اسلام تایمز: در این مقاله به تجزیهوتحلیل بحثهای آکادمیک اخیر در خصوص نقش بنیادین دین در روابط بینالملل میپردازیم و این نکته را بررسی میکنیم که آیا ما واقعاً شاهد افزایش قدرت سیاسی دین (ادیان) هستیم؟
افزایش ظهور و حضور دین در سیاست بینالملل، یکی از موضوعات بسیار مهمی است که امروزه در صحنهی روابط بینالملل مطرح میشود. آیا دلیل این مسئله رشد روزافزون ایمانآورندگان به ادیان بزرگ بوده؟ یا افزایش گرایشهای بنیادگرایانه در میان آنها؟ یا شاید تأثیر فزایندهی دین در تعارضات بینالمللی و خردهملی؟ یا اهمیت بیشتر موضوعات مذهبی در قلمرو مردمی؟ یا آیا چرخش دینی صرفاً موقتی و مرتبط با بعضی موضوعات بحثبرانگیز است که دین و نظم سکولار را دچار تعارض میکند؟
این سری مقالات در خصوص رابطهی دین و سیاست در اروپاست. در این مقاله به تجزیهوتحلیل بحثهای آکادمیک اخیر در خصوص نقش بنیادین دین در روابط بینالملل میپردازیم و این نکته را بررسی میکنیم که آیا ما واقعاً شاهد افزایش قدرت سیاسی دین (ادیان) هستیم؟ یا اینکه چرخش مذهبی عمدتاً در اذهان صاحبنظران دانشگاهی رخ داده است که قبلاً توجهی به پدیدههای دینی نمیکردند؟
تز سکولاریسم؛ پروژهای که عملی نشد
درک نقش دین در سیاست (بینالملل) بدون اشاره به مفهوم سکولاریسم غیرممکن است. همین اواخر بسیاری از صاحبنظران برجستهی دانشگاهی بهویژه در عرصهی جامعهشناسی رشتهی دین از این دیدگاه حمایت کردند که نقش سیاسی آیندهی دین بهتدریج تضعیف میشود، زیرا نهادهای مذهبی و مردمی رفتهرفته از هم میپاشند و دین به تحول خود از یک تلاش جمعی اثباتشده به مجموعهای از باورهای خصوصی ادامه میدهد. با این حال، نقد سکولاریسم نشان داده که موقعیت اروپا تا چه حد در ایجاد و ساختارشکنی نظریهها استثنایی بوده است.
نسل صاحبنظران عمدتاً اروپایی بهاشتباه بر این باور بودند که سکولاریسم پدیدهای اجتنابناپذیر است و هرم اساسی مدرنیسم، که در اروپا رایج است، بهطور خودکار بهشکلی تغییرنیافته در سایر قسمتهای دنیا نیز پذیرفته خواهد شد. پیشبینی حذف دین از زندگی مردم و حرکت آن به سمت عرصهی خصوصی، معمولاً با کاهش حضور در کلیسا و اتخاذ عقاید مذهبی و یا کاهش اهمیت ادیان در زندگی سیاسی و اجتماعی توأم بوده است. تفکیک نهادی هیئتهای دینی و سیاسی و باور به خروج دین از گفتمان عمومی (بهویژه سیاسی) با فرهنگ روزمره در ارتباط بود.[۱] اگر مستقیماً به نتیجهی بحثهای آکادمیک داغ در خصوص سکولاریسم بپردازیم، مشخص میشود که هژمونی سکولاریسم آکادمیک هرگاه مورد بررسی قرار گرفته با ابهامات و نکات نامشخصی مواجه شده است.
امروزه اکثر مؤلفان دریافتهاند که از نقطهنظر جهانی هیچ نوع سقوط دینی (ادیان) رخ نداده است و از طرفی نباید انتظار داشت تجربهی اروپایی مدرنیسم در مقیاسی جهانی تکرار شود. بهطور کلی، نظریهی سکولاریسم دچار چالش شده است، زیرا دین نشان داده که از بُعدی جهانی با سکولاریسم مقابله کرده است. با این حال، مشکل اصلی این است که سکولاریسم عمدتاً مورد انتقاد قرار گرفته است، زیرا اعتباری جهانی را طلب کرده و این اعتبارطلبی بهواسطهی ضعف ذاتی آن نبوده است، درحالیکه ما اعتقاد داریم سکولاریسم پدیدهای جهانی نیست، میتوانیم هنوز بپذیریم که برخی نواحی بهویژه در اروپا، همچنان ویژگیهایی را بروز میدهند که با سکولاریسم مرتبط هستند. حقیقت این است که جوامع اروپایی چنین تقاضای قوی و پایداری به سمت ادیان نهادینهشدهی جهانی بهاندازهی مردم سایر مناطق جهان (شامل مثلاً مناطق توسعهیافتهی آمریکای شمالی) نشان نمیدهند. علاوه بر این، حضور در کلیسا در اروپا، در بلندمدت کاهش یافته است.
چرخش مذهبی در روابط بینالملل؛ مروری بر ادبیات
با توجه به پیشرفتهای مختلفی که در بخشهای مختلف جهان رخ داده، پرسش این است که چه عاملی باعث جلب توجه فراوان به سمت موضوع دین در مطالعات بینالمللی شده است. رابرتسون و میوز پرسش ظهور مجدد تعاملات مذهبی سیاسی را بهشکل دیگری مطرح کردهاند و هر دو جنبه، یعنی هم هیئتهای مذهبی و هم دولت را کنار هم قرار دادهاند. آنها عنوان میکنند هر دو جنبه، عرصهی فعالیت خود را گسترش دادهاند و بسیاری موضوعات شبهمذهبی مدنظر قرار گرفته است، مانند تولد، مرگ، سن بالا، جنسیت و سایر ابعاد مرتبط با معنای فردی و جمعی رنج و پاداش.[۲] بنابراین رابرتسون و میوز دیدگاه مطرحشده دربارهی ورود دین به امور سکولار را با اشاره به ورود دولت به عرصهی مذهبی به چالش کشیدهاند. همزمان مطالعات آنها را میتوان نمونههایی از آثار نوشتهشده در دورهی قبل از عصر برخورد تمدنها بهشمار آورد و بهعنوان آثاری دانست که این ایدهی کلیشهشده را به چالش کشیدهاند؛ این ایده که اهمیت دین تنها پس از دوران جنگ سرد و حتی پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ درک شد. این استدلال که رویآوری به دین رویکرد چندان نوینی نیست، از طریق بررسی برخی مقالات، هرچه بیشتر اثبات میشود.
آنطور که تصور میشد، در تعداد مقالاتی که در عنوان آنها واژهی «دین» آمده بود و در مجلات تخصصی روابط بینالملل چاپ شده بودند، افزایش فوقالعادهای رخ نداده است. مقالاتی که در عنوان آنها واژهی دین به کار رفته است، برخلاف تعداد کل مقالات که رشد نسبتاً کندی در آنها میتوان مشاهده کرد، تعداد ارجاعات بسیار زیاد شده است، اگرچه بهسختی میتوان گفت آیا این رشد کمّی نتیجهی پررنگ شدن نقش دین در سیاست جهان است یا خیر یا اینکه آیا موضوع به دلایل دیگر به موضوعی پرطرفدار تبدیل شده است، اما نمیتوان افزایش توجه به دین را انکار کرد.
هویت مشخصاً به مفهومی مهم در تحلیل دین در سیاست جهان بدل شده است. در هیچکجا اهمیت احیاشدهی هویتهای دینی مشهودتر از مطالعات امنیتی نیست. برای مثال، برای مخدوش کردن چهرهی اسلام و امنیتی کردن آن، در برخی موارد، به اسم اسلام و بهطور کلی دین، خشونت را تشویق میکنند.
دامنهی موضوعات مطرحشده توسط علاقهمندان به ارتباط بین دین و سیاست بینالملل بسیار گسترده است. برخی مؤلفان بر تأثیر مذهب بر روابط بینالمللی معاصر تمرکز کردهاند[۳] و «ریشههای مذهبی مدرنیسم» را از طریق روابط مفهومی بین برخی نظریههای روابط بینالملل و ریشههای مذهبی آنها و با بررسی الهامات مذهبی شخصی یا الهی صاحبنظران معروف، کشف کردهاند. دیگران بر تأثیر مستقیم پدیدههای مذهبی فعلی و روابط بینالملل متمرکز شدهاند. تعجبی ندارد اگر بگوییم مسائل مربوط به امنیت و تعارض در این عرصه نقش مهمی ایفا میکنند و آثاری که به تأثیر بر تعارض میپردازند متعلق به مقالات معروف هستند. سرانجام اینکه مطالعات اسلام، دول اسلامی و نظریه و عمل سیاسی اسلام، بهویژه پس از سپتامبر ۲۰۱۱، خوانندگان فراوانی کسب کرده است.[۴]
مجموعهی مهم دیگری از مطالعات شامل مطالعاتی است که به موضوع کاملاً درکشدهی دین سیاسی (الهیات سیاسی) میپردازند و انگیزههای دینی عوامل سیاسی یا الهامات دینی ساختارها و نهادهای مختلف سیاسی را مورد مداخله قرار میدهند و غالباً نیز به همپوشی بین نظامهای مقدس و سکولار یک جامعه میپردازند. برای مثال، در سطح سیاست داخلی، پوتفال و کمپبل نشان میدهند که چگونه دیدگاههای دینی و اخلاقی بر جامعه و سیاست ایالات متحده اثر میگذارند. ارتباط سیاسی مستقیم باورهای اساسی برخی گروهبندیهای سیاسی نیز بهشکلی گسترده در مورد آمریکای لاتین -از تئولوژی (الهیات) آزادیخواهانه تا مطالعات مختلف در خصوص Pentecostalism الهیات عافیتطلبانه و باورهای آفریقاییآمریکایی سینکرتیک (التقاطی)- مورد مطالعه قرار گرفته است.[۵]
در سطح روابط بینالمللی، حجم مقالات و نوشتههایی که امور بینالمللی و تئولوژی را به هم مرتبط ساختهاند نیز افزایش پیدا کرده است. کوپالکووا حتی مطالبی دربارهی اهمیت الهیات در سیاست بینالملل به رشتهی تحریر درآورد و به شرح مسائل هستیشناختی، دانششناختی و روششناختی پرداخت که رشتهی کنونی روابط بینالملل هنگام برخورد با مذهب با آنها مواجه میشود.[۶] معمای مهمی که وی به آن اشاره میکند این است که آیا کشف مجدد دین در عرصهی روابط بینالملل بهسادگی به سایر پدیدهها و مطالعات رشتهای اضافه میشود؟ یا اینکه آیا باید تبدیل اپیستمولوژیکال کل رشته انجام شود تا از این طریق بتوان نقش دین را درک کرد؟ با کمی تردید میتوان گفت مطالعهی معتقدان به باورهای ارائهشده توسط قدرتهای معنوی شاید مواضع علمی-عینیگرایانهی سنتی در خصوص عقلانیت و اهداف «قابل پذیرش» پژوهش علمی را به چالش بکشد.
نقد کوبالاکووا بازتاب یک روند کلیتر در مطالعات بینالمللی به سمت تعمیق فرانظریهپردازانه رشتهای است که از فلسفههای جدید علم (مانند رئالیسم علمی) استقبال میکند. این مسئله ناشی از نارضایتی فزاینده نسبت به دیدگاههای نظری گذشته، مانند نئورئالیسم و نئولیبرالیسم است؛ اگرچه در نقد این رویکردها در ابتدا به تعارض آنها با رویکردهای رفلکتیویست (reflectivist) پساعینیتگرایانه و نیز ماهیت متغیر سیاست بینالمللی پس از پایان جنگ سرد پرداخته میشود، اما دین خیلی زود به چالش مهم دیگری برای تئوریهای قدیمی بدل شده است. نه تنها فشار نئورئالیسم و نئولیبرالیسم در بهحداکثررسانی بهرهوری و قدرت مادی، با انگیزهی هنجارگرایانهی عوامل مذهبی در تضاد و تعارض است، بلکه نقش هویت بهعنوان مهمترین موضوع در جوامع مذهبی توسط این نظریات نیز مورد چشمپوشی قرار گرفته است.[۷]
هویت دینی بهمثابهی امری امنیتیشده
هویت مشخصاً به مفهومی مهم در تحلیل دین در سیاست جهان بدل شده است. در هیچکجا اهمیت احیاشدهی هویتهای دینی مشهودتر از مطالعات امنیتی نیست. در اینجا دو گروه عمده از صاحبنظران روی صحنه آمدهاند که آنها را میتوان به دو گروه تقسیم کرد: کسانی که ادعا میکنند دین یکی از عوامل اصلی تعارض بینالملل است و کسانی که عنوان میکنند دین تأثیر مغایری ایجاد میکند. این تمایز هم در مورد بحثهای سیاسی و هم در خصوص بحثهای آکادمیک دربارهی اسلام کاربرد دارد. کوک (kuok) عنوان میکند کسانی وجود دارند که معتقدند در برخی موارد، اسلام و بهطور کلی دین، خشونت را در میان پیروان خود تشویق میکند و کسانی هم وجود دارند که معتقدند دین و مثلاً اسلام، نیروی مثبتی برای جامعه است.[۸] بر این اساس، کراتوچویل[۹] به تأثیرات گیجکنندهی دین بر تعارض، هم از بُعد مثبت و هم از بُعد منفی آن میپردازد. نمونههای عالی بحثهایی که دین را به خشونت ربط میدهند، مطالعات یورگن مایر و هانتینگتون هستند.[۱۰]
کار میدانی یورگن مایر اختصاصاً متمرکز بر گروههای مختلف با اهداف خشونتآمیزی است که فرقهی مذهبی خاصی را تبلیغ میکنند. یورگن مایر دست به تجزیهوتحلیل انگیزهها و پسزمینههای روانی و دینی آنها میزند، درحالیکه مطالعات یورگن مایر محصول تلاشهای پژوهشی قابل توجهی است، اما آنها مقایسهای از دلایل مذهبی و توجیهات مرتکبین خشونت ارائه نمیدهند. بنابراین یورگن مایر اطلاعات فراوانی دربارهی افزایش احتمالی خشونت مذهبی نسبت به رشد نسبی خشونت با انگیزههای مذهبی در قیاس با سایر انواع تعارض، ارائه نمیدهد.
فرجام سخن
این مقاله که اولین شماره از سری مطالبی است که در خصوص رابطهی دین و سیاست در اروپا منتشر میشود، به جایگاه مطالعاتی دین در روابط بینالملل تئوریک در اروپا در دو سه دههی اخیر پرداخت و اینکه این نوع نگاه از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است.
دکتر سعید خالوزاده
پی نوشت ها
[2]Robert Robertson cited in Stuart Mews (1989), Religion in Politics: A World Guide (Longman: New York, USA), p. vii.
[3]Daniel Philpott (2000), ‘The Religious Roots of Modern International Relations,’ World Politics, 52, pp. 206-245.
[4]J. R. Seul (1999), ‘“Ours is the Way of God:” Religion,Identity, and Intergroup Conflict,’ Journal of Peace Research,36, pp. 553-569.
[5]Robert D. Putnam and David E. Campbell (2010), American Grace:How Religion Divides and Unites Us, Simon and Schuster: New York,USA.
[6]Vendulka Kubálková (۲۰۰۰), ‘Toward International PoliticalTheology,’ Millennium: Journal of International Studies, 29, pp.675-704;
[7]Kubálková (۲۰۰۹), pp. 13-42 and Kubálková (۲۰۰۰), pp. 675-704.
[8]Lynn Kuok (2007), ‘Editorial Introduction,’ Cambridge Review of International Affairs, 20, pp. 353-354. [۹] پترکراتوچویل، رئیس نهاد روابط بینالملل در پراگ، یک اندیشمند مذهبی چک است و در خصوص تأثیرات بارز دین در جوامع اروپایی، مطالعات زیادی دارد و سایت اینترنتی ذیل را راه انداخته است: inf@ecjiss.org. [۱۰]Mark Juergensmeyer (2003), Terror In The Mind Of God: The Global Rise Of Religious Violence, University of California Press and Samuel P. Huntington (1993), ‘The Clash of Civilisations,’ Foreign Affairs, 72, p. 2