غرض از این نوشتار، نکوهش اختلاف در دیدگاههای فقهی و نگرشهای فکری و برداشتهای گوناگون در نصوص دینی نیست، زیرا تنوع و تکثر، ریشه در فطرت آدمی و جهان آفرینش دارد که در این راستا آشنایی با فرهنگ اختلاف کافی است تا مانع تفرقه و جدایی گردد.
این گفتار بر گرفته از نوشتههای سعید حوّی (رحمه الله) دعوتگر بزرگ اسلامی است که اندکی در آن دخل و تصرف صورت گرفته است.
هدف، شناخت عوامل تفرقه و جدایی از درون است، که خود نوعی آسیبشناسی درونی به شمار میآید.
بدیهی است نقش دسیسههای خارجی در ایجاد تفرقه و جدایی میان مسلمانان بر همگان مبرهن و آشکار است.
چکیدهی سخن
نگارنده برای شناخت عوامل و اسباب جدایی مسلمانان به قرآن کریم مراجعه کرده، و در تفسیر آیات از برخی احادیث شریف نبوی صلیالله علیه و آله و صحبه و سلم بهره برده است. او در این سخن، بیتوجهی مسلمانان به توصیه خداوند در مورد «صراط مستقیم» و روی آوردن به راههایی که شیطان ترسیم کرده، گرفتن بخشی از دین و کنار گذاشتن بخشی دیگر، کینهتوزی و حسد (افت اخلاقی)، بهره نگرفتن از عقل سلیم، دنیاپرستی و به فراموشی سپرده شدن جهان آخرت، دور شدن از صفاتی که رحمت خدا را در پی میآورند، و بخل و هواپرستی و خودپسندی و خودرأیی را عوامل تفرقه و جدایی مسلمانان دانسته است.
عوامل تفرقه و جدایی
در قرآن کریم علل و اسبابی را که منجر به تفرقه و جدایی میگردد به شرح ذیل ملاحظه میکنیم:
۱ـ رها کردن صراط مستقیم و رفتن به راههای شیطان:
خدای تعالی فرموده است: «و لاتتبعوا السبل فتقرق بکم عن سبیله ذالکم وصّاکم به لعلکم تتقون»[انعام:۱۵۳]؛ از راههای دیگر [جز صراط مستقیم] که موجب تفرقه و پریشانی شما است و شما را از راه خدا جدا میکند، متابعت نکنید. این است سفارش خدا به شما، باشد که تقوی پیشه سازید.
از مفهوم این آیه بر میآید، که در پیشروی ما دو راه قرار دارد، یکی راه خدا و دیگری راههای شیطان که کوچه و پسکوچههای بسیاری دارد. اگر مردم راه خدا را ترک کنند و راههای شیطان را در پیش گیرند، دچار تفرقه و جدایی میشوند.
اگر مردم به راه حق (صراط مستقیم) ـ که همان راه نعمتیافتگان است و روزی پنج نوبت مؤمنان در نماز آن را از خدا میطلبند ـ بازنیایند، باطل و بیهودهکاری و راههای شیطانی، آنان را از یکدیگر جدا کرده و دچار تفرقه و سردرگمی خواهد کرد. راهحل نهایی مراجعه به «صراط مستقیم» است و بس. برای رسیدن به صراط مستقیم پیروی از سیره عملی و اخلاقی پیامبر صلی الله علیه وسلم، ضرورتی انکارناپذیر دارد.
۲ـ به فراموشی سپردن بخشی از دین:
خدای تعالی فرموده است: «فنسوا حظاً مما ذکروا به فأغرینا بینهم العداوه و البغضاء»[مائده: ۱۴]؛ و از بهره آنچه که به آنان داده شده بود، نصیب بزرگی را از دست دادند، پس در میانشان دشمنی و کینه را برافروختیم.
این آیه [که در بیان احوال بنیاسرائیل و اهلکتاب نازل شده است]، اشاره دارد که به فراموشی سپردن بخشی از دین خدا، به دشمنی و تفرقه [میان دینداران] منجر میشود.
فهم ناقص از اسلام نیز به جدایی و تفرقه میان مسلمانان میانجامد: «إن الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعاً لست منهم فی شیئ»[انعام: ۱۵۹]؛ آنان که دین خود را بخش بخش کردند و گروه گروه شدند، تو را با کار آنان کاری (و مسئولیتی) نیست.
۳ـ بغی(کینهتوزی و حسد):
خدای تعالی فرموده است: «و ما تفرقوا إلا من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم»[شوری: ۱۴]؛ به تفرقه و جدایی نگراییدند مگر پس از آن که علم به آنان ارزانی شد [آن هم] از روی حسد در میان خود.
پیامبر خدا صلیالله علیه وسلم، «بغی» را چنین تفسیر کردهاند: بیماری ملتهای پیشین، یعنی حسد و کینهتوزی، به طور خزنده در میان شما پدید میآید. بدانید که حسد و کینهتوزی همچون تیغ سلمانی است، نمیگویم موهای شما را میتراشد، بلکه تیغی است که دین شما را میتراشد.(۱)
بنابراین بغی، حسد بردن بر نعمتی است که خداوند به مسلمانی ارزانی فرموده است. حسد یکی از ریشههای تفرقه و جدایی است. پیامبر خدا سوگند یاد کرده است که ایمان و حسد هرگز در یک قلب جمع شدنی نیستند.
مسلمانان همانند یک جسم هستند، چنان که پیامبر صلی الله علیه وسلم آنان را به یک جسد تشبیه فرموده است. بدیهی است اعضای یک جسد نسبت به همدیگر حسد نمیورزند، بلکه همدیگر را تکمیل میکنند. هیچ عضوی آرزو نمیکند که به جای عضو دیگر باشد. تا زمانی که مسلمانان از لحاظ تربیتی به این حالت شیرین و عالی دست نیابند، بیشک دچار تفرقه و جدایی خواهند ماند.
۴ـ بهره نگرفتن از عقل سلیم:
عدم استفاده درست از نعمت عقل یکی از علل و اسباب تفرق و تشتت است. به نسبت ما مسلمانان عقل عبارت است از: وادار کردن نفس به تسلیم شدن در برابر کتاب خدا. خدای تعالی فرموده است: «إنّا أنزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون»[یوسف: ۲]؛ این قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم باشد که بیندیشید.
به هر اندازه مسلمانان، به فهم و عمل و تلاوت قرآن همت کنند، بر عقلشان افزوده میشود، و این امر به افزایش وحدت دلها میانجامد. بدیهی است دور شدن از قرآن و به فراموشی سپردن تعالیم آن یکی از بزرگترین عوامل جدایی میان امت اسلامی است.
۵ـ گرایش به دنیا و فراموش کردن آخرت:
خدای تعالی فرموده است: «حتی إذا فشلتم و تنازعتم فی الأمر و عصیتم من بعد ما أراکم ما تحبون منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخره»[آلعمران: ۱۵۲]؛ تا وقتی که سستی کرده و در کار [خویش] منازعه کردید، و نافرمانی کردید بعد از آنکه نمایاند به شما آنچه را میخواستید. از شما کسی بود که دنیا را میخواست و کسی بود که آخرت را میخواست.
از جمله عوامل تفرقه و جدایی میان مسلمانان، فراموش کردن آخرت و اقبال به دنیا است. به همین دلیل پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم، مؤمنان را از سقوط در بیماری خطرناک جدایی و تفرقه و نابودی با این مضمون بر حذر داشته است: «درهای دنیا بر شما گشوده نمیشود، مگر آنکه خداوند تا به روز قیامت میانتان کینه و دشمنی میاندازد».(۲)
راه نجات از این بیماری بازگشت به راه خدا (صراط مستقیم) یعنی توحید دلها بر جهان آخرت، و به عبارتی فراموش نکردن آخرت است.
۶ـ دوری از رحمت خدا:
خدای تعالی فرموده است: «و لایزالون مختلفین إلا من رحم ربک»[هود: ۱۱۸]؛ همواره در اختلاف و کشمکش خواهند بود مگر کسی که پروردگارت بر او رحم آورد.
ریشه جدایی مردم از یکدیگر، دوری از رحمت خداست. خداوند کسانی را که مشمول رحمت او میشوند معرفی کرده است: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و یطیعون الله و رسوله أولئک سیرحمهم الله»[توبه: ۷۱]؛ مردان و زنان مؤمن یاریگر و کارساز یکدیگرند، به کارهای خوب فرمان میدهند و از منکرات بازمیدارند، و نماز را برپا میدارند و زکات را ادا مینمایند، و از خدا و رسول او فرمان میبرند. کسانی که دارای این صفات هستند، خداوند آنها را مشمول رحمت خویش قرار خواهد داد.
هر کس دارای صفات ذکر شده در آیه فوق باشد، مستحق رحمت خداست. و چون مردم لایق دریافت رحمت خدا شوند، دلهایشان به الفت و پیوند میرسد: «و ألّف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ما ألّفت بین قلوبهم و لکن الله ألّف بینهم»[انفال: ۶۳]؛ در دلهایشان انس و الفت انداخیتم؛ اگر هر چه در زمین است خرج میکردی نمیتوانستی در دلهایشان الفت اندازی، اما این خدا بود که در میانشان الفت انداخت.
بدیهی است، اگر مؤمنان نسبت به یکدیگر محبت نداشته باشند، مستحق رحمت خدا نمیشوند، و در این صورت از رسیدن به وحدت و همدلی باز میمانند. اگر اهل ایمان نسبت به دیگران خیراندیش نباشند و مردم را به خوبیها نخوانند و آنان را از بدیها باز ندارند، استحقاق رحمت خدا را از دست میدهند و به اتحاد و انسجام نمیرسند.
پیامبر صلیالله علیه وسلم فرموده است: «نخستین نقصی که بر بنیاسرائیل وارد شد، این بود که هرگاه کسی با کسی روبرو میشد، میگفت: ای فلان از خدا بترس، و آنچه را که میکنی رها کن این کار روا نیست. فردای آن روز، آن کس را به همان حالت میدید، اما این کار مانع از خورد و خوراک و همنشینی با او نمیشد. چون بنیاسرائیل دچار این بیماری و نقص شدند، خداوند نفرت را در دلهایشان رقم زد: «لعن الذین کفروا من بنیاسرائیل علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذالک بما عصوا و کانوا یعتدون. کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون»[مائده: ۷۹ـ ۷۸]؛ کافران بنیاسرائیل به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند، زیرا خدا را نافرمانی کردند و اهل سرکشی و تجاوز بودند. آنان از کارهای زشت که انجام میدادند خود را منع نمیکردند، چه زشت بود آن چه را انجام میدادند. آنگاه پیامبر صلیالله علیه وسلم فرمودند: به خدا سوگند یا مردم را به خوبی میخوانید و از بدیها باز میدارید، دست ستمگر را میگیرید و او را تسلیم حق میکنید و از تجاوز به حق او را باز میدارید، و یا اینکه خداوند نفرت را در دلهای هر کدام از شما میاندازد، و سپس شما را بسان یهود دچار لعنت میکند.(۳)
اگر مسلمانان، نماز را اقامه نکنند، و زکات را ندهند، لایق رحمت خدا نمیشوند. اگر آنان از خدا و رسول او فرمان نبرند و دچار معصیت شوند، در این صورت، رحمت خدا را از دست میدهند و با از دست دادن رحمت خدا، وحدت و همدلی را نیز از دست خواهند داد. بنابراین بیتوجهی به این صفات، در حقیقت بیتوجهی به وحدت و همدلی مسلمانان است.
۷ـ بخل و هواپرستی و خودپسندی و خودرأیی:
ابوداود و ترمذی به روایت از ابیثعلبه خشنی آوردهاند که از پیامبر خدا صلیالله علیه وسلم درباره آیه «علیکم انفسکم»[مائده: ۱۰۵] پرسیدم. ایشان فرمودند: «مردم را به خوبیها بخوانید و از بدیها بازدارید. اگر دیدید مردم تابع بخل و آز و هوا و هوس هستند، و دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند، و هر کس رأی خود را میپسندد. در این صورت خویش را حفظ کن و از حالت چیره شده بر عوام پرهیز کن. زیرا روزگاری را در پیش دارید که صبر کردن در آن بسان نگه داشتن اخگر در دست است. کسی که در چنین روزگاری اهل عمل است، ثواب او برابر ثواب پنجاه کس است. گفته شد: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم ثواب پنجاه کس از ما، یا از خود آنان؟ فرمود: بلکه ثواب پنجاه کس از شما.(۴)
این حدیث نبوی اشاره دارد که بخل و هواپرستی و ترجیح دنیا بر آخرت و خودپسندی، صالحان را به گوشهگیری وا میدارد و در نهایت کار جمعی مسلمانان کنار گذاشته میشود، و کارها به نحو بایسته انجام نمیگیرد و در نتیجه کار منجر به جدایی و تفرقه میگردد.
سخن آخر
مسلمانان نباید بسان امتهای پیشین اهل تفرقه و جدایی و کشمکش باشند که خداوند متعال آنان را از این کار منع فرموده است و کشمکش و تفرقه و جدایی را نوعی کفر دانسته است که عاملان آن مستحق عذاب میباشند: «و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و أولئک لهم عذاب عظیم. یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودت وجوههم أ کفرتم بعد إیمانکم فذوقوا بما کنتم تکفرون»[آلعمران: ۱۰۶ـ۱۰۵]؛ بسان کسانی نباشید که پس از آمدن معجزات روشن برایشان، تفرقه و اختلاف را پیشه ساختند. برای آن گروه عذاب بزرگی مقرر شده است، روزی که چهرههایی سپید و چهرههایی سیاه میشود. سپس به کسانی که چهرههایشان سیاه شده، گفته میشود: آیا پس از ایمانتان به کفر گراییدید، پس به خاطر کفری که مرتکب شدهاید از عذاب خدا بچشید.
٭ مصطفى اربابی (ندای اسلام)
منابع:
۱ـ ابوداود/۴۲۷۳، مسند امام احمد/۱۳۳۸٫
۲ـ مسند امام احمد/۸۹ .
۳ـ ترمذی/۲۹۷۳، ابوداود/۳۷۷۴، ابن ماجه/۳۹۹۶، مسند امام احمد/۳۵۲۹٫
۴ـ ابوداود/۳۷۷۸، ترمذی/۲۹۸۴، ابنماجه/