اخلاق در اروپا دارای توازن نیست. اروپا از بدی های کوچک اجتناب می کند؛ اما بدی های بزرگ را مرتکب میشود. در معاملات کوچک بسیار مؤمن است، اما زمانی که مسئله ملت خودشان مطرح است همین افراد مؤمن، ملت های دیگر می بلعند. در زندگی انفرادی وضع آنان این گونه است که اگر با کسی قرار بگذارند که ساعت ۸:۴۵ میآیند، درست رأس ساعت حاضر میشوند، اما در معاملات ملی اصلا پروای این را ندارند که سر دیگر ملتها کلاه بگذارند و برای آنان دام فریب بگسترانند. عهدشکنیشان با عربها ضربالمثل است. ما خود آنها را در کشورمان تجربه نمودهایم. اخلاق آنها نه بر پایه خداپرستی و پاسخگویی در آخرت، که بر اساس منفعت اندوزی و مصلحت بنا شده است. هرگاه مصلحت اقتضا کند، با اخلاق و متعهد هستند، و هر زمان مصلحت شان چیز دیگری تقاضا نماید در اعمال بزرگترین بد اخلاقیها باکی ندارند.
اخلاقی که پیامبران ایجاد نمودند
اخلاقی که پیامبران میآموزند، مستقل و از مصلحت اندیشی پاک است. چه سود چه زیان، کشته شوند یا زنده بمانند، اخلاق را رها نمیکنند.
از تعلیم آنحضرت صلىاللهعلیهوسلم چنان ذهنیتی در افراد به وجود آمده بود که حضرت عمر بن عبدالعزیز رحمهالله که بزرگترین فرمانروای دنیای متمدن آن زمان بود، شبی مشغول رسیدگی به امور حکومت بود، چراغ متعلق به حکومت روشن بود. شخصی نزدشان آمد، سلام و احوال پرسی نمود. ایشان پیش از این که جواب آن شخص را بدهند چراغ را خاموش و تقاضای چراغ دیگری نمودند. شخصی که آمده بود وقتی علت این کار را پرسید، ایشان پاسخ داد: ”آن چراغ مال بیت المال بود، و من نخواستم در امور شخصی از آن استفاده نمایم. چرا که در این صورت باید فردای قیامت در برابر خداوند پاسخگو باشیم.”
آیا نمونه ای از چنین احتیاط و تقوا در محدودهی کاخ کرملین (kremlin) دیده میشود؟ این ارزشهای اخلاقی و معنوی هرگز به خاطرشان خطور نمیکند. منتهای اندیشه و سقف پرواز خیالش تا این حد است که هر انسان غذایی برای پر کردن شکم داشته باشد و جایی برای سکونت، به بیگاری نگیرند، به خواستههای خود احترام بگذارند و غیره.
خلیفه دوم، حضرت عمر رضیاللهعنه که فاتح دو امپراطوری بزرگ ایران و روم بود، در زمانه ایشان قحطی رخ داد، و لذا ایشان خوردن غذای خوب را بر خود حرام کردند. ایشان سرخ و سفید بودند اما بر اثر خوردن روغن چهرشان گندمگون شد.
دعوت ما
سخن سادهای که می خواهم خدمت شما بیان نمایم این است که: ما آمدهایم تا مردم را به سوی راه خدا دعوت نماییم. ما آمدهایم تا بر همین بنیاد انسانها را به طرف انسانیت فرا بخوانیم. ما این کار را بزرگترین وطندوستی و وفاداری به کشور میدانیم. هیچ کس بیشتر از ما نمیتواند به کشور خدمت کند ما قبول داریم که کشور نیاز به مؤسسات و سازمانهایی دارد که به وسیله آنها پیشرفت و ترقی نماید. ما آنها را تحقیر نمیکنیم. کشور نیاز به سازمانهای تعلیمی، مطب، دادگاه، ارتباطات (communication) و دیگر چیزها دارد؛ اما با تمام اینها اگر جلوی طاعون ظلم و پاره کردن شکم دیگران که روز به روز شیوع بیشتر می یابد، گرفته نشود، عزت، وقار و آزادی این کشور به باد فنا خواهد رفت.
ما به همه میگوییم که این، مقدمترین نیاز کشور است، تمام این سازمانها- که ما آن ها را ضروری و مفید می دانیم- در درجه دوم و پس از این نیاز قرار دارند.
ما برای نشر و تبلیغ این حقیقت از خانه بیرون آمدهایم. اگر کسان دیگری هم این کار را میکردند، ما با آنها همکاری و تعاون مینمودیم. ما آشکارا اعلان می کنم که برای سهم بردن به این کشور نیامده بودیم. ما آن کشورهایی را که خود از ثروت مالامال بودند ترک نگفتیم که بیاییم و در ثروت این کشور سهیم گردیم. ما برای انجام یک مأموریت و یک خدمت به این کشور آمدیم. ما آمدیم تا مردم اینجا را بندگان خدا بگردانیم، مسلمانانی که به اینجا آمدند پیغام اخلاق، محبت و خداپرستی را با خود به ارمغان آوردند. آنان به این کشور آمدند تا به آن، چیزی بدهند نه این که چیزی از آن بستانند. آنان به سوی انسان دوستی و خداپرستی دعوت مینمودند. آنان از سوی خدای یگانه، آفریینده تمام هستی، مالک و رزاق و گرداننده تمام جهان بدون هیچ شریک، این تعلیمات را آورده بودند. آنان انبان انسانیت را از گوهرهای حقیقی انباشتند و خود دست خالی دنیا را ترک گفتند. آنان مطلقا به فکر بچههای خود نبودند، و چشمان خویش را نسبت به خانواده و اهل و عیال خود بسته، سنگ بر شکمشان بستند و به مردم خدمت نمودند. رنج و ناراحتیهایشان را به میان تهیدستان تقسیم کردند. کیسه نیازمندان را پرکردند. به آنان خدمتگزار دادند.
یک بار آنحضرت صلىاللهعلیهوسلم بر روی حصیری دراز کشیده بودند و اثر آن بر روی بدن مبارکشان مانده بود. حضرت عمر وقتی این صحنه را دید که با تعجب گفت: شما با آن که فرستاده خدا هستید، در این رنج و مشقت باشید و ستمگرانی که خون مردم را میمکند، بر فرشها و تختخوابها بخوابند!؟
آنحضرت صلىاللهعلیهوسلم فرمودند: ای عمر! عیش فقط عیش آخرت است.
اشتباه مسلمانان
میخواهم به مسلمانان سخت تلخی بگویم. به آنها بگویم که شما این امور را پذیرفتهاید و به آنها ایمان آوردهاید؛ اما شما این اخلاق و کردار را رها نموده و زندگی حیوانی را برگزیدهاید. شما با این رفتار و عمل خود اسلام را بدنام و دامن آن را لکه دار می کنید. این نمونه از زندگی اسلامی که شما در دنیا به نمایش گذاشتهاید، بسیار تأسف برانگیز است. این زندگیای که شما عرضه نمودهاید، چه جذابیت و کششی (attraction) دارد؟
در گذشته هرگاه شما از راهی گذر میکردید، اثر و نشانهای از خود بر جای مینهادید. رایحه خوش شما تا دیر زمان احساس میگشت، همچنان که لطافت و پاکی نسیم همواره احساس میشود.
مسلمانان از هرجا که میگذشتند، کوی و برزن را معطر گردانیدند و از هر کجا که بازگشتند، از آن جا قاصدانی فرستاده شد، که در کشور ما هر چیز هست اما مسلمانی وجود ندارد که مردم با دیدن او زندگی خود را درست کنند، مسلمانی که عادلانه در مورد شکایات و معاملات شان قضاوت نماید. و بنا به تقاضای آنان مسلمانی اعزام گردیدند.
افسوس! شما اکنون چنان گشته اید که از نبود شما هیچ کمبودی در کشور احساس نمیشود. آیا تاکنون دیدهاید که کشوری ماهران فن، دکترها و صنعت کارانش را اخراج کند؟ در پنجاب شرقی نیاز به آهنگر بود، آنها جستجو نموده و نگاه داشتند. اگر در شما برتری اخلاقی (moral superiority) میبود، احساس نیاز به اخلاق، کشور را وادار میکرد که شما را امانت خود به حساب آورده نگاه دارد. اگر شیر فروش شما از مخلوط کردن آب با شیر پرهیز میکرد، خیاط شما کار خود را به درستی انجام میدادند، حاکمان شما رشوه گرفتن را حرام میدانستند، آنگاه هیچ کشوری جدایی از شما را نمیپسندید.
سرنشینان یک کشتی
با برادارن هموطن خود نیز محبت قلبی دارم. آینده ما و شما به هم وابسته است. خوشی شما خوشی ماست و رنج و ناراحتی شما رنج و ناراحتی ما. پیامبر خدا صلىاللهعلیهوسلم برای عزت و کرامت بخشیدن به کشور خاصی نیامدند، ایشان رحمت برای تمام عالم بودند: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» [الأنبیاء: ۱۰۷]؛ ( ای پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم.
آخرین نبی خدا، حضرت محمد عربی صلىاللهعلیهوسلم آمد و غرور ملی عربها را تکه تکه نمود. آنحضرت صلىاللهعلیهوسلم فرمودند: «خداوند غرور نژادی شما را در هم شکسته است. من آن را در زیر پاهای خویش لگدکوب میکنم. عربی بر عجمی و عجمی بر عربی فضیلت و برتری ندارد. همگی شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است.»
ما تمام سرنشینان یک کشتی هستیم. کشتیای که بعضی در طبقه پایین قرار دارند بخواهند طبقه خود را سوراخ کنند و بالاییها جلوی این کارشان را نگیرند، کشتی و سرنشینان هر دو طبقه غرق خواهند گردید.
امروز طبقه پایین کشتی زندگی مردم کشور ما دارد سوراخ میشود، باید در مورد آن فکری بکنیم. دریا مراعات هیچ کس را نمیکند. خداوند به ما فهم و درک عنایت نماید، سینههایمان را روشن بگرداند، درد انسانیت را در ما پیدا کند، به ما توفیق بدهد که این کشور عزیزمان را که بر آن حق داریم و آن را با خونمان آبیاری نموده ایم، با راه انبیا مزین کنیم. آن را کشوری نمونه ـ که در آن فضای ایمان، یقین، اخلاق، انسانیت، همدردی و ایثار باشد ـ بسازیم. برای این مقصود نیاز به یک قدم بیباکانه (bold step) است. قدم بردارید. من آن چه باید، گفتم و دلم را سبک نمودم. از شما میخواهم که شما نیز این سنگینی را احساس کنید. این بار فقط از توان و قدرت ما خارج است. شما هم دستی برسانید. بیایید این حقیقت را تبلیغ نماییم و با جدیت برای آن تصمیمی بگیریم.
٭ علامه سید ابوالحسن ندوی (بازسازی شخصیت انسان)
ترجمه: رضا قادری
منبع:سنت آنلاین