حزب دینی وحزب لادینی
سیاست یک بام و دو هوای کشورهای اروپایی
نویسنده: دکتر عمرعبدالعزیز- سلیمانیه
پس از گسترش کمونیزم و شکل گیری ده ها حزب سوسیالیستی و نهضت های کارگری در سال های میانی سده ی نوزدهم میلادی بود که اروپائی ها به خود آمدند و در یک عکس العمل دفاعی ده ها حزب دینی را با عناوینی چون «حزب دمکرات مسیحی» پایه گذاری کردند. البته یادآوری می شود که آئین مسیحیت در حوزه سیستم حکومت و فرمانروایی حرفی برای گفتن ندارد و در متون انجیل های عهد قدیم و عهد جدید در باره آن نمی توان حتی دو سطر مطلب را مشاهده نمود.
علی رغم این حقیقت اکنون در کشورهای اروپایی ده ها حزب مسیحی وجود دارند، البته نه به عنوان تشکل هایی جهت «مرجعیت دینی» و وسیله ای برای تبلیغ ایدئولوژی – آنگونه که در کشورهای اسلامی برای اسلامگرایان خواسته می شود- بلکه آن احزاب دارای عناوین دینی و برنامه و اهداف سیاسی هستند، این پدیده نه تنها در تمامی کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، سوئد، اسپانیا، آلمان، لهستان، سوئد، اتریش، آلبانی، کرواسی، سویس، ایرلند، نروژ و… بلکه در کشورهایی چون آمریکا، اسرائیل، روسیه و استرالیا فعالیت سیاسی دارند.
به صورت خلاصه عرض شود که بر پایه بررسی هایی که اینجانب انجام داده ام در بیش از۷۵ کشور اروپایی، آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین ده ها حزب سیاسی با نام و عنوان «مسیحیت» وجود و حضور فعال دارند. اما در کشوری چون مصر عنوان «حزب اسلامی» نه تنها به تمام معنی ممنوع است، بلکه زمامداران امور آن کشور حاضر نیستند ببینند و بشنوند که حزبی بر پایه حتی برخی از باورهای دینی تأسیس شده باشد، می گویند: فعالیت اینگونه احزاب زمینه ساز فرقه گرایی دینی است و در صورت بر سرکار آمدنشان حقوق مسیحیان قبطی پایمال خواهد شد.
به راستی این رویکرد تداعی کننده همان مثل مشهور «یک بام و دو هوا» نیست؟
آیا این إعمال همان سیاست های دوگانه دولتمردان اروپائی در مورد جهان اسلام نیست؟
ممکن است پاسخ بسیار عادی باشد و به صراحت بگوییم که: بیگمان این همان سیاست دوگانه است، مسأله تا اینجا ساده است و هیچ جای شگفتی نیست.
آنچه که بیش از هر چیزی جای شگفتی دارد این است که چرا و به چه دلیل فرمانروایان دنیای اسلام و عرب فریب این دروغ و سیاه نمایی اروپائی ها خورده اند؟
اتحادیه عرب، سازمان کنفرانس اسلامی، اعضای مسلمان و عرب سازمان ملل، چرا برای یافتن پاسخی قانع کننده به این پرسش پا پیش نمی گذارند و به چنین خواری آشکاری تن داده اند؟
آیا تنها به خاطر تندروی های تعداد اندکی از گروه هایی چون: القاعده، داعش و بوکو حرامی در کشور نیجریه و گروه های مشابه آنهاست که چنان سیاستی را در پیش گرفته اند؟
مگر خود اروپائیان نمی دانند که آن گروه های افراطی در مقایسه با یک میلیارد و چند صد میلیونی امّت مسلمان شمار اندکی بیش نیستند؟
این در حالی است که خود دولت های اروپایی در شکل گیری آن گروه های تند رو متهم هستند.
چنانچه از این موضوع نیز صرف نظر نماییم، روشن است که در پاسخ به ما گفته می شود که: دوست عزیز تو در باره چه چیزی داری می پرسی؟ در باره کدام حاکم و دولت داری سخن می گویی؟
همه آن فرمانروایان کارگزار و دست نشانده خود غربیان هستند، چگونه در باره چنان موضوعی اقدام می کنند؟
ممکن است جای تعجب نباشد که فرمانروایان خودباخته دنیای عرب و اسلام به این سیاست دوگانه و بی پایه تن داده داده اند، و در دیکته کردن این رویکرد جفاکارانه و گنجانیدن آن در قانون اساسی و قوانین جاری– که خواسته ابر قدرت های توسعه طلب است- کاسه از آش گرمتر و از پاپ کشیش ترعمل کرده باشند.
وجود چنان موضوعی هیچ جای تعجب نیست، اما پرسش جدی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا و به چه علت گریز و ستیز با عناوین «اسلامی» در لیست برنامه ی فعالیت ها و ادبیات سیاسی آنها قرار گرفته و چرا بسیاری از خودی ها به چنان رویکرد تحمیلی راضی شده اند؟
خانم آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان – در حالی که خود دبیر کل حزب «حزب دمکرات مسیحی» است، سکولاریسم و رویارویی با فعالیت احزاب دینی را به فرمانروایان عرب و مسلمان آموزش می دهد و اندیشه سکولاریزم را به امثال ما عرضه می کند! تا جایی که در برنامه حزب دمکرات مسیحی او آمده است:
« اعضای حزب ما لازم است از نگاه مسیحیت انسان را بشناسند، و همه ما خود را در برابر خدا مسئول بشماریم.»
در عین حال به باورهای دینی میلیون ها شهروند آلمانی مسلمان، یهود، بودایی، کمونیست،، سوسیالیست و خداناباوران، بی مبالاتی می شود.
اگر در باره تندروی ها و تجاوزگری های رژیم صهیونیستی اسرائیل نیز سکوت کنیم، نمی توانیم این حقیقت را انکار نماییم که آن رژیم در قلب دنیای عرب و اسلام تارو و پودش بر پایه باورهای آئین یهودیت قرار داده شده است.
دوستان گرامی! طرح این موضوع تنها در راستای زمینه سازی و باز نمودن دری بر روی بررسی هایی بیشتر است، سخن من در رابطه با ضرورت وجود مکانیزم، وضوح دورنما، کارآمدی، تهیه امکانات لازم، ضرورت وجود پروژه سیاسی، تقسیم مسئولیت ها، و سپردن کار به کاردان نیست، زیرا این موارد از پایه های اساسی هر کار اجتماعی و سیاسی هستند، بلکه سخن من متوجه پایه، پلان و نقشه تحمیلی اروپائی هاست که دارد به صورت نقشه راه و برنامه ای در می آید که در بسیاری از کشورها هیچکس از حق اظهار نظر و آزادی عمل در باره آن برخوردار نیست.
به طور خلاصه عرض می شود که بر این باورم این قضیه بخشی از سیاست اسلام هراسی «اسلاموفیا»ی غرب و تلاشی است در خدمت استراتژی دولت های قدرتمند غربی که پس از فروپاشی کمونیسم و رفع خطر سرخ، می خواهند مردم را از خطر گسترش اسلام و تهدید سبز آن بترسانند.
همچنین غربی ها می خواهند پیام و مفهوم تابلوی «جدایی دین و سیاست» را که بر پیشانی امّت اسلامی نصب نموده اند در واقعیت های زندگی سیاسی و اجتماعی عملی کنند و گسترش دهند.
البته نباید دچار اشتباه شد که منظور غربی ها از «دین» در نظریه و برنامه «جدایی دین از سیاست» تنها دین اسلام است و بس، اما آمیخته شدن ادیان مسیحی، یهودی، بودایی و… با سیاست و دولت از نظر غربی ها بلا مانع است.
جهت اطلاع برخی از دوستانی که شیفته تئوری «جدایی دین از سیاست» دولت های غربی شده اند، به عنوان نمونه لیستی از اسامی برخی از احزاب سیاسی دینی مسیحی را در دنیای مدرن یادآوری می نمایم:
- حزب دمکرات مسیحی آلمان
- حزب اتحاد مسیحیان جمهوری خواه آلمان
- حزب دمکرات مسیحی استرالیا
- حزب دمکرات مسیحی بلژیک
- حرکت دمکرات مسیحی آلبانی (در آلبانی ۵ حزب مسیحی دیگر نیز فعالیت دارند.)
- ۶- حزب دمکرات مسیحی کرواسی
- ۷- حزب دمکرات مسیحی فرانسه
- حزب دمکرات مسیحی نروژ
- حزب دمکرات مسیحی سویس
- حزب دمکرات مسیحی اتریش