردند و در پاسخ سلطان محمود گفت: من فقط برای خشنودی الله به این سرزمین آمدم، تا به مقتضای آیه «و إن استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر/ اگر از شما در [کار] دین یاری خواهند، بر شماست [آنان را] یاری کنید.»(انفال:۷۲) و حدیث «المسلم أخو المسلم لایسلمه و لایخذله/ مسلمان برادر مسلمان است نه او را به دشمن میسپارد و نه خوار و ذلیلش میکند.» عمل کرده باشیم، که الحمدلله این امر تحقق یافت و الله تعالی مرا سربلند کرد و به من و شما و دین اسلام عزت بخشید. من از همراهانم سخنانی شنیدم که اگر به آنها عمل میکردم، اعمالم ضایع میشد و جهادم بیاجر میماند. منت شما بر ماست نه منت ما بر شما؛ زیرا شما بودید که سبب این سعادت برای ما شدید. اکنون من به قلمروم بازمیگردم و نمیخواهم جهادم را ضایع کنم و کار نیکم را با بد بیامیزم. اینجا بود که لشکریان پیروزمند و فاتح سلطان مظفر به حرکت درآمدند و شهسواران عنان ستوران را گرفتند و با عزت به گجرات بازگشتند.
بعد از فتح ماندو، سلطان محمود خلجی با عزت وارد قلمروش شد و از سلطان مظفر برای بازدید از ماندو دعوت کرد. در این برنامه او سلطان مظفر را به بازدید مناطق و اماکن مختلف و انبارهای پر از جواهر و امکانات برد. همه چیز شگفتانگیز بود و شهر با کثرت امکانات و اسباب رفاه و زنان و کنیزان زیبارو بینظیر مینمود، اما سلطان مظفر سرش را پایین انداخته بود و به آن تجملات و چشماندازهای فریبنده نگاه نمیکرد.
بهراستی که سلطان مظفر این همه شرافت و پرهیزگاری را در مکتب محمّد رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، آموخته بود، و بهراستی که او یکی از شاگردان مخلص و موفق مکتب نبوی و قدردان نعمت اسلام و احسانات پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، بود. همانا او از جان و دل به دین اسلام اعتقاد داشت و از آیینی که نیاکان هندوی وی بدان اعتقاد داشتند روگردان شده بود.
دستاوردهای جاویدان این مکتب مبارک در هر ملّت و هر زمان
بهراستی که این مکتب و مدرسه مبارک چه بسیار فرزندان برجسته و بزرگواری را در شرق و غرب و در میان عرب و عجم و در قرون متقدم و میانی و متأخر تربیت کرده و به جامعه بشری تحویل داده است که خدمات و کارنامههای درخشان و فضایل و خوبیهایشان در هر جنبهای از جوانب زندگی جامعه بشری مشهود است. آری! تأثیر تربیت مکتب اسلام و فیض محمّدی، گاه در شکل شجاعت طارقبنزیاد (فاتح اندلس)، شهامت محمّدبنقاسم ثقفی (فاتح سند)، همت موسیبننصیر (از فرماندهان مسلمان شمال آفریقا)، دانش و تیزهوشی امام ابوحنیفه و امام شافعی، و صلابت و استقامت امام مالک و امام احمدبنحنبل تجلّی یافته است؛ گاه در کرم و بخشندگی نورالدین زنگی، عزم و اراده صلاحالدین ایوبی، عبقریت و نبوغ امام محمّد غزالی، معنویت شیخ عبدالقادر گیلانی، تأثیر ابنالجوزی، طموح و بلندنگری سلطان محمّد فاتح، ماجراجوییهای سلطان محمود غزنوی، و عاطفه و مهرورزی نظامالدین اولیا عرض اندام کرده است؛ گاه به شکل دریادلی فیروزشاه خلجی، حسن مدیریت شیرشاه سوری، و اراده قوی اورنگزیب عالمگیر مشاهده شده است؛ و گاه در معارف شیخ شرفالدین یحیی منیری، تبحر علمی ابنتیمیه حرّانی، علوم و فیوض شیخ احمد بن عبدالأحد سرهندی، حکمت شاهولیالله محدّثدهلوی، و خدمات بسیاری از داعیان و مصلحان و عالمان ربّانیای که پس از آنان آمدند هویدا گشته است. بهراستی که فضل این همه عبقریت و نبوغ و این همه مآثر و خدمات علمی و عملی جاودانه، به تعالیم مدرسه جهانی نبوی و حسن تربیت و به برکات آن عصر نوین و درخشانی برمیگردد که با بعثت حضرت محمّد مصطفی، صلّیاللهعلیهوسلّم، آغاز شد؛ عصری که در آن استعدادهای انسانی فرصت عظیمی برای شکوفایی و نشاط یافت و انسانهای توانایی ظهور کردند که توانستند از استعدادها و صلاحیتهایشان در مسیر درست استفاده کنند. و همانا این مدرسه جهانی بینظیر در طول قرون و اعصار ـ هرچند شرایط سخت و اوضاع نابسامان بوده و آماج مخالفتهای معاندان قرار گرفته است ـ توانسته بهترین ثمرات و دستاوردهایش را به اذن الهی به تاریخ انسانی و جامعه بشری تقدیم کند و بشریت را با رهبران مخلص و عالمان ربانی یاری نماید؛ کسانیکه قرآن مجید درباره آنان میفرماید: «أذلّه علی المؤمنین أعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم»(مائده: ۵۴)؛ متواضعاند در برابر مؤمنان، درشتطبعاند بر کافران، جهاد مىکنند در راه خدا و نمىترسند از ملامت [هیچ] ملامتکننده. و هاتف غیبی همواره اعلام میدارد: «فإن یکفر بها هولاء فقد وکّلنا بها قوماً لیسوا بها بکافرین»(أنعام: ۸۹)؛ پس اگر کافر شوند به آیات قرآن این کافران، بگماریم براى ایمان به آن گروهى را که هرگز کافر نشوند.