اخیرا در ارتباط با اصطلاح «اسلام سیاسی» بگو مگوها و اظهار نظرهایی میان اهل دین و دانش بروز نموده است، اینگونه پیداست که زمینه ساز آن رویکرد تازه برخی از اعضای شورای مرکزی «جماعت دعوت و اصلاح» بوده است.
از آنجا که تا کنون به متن آن رویکرد دست نیافته ام و تنها به صورت شفاهی آن را شنیده و در جریان چند و چون آن قرار ندارم و از مقصد، نیت و ضرورت و اسباب پیدا و پنهان آن بی اطلاعم، در پی پاسخگویی به آن نیستم بلکه تنها در جهت رفع و دفع شبهه های احتمالی در باره اصل موضوع یعنی رابطه «دین و سیاست» لازم دیدم به صورت خلاصه چند نکته ای را خدمت دوستان یادآوری کنم و در پایان دیدگاه مرحوم استاد قرضاوی را راجع به «اسلام سیاسی» نقل نمایم.
- به نظر می رسد که برخی از گویندگان و نویسندگان از طیف های گوناگون به ویژه لائیک ها افراطی هنگام بررسی باورهای دینی و تحلیل پدیده های اجتماعی، متأثر از واقعیت های تلخ و شیرین اجتماعی عملاً پایبند قاعده تفکیک میان «حقیقت ها و واقعیت ها» نیستند و منفعلانه تاریخ و واقعیت منش، روش و عملکرد اشخاص، دولت ها و جماعت های مسلمان را با حقایق باورهای بنیادین و ارزش های ارزش آفرین و رهنمودهای راهگشای دین خالص خداوند با هم به پای میز محاکمه می برند و نادادگرانه و نامهربانانه هر دو را در یک زندان محبوس می نمایند. زیرا برای بسیاری از آنان دانسته و یا ندانسته «مسلمان و اسلام، آیه و آیه الله، دواعش سنی و سنّت، و شیعه صفوی و شیعه علوی» هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.
این روش درست مانند این است که: ترامپ و ترامپیزم را ترازویی برای سنجش قانون اساسی و تمدن علمی آمریکا بنماییم یا عملکرد راستگرایان افراطی و نژادپرست و دگر ناپذیر اروپا را محکی برای داوری در باره قوانین متمدنانه اروپا بگردانیم. زیرا که دین درست و قانون خوب برای تأثیر گذاری و عملیاتی شدن به دیندار و مجری خوب نیاز دارند.
آنان با نادیده گرفتن و یا بی توجهی به این حقیقت که دولت اسلامی بر گرفته از قرآن و سیره عملی رسول الله ص – نه دولتی در بند نام ، نان و عنوان- نه حکومتی تئوکراسی بلکه دولتی است مدنی قرار گرفته بر روی پایه ارزش های استوار و ماندگاری که کم و بیش مورد پذیرش تمامی اندیشمندان، مصلحان و خیرخواهان همه ادیان می باشند، اصول و ارزش هایی چون:
- یکتاپرستی و نفی بردگی و بندگی غیر خداوند
- شوراسالاری و نفی طغیان و خودکامگی
- انتخاب آزاد کارگزاران و عزل آسان آنان
- عدالت و دادگری نسبت به تمامی شهروندان بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب
- نهادینه نمودن آزادی های فردی و اجتماعی در حوزه دین، سیاست، فرهنگ و نوع زندگی
- شایسته سالاری بدون توجه به وابستگی های سیاسی، دینی و نژادی
- زمینه سازی برای گسترش صلح و امنیت جهانی میان همه جامعه های بشری و پیروان همه ادیان و مکاتب
بیگمان در هر جامعه ی مسلمان و یا غیر مسلمانی که این اصول عملی شوند اسلام قرآنی و سیره عملی رسول ص با آغوش باز از آن استقبال و حمایت می کنند و بر درستی اهداف و راه آن مهر تأیید می نهند.
لازم به یادآوری است که نفی وجود «سیاست» و ضرورت تأسیس «دولت» در منظومه ارزش های اسلامی با:
- آیات بیّنات قرآن کریم
- سیره و سنّت عملی رسول الله ص
- مجاهدت های علمی و عملی مصلحان و مجددان در طول تاریخ اسلام
- آراء اکثریت قاطع مفسران، محدثان، متکلمان سیره نویسان و فقیهان
- دیدگاه های امام شهید حسن البنا، شیخ محمد غزالی، و…
- همچنین با منشور اصلی مصوب کنگره عمومی و کمیته مرکزی «اتحادیه جهانی علمای مسلمان» و منشور مصوب نشست (۳ و ۴ نوامبر ۲۰۱۷م) کمیته مرکزی که مورد تأیید بیش از ۳۰ سازمان، مؤسسه و مرکز اسلامی محوری و معتمد جهان اسلام نیز قرار گرفته، در تضاد است.
در رابطه با اصول و مبانی، ابزراها و راهکارهای «اندیشه سیاسی» اسلام و نگاه آن به: دانش و تمدن سازی، دمکراسی، دولت تکنوکرات و مدنی، حقوق بشر و آزادی های اجتماعی علاقمندان و پژوهشگران آزاد اندیش را به مطالعه و یا مراجعه مجدد به مطالب کتاب های زیر فرا می خوانم:
- اصول فقه سیاسی
- فقه سیاسی
- باید و نباید های دین و سیاست
- الحریه او الطوفان حاکم المطیری .
و اینک فرازی از کتاب فقه سیاسی استاد قرضاوی در رابطه با اصطلاح «اسلام سیاسی»:
(در سال های اخیر پاره ای از واژه ها و اصطلاح ها ورد زبان عده ای از “سکولارها” و غربگراهای چپ و راست گردیده است، منظورم از چپ و راست پیروان مکاتب مارکسیسم شرق و لیبرالیسم غرب می باشد.
یکی از آن تعبیرها و اصطلاح ها، اصطلاح «اسلام سیاسی» است، که منظورشان از آن اسلامی است که به امور و مسائل مربوط به روابط داخلی و خارجی ملت های مسلمان برای آزادی آن از زیر سلطه همه جانبه نیروهای بیگانه ای که زمام امور حیاتی مادی و معنوی آن را در اختیار دارند و هرگونه که بخواهند از آن به سود خود بهره برداری می نمایند، اهتمام ورزد، و برای آزادی امت اسلامی از پسمانده های فرهنگی، اجتماعی و قانونگذاری استعمارگران غرب تلاش می کند، تا که دو باره آموزه های راهگشا و روشنگر شریعت خداوند را در همه عرصه های زندگی خود عملی نماید.
آنان به عمد اصطلاح “اسلام سیاسی” را در مورد اسلام بکار می گیرند تا زمینه نفرت و کینه از مفاهیم و ارزش های دینی و دعوتگران حقیقی و صادق را که مردم را به اسلامی دعوت می کنند که شامل: «عقیده و شریعت و دین و دولت» می گردد، در برخی از دل های بیمار و ناآگاه فراهم کنند.
در اینجا این سؤال برای بسیاری پیش می آید که آیا این نامگذاری جدید یعنی «اسلام سیاسی» از نظر شرعی قابل قبول و پذیرفتنی است یا خیر؟
آیا دخالت در امور سیاست از طرف مبلغین و دعوتگران معاصر بدعتی نامشروع است یا نه؟ یا اینکه سیاست بخشی جدایی ناپذیر از دین برگرفته شده از قرآن و سنت هست یا نیست؟
برخی از دوستان از من خواستند که حقیقت موضوع را در پرتو دلایل شرعی واضح و محکم توضیح دهم تا پس از بیان بیّنه و اراِئه دلیل طرفین آگاهانه در کوره راه سرگردانی گام بردارند و یا در صراط مستقیم خیر و سعادت به پیش بروند.
در پاسخ به آن پرسش های برادران دلسوز و غیرتمندم لازم به گفتن است که:
اولاً: اینگونه نامگذاری ها جعلی و ناپذیرفتنی هستند.
اولین چیزی که در اینجا لازم است توضیح داده شود آن است که، این گونه نامگذاری ها از نظر ما مسلمانان نادرست و غیرقابل قبول هستند.
زیرا عملیاتی نمودن یکی از مراحل توطئه ای است که دشمنان اسلام آن را تدارک دیده اند، و با هدف پاره پاره نمودن اسلام و تجزیه آن از راه تقسیم بندی های متعدد می خواهند اسلام واحد و شامل و فراگیری که خداوند آن را فرو فرستاده و ما خود را ملزم به پیروی از آن می دانیم، به چند گونه اسلام تقسیم نمایند.
گاهی آن را بر اساس منطقه یعنی اسلام آسیایی و اسلام آفریقایی می خواهند تقسیم کنند.
و گاهی براساس زمان می خواهند آن را به اسلام عصر نبوت، اسلام عصر خلفای راشدین، اسلام اموی، عباسی، عثمانی و اسلام جدید، تقسیم نمایند.
گاهی اوقات هم آن را بر حسب جنس و نژاد مانند: اسلام عربی، اسلام هندی، اسلام ترکی و اسلام مالزیایی می خواهند تقسیم کنند.
و در مواردی هم می خواهند آن را به اسلام سنی، اسلام شیعی، و هر یک را به فرقه ها و گروههای گوناگونی تقسیم نمایند.
تقسیم بندی ها و مرزبندی های دیگری را هم مانند: اسلام انقلابی، اسلام ارتجاعی، یا اسلام رادیکال و اسلام سنتی، اسلام چپی و اسلام راستگرا و اسلام دگراندیشان و اسلام نواندیشان را نیز به موارد اشاره شده اضافه می کنند.
و اخیراً اسلام سیاسی، اسلام بنیادگرا، اسلام اهل عرفان، اسلام متمدن و اسلام لاهوتی را اختراع کرده اند.
ممکن است اختراع و جعل انواع دیگری از اسلام را هم برای آینده در برنامه کاری خود قرار داده باشند.
به طور مؤکد و قاطع می گویم که: همه آن تقسیم بندی ها مردود و غیر قابل قبول هستند. ما جز یک اسلام بدون شبهه و یک پارچه، اسلام دیگری را سراغ نداریم و به چیز دیگری به نام اسلام مهر تأیید نمی زنیم و آن همان اسلام سرآغاز رسالت یا اسلام برگرفته از “قرآن و سنت” است. اسلامی که بهترین و آگاه ترین نسل امت اسلامی در بهترین زمان، یعنی اصحاب و تابعین راستین، آن را فهمیده بودند. آنهایی که رسول خدا ص مورد تمجید قرارشان داده است.
اسلام صحیح و راستین همان است، اسلامی پیش از آنکه پاره ای شبهه ها با آن آمیخته گردد و برخی از خرافات و توهمات ملت ها، ذهنیت های بی اساس فلسفه ها، و بدعت گروه ها، و کشش های نفسانی ستیزه گران و جعلیات باطل گرایان، کج اندیشی های تندروان، و سوء استفاده تأویل گران نا آگاه، صفا و زلالی آن را آلوده گرداند.
دوم: اسلام بدون سیاست اسلام نیست.
لازم می دانم به صراحت تمام به گونه ای که صدای آن در همه جا بازتاب پیدا نماید اعلان نماییم که، اسلام راستینی که خداوند آن را مقرر فرموده، امکان ندارد که سیاسی نباشد، و هرگاه سیاست از آن کنار نهاده شود، دیگر عنوان اسلام را نخواهد داشت و دین دیگری می شود. ممکن است دین بودایی یا مسیحی و یا چیز دیگری از آب در بیاید، اما اینکه آئین اسلام نامیده شود، به هیچوجه امکان ندارد.
سوم: انسان مسلمان دانا و داعی نمی تواندسیاسی نباشد.
شخصیتی که عقیده ، شریعت، عبادت و تربیت اسلامی از انسان مسلمان می سازد، امکان ندارد که شخصیتی سیاسی نباشد، مگر این که اسلام را به درستی نفهمیده باشد، یا نخواهد احکام و ارزش های آن را در زندگی به درستی عملی کند.
عبدالعزیز سلیمی ۸مهر۱۴۰۱