در مورد سورۀ حمد بیندیش و تأمل کن؛ سورهای که در میان معجزات آسمانی، گوهری یگانه است. قطعهای زیبا از مجموعه آیات بیانی قرآن. اگر تمام تیزهوشان دنیا و ادیبان تمام اقوام، مصلحان و رهبران تربیتی و روحی گردهم آیند تا جملهای بسازند که تمامی افراد بشر با سلیقههای متفاوت، خواستهها و حاجتهای گوناگون و آرزوهای رنگارنگ آن جمله را به بارگاه پروردگارشان عرض نمایند و با آن جمله در نمازهایشان به عبادت بپردازند و آن جمله بیانگر خواستههای پوشیده و مافیالضمیرشان باشد و تمامی مقاصد و اهدافشان را بیان کند؛ بهتر و جامعتر از سورۀ حمد نمیتوانند بیاورند.
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»[اسراء:۸۸]؛ بگو: اگر همه مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متّفق شوند بر این که همچون این قرآن را (با این شیوههای دلربا و معانی زیبا بسازند و) بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هرچند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند (چرا که قرآن کلام یزدان و معجزه جاویدان آفریدگار است و هرگز از معلومات محدود آفریدگان چنین چیزی ساخته نیست).
همچنین خداوند متعال میفرماید: «وَلَقَدْ آتَینَاکَ سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»[حجر:۸۷]؛ (ای پیغمبر!) ما هفت (آیه) به تو دادهایم که (سوره فاتحه را تشکیل میدهند و در هر نمازی) تکرار میگردند (و از منزلت خاصّی برخوردارند و وسیله دعا و ثنا و طلب هدایت از خدایند) و همه قرآن بزرگ را به تو عطا نمودهایم (که معجزه جاویدان یزدان و مایه تاب و توان مسلمان است).
این سوره با کلمۀ «حمد» آغاز شده است. کلمهای که دربرگیرندۀ شکر و ثنا است. کلمهای که از معجزات بلاغی بوده و برگردان آن به زبان دیگری [بهطوری که معنی و مفهوم حقیقی آن را برساند] ممکن نیست. حمد و ستایش بهترین سرآغازی است که بندۀ قدرشناس در آغاز نماز، آن جایگاه مقدس و ستوده شده، عبادت خود را با آن آغاز میکند.
سپس نمازگزار موقف خود را مشخص مینماید که آن پروردگاری را میستاید، از او استعانت میجوید و عبادت میکند که پروردگار یک قبیله و ملت، یک خاندان و تیره و یا یک کشور نیست بلکه پروردگار تمام جهانیان است. عقیدهای عجیب و انقلابی که تمام تقسیمات خودساخته و فریبندۀ دنیا را که بر انسانیت بزرگترین جنایتها را وارد آورده است، منقلب میسازد.
همچنین مسلمان در دو چیز اعلام وحدت میکند؛ دو رکن اصلی که امنیت و سلامت بر آن استوار است و با آن دو، اسلام در هر زمان و مکانی قائم شده است. یکی وحدت ربوبیت و دیگری وحدت بشری؛ به این معنی که همۀ نسل بنی آدم بدون تمایزات منطقهای، نسبی و نژادی با هم متحد هستند. پس هر انسان با انسانی دیگر دو مرتبه و از دو جانب نسبت برادری دارد؛ جانب اول که اساساً پروردگار همه یک ذات است و از جانب دیگر پدر همۀ انسانها یکی است.
«یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللهَ کَانَ عَلَیکُمْ رَقِیباً» [نساء: ۱]؛ ای مردمان ! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی (بر روی زمین) منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید؛ و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید (و صله رحم را نادیده گیرید)، زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است (و کردار و رفتار شما از دیده او پنهان نمیماند).
همچنین میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ الله أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» [حجرات: ۱۳]؛ ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوا) آفریدهایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متقیترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر (از پندار و کردار و گفتار شما، و از حال همهکس و همه چیز) است.
شرح و تطبیق این موضع را رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در حجه الوداع چنین فرمود: «خداوند متعال خصلتهای زمان جاهلی و فخرفروشی به آبا و نسب را از شما دور کرده، تمام انسانها از دو حال خالی نیستند، یا مؤمن و متقی هستند و یا فاجر و بدبخت. تمام انسانها فرزندان آدم هستند و حضرت آدم از خاک آفریده شده است. هیچ عربی بر عجمی افضلیت و برتری ندارد، مگر مدار افضلیت با تقوا است». [صحیح ترمذی]
سپس نمازگزار از میان اوصاف الله تعالی که بسیار هستند و به همه ایمان و اعتقاد دارد، صفت «رحمت» را ذکر میکند. صفتی که برای ذکر در این وقت (حین نماز) از شایستهترین صفات است. ـ گرچه تمام صفات الله تعالی این شایستگی را دارندـ این صفت را مسلمان به زبان میآورد، در حالی که عبادتگزار و خاشع و در حال تضرع است؛ محتاج و فقیر و تائب و نادم میباشد. آری این جایگاه و موقعیت برای امیدواری است نه برای ناامیدی، و برای بد فالی نیست بلکه برای نیکفالی میباشد.
بعد از آن، روز قیامت را به یاد میآورد و توجه خود را به آن معطوف میکند؛ روز پاداش و عذاب؛ روزی که پادشاهی مطلقۀ الله تعالی به زیباترین شیوه بر همگان ظاهر میگردد. آن روز هیچ پادشاه ساختگی و حاکم نمایشی نمیتواند با او تعالی معارضه کند. «لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» [غافر: ۱۶]؛ ملک و حکومت، امروز از آن کیست؟ (پاسخ قاطعانه داده میشود که) از آنِ خداوند یکتای چیره و توانا است.
نمازگزار ایمان به آخرت را که اساس خوف و مراقبت است و به وسیلۀ آن انسان بر نفس و خواهشات درونی خود رقابت میکند؛ را در وجود خود تجدید میکند. به حق هر مسلمان که با این دنیای مملو از فریبکاری سر و کار دارد، چه قدر نیازمند این استحضار است!
سپس نمازگزار با نهایت تأکید در زبان عربی که زبان قرآن است و به عنوان زبان رسمی برای نمازگزاران تمام دنیا انتخاب شده؛ با بلیغترین و شیواترین اسلوب سخنوری اعلام میکند که او جز الله تعالی هیچ ذات دیگری را عبادت نخواهد کرد و جز او تعالی از کسی دیگر استعانت نخواهد جست.
هدف از زندگی چیزی جز عبادت و استعانت نیست. با این دو محور است که اتصال میان یک انسان با انسان دیگر، قوی با ضعیف، فقیر با ثروتمند، حاکم با محکوم و عبد با معبود معنی پیدا میکند، و اگر همین عبادت و استعانت خاص برای خداوند قرار داده شوند، آنگاه است که زنجیرها از هم خواهد گسست، بتها درهم کوبیده خواهد شد و شرک از بین رفته و فتنهها زدوده خواهد شد و دین خالصانه برای خداوند متعال باقی میماند.
این بزرگترین و تعهد اعلام است که مسلمان اظهار میکند. پس باید مراقب باشد که چه گفته است و بر نفس خود کنترل داشته باشد. آنچه که او در زندگی مادی خود ـ خارج از نمازـ با آن مواجه میشود، از او فروتنی و اطاعت میخواهد و یا طلب کمک و استعانت و او هردوی آن را کنار گذاشته و با هرچه که در این مسیر معارض است مقابله میکند.
پس از این مراحل، وقت دعا و طلب از خداوند است و او از خداوند هدایت به سوی راه راست که برترین حاجات و مهمترین مطالبات او میباشد را میطلبد. هدایتی که انبیا برای آن مبعوث شدهاند؛ صحیفهها به همین خاطر نازل شده و بازار بهشت برای آن برپا میشود. هدایتی که اگر از دست رفت دیگر هیچ چیز قیمتی و ارزشمند باقی نمیماند و اگر هر کس آن را دریافت، دیگر هیچ کمبودی در زندگی و خوشبختی آن نخواهد داشت، و هدایتی که فطرت سلیمۀ هر انسان بر محبت، طلب و جستجوی آن قرار داده شده و جهاد نیز در راه کسب آن است. اما این هدایت در خلوتگزینی و گوشهگیری به دست نمیآید، بلکه باید هدایت را از اهل آن فهمید و الگوی زندۀ آن را از اهل هدایت جستجو کرد و اهل هدایت از «مِّنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ»[نساء:۶۹] اند که خداوند بر آنها انعام نموده است و قرآن مجید و تمامی کتابهای آسمانی بر محبت و نسبت دادن خویش با آنها و تحت پرچم آنها قرار گرفتن و پیروی از آنها تشویق مینماید. «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَى الله فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» [انعام: ۹۰]؛ آنان کسانیند که خداوند ایشان را هدایت داده است (و توفیق رسیدن به راه حق و نیکی عطاء نموده است) پس از هدایت ایشان پیروی کن.
بعد از آن نمازگزار از تمام افرادی که هدایت را کنار گذاشتهاند، به نعمتهای خداوند کفر ورزیده خواهشات را پیروی کردهاند و راه ناپسند و بیارزش را انتخاب کردهاند، اعلام برائت میکند. اینها کسانی هستند که در عناد و سرکشی شدت به خرج داده و در افراطگری مبالغه کردهاند و در نتیجه خشم خداوند را بر خود لازم کردهاند و یا اینکه دچار تحریف و تفریط شده و در گمراهی افتادهاند.
«اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ*صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» [حمد: ۷ـ۶]؛ ما را به راه راست راهنمائی فرما. راه کسانی که بدانان نعمت دادهای؛ نه راه آنان که بر ایشان خشم گرفتهای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان.
در این آیات اعجاز قرآنی ظاهر میشود؛ من معتقدم تنها همین کلمه از قرآن که حالات پیروان مسیحیت را به تصویر میکشد؛ برای ایمان آوردن به اعجاز قرآن برای فرد منصفی که مطالعات قرآنی دارد کافی است و اینکه حقانیت نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را که امّی بوده و این قرآن بر او نازل شده است را بپذیرد. واقعاً قرآن مجید به چه زیبایی حقایق تاریخی را از زبان یک فرد ناخوان که در صحرا متولد شده و رشد کرده است، بیان میکند.
آری! کلمۀ جامعی که تاریخ آن را تصدیق میکند و در مقابل آن سر تسلیم فرود میآورد و مورخین هرگاه به صادق آمدن این کلمه بر مصادیقش فکر میکنند، مات و مبهوت میشوند. آن کلمه «الضلاله» است.
از این کلمه معانی بسیاری فهمیده میشود؛ از جمله آن معانی: فساد عقیده و مفاسدی که در نتیجه انحراف و نادانی بروز میکند، روی برتافتن از مسیر اصلی و… همۀ اینها گمراهی اند و لیکن کلمۀ «الضلاله» معنی عمیقتر و تأثیر قویتری دارد و از این گمراهیهای جزئی دایرۀ وسیعتری را اشغال کرده است. مطالعات تاریخی و قوۀ ادراک و استنباط معلومات صحیح انسانها زمانی که میبیند، پیامبری که هرگز با تاریخ مسیحیت آشنایی نداشته و وسیلهای برای کسب معلومات در اختیارش نبوده و جز ساعاتی محدود در سرزمینهای مسیحی نیز سفر نداشته؛ به حیرت درمیآید و تسلیم میشود. چگونه خداوند متعال این حقیقت بزرگ را که مطابق با واقعیات تاریخی است بر زبانش جاری نموده آنگاه که نسبت به یهودیان میفرماید: «المغضوب علیهم» و نسبت به مسیحیان میفرماید: «الضالین». این کلمات به تنهایی برای اثبات این مدعا که قرآن از جانب خداوند نازل شده و وحی الهی است، کافی میباشد. زیرا در این قسمت از سوره میتوانست برای بیان حالات مسیحیت دهها کلمۀ عربی به کار برد و حتی پنجاه کلمه که معنی این واقعیت را ادا کند و همۀ آن کلمات را بر مسیحیت تطبیق دهد. اما خداوند متعال اراده فرمود که یک فرق و تفاوت میان مسیحیان و یهودیان را واضح سازد؛ به همین علت بر یهود کلمات «المغضوب علیهم» را اطلاق نمود.
هر کس تاریخ یهود را بررسی نماید، بر اساس واقعیات تاریخی، اعتراف خود یهودیان و با توجه به تأثیرات منفیای که عملکرد آنها بر اخلاق، گرایش و فعالیتهای عملی بشریت داشته است و با در نظر داشتن سرانجامی که خداوند متعال برای آنها در این دنیا رقم زد و گناهان و نافرمانیهایی که آنها را در طول تاریخ از سایرین متمایز کرده و به سبب آن معاصی از مدد و نصرت الهی محروم گشتهاند، همه و همه بیانگر آن است که کلمهای دیگر نمیتواند به اندازهای که «المغضوب علیهم» بر آنها تطبیق دارد، مطابقت کند. و اما هر کس تاریخ مسیحیت را مطالعه نماید، گواهی خواهد داد که مانند کلمۀ «الضالین» دیگر کلمهای نمیتواند مطابق حال آنها باشد. وضعیت هر مسیحی مانند کسی است که راه راست را ترک کرده و از بیراهه میخواهد به مقصد برسد و راهی را میپیماید که عقبگرد کامل است. به این حرکت معکوس خود ادامه میدهد و قدم به قدم از مقصد دورتر میشود. شاعر عرب زبان میگوید: «شتان بین مشرّق و مغرّب»
مسیحیت در همان اوایل ـ یعنی نیمۀ قرن اول میلادیـ امتحان خود را پس داده است و آن قدر دستخوش تحریفات قرار گرفته که در تاریخ ادیان مشابهی برای آن نمیتوان یافت. مسیحیت از یک دیانت توحیدی تغییر شکل داده و تبدیل به دیانتی شد که از افکار یونانی و بودایی تشکیل شده بود. این تغییر و تحول توسط داعی و قهرمان بزرگ مسیحیان پولوس (Saint Pool)، (۱۰ـ ۶۵ م) صورت گرفت. این تغییرات مانند پریدن روحی به روحی دیگر و حالتی به حالتی دیگر و نظم و نظامی خاص به نظام دیگری بود که جز در بعضی اسمها و شعائر هیچ مشابهتی دیگر با هم نداشتند.
روحانی مسیحی (Ernest De Bunsen) در این باره میگوید: «عقاید و نظام دینیای که در انجیل فعلی آمده است، مطابق با تعالیم قولی و عملی حضرت مسیح نیست. این اختلافات و تقابل فعلی میان مسیحیان و یهودیان و مسلمانان هیچ نسبتی به حضرت مسیح ندارد بلکه نشأت گرفته از حیلهگریهای پولوس این گمراه و سرکش یهودی و مسیحی و نشأت گرفته از تشریحات وی بر صحیفههای مقدس با شیوههای تجسیم (Essene) و تمثیل است، وی صحیفهها را با این امثال پر کرد.
پولوس با تقلید از راهب بودایی استفان (Stephen) که به مذهب انسانی دعوت میداد، آداب و رسوم بودایی را به دین مسیحیت اضافه کرد. او در واقع درهم آمیزنده روایات و داستانهای متعارضی است که امروزه کتاب مقدس انجیل مملو از آن است و هیچ مشابهتی با تاریخ واقعی مسیحیت ندارد. این عقاید و نظام دینیای که امروزه جهان مسیحیت به عنوان قواعد دین مسیح ارتودکس از هجده قرن به میراث بردهاند، هیچ ارتباطی به مسیح ندارد بلکه ساخته و پرداخته ذهن پولوس است».
علامه سید ابوالحسن علی حسنی ندوی
ترجمه: عبدالناصر امینی
منبع: سنی آنلاین