مسلمانان تقریبا هشت قرن در اندلس زندگى کردند. در این مدت توانستند پایههاى تمدنى درخشان و ریشهدار را پی ریزى کنند و در زمینههاى علمی، فکرى و فلسفى به پیشرفتهاى چشمگیرى دستیابند و در نتیجه بسیارى از علماى شرق را به خود جذب کنند و بسیارى از دانشمندان بزرگ را پرورش دهند که هر کدام از آنها آثار بسیار ارزنده علمی و فلسفى و ادبى پدید آورده اند.
این تمدن چنان گسترده و درخشان بوده که بسیارى از علماى اندلس و شمال افریقا، درباره تاریخ اندلس و تمدن آن کتابهایى باارزش تالیف کرده اند. کتابهاى ارزنده معروفترین این مورخان دانشمند عبارتند از:
۱ – المقرى: نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب
۲ – ابن خلدون: العبر و دیوان المبتداء والخبر
۳ – ابن قوطیه: تاریخ افتتاح الاندلس
۴ – ضبى: بغیه المتلس فى تاریخ الاندلس
۵- ابن بسام: الذخیره فى محاسن اهل الجزیره
۶ – سلاوى: الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصى
۷- ابن عذارى: البیان المغرب فى اخبار المغرب
۸ -مراکشى: المعجب فى تلخیص اخبار المغرب
۹ – [مؤلف ناشناخته]: اخبار مجموعه فى فتح الاندلس.
زندگى اجتماعى و تمدن مسلمانان در اندلس، با فراز و نشیبهاى فراوان همراه بوده است. گاهى گرم و پر رونق و قوى بوده و زمانى پراکنده و کمرنگ و ضعیف; و سرانجام، در اثر ضعف مسلمین آفتاب اسلام در اندلس غروب کرد.
این حادثه اسفبار، در فکر و روح و نفوس مسلمانان، آثارى تلخ از خود برجاى گذاشت که هنوز هم پس از گذشت قرنها، تلخى و اندوه این شکست، از ذهن مسلمانان زایل نگشته است. به همین جهت مسلمانان به یاد عظمت آن دوران، از تمدن اندلس یاد میکنند و کتاب مینویسند و کنفرانس میدهند.
اندلس و اسپانیا، قطعهاى از قاره اروپا است، لذا عده اى از مورخان غربى و مستشرقان اروپایى نیز درباره آن کتابهایى نوشته اند و مطالب قابل توجه ارائه کردهاند.
بسیارى از آنها در مورد حکومت اسلامی اندلس، بخوبى داورى کرده و منصفانه اعتراف نمودهاند که مسلمانان در پیشرفت تمدن اروپایى سهم داشتهاند و تمدن اسلامی اندلس، پلى براى انتقال تمدن و زمینه ساز نهضت فکرى اروپا بوده است. [زیفرید هونکه: شمس العرب تسطع على الغرب، دارالافاق الجدیده، بیروت ۱۹۶۴، ص۵۲۸-۵۳۳] لذا این مساله ارزش آن را دارد که بدان پرداخته شود و عوامل نفوذ اسلام در اروپا و تاثیر آن را در آن دیار مورد بررسى قرار گیرد تا در پرتو آن آشنایی مختصری با قسمتهایى از زندگى مسلمانان و جلوههایى از تمدن اسلامی صورت گیرد.
وضع اسپانیا قبل از فتوحات اسلامی
اسپانیا قرون متمادى زیر نفوذ و حکومت رومیها به سر میبرد تا آن که در قرن پنجم میلادى، قبایل “واندال” (واندالها) به این سرزمین هجوم بردند و بر آن تسلط یافتند و از آن تاریخ به بعد اسپانیا (واندالوسیا) یا «سرزمین واندالها» نامیده شد و اعراب مسلمان با تغییر اندکى آن را “اندلس” یا جزیره نامیدند. در اوایل قرن ششم میلادى (۵۰۷ م) قبایل “گوت غربى” به اسپانیا حمله کردند و واندالها را از آن بلاد راندند و خود حکومت مستقل و نیرومندى تشکیل دادند که قلمرو آن از کنارههاى رودخانه “لوار” تا ساحل جنوبى اسپانیا گسترش یافت، ولى چند سالى طول نکشید که فرنگان از شمال به جنگ برخاستند و آنان را از فرانسه بیرون راندند.
از آن زمان به بعد، گوتها در اسپانیا سکونت گزیدند، “طلیطله” را مرکز حکومت خود قرار دادند و براى کشور نوپاى خود، قوانین و نظاماتى وضع کردند که از روح تمدن و نظامات روم مایه میگرفت . این اقوام و همچنین واندالها به مسیحیت گرویدند و مدت دویست سال بر اسپانیا فرمان راندند تا آن گاه که مسلمانان اسپانیا را فتح کردند.
اوضاع اجتماعى اسپانیا قبل از فتح اسلامی
مورخ معروف “محمد عبدالله عنان”، وضع اجتماعى اندلس را در آن دوران چنین توصیف میکند: «دولت گوت مدتها پیش از این، روى در سراشیب ضعف و سقوط نهاده بود و جامعه اسپانى به انواع شوربختیها و بینواییها دچار شده بود. ستم حکام و خونریزى در طول سالها، از پایش درآورده بود، گوتها بمعنى واقعى کلمه حکم یک ملت را نداشتند. با ساکنان جزیره چنان اختلاطى که از غالب و مغلوب و حاکم و محکوم، ملتى واحد پدید آورد، حاصل نکردند. گوتها همواره احساس غلبه و سرورى داشتند. تیولها و اراضى وسیع در اختیار ایشان بود و حکام و فرمانروایان و اشراف از میان ایشان برگزیده میشدند.
توده عظیم ملت را طبقه متوسط و تنگدست و زارعان وابسته به زمین، تشکیل میدادند و سروران و مالکان بر آنان حق مرگ و زندگى داشتند. در کنار این سروران، روحانیان بودند که آنان را نیز از سلطه و نفوذ بهره کافى بود. گوتها با وجود خشونتشان مردمی دیندار و مؤمن بودند، از این رو، کشیشان همواره ایشان را زیر نفوذ معنوى خود میداشتند و توانستند قوانین و نظاماتى به سود خود تنظیم کنند و نحوه تفکر کلیسا را بر گوتها تحمیل کنند.
کشیشان، این نفوذ معنوى را در راه به دست آوردن منافع مادى، چون افزودن به ضیاع و عقار خویش به کار میگرفتند و با کشاورزان همانند بردگان رفتار میکردند. از این رو ثروت همه مملکت در دست گروه معدودى از طبقه ممتاز یعنى اشراف و روحانیان گرد آمد. و آنان از کلیه نعمتهای مادى برخوردار گردیدند. اما عامه مردم در نهایت محرومیت و بینوایى به سر میبرد و انواع ستم و تجاوز را تحمل می کرد و او بود که به عوض طبقات ممتاز، بار مالیاتهاى خردکننده را به دوش می کشید و در مزارع اشراف و روحانیان با رنج فراوان به بیگارى گرفته میشد. فشارى که از این نوع بردگى بر آنان وارد می آمد، عزت و کرامت را از آنان ربوده بود.»
وضع اقلیت یهود
میتوان گفت که مردمان اصلى سرزمین اسپانى از دو گروه تشکیل یافته بود: کشاورزان که در وضعیتى فلاکت بار به سر می بردند و یهودیان که از سالها پیش در آن دیار زندگى می کردند. اینان همچنان که خصلت فرهنگى و اجتماعى آنان است، آئین خود را حفظ می کردند و همواره مورد بغض و کینه مسیحیان قرار داشتند و نه تنها کسى به آنان اعتنا نمی کرد، بلکه دچار انواع ستم و سرکوبى بودند.
همان(محمد عبدالله عنان) مؤلف مینویسد: در برابر یهودیان دو راه بیش نبود، یا باید مسیحى می شدند و یا به تبعید و مصادره اموال تن درمیدادند. از این جهت بسیارى از آنها در سال۶۱۶ میلادى به اکراه یا به ظاهر کیش مسیحیت اختیار کردند ولى این تبدیل آئین، از بار محنت و آزار آنها نکاست. پس به فکر انقلاب و آشوب افتادند و دست به توطئه زدند، اما در سال ۶۹۴م شکست خوردند و سرانجام “اژیکا”، پادشاه مسیحى، فرمان داد آنان را به شدت تعقیب کنند و تمامی اموالشان مصادره شود و به صورت برده مسیحیان درآیند و از هرگونه آزادى محروم شوند.
از این رو، مردم اسپانیا در انتظار نجات دهندهاى بودند که آنان را از وضع اسفبار موجود نجات دهد و محیط امن و آرام توأم با عدالت و رفاه به وجود آورد.
اسلام در اندلس
تشکیل دولت اسلامی در اندلس و نفوذ اسلام در آن منطقه قطعا ریشه در اعتقاد راسخ مسلمانان و قدرت نفوذ آنان در قلوب مردمان و پویایى حرکت اسلامی داشته است. فاتحان سرزمین اندلس از مسلمانان پاک اعتقاد بودند که با هدف گسترش اسلام و بسط عدالت این جزیره را فتح کردند.
“ابوحنیفه دینورى” از مؤلفان و مورخان قرن سوم، داستان فتح اندلس را چنین نقل میکند: «گویند که “موسى بن نصیر” غلام خود “طارق بن زیاد” را به “طنجه” فرستاد که شهرهاى “بربر” و قلعههاى آنها را فتح کند. او نیز با هزاروهفتصد سپاهى در رجب سال۷۳ هجرى عازم تنگه “جبلالطارق” می شود تا با پادشاه واندالها «لذریک» مصاف دهد. لذریک که عربها او را «لذریق» می نامند با هفتاد هزار سپاه با دبدبه و لباسهاى فاخر و مجلل و کلاه مزین به زبرجد و یاقوت و در حالى که از رویارویى با سپاه طارق واهمه داشت با وى روبرو شد». طارق در این هنگام خطابهاى حماسى و بسیار مهیج ایراد کرد و در آن مسلمانان را به جهاد و شهادت ترغیب نمود.
خطابه طارق
«اى مردم! کجا فرار میکنید، دریا در پشت سر و دشمن در مقابل شما است، پس به خدا قسم راه دیگرى جز راستى و استقامت در پیش ندارید. زیرا آن دو نیروهایى هستند که هرگز شکست نمیپذیرند و همواره پیروز میشوند. کمیِ قوا و قلت عدد هرگز به آنها ضرر نمیرساند و در مقابل زیادى جمعیت و کثرت نیرو، با سستى و کسالت و اختلاف و دوگانگى و عجب و نخوت به پیروزى نمیرسند.
مردم ! آنچه را که من بدان پردازم شما نیز به همان روآورید، اگر هجوم برم، یورش برید و اگر بایستم، بایستید. هشدار میدهم که قوى، متحد و با اراده بجنگید، بدانید که من بزرگ آنها و طاغوتشان را هدف قرار خواهم داد تا با او درآویزم و او را به قتل برسانم و یا در برابر او به شهادت رسم. اگر من شهید شدم، سست نشوید و اختلاف نکنید که نابود می شوید و همچنان به پیش روید.
هرگز به کارهاى پست و کم ارزش راضى نشوید و دست ذلت به دشمن ندهید و از کرامتها و اصالتها استقبال کنید و از پستى و دنائت بپرهیزید، از شهادت و کشته شدن در راه خدا و درک حیات جاودانى و ثواب الهى، لذت ببرید. اگر چنین کردید، دست خدا همراه شماست و او پناهگاهتان خواهد بود و گرنه با شرمسارى و خجالت باز میگردید و از بدنامی و رسوایى در میان مسلمین در امان نخواهید ماند.»
با این خطابه آتشین، مسلمانان، از تنگه جبل الطارق گذشتند و شهر “قرطبه” و دیگر شهرهاى اندلس را یکى پس از دیگرى فتح کردند تا آنکه سرانجام شهر عمده اسپانیا “طلیطله” سقوط کرد و همه ثروت، طلا و تاجهاى سلطنتى لذریک به دست مسلمانان افتاد .
آثار فتح اسلامی
پیروزى مسلمانان در اندلس، چهره آن کشور را تغییر داد و عدالت و محبت را براى ملتهاى آن سامان به ارمغان آورد، سایه شوم ستم را از سر مردم کوتاه کرد و به سلطه طبقاتى اشراف جامعه پایان داد. ملت بار سنگین مالیاتها و جریمهها را از دوش خود برداشت و نفس راحتى کشید. مسلمانان عدالت و رحمت را میان آنها تعمیم دادند.
“دوزى”، مستشرق معروف، درباره آثار فتح اسلامی میگوید: «سلطه عرب از برخى جنبهها براى اسپانیا به منزله نعمتى بود و در اسپانیا انقلاب مهم اجتماعى پدید آورد و بر بسیارى از دردهایى که قرنها بود عامه مردم گرفتار آنها بودند پایان داد. به سلطه اشراف و طبقات ممتاز پایان داد یا آن را محدود کرد. زمینها به نحو وسیعى میان دهقانان تقسیم شد و این خود عامل مهمی در توسعه کشاورزى در این عصر بود. اسلام همچنین احوال بردگان را به نحو بارزى بهبود بخشید، زیرا اسلام بیش از مسیحیت درصدد آزاد کردن بردگان بود. علماى دینى گوت نیز به این امر پى برده بودند، از این رو وضع بردگانى که در مزارع کار میکردند، رو به بهبودی نهاد و تقریبا در شمار کشاورزان درآمدند و از استقلال و آزادى بهرهمند گردیدند.
بسیارى از مردم طبقات فرودست و متوسط اسپانیا اسلام آوردند و آن به سبب وجود تسامح و عدالت در رفتار فاتحان مسلمان بود که هیچ گونه تحمیلى بر دیگران روا نمیداشتند. به گفته “آرنولد آربرى” «حقیقت این است که تسامح مذهبى که فاتحان مسلمان نسبت به مسیحیان از خود نشان میدادند، تاثیر شگرف و عمیقى در نفوذ و استیلاى آنان بر اسپانیا داشت».
تمدن اندلس
بنا به عقیده ابن خلدون «هر تمدنى در پناه دولتى به وجود می آید و ایجاد آن دولت نیز به نوبه خود معلول پیدایش یک همبستگى فکرى و قومی (عصبیت) است. در نتیجه جامعهاى متشکل و تمدنى ریشهدار پدیدار میگردد.»
میتوان گفت که این نظریه جامعهشناسانه ابن خلدون بیشتر با کشورهاى شمال آفریقا و سرزمین اندلس انطباق دارد و در نتیجه سیر و سیاحت و مشاهده تمدنهاى گوناگون، ظهور و سقوط دولتهاى مختلف شمال آفریقا به این نظریه انتباه یافته و توانسته است به عنوان نظریه پرداز فلسفه تاریخ محققانه، تمدنها، فرهنگها و دولتهاى مسلمان شمال آفریقا را تحلیل کند. ظهور و سقوط حکومت هاى آنان را پیش بینى نماید و تئورى معروف “دورانى بودن تمدنها” را ارائه دهد.
عبدالرحمن الداخل
پس از ورود اسلام به اسپانیا “عبدالرحمن الداخل”، یکى از فرزندان مروان بن محمد آخرین خلیفه اموى که از دست انتقام بنی عباس رهایى یافته و به شمال آفریقا فرار کرده بود، توانست در سرزمین تازه فتح شده اندلس بناى حکومتى عربى (اسلامی) را پیریزى کند.
عبدالرحمن الداخل بن معاویه مدت۳۴ سال (۱۳۸-۱۷۲ هـ ) حکومت کرد. او و پسرش هشام بن عبدالرحمن (۱۷۲-۱۸۰ هجرى) در مدت حکومت خود به کارهاى بزرگ و آبادانى دست زدند.
به نظر جامعه شناسان، هر جامعه اى از دو بُعد تشکیل مییابد؛ بُعد مادى شامل، تشکیلات ادارى، سازمانها، و بُعد معنوى شامل اعتقادات و هویت فرهنگى که مجموعه این دو، تمدن نامیده میشود.
عبدالرحمن اول و پسرش هشام بن عبدالرحمن، طراحان و سازندگان بخش اول تمدن اندلس، یعنى عمران و آبادانى شهرها و تشکیلات ادارى بوده اند و دانشمندان و متفکران اندلس طراحان شالوده فکرى و معنوى.
گویند عبدالرحمن اول پیرامون شهر قرطبه را حصار کشید و قناتهاى فراوانى حفر کرد. حمامها، مهمانخانهها و عمارتهاى عالى بسیارى ساخت و در کنارههاى رودخانهها باغهاى پردرختى ایجاد کرد و در قصر بسیار زیبایى به سبک رصافه شام، قصر سلطنتى هشام بن عبدالملک در دمشق، بنا نمود که باغهایى با درختان انبوه آن را احاطه کرده بودند.
از بناهاى معروف این دوره، مسجد جامع قرطبه است که هنوز پابرجاست و شکوه و عظمت تمدن اسلامی را نمایان میسازد.
عبدالرحمن به کشاورزى نیز اهمیت فراوان میداد، او ترعهها و آبراهههاى فراوانى به منظور توسعه احداث کرد . جز آنها، علم و دانش را نیز توسعه داد و مدرسهها و بیمارستانهاى زیادى به وجود آورد و دانشمندان و فقهاى زیادى را از اروپا، مصر، شام و عراق براى تعلیم و تحصیل دعوت کرد.
تشابه فرهنگى شرق و غرب اسلامی
وضع، پیدایش، رشد و شکوفایى دانش و هنر همانند رشد طبیعت و گیاه است و سرگذشت علم و دانش در شرق اسلامی و غرب آن به همین روال جریان داشته است. وقتى اسلام در مشرق طلوع کرد، استعدادها را پرورانید و زمینه ظهور دانش و گسترش معلومات را فراهم ساخت. ابتدا از نزول وحى و قرآن، علوم دینى، تفسیر، حدیث، سیره و تاریخ پیدا شد و سپس دامنه علوم گسترش یافته و افق علمی مسلمانان، وسیعتر گشته و افزایش یافت و در مرحله دوم، کتابها، و فرهنگهاى ملل بیگانه به قلمرو اسلام انتقال یافت و بر اثر آن، دانشمندان مسلمان، روى آنها تعمق کرد و به خوبى آنها را هضم نمودند و گاهى با ابتکارها و خلاقیتهاى خود بهتر از بیگانگان آنها را باور ساختند.
رشد دانش و گسترش آن در بلاد مغرب و اسپانیا نیز چنین بوده است. نخست مسلمانان از طریق جهاد به اسپانیا راه یافتند و با گوتها و اقوام واندال سخت جنگیدند و اصطکاک و تضارب میان دو ملت ادامه داشت، اما همین که اوضاع رو به آرامی گذاشت و صلح و امنیت حاکم گردید، کم کم مردم رو به دانش آوردند و فکر و اندیشه و عقل و درایت را نضج بخشیدند.
در مرحله نخست دانش دین گسترش یافت و سپس علوم دخیله همچون فلسفه و ریاضیات دامن گسترد و از مجموع آنها فرهنگ تمدن اندلس سر برآورد .
پدیده تمدن همانند هر پدیده اجتماعى در صورت برخورد با تمدنهاى دیگر و به دنبال تاثیر و تاثرهاى گوناگون در صورت غلبه یک تمدن بر دیگر تمدنها، چهره مشخص و رنگ بخصوصى به خود میگیرد.
تمدن اندلس هم از این قانون مستثنا نبود، ملتهاى ساکن یا غالب اندلس، چهار ملت و یا قوم خاصى را تشکیل میدادند که با هم زندگى می کردند؛ عرب، بربر، اسپانیاییها (واندالها) و مسلمانان درآمیخته بربرها و یا اسپانیایی ها.
آرى، تشابه فرهنگى میان غرب و شرق اسلامی نه تنها در بُعد همسان بودن فرهنگها و کیفیت رشد علمی و گسترش دانش بود، بلکه در میان این دو حوزه علمی – اسلامی و غربى و شرقى، تبادل فرهنگ نیز صورت میگرفت و انتقال دانش و تبادل استاد و دانشجو به صورت موضوعى عادى و یکى از عوامل فرهنگى درآمده بود. مثلا عدهاى از مشرق رهسپار اندلس میشدند و نشر دانش را در آن بلاد برعهده میگرفتند. از آن جمله “ابوعلى قالى” دانشمند مشرقى به دعوت حاکم اندلس وارد آن دیار شد و علم و ادب و معلومات خود را در اختیار اندلسیان گذارد. ابوعلى در ادبیات، شعر و مقامه نویسى ید طولایى داشت، او از استادان و مشایخ خود به ویژه “ابن درید” بهره کافى برده بود و در زمینه شعر و ادب و لغت دانشمندى بینظیر بود. ابوعلى قالى و صاعد اندلسى، شاگردان زیادى تربیت کرده اند. از شاگردان آنها، شاگردان دیگرى نیز تربیت یافته اند و علم و فرهنگ و ادب و شعر و خطابه و نثر را در بلاد اندلس گسترش داده اند. این دو تن نخستین کسانى بودند که فرهنگ مشرقى و ادب اسلامی – عربى را در بلاد مغرب و اندلس نشر دادند و پایه گذار فرهنگ اسلامی گردیدند.
ابن عبدربه مؤلف “عقدالفرید”؛
در اثر تربیت علمی این دو دانشمند، دانشمندانى از مردم اندلس تربیت یافته اند که خود صاحب فضیلت و مبتکر فن بلاغت و ادب و شعر و تاریخ بودهاند. ابن عبدربه اندلسى یکى از نمونه هاى بارز این گروه است.
کتاب او (عقد الفرید)، یکى از کتب اربعه ادبیات عرب است که هیچ دانشمند ادیب و اسلام شناسى بینیاز از آن نیست. مثلا قلقشندى در صبح الاعشى فى صناعه الانشاء و نویرى در نهایه الارب البشیهى در المستظرف فى کل صناعه مستظرف، ابن خلدون در العبر و دیوان المبتداء والخبر و دیگر دانشمنداناز عقدالفرید استفاده کرده و از ذخایر و گوهرهاى آن آثار خود را زینت بخشیده اند. دستهاى نیز به شرق میآمدند تا از حوزه علمی آن استفاده کنند و سپس به مغرب و اندلس بازگردند و فرآوردههاى علمی خود را در اختیار هموطنان خویش قرار دهند. از جمله آنها یحیى بن یحیى اللیثى از فقهاى مالکى است که از شهر خود قرطبه عازم مدینه شده و پس از فراگیرى علم فقه (مؤطا مالک) و دیگر معلومات زمان به اندلس برگشته و فقه مالکى را ترویج کرده است و همین طور عدهاى دیگر نیز براى فراگیرى نحو، تفسیر، حدیث و قرائات راهى مشرق شدهاند و پس از فراگیرى علوم به اندلس بازگشتهاند.
صاحب نفح الطیب از مؤلفان و مورخان اندلس بسیارى از دانشمندان را نام میبرد که به رحله الصیف شرقى دست یازیدهاند و پس از تفطن در علوم به دیار خود بازگشتهاند و نیز میتوان از ابن قوطیه نام برد که در علم لغت، بر بیشترین اساتید و مؤلفان شرقى فایق آمده است و کتاب الافعال او دلالت بر تبحر و فضل و علم او دارد .
تاسیس کتابخانه ها
دومین جهت تشابه فرهنگى دو حوزه علمی مغرب و مشرق، ایجاد کتابخانه ها و جمع آورى تالیفات و کتابهاى دانشمندان است، به نظر می رسد که این بُعد از تمدن، در رشد فزاینده فرهنگ اسلامی اندلس بسیار مؤثر بوده است و حتى رشد بیشترى نسبت به حوزههاى شرقى بغداد و قاهره داشته است. مثلا خلیفه اموى “المستنصر دوم” که از ۳۵۰ تا۳۶۶ حکومت میکرده همچون مامون عباسى خود را بر این کار مهم (ایجاد کتابخانه و گردآورى آثار تالیفى) وقف کرده بود. او عنایت بیشترى به نشر علوم و تشویق دانشمندان داشته و از دیار مشرق و بغداد، مصر، دمشق و دیگر شهرهاى اسلامی، تالیفات دانشمندان را در همه زمینههاى علمی گردآورده و هزاران هزار کتاب در کتابخانه مسجد جامع قرطبه جمع آورى کرده است.
علامه ابوالفرج اصفهانى هنگامی که کتاب “الاغانى” را تمام کرد مخصوصا مأمورى را فرستاد تا کتاب مزبور را قبل از آن که در تمام ممالک شرق منتشر شود، وارد کتابخانه او در داخل کتابخانه “حکم” گرداند. باید دانست که کتاب قاضى ابوبکر ابهرى هم به همین طریق به دست آمد. می نویسند: این کتابخانه چهارصد هزار کتاب داشته است. ابن خلدون مورخ معروف و ابن الآبار تصریح کرده اند که فهرست تهیه شده از دیوانها و مجموعههایى که فقط از قصاید و اشعار تهیه شده بود شامل هشتصد صفحه بوده است.
حکم علاوه بر علاقه مفرط در به دست آوردن کتاب هاى نایاب، به اصلاح و تزیین آنها نیز علاقهمند بوده و بدین غرض وى از همه بلاد، خوشنویس، مصحح، صحاف، جلدساز متخصص و نامور گردآورده و به آنها حقوق کافى میداده است.
پیش از آن که عظمت خود کتابخانه حیرت انگیز باشد، وسعت نظر بانى آن تعجب آور است. به قولى اکثر کتابها از نظر وى میگذشته و بر آنها حواشى مفید الحاق می کرده و نیز در شروع هر کتاب نام و نسب مؤلف، مولد و درگذشت او را می نوشته است و فواید و نکاتى بدین سان شگفت انگیز درج می کرده که نظیر آن در جاى دیگر به دست نیامده است. حکم در سال۳۳۶ هـ درگذشت.
وحدت فرهنگى
اصولا جهان اسلام در آن دوره، از وحدت فرهنگى برخوردار بود و مرزهاى کشور اسلامی را تنها اعتقاد و ایدئولوژى تعیین میکرد (“دارالحرب” و “دارالاسلام”) به همین جهت در همه قلمرو جغرافیایى اسلام، یک اعتقاد وجود داشت و یک فرهنگ جارى بود. شرق و غرب جهان اسلام از یک سرچشمه سیراب می شد و در هواى واحد اسلامی تنفس میکرد و با یک زبان، زبان قرآن، سخن می گفت و تفاهم می کرد و کتاب مینوشت و لذا مسافرت و هجرت از یک منطقه اسلامی به دیگر مناطق آن، کارى عادى و طبیعى بود و انسان مسلمان انگار که در شهرهاى مختلف کشور پهناور اسلامی سیر میکرد و در گروههاى گوناگون به سیاحت میپرداخت.
اندلسى به شرق میآمد که علم فراگیرد و شرقى به بلاد اندلس میرفت تا از تنگدستى برهد و ثروتمند شود. برخى میآمدند تا اندکى سرمایه به دست آورند و سپس راهى مصر میشدند تا در آن جا به کسب علم ادامه دهند و بعضى دیگر که از جرأت بیشتر و مال فراوانتر بهرهمند بودند عزم سفر می کردند و به رحله طولانى دست می یازیدند. “ابن بطوطه” از سیاحان مسلمان در راس این گروه قرار گرفته است. در نتیجه از معلومات وسیعى نصیب برده و از مذاهب و آداب و رسوم و جمعیت و اماکن مختلف کشورهاى اسلامی مطلع بوده است.
برخى دیگر به دنبال درک و دریافت از فقه و کلام و ادیان بودهاند. “ابن حزم ظاهرى” عالم معروف اندلس از آن جمله است. او از علم گستردهاى بهرهمند بود، علاوه بر کلام و ادیان در ادبیات و شعر نیز تبحر داشت و کتاب “طوق الحمامه” وى نمونه گویاى این مدعا است، و به همین ترتیب “ابن ابى زندقه”، صاحب کتاب “سراج الملوک”، در جستجوى اخلاق وعلم و سیاست راه سفر در پیش گرفت و “ابن عبدربه” در طلب ادبیات; “ابن مالک” صاحب “الفیه” در جستجوى صرف و نحو و “ابن زهره” در پى کسب معلومات فلسفه و علوم دخیله، و عدهاى نیز همچون “ابن عربى” در راه تصوف و علم اشراق رنج سفر را بر خود هموار میکردند.
خلاصه این که فرهنگ غنى اسلامی در تمدن شکوفاى اسپانیاى مسلمان چنان بالنده و رو به رشد و گستردگى بوده که هر کسى هر چه می خواست بدان دست مییافت، میتوان گفت همه شاخههاى فرهنگ بشرى از ادب و هنر، حقوق و سیاست، فلسفه، طب و جانورشناسى، گیاهشناسى و معدن شناسى بارور و رو به گسترش بوده است و چنین غناى فرهنگى در اندلس توانسته فرهنگ اسلامی را به اروپا انتقال دهد و مقدمات نهضت فکرى و بیدارى غرب را به وجود آورد.
ابعاد حیات عقلانى در تمدن اندلس
بُعد عقلانى تمدن یعنى فرهنگ (به معنى اخص کلمه) در جامعه اندلس آن روزگار نضج گرفته و دانشمندان در عرصههاى گوناگون معرفت بشرى به کاوش و تحقیق میپرداختند.
تحقیقات و تالیفات فلسفى ابن رشد، ابن طفیل، ابن باجه در زمینههاى فلسفى و ابن الخطیب و ابن خلدون در فلسفه تاریخ و جامعهشناسى تحلیلى شواهد گویاى این مدعا است.
در کنار گسترش مراکز فرهنگى و مذهبى و درمانى و هنرى همچون بیمارستانها و کتابخانهها و مساجد، علوم و هنرها و بُعد فکرى و عقلانى تمدن در اندلس رشد و شکوفایى مضاعفی داشت. البته منظور از حیات عقلانى، تنها گرایشهاى فلسفى و عقلانى محض نیست، بلکه آن بُعد بیشتر مورد نظر است که به صورت تفکر منطقى، استنباط، و دانش سازمان یافته مطرح میشود.
سبک تاریخ نگارى و تحلیل جامعه شناسانه، داستان نویسى فلسفى ابن طفیل (حی بن یقظان)، مقامهنویسى ادبى و نثر مسجع ابن الخطیب، نمونههاى گوناگون حیات عقلانى تمدن اندلس به شمار می رود و جا دارد که در مورد هر یک بحث کوتاهى ارائه شود.
نهضت کتاب نویسى و تالیف
دولت اموى اندلس به ویژه در عهد عبدالرحمن الناصر، رقابت سختى با دولت عباسى داشت که امپراتورى اسلام را اداره میکرد. مامون الرشید عباسى به علم و حکمت شهرت یافته بود و چندین دارالحکمه در مرکز خلافت خود و در مرو و بغداد ایجاد کرد و دانشمندان را پیرامون خویش گرد آورد و نهضتى علمی و فرهنگى پدیدار کرد. رقباى سیاسى آنها در خلافت اموى اندلس نیز تلاش می کردند پا به پاى عباسیان پیش بروند، و آنان نیز برپایه رقابت، به چنین اقدامی دست یازیدند. عبدالرحمن الناصر نیرومندترین حاکم اموى دولت اندلس بود. وى می خواست پایههاى حکومت خود را مانند عباسیان تقویت کند و یکى از راههاى آن تشویق دانشمندان و ترغیب آنان به ترجمه و تالیف و نشر علم و دانش بوده است، لذا حرکتى علمی را آغاز کرد.
گسترش دانش به ویژه فلسفه در دوره عبدالرحمن الناصر، ناشى از چند عامل بوده است:
۱ – بعضى دانشمندان مشرق (بغداد) که در علم طب اطلاعات فراوانى داشتند، به اندلس مهاجرت کردند و این دانش را در آن دیار گسترش دادند. از آن جمله اسحق بن عمران از طبیبان بغداد را می توان نام برد.
۲ – حکم بن عبدالرحمن، چنان که قبلا گفته شد، کتابهاى فلسفى بسیارى را که از یونانى ترجمه شده بود به اندلس انتقال داد، علاوه بر آن که هیچ کتاب بزرگى در فلسفه وجود نداشت جز آن که بزودى به اندلس وارد میگردید، ابن ابى اصبیعه از کرمانى قرطبى نقل می کند که او به بغداد و مشرق اسلامی مسافرت کرد و در هنگام بازگشت همه کتابهاى “اخوان الصفا” را به همراه داشت.
۳ – روابط سیاسى و فرهنگى میان خلفاى اموى اندلس با دولت بیزانس بسیار خوب بود و احیانا تبادل فرهنگى صورت میگرفت و به روابط دو کشور غنا میبخشید. به روایت ابن جلجل کتاب دیسقوریدوس Dioskorides در گیاهشناسى در دوران متوکل عباسى به عربى ترجمه شد. مترجم آن “اسطفان بن باسیل” بود و “حنین بن اسحاق” آن را تصحیح کرده و نشر داد. این کتاب در زمان عبدالرحمن الناصر که با “ارمانیوس”، پادشاه قسطنطنیه روابط دوستى داشت همراه کتابهایى دیگر وارد اندلس شد و جزو هدایاى پادشاه بیزانس به عبدالرحمن الناصر بود. از این جهت در دوره خلفاى اموى اندلس، ترجمه و تالیف در اسپانیا نضج یافت و دانشمندان مسلمان در همه زمینههاى علمی و ادبى دست به تالیف و تصنیف زدند.
ادبیات
شاید علوم ادبى نحو و صرف در میان علوم نقلى رایجترین دانش در اندلس بود و حکم بن عبدالرحمن به جهت علاقه وافر به علم، دانشمندان را ترغیب می کرد به اندلس بیایند و دانش خود را گسترش دهند. او به دستور پدرش عبدالرحمن، همراه عدهاى از اعیان شهر از ابوعلى قالى دانشمند نحوى استقبال کرد که در قرطبه سکنا گزیند و به تدریس مشغول شود. ابوعلى قالى از نحویان معروف و صاحب تالیفات زیاد در علم نحو و حدیث و لغت بوده است. او ابتدا در بغداد ساکن بود و سپس به اندلس آمد. از جمله کتابهاى او الامالى، النوادر، کتاب المحدود و المقصور، الابل ونتاجها، حلى الانسان، فعلت وافعلت، و تفسیر المعلقات السبع است. او در سال ۳۳۰ هـ به اندلس آمد و در قرطبه سکنا گزید و به سال ۳۵۸ هـ بدرود حیات گفت. کتاب الامالى ابوعلى قالى در تالیف الکامل مبرّد تاثیر زیادى داشته است.
تنى چند از معروفترین دانشمندان اندلس عبارتند از:
۱ – ابن عبدربه مولف عقد الفرید یکى از چهار کتاب ادبیات عرب; او کتاب خود را در زمینه اخبار، سیرت،
تاریخ، و ادب تالیف کرد و آن را به جهت تشبیه به مروارید، عقدالفرید نامید.
۲ – ابن قوطیه از ادبا و نحویان معروف است. او ادیبى بزرگ و شاعرى شیرین سخن و مورخى ناقد است و در ادبیات عرب سه کتاب تالیف کرد.
از دیگر دانشمندان ادبیات اندلس ابوبکر زبیدى مؤلف کتاب تاج العروس و طبقات النحویین شریشى و شارح معلقات سبع حریرى، از معروفترین ادباى اندلس ابن مالک نحوى ۶۰۰ هـ است که الفیه او امروزه در تمامی حوزه هاى علمی شرق و غرب عالم اسلامی تدریس می شود. اکثر طلاب الفیه ابن مالک را به حافظه میسپارند و در تسابق قرائت آن به یکدیگر تفاخر میکنند.
پزشکى و گیاهشناسى
در اسپانیا و مغرب یا سرزمین هاى باخترى اسلام که مجموعا یک واحد فرهنگى را تشکیل میدهند، تمدن و فرهنگ اسلامی رواج داشت و پزشکان نامدارى در آن دیار میزیستند. قرطبه مخصوصا مرکز مطالعات و فعالیتهاى پزشکى بود.
در این شهر در قرن چهارم “حسداى بن شبروط”، دانشمندی یهودى، کتاب “ادویه مفرده” دیسقوریدوس را به عربى ترجمه کرد. این ترجمه سپس به دست “ابن جلجل” تصحیح و شرح شد. همچنین از این شهر “عریب بن سعدالکاتب” رساله معروفى در قابلگى دارد. پس از وى در قرن پنجم “الزهراوى” بزرگترین چهره اسلامی در جراحى بود و کتابى به نام “کتاب التعریف لمن عجز عن التالیف” پدید آورد.
طب اسلامی در اسپانیا بسیار مرهون خاندان زهراوی است که در طى دو نسل چندین پزشک نامدار در آن خاندان ظهور یافته است. همچنین زنى از ایشان در مداواى بیماران شهرت یافته است. در میان طبیبان اندلسى، چند فیلسوف نیز دیده می شوند. “ابن طفیل” مؤلف داستان فلسفى، “حى بن یقظان” و نیز جانشین وى “ابن رشد” نیز پزشکانی حاذق بوده اند. این فیلسوف نامدار که از سرامدان فلاسفه اسلامی غربى است، چندین کتاب در طب نوشته است، از آن جمله: دائرهالمعارف طبى به نام کتاب الکلیات فى الطب و شروحى که بر تالیفات طبى ابن سینا نوشته است. کار ابن رشد را از جهاتى موسى بن میمون دنبال کرد.
ابن میمون ده رساله طبى به زبان عربى تالیف کرد که مشهورترین آنها کتاب “الفصول فى الطب” است. این کتاب به همراه بسیارى از آثار او به عبرى ترجمه شده است.
دانشمندان اسپانیا در رشته گیاهشناسى نیز تبحر داشتند و آثار مهمی در این موضوع از خود به یادگار گذاشتهاند. معروفترین این آثار کتاب “الابنیه عن حقایق الادویه” (تالیف: موفق الدین ابومنصور على الهروى) گرچه در خاور تالیف یافته ولى مردم اندلس و مغرب در این زمینه گوى سبقت را از دیگر دانشمندان بلاد ربوده اند.
پس از شرح ابن جلجل بر کتاب دیسقوریدوس، “ابوالصلت” در قرن ششم کتاب “الادویه المفرده” را تالیف کرده و پس از وى “غافقى” داروشناس مسلمان است که ابتکارىترین اثر را در این زمینه، (الادویه المفرده)، در توصیف گیاهان دارویى تالیف کرده است، و بهتر از آن در تالیفات اسلامی دیده نمیشود. کتاب غافقى یک قرن بعد به دست “ابن البیطار دمشقى”۶۴۶ هـ تکمیل شده است. کتاب او الجامع فى الادویهالمفرده و المغنى فى الادویه است که در آن آنچه داروشناسان قدیم درباره داروهاى مفرده می دانسته اند به صورت الفبایى ذکر شده است.
حرکت فلسفى و چهره هاى بارز آن
میتوان گفت که حیات عقلانى اندلس با نضج فلسفه و رواج آن به اوج خود رسیده است. اندلس به نقل تاریخنویسان در این دوران در دست “موحدان” بود. نخستین حاکم دولت موحدان “محمدبن تومرث” است که در جبل سوس در مغرب ظهور کرد و مردم به عنوان مهدى منتظر با او بیعت کردند. موحدان ابتدا بر مراکش تسلط یافتند سپس دامنه نفوذ خود را به اسپانیا گسترش دادند، و حکومت واحدى تشکیل دادند.
تومرث که از مردان علم و سیاست بود، به شرق آمد و در مصر از ابوبکر طرطوشى کسب علم کرد. طرطوشى ابتدا از مخالفان غزالى بود ولى پس از تلمذ از ابوبکر چاچى و ابن عبدالجبار دوباره به تعالیم حجهالاسلام غزالی راغب شد. وى در مغرب و قرطبه از علیبن احمد علم آموخت.
دولت موحدان پس از ضعف دولت عباسى در بغداد و دولت فاطمی در مصر به وجود آمد و ابن تومرث براى رفع این بحران در بلاد مغرب خلافت اسلامی برپا کرد و صبغه اسلامی بر آن نهاد و با دستاویز قرار دادن شعار “العظمه والدین والتجدید” روح دینى را در میان مردم رواج داد.
از میان پادشاهان این خاندان عبدالمؤمن و نوه او ابویعقوب یوسف به نشر علم و دین اشتهار دارند.
بیتردید هدف اصلى موحدان که به نشر علم همت گماردند، نشر دین بود از این رو همه علوم تابع دین بودند.
نیز تردیدى نمیتوان کرد که پادشاهان موحدان خود را به گردآوردن علما از هر گوشه جهان ملزم میداشتند تا به تشکیل مجامع علمی و فلسفى جهت مذاکره و مناظره بپردازند. از جمله از ابوبکر ابن طفیل برخى از این پادشاهان را به دعوت علما و فلاسفه سخت تحریض و تشویق میکرد.
با وجود فشار دینى، ظاهرى، جنبش علمی و فلسفى، سریع و همه جانبه بود چنان که فلسفه حتى در دربار طرفدارانى داشت، همچنان که مخالفانى نیز داشته است.
فلسفه در دوران یعقوب بن یوسف رواج فراوان یافت و پادشاه خود در راس طلاب فلسفه قرار داشت . کتابهاى فلسفه را گردآورد همچنان که فلسفه دانان را از اکناف جمع کرد.
یکى از سرآمدان این فیلسوفان ابن طفیل بود. ابن طفیل شب و روز ندیم او بود. او علما را از اطراف جهان اسلامی بدان دیار دعوت میکرد و پادشاه را به اکرام آنان برمیانگیخت. ابوالولید محمدبن رشد یکى از همین دعوت شدگان بود. پیوستن او به یعقوب بن یوسف سرآغاز فصل نوینى در حیات او و فصل شکوهمندى در تاریخ فلسفه اسلامی است.
ابن رشد یکى از چهرههاى مشهور فلسفه اسلامی است و فلسفه اسلامی چون او پشتیبان و مدافعى به خود ندیده است..
سبک تاریخ نگارى
فن تاریخ نگارى در اندلس نیز مانند شرق، از همان سرچشمه اصلی اش(حدیث) نشات گرفته است. جمعآوران احادیث پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نخستین کسانى بودند که به تناسب نوع احادیث مربوط به سیره پیامبر به تدوین تاریخ عمومی و تاریخ اسلام به سبک مؤلفان شرقى پرداخته اند، علاوه بر آن، شرح حال صحابه و تراجم و تاریخ سیاسى اسلام و فتح شهرهاى مجاور را تدوین کردهاند.
بنا به گفته صاحب نظران، تاریخ نویسان اندلس داراى چند ویژگى هستند:
۱ – از آنجا که آموزش در اندلس از روش خاصى پیروى میکرده و آن اشتغال به فقه و حدیث و سیطره فقه مالکى بر قلمرو اندیشه هاى مورخان بوده است زمانى که به تراجم رجال حدیث میپرداختند به توضیح شرح حال رجال حدیث و ادب نیز میپرداختند و در واقع سبک تاریخ نگارى آنها، همانند طبرى آمیزهاى از حدیث و تاریخ بوده است، این سبک با سبک تدوین تاریخى مسعودى، یعقوبى و ابى الفداء متفاوت بوده است، یعنى تنها بعد نقل حوادث تحلیل نسبى پدیدههاى تاریخى را نوشتهاند، بى آن که به حدیث اشارتى کنند.
۲ – در فن تاریخنگارى، مورخان اندلس، جنبه ادبى به سبک نثر مسجع و گاهى منظوم را ملاحظه کردهاند. آن هم به جهت این که بیشتر مورخان اندلس، ادیب بودهاند. علاوه بر این که احساسات شدید و تعصبى خاص به شهرهاى اندلس داشتهاند و لذا هر گاه شهرى یا منطقهاى در اسپانیا سقوط میکرد و به دست مسیحیان میافتاد، مورخان با سوز و گداز خاصى، آن حادثه تاریخى را به نظم می آوردند و به علل و عوامل سقوط میپرداختند.
معروفترین مورخان اندلس
۱- ابن قوطیه، محمدبن عمر، متوفاى۳۶۷ هـ: اگر چه ابن قوطیه در روزگار خود از دانشمندان به نام اندلس بوده و “ناصر” حاکم اندلس به وجود او افتخار میکرد و “قالى” نیز به فضل و دانش او گواهى داده است، اما وى چندان آثارى به جا نگذاشته، جز چند کتاب “الافعال” و “تصاریفها” و “المقصور والمحدود”، “شرح ادب الکاتب” و “تاریخ افتتاح الاندلس”. کتاب اخیر مشتمل است بر رویدادهاى تاریخى اندلس، از آغاز فتح آن توسط مسلمانان تا مرگ امیر عبدالله اموى. این کتاب بیشتر بدان سبب ارزش دارد که اولا مؤلف خود اندلسى است و به اوضاع و احوال تاریخى و جغرافیایى آن، کاملا آشنا است، ثانیا معاصر با امویان اندلس است و این خود، بر اعتبار گفته هاى تاریخى او می افزاید، ثالثا؛ در کتاب او، گاه و بی گاه مطالبى دیده میشود که به ندرت میتوان آن را در دیگر آثار تاریخى یافت.
۲ – ابن حیان مورخ معروف قرطبى (۴۶۹ هـ )؛ ابومروان حیان بن خلف متوفاى ۴۶۹ هجرى از نویسندگان منصور بن ابى عامر از پادشاهان اندلس، شخصیتى ادیب و مورخى بزرگ و نابغه بوده است. او مؤلف تاریخ بزرگ “المقتبس فى تاریخ الاندلس” در ده جلد و “المتین” در ۶۰ جلد بوده که اکنون ۳۰ جلد از آن باقى مانده است و تمام آن در موضوع تاریخ اندلس، از فتح آن به دست طارق بن زیاد تا زمان مؤلف می باشد. تراجم نویسان، ابن حیان را شخصیتى متین، راست گفتار و متتبع و ادیب معرفى کردهاند که تاریخ اندلس را واقع گرایانه و با اسلوب خاص نوشته است. او دانشمندى واقع گرا بود و از مدح صاحبان زور و زر و خوشایند این و آن به شدت پرهیز می کرد و با صراحت کلمه از قدرتمندان زمان نیز انتقاد می کرده است و اگر از کسى مدحى می گفت، بی درنگ عیب او را نیز مطرح می کرد. او از دوران کودکى به تاریخ علاقه فراوان داشت و به تعبیر ابوعبدالله حمیرى «وى در نقل داستانها و اخبار هرگز دروغ نمیگفت».
۳ – ابن الفرضى (۳۵۰-۴۰۳ هـ )؛ ابوالولید عبدالله بن محمد قرطبى معروف به ابن الفرضى از مؤلفان و مورخان بزرگ اندلس است که در حدیث و علم الرجال و تاریخ تبحر داشته است. او مؤلف کتاب “تاریخ علماء الاندلس” است که “ابن بشکوال” بر آن حاشیه نوشته و به نام “الصله” نامیده است، به علاوه کتاب “المؤتلف والمختلف”، “مشنیه النسبه” و کتاب “اخبار شعراء الاندلس” از جمله مؤلفات ابن الفرضى است.
ابن الفرضى در۳۵۰ هجرى در قرطبه متولد شد و فقه و حدیث و ادبیات و تاریخ را در قرطبه فرا گرفت. او مسافرتهایى به قیروان، قاهره، مکه و مدینه انجام داد و سرانجام به اندلس بازگشت و مدتى به قضاوت پرداخت و در سال۴۰۳ هجرى در جریان انقلاب بربرها در خانه خود به قتل رسید.
ابن الفرضى از علماى معروف حدیث، رجال و تاریخ است و از کتابهاى بسیارى در خلال مسافرتهاى خود بهره برده است . از شاگردان او، ابن بشکوال است که عالمی متبحر بوده و کتاب استادش را تکمیل کرده و به نام “الصله فى تاریخ ائمه الاندلس” تالیف کرده است.
۴ – لسان الدین ابن الخطیب (۷۱۳ هـ ) وزیر معروف اندلسى است که “مقرى” مورخ معروف، کتاب خود “نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب فى ترجمه لسان الدین الخطیب” در تاریخ اندلس و اوضاع اجتماعى آن و شرح حال ابن الخطیب را در چهار جلد نوشته است. در واقع کتاب نفح الطیب از آثار وجودى ابن الخطیب است. این دانشمند در سال۷۱۳ هجرى در غرناطه تولد یافت و پدرش از اعیان و محترمان دربار پادشاهان بنى الاحمر و مردى عالم و فاضل بوده است.
ابن الخطیب طب و فلسفه، ادب، فقه و حدیث و تفسیر را از پدر خود فراگرفت و دانشمندى جامع شد. او در شرح حال علماى غرناطه بخصوص در مورد ابن خلدون مغربى کتابى مفصل به نام “الاحاطه” نوشته است. علاوه بر آن کتابها و رسائل زیادى در مورد ادبیات و سیاست و تصوف و فن انشاء نوشته است. او با ابن خلدون دوستى و رفاقت داشته است و به همین جهت درباره وى کتابى نوشت به نام الاحاطه. به نظر می رسد این کتاب، قبل از تالیف کتاب معروف ابن خلدون، مقدمه بوده است.
ابن الخطیب در باب سیاست، مقالهاى نوشته است به مانند “مقامات حریرى” به طور تحقیق، حضارت و فرهنگ اندلس از اول گرفته تا آخر آن، در وجود لسانالدین الخطیب، در چند بُعدى بودن او از نظر وسعت اطلاعات و کثرت تالیفات و فزونى دانش خلاصه شده است و شاید این همان نکتهاى است که مقرى مورخ اندلس آن را به خوبى درک کرده است و بدین جهت کتاب خود نفح الطیب درباره فرهنگ اندلس را درباره لسان الدین الخطیب نوشته و به نام او نامیده است».
مرثیهاى که ناخوانده ماند
نکته اى در اول مقاله یادآور شدیم که اغلب مورخان و نویسندگان اندلسى از احساس ملى عجیبى برخوردار بوده اند و غالبا نوشته هاى خود را با عبارات ادیبانه و استشهاد از نثر مسجع و نظم تالیف کرده اند و هر کدام در کتاب خود داستان دراماتیک سقوط اندلس را حکایت کردهاند. از جمله آنها قصیده طولانى یکى از مؤلفان اندلس است که خواننده را به حزن عمیق و اندوه فراوان فرو میبرد و اشک حسرت از دیدگان او فرو می بارد و با سوز و گدازى غیرقابل وصف مرثیه میسراید:
لکل شىء اذا ما تم نقصان فلایغر بطیب العیش انسان
هی الامور اذا شاهدتها دول من سره زمن ساءته ازمان
و ادامه میدهد:
تبکی الحنیفیه السمحاء من أسف کما بکى لفراق الإلف هیمان
على دیار من الاســـــــلام خالیــــه قد اقفرت ولها بالکفر عمران
حیث المساجد قد صارت کنائس ما فیهن إلا نواقیس وصلبان
حتى المحاریب تبکی وهی جامده حتى المنابر ترثی وهی عیدان
یا عاقلا و له فی الدهر موعظه إن کنت فی سنه فالدهر یقظان
یا من لذله قوم بعد عزهم أحال حالهم کـــــــفرا وطغیـــان
بالامس کانوا ملوکا فی منازلهم والیوم هم فی بلاد الکفر عبدان
فلو تراهم حیارى لا دلیل لهم علیهم من ثیاب الذل ألوان
و لو رأیت بکاهم عند بیعتهم لهالک الامر واستهوتک أحزان
و در آخر با این بیت ختم میکند:
لمثل هذا یذوب القلب من کبد أن کان فی القلب اسلام و ایمان
آرى، اندلس که روزى مشعل تمدن اسلامی بود و واسطهالعقد انتقال فرهنگ به فرنگ، چنین سقوط می کند و در سقوط آن قلب میسوزد و چشم میگرید و هر انسان مسلمان دلسوز صیحه می زند و فریاد میکند و بر ویرانى محرابها و سقوط منبرها که روز و روزگارى مصلاى نمازگزاران و محل اعتلاى خطیبان بودهاند، مرثیه میسراید.
گردآورنده: دکتر یوسفیان
منبع:سنی آنلاین