مقدمه
دین اسلام به انسان مسئولیت ویژهای عطا کرده است و به عنوان تکلیف، امانتی به او سپرده که موظف به حمل آن شده است. و مقولهی ایمان او را به آن میخواند و به هر اندازه که عقل و آزادی وی بیشتر باشد، در راستای ادای این مسئولیت موظف به اجرای اوامر و نواهی خواهد بود و بر اساس ادای این مسئولیت، زندگی در دنیا و پاداش در آخرت شکل میگیرد.
بنابراین اگر انسان مکلف به ادای این مسئولیت است عدالت الهی اقتضا دارد که او انسانی آزاد در انتخاب فکر و اندیشه باشد تا بتواند آزادانه در مسیر حرکت کند و نیز تبع آن بایستی آزاد در انتخاب عقیدهای باشد تا براساس آن فکر و اندیشهی وی شکل گیرد. چگونه ممکن است که او آزاد در انتخاب میسر نباشد و نیز آزاد در عقیدهای نباشد که این مسیر را به واسطه آن طی کند، سپس وی مسئول باشد دربارهی آن چه که آزادی در انتخاب آن ندارد و براساس آن مجازات یا پاداش داده شود! این نتیجهای است که با عدالت که از صفات کمال خدای بزرگ مرتبه است، منافات دارد.
اما آزادی اندیشه و آن چه که به عقیده منتهی میشود دارای دو بعد است: اول آزادی در بعد فرد است که به تجربه فرد و آزادی اندیشه و آن چه به عقیده منتهی میشود بستگی دارد مثلاً به هر مسیری که می خواهد فکر میکند و به هر آن چه فکرش به آن منجر میشود اعتقاد پیدا میکند. این آزادی در دایرهی شخصی و فردی است که شخص خود متحمل مسئولیت در روز آخرت میشود. دوم، آزادی در بعد اجتماعی که شخص در آن زندگی میکند. و این نوع آزادی به رابطه بین اندیشه و اعتقادات فرد و جامعهای که در آن زندگی میکند بستگی دارد. این رابطه با اظهار اندیشه و عقاید فرد برای مردم به مجرد بیان یا اعلان عمومی یا در قالب دعوت به سوی آن و عمل براساس آن و تعریف و دفاع و دعوت به قبول آن نیز عمل به آن و به صورت فردی و گروهی منظم تحقق پیدا میکند. بدون شک بررسی مسئله آزادی اندیشه و عقیده از منظرگاه دینی دارای دو بعد است: زیرا هر حکم دینی مبنای جواز یا منع آن و تعیین شرایط و چارچوب آن به میزان مصلحت و مفسده آن بستگی دارد. و پر واضح است که آزادی اندیشه و عقیده در بعد فردی با بعد اجتماعی آن در میزان مصالح و مفاسد آن متفاوت است و همین اختلاف مقیاس شرعی احکام هر کدام را متفاوت میسازد. چگونگی تعیین این احکام و ضوابط و چارچوب هر کدام از این دو بعد آزادی مطالبی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
تبیین اصطلاحات
اصطلاحات آزادی اندیشه و آزادی عقیده در ظاهر امر به علت کثرت استعمال و کاربرد آن در جامعه مشخص و واضح هستند و نیازی به تعریف ندارند، اما در حقیقت این چنین است زیرا تعاریف فراوان دیگری به این دو اصطلاح افزوده شده که نوعی ابهام را بوجود آورده است و بسیاری از حدود و ضوابط این دو اصطلاح تبیین و مشخص نشده است. بنابراین لازم است که ابتدا به طور دقیق این مفاهیم تبیین شوند.
آزادی اندیشه
اندیشیدن، یعنی به کارگرفتن عقل در موضوع برای رسیدن به حقیقت آن، به عبارتی حرکت عقل برای رسیدن به شناخت است، در نزد اسلام گرایان این تعریف مشهور است که گفتهاند: چیدن و قرار دادن معلومات برای رسیدن به مجهولات. این قراردادن همان حرکت عقل برای رسیدن به شناخت است.
حرکت عقل برای رسیدن به معلومات گاهی متأثر از گرایشات مقید به قیود و محدود به حدودی خارجی است که از مقتضیات طبیعی عقل به شمار نمیآید، این گرایشات و حدود و قیود عواملی هستند که عقل را به نتایجی با اوصاف و اهداف خامی میکشانند که متفاوت از نتایجی است که اگر عقل به طور طبیعی به دور این حدود و قیود هم آن میرسید بنابراین در این صورت عقل در مسیر اندیشهی بیبهره از صفت آزادی است و عواملی مانند گرایشات و قیودی که اشاره شد نمونههایی از اکراه فکری است که آزادی را از عقل سلب میکند. و گاهی نیز عقل در حرکت برای شناخت مجهول به جز تأثیر از مقتضیات منطقی و طبیعی در وادی اندیشه آزاد است و تنها با معلومات داده شده و در ارتباط با موضوع سر و کار دارد و از هر نوع گرایش و قیودی که خارج از طبیعت موضوع است فارغ است و در این صورت است که این حرکت عقلی از مجهول به معلوم را اندیشه آزاد مینامند.
گرایشات و قیودی که آزادی در اندیشه را از عقل سلب میکنند و عقل را مجبور به قبول نتایجی مشخص و معینی میکنند، به دو صورت آشکار و پنهانی میباشند. از جمله این گرایشات و قیود آشکار تسلط حاکمان است که یا سلطه مادی یا روحی بر مردم دارند و میخواهند بر عقلهای مردم مسلط باشند و اندیشهها و اندیشیدن به نتایجی منجر شود که مراد و منظور آنهاست، نه نتایجی که اندیشهی آزاد براساس حقیقت به آن میرسد و مطلوب آنان نیست. مانند سخن فرعون آن جا که میخواست اندیشههای آزاد را که میخواستند آزادانه در سخنان مردان مؤمنی که دعوت موسی را پذیرفته بودند بیندیشند، دگرگون کند، به مردم میگفت: «یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ ینْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشادِ» (غافر/۲۹) « ای قوم من! امروز حکومت در دست شما است، و در این سرزمین پیروز و چیرهاید. امّا اگر عذاب سخت (خانه برانداز و ریشهکن سازالهی دامنگیرمان شود)، چه کسی ما را مدد و یاری خواهد کرد و برای رستگاریمان خواهد کوشید؟! فرعون گفت: من جز آنچه صلاح دیدهام و پیشنهاد کردهام صلاح نمیبینم و به شما پیشنهاد نمیکنم، و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت، شما را رهنمود نمیکنم.» از مثالهای دیگر در این باره میتوان به آداب و رسوم اجتماعی اشاره کرد که بر عقلها تسلط مییابند. و عقل را به نتایجی میکشانند که موافق با آداب و رسوم حاکم است و آزادی اندیشیدن را این چنین از عقل سلب میکنند. مانند موضعگیری اهل جاهلیت هنگامی که به سوی توحید دعوت میشدند. «أَهُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ» (زخرف/۳۲) «آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم میکنند (و کلید رسالت را به هر کس که بخواهند میسپارند؟). این مائیم که معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم. و برخی را بر برخی دیگر برتریهائی دادهایم، تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به کار گیرند (و به یکدیگر خدمت کنند). و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است»
از گرایشات و قیود پنهانی که آزادی اندیشیدن را از عقل سلب میکند هوا و هوس میباشد. چه شهوات و لذایذ نفسانی چه خودخواهیها و عواطف خویشاوندی و یا دلبستگیها و محبتها، که در نفس جایی میگیرند و بر عقلها تأثیرگذار خواهند بود به گونهای که عقل را مجبور به صدور احکامی میکند که در راستای اجابت به این نوع خواستهها و اشباع و ارضای نفس باشد فارغ از حق بودن یا باطل بودن آنها. و این همان چیزی است که محمد عبده در به تصویر کشاندن کسانی که به واسطه هوی و هوس چیره شدن بر آنها، از دعوت دینی روی بر میگردانند میگوید: هرگاه سخنی از رسالتها و ادیان بر آنها میشود اضطراب و پریشانی درون آنها را فرا میگیرد و با وجود اختیار در تفکر، آن را رد میکنند و از آن دوری میگزینند و انگشتانشان را در گوشهایشان فرو میکنند تا مبادا دلایل در اذهانشان فرو رود و آنها را ملتزم به عقیده و اتباع از شریعت کند، خود را از لذت آن چه که چشیدن و یا آن چه که دوست دارند بچشند محروم میکنند و این نوع بیماری در درون است.
از دیگر مصادیق این قیود پنهانی رسانههای فریبنده و گمراهکنندهی امروزی است که دیواری از معلومات واهی و باطل را بر عقل میگذارند و هیچ راهی را برای حرکت عقل باقی نمیگذارند به جز یک راه و آن نیل به اهداف و احکامی است که مطلوب آنهاست و نیز از جملهی این قیود پنهان در دنیای امروز نوعی اکراه فکری است که از جانب گروههای فشار بر مردم تحمیل میشود که به صورت تسلط بر رسانههای جمعی ظهور پیدا کرده است. تا بدین وسیله افکار عمومی را به سوی آن چه مطلوب آنهاست هدایت کنند و خود به اهداف پشت پرده دست یابند.
منظور از عقیده، ایمان به افکار و مفاهیمی است که شخص آنها را حق میپندارد؛ از جمله اعتقاداتی که دربارهی جهان هستی، حیات و هر آنچه که به امور فردی و اجتماعی انسان، مرتبط است، مطرح میشود. در همین مقوله گاهی مفاهیم و افکاری که رنگ و بوی دینی دارند مطرح هستند که عمیقتر از هر مفهوم دیگری است و اعتقاد به آنها، اغلب اوقات تأثیری به مراتب قویتر در نفس انسانی دارد که بر آن حکومت می کند و گاهی نیز رنگ و بوی فلسفی دارند که این نیز به نوبهی خود تأثیرگذار میباشد.
آزادی عقیده، یعنی آزادی اختیار و انتخاب مفاهیم و افکاری که منتهی به اندیشه میگردد، سپس عقاید مشخصی میشود که شخص به آنها ایمان دارد و آنها را حق میپندارد و بینش و منش زندگی آدمی براساس آن شکل میگیرد، بدون اینکه دستخوش ظلم و ستم یا تحقیر شود و یا اینکه بر ترک عقاید یا قبول عقایدی مخالف با آنچه بدان باور دارد اکراه شود.
حقیقت اعتقاد، زمانی به نسبت فردی معتقد معنی پیدا میکند که باور قلبی شخص، با آنچه که در ظاهر از فکر و رفتار (بینش و منش) از وی مشاهده میشود، مطابقت داشته باشد. بنابراین آزادی عقیده ممکن نخواهد بود مگر وجود شرایطی که جمع بین باطن شخص و ظاهر وی را تضمین میکند و تنها محدود به باورهای قلبی و درونی شخص شود؛ زیرا مجرد تصدیق باورهای درونی امری پنهانی است و هیچ شیوهای از شیوههای مخالفت، بر علیه آن قد علم نمیکند و در این صورت سخن از آزادی امری کاملاً خارج از موضوع است و اصلاً امکان موضعگیری در مقابل آن وجود نخواهد داشت.
اضافه بر اینکه شرط اساسی در آزادی عقیده، تصدیق و حق پنداشتن مسأله از نگاه فرد معتقد است، شرط دوم بیان و اعلان این عقیده توسط اوست؛ به عبارتی شخص باید حقیقت عقاید خود را بیان کند و مفهوم آن را شرح دهد و بر آن استدلال بیاورد و از آن حمایت کند. و از دیگر شرایط آن تلاش برای عملی کردن آنچه در راستای مقتضیات عقیده است؛ مانند قیام به شعایر عبادی، بر پایی جشن به مناسبتهای مختلف دینی، اجرا و اعمال آنچه که مطلوب و براساس عقیده میباشد در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی و نیز هر آنچه که از مصادیق تطبیق رفتاری یا عملی محسوب میشود.
شاید مهمترین ویژگی برای آزادی فرد معتقد، آزادی وی در دعوت به سوی باورهای خود میباشد و تلاش برای انتشار آن در میان مردم تا با اقبال عمومی مواجه شود و این نیازمند آزادی رسانههای مختلف جمعی، و آزادی در برپایی مجالس و همایشها به منظور تبین و تشریع عقاید، آزادی کار گروهی به منظور دعوت و تبیلغ عقاید و آزادی عضویت در احزاب و جمعیتها و مؤسسات مختلف و غیره میباشد. این شرایط که لازمه آزادی عقیده میباشد، اگر مهیا شود آزادی محقق، و اگر در یکی از این شرایط خللی ایجاد شود، منجر به نابودی و زوال این آزادی خواهد شد.
قانونگذاری اسلامی برای آزادی اندیشه و عقیده
تعالیم دینی آمده است تا قوانینی را برای آزادی فکر از بندهایی که مانع از حرکت طبیعی فکر در موضوع خاصی میشود، تشریع کند، تا مبادا عقل به نتایجی از پیش تعیین شده برسد که مخالف مقتضای حرکت طبیعی عقل است، که در نتیجه منجر به گمراهی برای شخص خواهد شد و آثار زیانباری در زندگی وی به بار خواهد آورد. از جمله این قوانین که در جهت آزادی اندیشه در اسلام است، نهی از پیروی کورکورانه از آداب و رسوم غلط گذشتگان تنها به مجرد اینکه ارث پدرانشان است، این پیروی کورکورانه، آزادی عقل را مصادره میکند و عقل را به مسیری میبرد که این آداب و رسوم آن را اقتضا میکنند، فارغ از اینکه آنها حق هستند یا باطل.
خداوند میفرماید: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُونَ» (بقره/۱۷۰)«هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید (و راه رحمان را پیش گیرید، نه راه شیطان را)، میگویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم (نه از چیز دیگری). آیا اگر پدرانشان چیزی (از عقائد و عبادات دین) را نفهمیده باشند و (به هدایت و ایمان) راه نبرده باشند.» تقلید از پدران تنها به مجرد اینکه قرابت نسبی وجود دارد چیزی است که این آیه به شدت آن را مورد سرزنش و توبیخ قرار میدهد، همزه وارده در آیه به معنی سرزنش افکار آمده است، همچنین این آیه به دنبال آیهای آمده که نهی از پیروی از برنامههای شیطان در آن ذکر شده، انگار دلیل بر این است که یکی از مصادیق پیروی از برنامههای شیطانی، پیروی از آئین گذشتگان است و این توجیهی است بر اینکه عقل در مسیر اندیشه بایستی آزاد از قیود و رسوم گذشتگان باشد و مسیر استدلال آزاد را در پیش گیرد.
از دیگر قانونگذاریهای اسلامی در راستای آزادی اندیشه که در نفس انسان مانع از اندیشیدن آزادانه هستند، نهی از پیروی هوی و هوس و شکلهای مختلف آن است.
هر چند که به صورتهای مختلف ظهور پیدا میکند مانند: تمایل به شهوات نفسانی، گرایش به عواطف و احساسات به شکل عشق و محبت یا نفرت یا تعصب کورکورانه به فکر یا گروه یا نژاد خاصی و… همه این موارد مانع از حرکت آزادانه عقل در مسیر اندیشیدن است و مسیر منطقی عقل را به انحراف میکشاند و عقل را توجیه میکند که براساس مسلکی که هوا و هوس میخواهد حکم صادر میکند هر چند که در ذات خود گمراه باشد.
خداوند میفرماید: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ» (ص/۲۶)« ای داود! ما تو را در زمین نماینده (ی خود) ساختهایم (و بر جای پیغمبران پیشین نشاندهایم) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد. بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میگردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند» و نیز میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یکُنْ غَنِیا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» (نساء/۱۳۵)« و اگر (میان زن و شوهر اختلافی افتاد و) ترسیدید (که این کار باعث) جدائی میان آنان شود، داوری از خانوادهی شوهر، و داوری از خانوادهی همسر (انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف) بفرستید. اگر این دو داور جویای اصلاح باشند، خداوند آن دو را (کمک نموده و در یکی از دو کار: سازش نیک و خداپسندانه، یا جدائی زیبا و معقولانه) موفّق میگرداند. بیگمان خداوند مطّلع (بر ظاهر و باطن مردمان و) آگاه (از نیّات همگان) است» در این دو آیه به وجوب آزادی فکر از سیطره هوا و هوس تأکید شده تا عقل با تأمل به مباحث مطرح شده آزادانه بنگرد و به حقیقت نایل آید و از گمراهی رهایی یابد.
قانونگذاری به منظور آزادی عقیده
اگر دستیابی به ایمان به اعتبار اینکه رأس تکالیف شرعی است، مسیری نیز که منجر به ایمان میشود با ضوابط و شرایطی همراه است تا معیار و مقیاس دقیقی برای قوت و ضعف ایمان یا قبول و رد آن باشد.
این ضوابط و شرایط تشریع شده برای رسیدن به اعتقاد، همان دیدگاه استدلالی صادر شده از فکری آزاد از همه قیود و حدود آشکار و پنهان است و این همان رسالتی است که قرآن برای دعوت به ایمان، به واسطهی تأمل و تفکر در وجود انسانی و جهان هستی، به آن فرا میخواند، تا عقل بتواند با دلایل و شواهد قطعی عقیدهای محکم بنا نهد، از جمله این آیات، «قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یؤْمِنُونَ » (یونس/۱۰۱)«بگو:بنگرید (و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید) در آسمانها و زمین چه چیزهائی است؟! آیات (خواندنی کتابهای آسمانی، از جمله قرآن، و دیدنی جهان هستی) و بیمدهندگان (پیغمبر نام، و اندرزها و انذارها هیچ کدام) به حال کسانی سودمند نمیافتد که نمیخواهند ایمان بیاورند» و آنجا که به سرزنش و توبیخ کسانی میپردازد که از شیوه استدلالی منحرف شدهاند: «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یسْمَعُونَ أَوْ یعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً » (فرقان/۴۴)«آیا گمان میبری که بیشتر آنان (چنان که باید) میشنوند یا میفهمند؟! (نه آنان تفکّر و تعقّل ندارند). ایشان همچون چهارپایان هستند، و بلکه گمراهتر»
بنابراین ایمان مورد قبول شریعت، تنها ایمانی است که با استدلال آزاد کسب شده باشد. و هر نوع ایمانی که با تقلید و شیوهای غیر از آنچه گفته شد کسب گردد، پایینترین درجه از نوع ایمان است هر چند که مورد قبول و تأیید بیشتر علمای اهل رأی میباشد و در نزد برخی نیز اصلاً مورد قبول نیست.
۱- ضمانت اجراهای آزادی اندیشه و عقیده
چه اندازه قانونگذاری در راستای آزادی اندیشه و عقیده به اعتبار این که مبنایی برای رسیدن به همان آزادی که مورد قبول شریعت اسلامی است، مهم و حائز اهمیت است؛ به همان اندازه اِعمال و اجرای ضمانت اجراهای عملی آزادی در جامعه دارای اهمیت است، بدون این که کوچکترین تغییر یا تأویلی در معنای آزادی صورت پذیرد، هر چند که به ظاهر دلیل شرعی نیز داشته باشد.
چه بسیار مفاهیمی شرعی که در مرحله عمل پشتوانه اجرایی نداشتهاند، به مرحله ظهور نیز نرسیدهاند. به همین خاطر شریعت اسلامی ضمانت اجراهایی عملی متنوعی برای عملی کردن آزادی فکر و عقیده تشریع کرده است؛ این ضمانت اجراها عبارتند از: ضمانت اجرای برنامه، ضمانت اجرای کیفری و ضمانت اجرای قانونی.
ضمانت اجرای برنامه
گاهی انسان آرزو میکند و مشتاق است که در اندیشیدن و عقایدش آزاد باشد و تلاش میکند که در عمل نیز این چنین باشد، اما در عمل ناتوان از دست یافتن به آن است؛ در این حالت او در توهم آزادی به سر میبرد و در وادی عمل به دور از آزادی زندگی میکند. زیرا او فاقد یکی از شرایط است؛ یعنی برنامهای عملی که بتواند آزادی اندیشه و عمل را برای اندیشه و عقیده در اختیار انسانها قرار دهد و شرایط مشخص و معینی را در این باره تشریع نموده تا فردی معتقد به ایمانی درست و اعتقادی راستین دست یابد.
در این باره شریعت اسلامی آیاتی را نازل فرموده که دلالت بر آزادی عقل از بند هوا و هوس و شهواتی که مانع از حرکت آزادانه عقل هستند و عقل را به مسیری میکشاند که خلاف حرکت منطقی آن بشمار میرود، و به عبارتی عقل را به طور کلی مصادره میکنند.
به همین خاطر قرآن کریم به شدت کسانی که هوا و هوس خود را اله قرار میدهند و اوامر و نواهی او را اطاعت میکنند و آزادی عقل را کاملاً سلب کردهاند، مورد سرزنش قرار میدهد. آنجا که میفرماید: «أَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیهِ وَکِیلاً» (فرقان/۴۳) «به من بگو ببینم، آیا کسی که هوا و هوس خود را معبود خویش میکند (و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی میسازد، تا آنجا که سنگهای بیجانی را برمیگزیند و به دلخواه میپرستد) آیا تو وکیل او خواهی بود؟» و نیز آنجا که به شدت نهی میکند از استبداد عقلی که به واسطهی پیروی از هوا و هوس ایجاد شده است و شخص را به صدور احکام ظالمانه وادار میکند. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (مائده/۸)«ای مؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیکتر (و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا) است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید» و نیز قرآن کریم به شدت بر کسانی که برای خود حاکم و سلطهای خارجی قرار میدهند و هر آنچه به آنها امر شود اطاعت میکنند و در نتیجه آزادی اندیشه را از خود سلب میکنند و به دنبال آن آزادی عقیده را از دست میدهند، و این سلطه خارجی را حاکم بر عقل خویش کردهاند، به شدت میتازد. این سلطه به شیوههای مختلف ظهور پیدا میکند، مانند: پدران و اجداد آنها، و گاهی در قالب بزرگان و شخصیتهای دینی و یا هر آنچه که در درون انسان جایگیر میشود و بر عقلها حکومت میکند. خداوند میفرماید: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»،(زخرف/۲۳)«همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو (پیغمبر) بیمدهندهای مبعوث نکردهایم مگر این که متنعّمان (خوشگذران و مغرور از ثروت و قدرت) آنجا گفتهاند: ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم (که بتپرستی را بر همگان واجب کرده است) و ما هم قطعاً (بر شیوهی ایشان ماندگار میشویم و) به دنبال آنان میرویم.» هم چنین «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکُونَ» (توبه/۳۱)«یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفتهاند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال میکنند، و خودسرانه قانونگذاری مینمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان میبرند و سخنان آنان را دین میدانند و کورکورانه به دنبالشان روان میگردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند. (در صورتی که در همهی کتابهای آسمانی و از سوی همهی پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرکورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند.» همه منکر این هستند که عقلهایشان تسلیم سلطهای خارجی است و بلکه عقلهای آنهاست که حکومت میکند و آنچه را که او میخواهد میشود.
این برنامهای است که شریعت آن را ضامن آزادی اندیشه و عقیده از سلطههای داخلی و خارجی که آزادی را مصادره میکند، تشریع کرده است؛ که در آنها ارشاداتی عمومی برای انسان قبل از پایریزی عقیده و حتی بعد از آن نیز میباشد که تضمینی برای ابتدای کار و نیز ادامه مسیر صحیح میباشد. تمسک به این ضمانتها که در حقیقت قواعدی کلی محسوب میشوند شامل آزادی اندیشه و عقیده شخص میباشند.
امروزه زیاد هستند کسانی که ادعای آزادی اندیشه میکنند اما هیچ برنامهای برای پشتوانه این ادعا ندارند. ابهامات مذهبی، سیطره رسانهها، شایعات مختلف گمراه کننده، اشکال گوناگونی از سیطره بر عقلهاست که آزادی فکری را تعطیل و منجربه شکلگیری عقایدی میشود که در بسیاری مواقع صاحب عقیده از آن غافل خواهد ماند، همه اینها مشکلات به برنامه برمیگردد که تعالیم دینی در این راستا قواعد بسیار دقیقی را به عنوان واجبات مطرح کرده است.
ضمانت اجراهای کیفری
آزادی اندیشه و عقیده چیزی نیست که شریعت اسلامی به صورت اختیاری تشریع کرده باشد؛ به این صورت که اگر شخص بخواهد به عنوان یکی از حقوق خود آن را بکار گیرد و اگر مایل نباشد از این حق خود چشمپوشی کند. بلکه به عنوان واجبی که ذات آن حق بوده و بر پیروان خود امر نموده است و از این زاویه مسئولیت معنا پیدا میکند که در صورت عدم رعایت آن یا کوتاهی در عمل به آن، مجازات و کیفر بر شخص تحمیل میشود. بنابراین مسئولیت کیفری یکی از مهمترین ضمانت اجراهای کاربردی در راستای عملی کردن آزادی به شمار میرود.
زمانی که شریعت اسلام قوانینی را برای آزادی اندیشه و عقیده تشریع کرده است، به دنبال آن مسئولیتی در قبال اجرا یا عدم اجرای قوانین یا نتایج حاصله از آن قرار داده است. پس اگر انسان برای آزادی اندیشه تلاش کند و سلطههای مختلف داخلی را از قبیل: هوا و هوس و شهوات یا خارجی از قبیل: پدران و رهبران مذهبی، رسانههای گروهی گمراهکننده و غیره را بر عقل خود حاکم کند، او مسئول خواهد بود و در برابر این مسئولیت کیفر و مجازات خواهد شد.
از انسان هیچگونه عذری در قبال کوتاهی از آزادی اندیشه و عقیده و خود را معرض تسلط نیروها و گمراهی آنها قرار داده است، پذیرفته نخواهد شد؛ زیرا به صورت فطری و نیز ارشادات دینی، زمینه آزادی برای وی فراهم بوده ولی خلاف این فطرت و شریعت حرکت کرده و خودداری نموده و نفس خود را در معرض تسلط نیروهای بیگانه قرار داده است؛ بنابراین لازم است که مسئول در قبال آزادی اندیشه و آنچه که به عقیده مختوم میشود، قرار گیرد.
در آیهای از قرآن کریم کسانی را که در قبال آزادی خویش کوتاهی کردن به تصویر میکشد با وجود اینکه میتوانستند بر نفس خویش تسلط داشته باشند: «وَ قالَ الشَّیطانُ لَمَّا قُضِی الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» (ابراهیم/۲۲)«و چون کار[داوری] به پایان رسید، شیطان میگوید: براستی خدا به شما وعده راستین داده است و من [نیز] به شما وعده [ی دروغین] دادم و با شما خلاف وعده کردم و مرا بر شما هیچ سلطهای نبوده است جز این که شما را [به بیراهه] دعوت کردم و شما [دعوت] مرا اجابت کردید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. [امروز] نه من فریادرسی شمایم و نه شما فریادرس من هستید. بیگمان من از این که پیش از این مرا شریک [خدا] میدانستید کفر ورزیدم [و از آن تبری جستم]. براستی برای ستمکاران عذابی دردناک است.» آنان که با وجود تسلط بر خویشتن، شیطان را حاکم بر عقول خود کرده و آزادی خویش را تباه کردند، هیچ عذری از آنها پذیرفته نیست. زیرا اجبار و قدرتی برای آنها حاکم نبوده، بلکه خود به اختیار تمکین کرده و آزادی را نابود ساختند. پس آنان مسئول کوتاهی و تقصیر در قبال آزادی اندیشه خواهند بود. بنابراین برای حمل این مسئولیت، ضمانت اجرای کیفری اعمال میشود که یکی از مهمترین ضمانت اجراهای عملی میباشد. این همان چیزی است که ابنعاشور در شرح آیه بالا اشاره کرده است، او میگوید: «خداوند آزادی را به طور کامل و جامع به مردم ابلاغ کرده است تا مردم آنچه را که بر آنان حلال است به خوبی بدانند و آن را وسیلهای برای بیداری آنان قرا داده تا در حقایق پنهان بیندیشند و آنها را واضح و آشکار درک کنند».
ضمانت اجراهای قانونی
گاهی آزادی رأی و آزادی عقیده به نسبت شخص، امری آسان و قابل صدور است از آن جهت که شخص در مقابل ضمانت اجراهای کیفری و برنامههای عملی قرار میگیرد و همین میتواند او را وادار به عملی کردن آزادی بنماید. اما اگر از بُعد اجتماعی به مقوله آزادی نگریسته شود، مسأله بسیار سخت و پیچیده خواهد بود، زیرا در این حالت تفاوت بسیار چشمگیری بین بُعد فردی وجود دارد. آزادی نمیتواند اهداف خود را در خلال همکاری اجتماعی به ظهور برساند و بخش اعظمی از ارزش این آزادی کاسته میشود هر چند که در بُعد فردی تحقق یابد. هم چنان که قبلاً هم بیان شد جوهرهی اصلی آزادی اندیشه و عقیده در اجتماع ظهور پیدا میکند؛ به همین خاطر شریعت اسلامی اهمیت ویژهای به بُعد آزادی اندیشه و عقیده داده است و در این راستا ضمانت اجراهای قانونی را برای تحقق عملی اهداف آزادی تشریع کرده است.
از مهمترین این ضمانتهای منع اکراه شخص میباشد؛ برای هیچ فردی یا گروهی حق اجبار دیگران در پذیرش دین وجود ندارد، «لا اکراه فی الدین» (بقره/۲۵۶) هم چنین «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یسْتَغِیثُوا یغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» (کهف/۲۹) «بگو: حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده) است (و من آن را با خود آوردهام و برنامهی من و همهی مؤمنان است) پس هرکس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد و هرکس میخواهد (بدان) کافر شود. ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که (از هر طرف ایشان را احاطه میکند و) سراپردهی آن، آنان را در بر میگیرد، و اگر (در آن آتش سوزان) فریاد برآورند (که آب)، با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان میکند! چه بد نوشابهای! و چه زشت منزلی! » این آیات دلایل واضحی هستند که حمایت قانونی از افراد جامعه را در آزادی پذیرش هر نوع ایده ای را نشان می دهد، به گونهای که از اصول قانونی آزادی اندیشه و عقیده به شمار میروند.
از ملحقات این ضمانت اجرای قانونی برای آزادی اندیشه و عقیده این است که شریعت اسلامی تنها به منع اکراه در دین برای مسلمانان اکتفا نمیکند بلکه این قانون را برای غیرمسلمانان هم تشریع نموده که اکراه به هر شیوهای و بر هر عقیدهای مذموم میباشد و تلاش کرده تا این مسأله یک اصل انسانی و عمومی محسوب میشود. به اندازهای که (اکراه دیگران بر عقیدهای خاص) حکم محاربه را برای کسانی که دیگراه را بر عقیدهای خاص اکراه میکنند، صادر کرده است تا آنها را آزاد سازد و با اختیار خویش هر دینی را آزادانه انتخاب کنند. و هیچ جنگی در اسلام برای تبلیغ دین تحقق نگرفته مگر اینکه تحت همین اصل بوده است، یعنی هدف اصلی رفع اکراهی بوده که از جانب حاکمان زورگو یا کشیشان بوده که دین خود را با اکراه مادی یا معنوی بر مردم تحمیل میکردند، تا مردم بتوانند با تمام ادیان به طور یکسان روبرو شوند و آزادانه و با اختیار هر کدام را که میخواهند برگزینند.
از دیگر ضمانتهای قانونی منع تفتیش عقاید است و شخص میتواند براساس همکاریهای اجتماعی و قانونی در بین مردم زندگی کند بدون توجه به آنچه که وی به آن معتقد است حتی اگر به شیوههای دیگری معلوم گردد که وی چه اندیشه و عقیدهای دارد. به عنوان مثال پیامبر(ص) میدانست که برخی از کسانی که در مدینه به نزد وی میآمدند و اظهار ایمان میکردند، هنوز بر عقاید شرکآلود خود هست ولی با این وجود آنان را تأیید میکرد و براساس آنچه که آنان به ظاهر عمل مینمودند با آنها تعامل میکرد و هر نوع برخورد با آنان را از جانب اصحاب، رد میکرد. هم چنان که پیامبر(ص) به شدت با یکی از اصحاب برخورد کرد که در جنگی، یکی از کفار را که با تلفظ شهادتین اعلام ایمان کرده بود، به این دلیل که وی به هدف نجات ایمان آورده است او را به قتل رساند.
لازم است مقارنهای با این بینش عمیق اسلامی و آنچه که بعد از سقوط اندلس اتفاق افتاد، داشته باشیم. وقتی اندلس سقوط کرد، مسلمانان را وادار به قبول دین مسیحیت (نصرانی) میکردند و حتی اعترافات ظاهری آنان اکتفا نمیکردند و به تفتیش عقاید آنان میپرداختند و این حق قانونی که ضامن آزادی عقیده آنان بودکه تعامل با ظاهر افراد کفایت میکند، همانند شریعت اسلام، اصلاً مورد توجه قرار نگرفت.
از دیگر این ضمانت اجراها، حمایت قانونی از اشخاص به منظور بیان عقیده شرح و توضیح و انجام عملی به صورت شعایر عبادی، است. در جامعه اسلامی هر صاحب دینی میتواند عقاید خود را بیان کند و به اقامه شعایر دینی خود در معابد خویش بپردازد و هیچ کس نمیتواند او را وادار به انکار یا تغییر دینش به هر شیوهای از اکراه و اجبار شود، و به این شیوه آزادی عقیده را از او سلب کند. واضح است که حمایت از این حق ضامن آزادی عقیده و به دنبال آن ظهور قولی و عملی عقیده میباشد. ضمانتهای قانونی و تلاشهای عملی در راستای حمایت از این حق در تاریخ جوامع اسلامی مشخص و معلوم است و نیازی به دلیل ندارد. از مصادیق بارز این نوع ضمانت اجرا، حمایت از کسانی است که در جامعه اسلامی زندگی میکنند، میتوانند از عقیده خویش دفاع کنند، بر صحت آن استدلال بیاورند و به سوی آن فرا بخوانند و در نقد عقیده اسلامی نیز سخن بگویند و کسی نیز متعرض آنان به وسیله اکراه مادی یا معنوی نشده است. موضعگیری یهودیان که در جامعه اسلامی مدینه زندگی میکردند و عقایدشان مخالف عقاید پیامبر(ص) بود نمونه ای در تایید این مطلب است که قرآن به آن اشاره داد: «وَ قالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ» (مائده/۶۴)«یهودیان میگویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است! (و بخل او را از عطاء و بخشش به ما گسسته است!). دستهایشان بسته باد! (و بخل بهرهی ایشان، و دستهایشان در دوزخ به زنجیر بسته باد!) و به سبب آنچه میگویند نفرینشان باد (و از رحمت خدا محروم و مطرود گردند!). بلکه دو دست خدا باز »
به جز نکوهش و سفاهت خواندن سخن آنها پاسخی داده نشد، هر چند که انتقاد آنها گستاخی و جسارت بزرگی به شمار میرود.
در دورانی که حکومت اسلامی بر مسند ریاست بوده از غیر مسلمانان حمایت کافی به نسبت بیان عقاید و دفاع از آن داشته است به ویژه زمانی که به نقد عقاید اسلامی پرداخته اند. مجالس و نشستهایی عملی و حلقات درسی مناظرات علمی زیادی در بین صاحبان ادیان مختلف و علمای اسلامی صورت گرفته که در آن به نقد و بررسی آراء و اندیشههای یکدیگر پرداختهاند و کتابها و نوشتههایی فراوانی در این زمینه به تألیف رسیده است. از جمله این تألیفات: کتابی از ابنندیم است که شماری از عالمان را برمیشمارد و در مورد آنها میگوید، این عالمان کتابهای زیادی را در تبلیغ مسیحیت و حمایت از مسیحیان تألیف کردهاند که متکلمان اسلامی نیز به آنها پاسخ دادهاند.
این امکان میرود که در برخی از جوامع اسلامی در طول تاریخ، این حق اظهار عقیده و دعوت به آن به دلایلی صحیح یا غیرصحیح، (قابل توجیه یا غیرقابل توجیه) محدود شده است اما آنچه که اصل شرعی محسوب میشود، حمایت از اظهار عقیده در همه زمانها و تلاش شریعت اسلامی برای تحقق آن در جامعه دینی است این اصلی است که در زمان معاصر نیز مورد تأیید بسیاری از دانشمندان حقوق اسلامی مانند: ابوالأعلی مودودی است که میگوید: «غیر مسلمانان در حکومت اسلامی این حق را دارند که دین اسلام را مورد نقد و بررسی قرار دهند- همان طور که این حق برای مسلمانان وجود دارد- و نیز در تعریف و تمجید مذهب خویش آزادی کامل دارند.»
از دیگر ضمانت اجراهای قانونی به منظور عملی کردن آزادی عقیده، وجود حق برابر در بین طوایف جامعه اسلامی است هر چند که عقاید متفاوت و مختلفی با هم داشته باشند؛ این مساوات در همه حقوق و تکالیف متصور است مگر در کاندید شدن برای ریاست جمهوری، و این نیز به دلیل اهمیت این جایگاه و موقعیت است؛ زیرا در اسلام لازم است دین (اکثریت) جامعه در نظر گرفته شود و اقلیتهای مذهبی مستثنی میشوند. شاید بتوان گفت در طول تاریخ، جوامع قدیم و جدید، حکومتی را نتوان یافت که چنین استثنایی را لحاظ نکرده باشد.
اما مسالهای که گاهی اوقات به عنوان نقدی بر جامعه اسلامی مطرح میشود و آن را نوعی بیعدالتی به نسبت اقلیتهای دینی بشمار میآورند، قضیه جزیه است. اما در واقع جزیه مقدار مالی است که بر اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی واجب میشود تا در قبال آن حکومت حمایت نظامی از آنها به عمل میآورد. پس هرگاه آنها خود به خدمت سربازی اعزام شوند، جزیه ساقط خواهد شد. در این صورت دریافت جزیه بیعدالتی و ظلم اجتماعی به صاحبان ادیان دیگر محسوب نمیشود.[۱]
این ضمانت اجراهای قانونی با مفهوم شرعی آن که با قانون مکتوب کشور مورد حمایت قرار میگیرد، خود نشان از حمایتی واقعی و عملی آزادی اندیشه و اعتقاد است، تا انسان در بیان اندیشه و دفاع و دعوت به آن احساس امنیت کند و با کسانی که در یک جامعه زندگی میکنند برخوردار از حقوق مساوی باشند و این قوانین برای عملی کردن آزادی اندیشه و عقیده تشریع شدهاند.
دوران قدرت و شکوفایی جامعه اسلامی، مصداقی واقعی برای اعطای این آزادی بود. آنجا که برای عملی کردن این آزادی به مقیاس وسیع آن، بازار فرهنگی، اجتماعی و با نشاط مسیحیان بر پا میشود و ثمرهی آن، همان گنجینه فکری و همزیستی اجتماعی مسالمتآمیز بود، و اگر در جامعه اسلامی موضعی غیر از این اتخاذ شود یا گاهی اجتهاداتی خلاف این حقیقت دیده میشود، به درستی که اصل را باید ملاک قرار داد و امور بر مدار اصول میچرخند.
۲-چارچوب و ضوابط آزادی اندیشه و عقیده
اگر آزادی اندیشه و عقیده در سطح فرد تعریف شود نیازی به تعیین چارچوب و شرایط آن نیست، زیرا فرد میتواند هرگونه که میخواهد بیندیشد و هر عقیدهای را که میخواهد انتخاب کند و به تبع، آثار و مسئولیت آن نیز به وی برمیگردد. اما اگر از بُعد اجتماعی مطرح شود، برای ظهور واقعی آن مسئولیت، نیاز به انتشار و دعوت دارد که قبلاً بیان شد. در این صورت تعیین چارچوب و ضوابط امری مهم و ضروری مینماید و همین نیز زمینه فعالیت انسان را در بُعد اجتماعی فراهم میکند.
ضوابط و چارچوبی که برای آزادی اندیشه و عقیده در بُعد اجتماعی، با شرایط خاص خود مطرح میشود، مسألهای بسیار دقیق میباشد، زیرا اگر براساس معادلات دقیق و با رعایت اصل آزادی و نیز اهدافی که از آن متصور است، محاسبه نشود، آزادی محقق نخواهد شد یا به واسطه قیودی که مانع بروز حقیقت آزادی است یا به واسطهی افراطی که منجر به آشفتگی میشود.
و این چیزی است که در طول تاریخ حتی تاریخ جوامع اسلامی یا در ورای نظر و یا در وادی عملی نیز اتفاق افتاده است، اما با تأملی در ضوابط و چارچوبی که جامعه اسلامی آن را بنا نهاده و در طول دورانهای مختلفی آن را به اجرا گذاشته است، پیداست که با محاسبات دقیقی تنظیم شده است که در مسیر منجر به آزادی، فارغ از اضطراب و پریشانی و هر نوع قیود ظالمانهای است.
از مهمترین این ضوابط عبارتند از:
پیشگیری از فریب و اغفال: به این معنی که آزادی اندیشه و عقیده (حمایت از افراد برای انتشار و دعوت به عقیده) نبایستی منجربه فریب و اغفال مردم شود؛ مانند اینکه در ضمن دعوت و فراخوان مردم به عقیده از ابزارهای دیگری خارج از استدلال و برهان برای اقناع مردم استفاده شود؛ بنابراین عقاید خود را بین مردم ترویج میدهند و مردم را همراه میکنند اما نه به خاطر قوت ذاتی آراء و اندیشههای آنها بلکه به خاطر عوامل خارجی گمراهکننده و فریبدهنده و امروزه این ابزارهای فریب و اغفال، اشکال گوناگون و مدرنی دارند.
از جمله، فریب به واسطهی سخنرانیهایی که همراه با وسوسههای مادی و با وعده دادن مال یا تأمین شهوات که در واقع شبیه به یک دادوستد است انجام میگیرد و قبول این عقاید از طرف مدعوین (مردم) در مقابل وعدههای مادی پیشنهاد شده به آنهاست و نه به خاطر پذیرفتن آن از جهت قوت اندیشه و استدلال است.
این شیوه چون شامل نوعی تقلب است، آزادی عقیده را متوقف میکند و این نوعی از اکراه درونی است، که سرمایهگذاری برای رفع نیازهای مادی محسوب میشود تا بدین وسیله عقاید خود را منتشر کنند و این نوعی دزدی است که شامل گول زدن و کلاهبرداری میشود. قرآن در این باره میفرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه» (نحل/۱۲۵) آیه اشاره به این دارد که دعوت به سوی عقاید با شیوههای فریب و تطمیع، امری ناپسند بشمار میرود که آزادی دعوت را مختل میکند. امام فخر رازی نیز در این باره میگوید: «دعوت به سوی رأی و مذهب ضرورتی است که باید بر مبنای دلیل و برهان صورت گیرد».
از دیگر شیوهها، فریب انسانهای ضعیف، بیسواد و سادهلوح است که از محیط خانواده یا اجتماع منزوی شده و دنبال تکیهگاهی هستند که به آن متوسل شوند؛ پس به واسطهی ضعف و ناتوانی، آنان را استثمار و از آنها بهرهکشی میکنند. عقاید خود را به آنها عرضه میکنند در حالی که شبیه نوعی نیرنگ و فریب است که توان بررسی آنچه که بر آنها تلقین و تزریق شده را ندارند و در نتیجه اختیاری در رد و بدل یا قبول نخواهند داشت. بنابراین پذیرفتن این نوع اندیشه و عقیده نوعی اکراه است و این دلیلی است بر اینکه این نوع فریب، دیواری است که آزادی عقیده را متوقف میکند؛
و آنچه که امروزه ذیل این نوع فریب قرار میگیرد، تلاش برنامههای تلویزیونی برای اطفال است که با برخی مضامین و مفاهیم اعتقادی به شیوه اشاره آنان را مورد خطاب قرار میدهند، تا این مفاهیم را به اذهان آنها تزریق کنند بدون اینکه آنان توان تشخیص و تمییز آنها را از همدیگر داشته باشند. این شیوهای است که مفاهیم در اذهان این بچهها قرار میگیرد تا زمانی که بزرگ میشوند و به درجه تمییز و تشخیص میرسند تا براساس آن بیندیشند.
شبیه به این مسأله تلاش رسانههای جمعی در مخاطب قرار دادن عموم مردم است، که با اشارات مستقیم و غیرمستقیم عقاید خود را منتشر میکنند و با شیوههای مختلف در ذهن و عقل مردم تزریق میکنند، که در هر کدام از این شیوهها نوعی فریب و نیرنگ نهفته است. همچنین مخاطب قرار دادن کسانی که توان تشخیص بین حق و باطل را ندارند، به وسیله ظاهرسازی و آرایش باطل و ناتوانی بسیاری از مخاطبان در تشخیص حقیقت در ورای ظاهرسازیها، خود نوعی شستشوی مغزی به حساب می آید، زیرا با برنامهریزی برای مخاطبان و تکرار مستمر عقاید خویش در اذهان آنان جای میگیرند بدون اینکه مجالسی برای نقد و بررسی فراهم گردد تا براساس دلیل پذیرفته شود(چراکه این شرط آزادی عقیده و انتشار و دعوت به آن است) بنابراین در این حالت آزادی مختل و در این سطح متوقف خواهد شد.
فرصت برابر
در جامعه اسلامی برای هر شخصی این آزادی وجود دارد که براساس ضوابط و چارچوب آزادی عقاید و اندیشه خود را عرضه کند یا به سوی آن فراخواند، یکی از این ضوابط برای آزادی وجود فرصت برابر برای معارضین با مخالفین در بیان و دعوت عقاید خود میباشد. به گونهای که تمامی امکانات موجود به طور مساوی برای طرفین وجود داشته باشد چه کسانی که عقاید خود را عرضه میکنند و بر آن دلیل میآورند و چه مخاطبین این عقاید که آن را نقد و بررسی میکنند.
منظور از فرصت برابر در این مسأله، تساوی همه گروهها در رعایت شروط و ضوابط خارجی حاکم بر آزادی اندیشه و عقیده است و ارتباطی به مهارت در دعوت و تبحر در عرضه کردن و تخصص در اقامه حجت و قدرت در اقناع و مواردی از این قبیل ندارد؛ زیرا این مسائل به تواناییهای اکتسابی صاحبان عقیده برمیگردد.
از دیگر شرایطی که در راستای آزادی عقیده میتوان برشمرد، برابری گروهها از برخورداری از وسایل اعلان از جمله حضور در منابر و تریبونها و تشکلات فرهنگی و مؤسسات آموزشی و تخصیص اعتبار و تأمین بودجه به طور مساوی و نیز ایجاد شرایط برابر و مشابه به منظور فعالیت و نشاط گروهها برای دعوت و تبلیغ به عقاید و اندیشهها میباشد.
اما اگر به هر دلیلی لطمهای در یکی از این فرصتها صورت گیرد، به گونهای که برای برخی مهیا و برای برخی محرومیت، در این صورت این خطای بزرگی است که منجر به توقف آزادی عقیده در بُعد انتشار و دعوت به آن میشود. آنچه که از این صدمه ناشی میشود از قبیل اختلال در دفاع از اندیشه یا مقایسه بین آنها و اختلال در اقناع طرف مقابل، فرصتی را برای کسانی مهیا میکند که بتوانند بهتر عقاید خود را عرضه کنند و از منابر و تریبونهای مختلف اندیشههای خود را منتشر کنند و با بهرهگیری از برنامهریزی و سازماندهی دعوت خود را به همگان برساند و در مقابل، طرفهای دیگر از این فرصتها محروم میشوند. بنابراین این مسأله موجب می شود که شنوندگان و مخاطبان در جامعه صدای آنها را نمیشنوند و تنها یک صدا را میشنوند و صداهای منتقد و مخالف محروم میگردند و این نوعی فریب است که آزادی را متوقف میکند و اندیشهای واحد را عرضه و اندیشههای دیگر را محروم و در نتیجه امکان تشخیص و مقایسه و انتخاب را از بین خواهد برد.
آنچه که امروز مشاهده میشود، تقسیم نابرابر این فرصتهاست که برخی مجال دعوت و انتشار را با امکانات ویژه داده و دیگر عقاید از آن محروم میشوند. طرحریزی برای به کارگیری شبکههای جهانی و خبرگذاریها در کشورهای مختلف از جمله کشورهای اسلامی با حمایتهای مالی فراوان و با رسانههای گروهی فعال و تسهیل کار با آنها با مؤسسات مختلف و… در راستای انتشار عقایدشان حرکت و تلاش میکنند و دیگران دست بسته و ناتوان از ابراز عقاید خود یا نقد و بررسی عقاید آنها میباشند و این موانع و محدودیتهای مستقیم یا غیرمستقیمی است که در مقابل آنها قرار گرفته است که به واسطه توطئهها و دسیسهها یا با نیروی قانون یا با استبداد و فشار یا با محرومیت از وسایل دعوت، آنان را ناتوان و خاموش میکنند.
اما در جامعه اسلامی لازم است که این امکانات و فرصتها به صورت برابر به صاحبان اندیشه داده شود تا بدان وسیله شناخته شوند، زیرا تطبیق و بررسی آراء و اندیشهها، حق و باطل برای مردم براساس قوت دلیل و برهان، آشکار میکند
و مردم نیز با آزادی آنچه را که آنها را قانع میکند انتخاب میکنند. بنابراین اگر فرصت برابر برای دعوت و تبلیغ عقاید به هر یک از صاحبان عقاید داده شود برای هر فردی در جامعه اسلامی آزادی بیان و دعوت به عقاید وجود دارد همان طور که قبلاً هم اشاره شد.
رعایت امانت در عرضه
وقتی صاحب عقیدهای در جامعه اسلامی میخواهد، عقیدهاش را بشناسد و به آن دعوت کند، در مقابل این آزادی که به وی داده میشود از وی خواسته میشود، امانت را در عرضه عقیدهاش آن گونه که هست مراعات کند. رعایت امانت از حیث پایههای فکر یا تاریخی یا از جهت آثار و نتایج آن عقیده را شامل میشود. اگر این شخص جدیداً این عقیده را پذیرفته امانت اقتضا میکند، شنوندگان این را بدانند و شخص عقیدهاش را با وضوح و روشنی بیان کند. اما اگر در بیان عقیده و حقیقت و تاریخ آن، تقلب و فریبی در میان باشد و اضافه کردن یا کم کردن مطالبی به منظور حفظ نام که در اصل عقیده وجود ندارند، این مرزی است که آزادی عقیده را در بُعد دعوت محدود میکند؛ بنابراین این آزادی با نیرنگ و فریب، امور زشت و ناپسند را آرایش میکند و شنوندگان را از عقیدهای باطل به سمتی میکشاند که گمان برند عین حقیقت است. و این نوعی تجاوز به آزادی در انتخاب است. این آزادی مقتضی این است که مردم در آنچه که به واقع بر آنها عرضه شده انتخاب کنند نه آنچه که با تقلب و فریب آراسته شده است. بنابراین اگر در عرضه عقاید تقلب و نیرنگی در کار باشد بهتر است به منظور صیانت از آزادی شنوندگان، آزادی چنین عرضهای را محدود کرد. قید دیگری که ذیل همین عنوان برای آزادی عقیده مطرح است این است شخصی که میخواهد در کنار عرضه عقاید خود، عقیده دیگری را مورد انتقاد قرار دهد لازم است که امانت را رعایت کند و نقد وی براساس حقایقی باشد که نزد صاحب عقیده نقد شده وجود دارد، بدون اینکه کمترین تحریفی در عقیده مقابل انجام داده باشد یا تصویر ناپسندی از آن به مخاطبین ارائه کرده باشد. این تحریف و تقلب به آزادی عقیده لطمه وارد میکند، زیرا اختیار آزادانه را در انتخاب عقیده مخدوش میکند. و این انتخاب آزاد، زمانی تحقق مییابد که عقاید مختلف آن گونه که هستند عرضه یا مورد نقد و بررسی قرار گیرند.
و اگر رعایت این امانت در عرضه کردن عقاید شرطی برای آزادی عقیده به معنای عام میباشد، در عرصه تعلیم و تربیت دینی دانشآموزان که نظام حاکم آن را به عهده دارد، شرط بسیار ضروری و با اهمیت محسوب میگردد. معلمی که این وظیفه را به عهده دارد، لازم است در رعایت این امانت که به آن مکلف شده است، بسیار کوشا باشد. پس اگر انحرافی از ارائه عقیدهای با تأویلات خاص خود داشته باشد با این انحراف باید تغییر در حقیقت مسأله صورت پذیرد که در نزد صاحبان آن عقیده تغییر تلقی شود، دوم خیانت در ادای تکلیف؛ در این صورت و تجاوز به آزادی عقیده و آزادی انتخاب به مراتب شدیدتر و قویتر میباشد، زیرا تجاوز و تعدی به آزادی انتخاب مضاعف شده است.
از مصادیقی که امروزه در تطبیق این مسأله مشاهده میکنیم، عدم رعایت امانت در ارائهی اسلام است که برخی از مدعیان عقیده اسلامی در ارائهی دین به عموم مردم یا در ارائهی آن بر دانشآموزان در مجال تعلیم و تربیت آن را رعایت نمیکنند و در این عرضه، عقاید اسلامی به جز اسم آن ارائه نمیشود.
و در محتوا با آنچه در منابع و یا ارکان اساسی که در طول تاریخ در میان معتقدان وجود داشته، پیوندی ندارد، بلکه تنها تأویلاتی است که حقایق آن را واژگون و وارونه نشان میدهد.
و از اسلام، صفات و ویژگیهایی ارائه میشود که با حقیقت آن قابل تطبیق نیست در این گونه موراد نمیتوان شعار آزادی عقیده را سر داد به خاطر تقلب و فریب در ادعای اسلامی بودن آنچه که در واقع از اسلام نیست، به ویژه اگر این تقلب و فریب در مجال تعلیم و تربیت باشد اگر این افراد عقاید خود را با نامی غیر از اسلام عرضه کنند چه بسا این امر بیشتر داعیه وجود آزادی باشد به شرطی که سایر ضوابط و شروط آزادی رعایت شود.
احترام به احساسات دینی
از دیگر شرایط و ضوابط اساسی برای آزادی عقیده، احترام به احساسات دینی میباشد؛ زیرا معلوم و مشخص است که هر کس برای عقاید درونی خود، احترام و حرمتی قائل است، به گونهای که صاحبان عقیده حاضر هستند جان خود را در مسیر عقاید فدا کنند. اگر آزادی عقیده مجالی برای نقد و بررسی عقاید بیان ضعفها و فرصتی برای نشان ناتوانیها و بیفایده بودن اندیشه ای است در عین حال نباید از چارچوب دلایلی عقلی خارج و منجر به جریحهدار کردن صاحبان عقیدهای شود، و به این سبب اذیت شوند، چرا که عقاید آنان تحقیر و مورد تمسخر قرار گرفته است.
از دیگر مصادیقی که احساسات را جریحهدار میکند، تحقیر و ناقص دانستن و مورد اهانت قرار دادن عقاید دیگران است. از جمله، مورد اهانت قرار دادن اشخاص و مقدسات دیگران با شیوههای ناخوشایند مادی و معنوی از قبیل سب و لعن و اتهام زدن و ناسزا گفتن است؛ هم چنین تخریب شخصیتها با بدگویی و افترا و عیبجویی، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با بکاربردن کنایه، و حکایت، طنز و غیره، این نوع عملکردها سبب جریحهدار نمودن احساسات و عواطف گشته چرا که حقیر دانستن و ناچیز پنداشتن مقدسات است که مؤمن به خاطر عشق و علاقه به عقاید خود توان تحمل آن را نخواهند داشت.
در حقیقت آزادی عقیده، اجازه نقد و بررسی را میدهد اما جریحهدار کردن عواطف و احساسات انسانی را نمیپسندد و جایز نمیداند، زیرا نقد، بیان حقیقتهایی است که در ذات عقیده موجود است که به هدف آشکار کردن حق یا باطل موجود در آن انجام میگیرد تا شنونده براساس شناخت از حق و باطل آن موضع بگیرد، که در این حالت، دلایل عقلی بر مسأله مطرح شده به همگان ارائه میشود اما تحقیر و توهین و بدگویی و غیره براساس دلایل عقلی، بر مسأله وارد نمیشود تا محل مجادله عقلی و نقد و بررسی باشد بلکه به هدف اذیت و آزار بر احساسات معتقدین تحمیل میشود و این هیچ ارتباطی به انتقاد ندارد تا مجال وسیعی برای عقل گشوده شود که با ادلهی عقلی پاسخی دهد، بلکه تنها گشودن درهای فتنه و آشوب به روی مردم است و آثاری جز آشوب و هرج و مرج نخواهد داشت و نیز فتح بابی برای اضطراب و ناامنی اجتماعی خواهد بود. این توجیهی است که درهای آزادی را به سوی چنین کسانی میبندد.
ضابطهای شرعی که در تأیید این مسأله مهم در آزادی اندیشه وارد شده، آیهای از قرآن است که میفرماید: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ» (انعام/۱۰۸)«(ای مؤمنان!) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز خدا میپرستند دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند.» حکم شریعت در مجادله و مباحثه بر سر مباحث اعتقادی با تعبیر «و جادلهم بالتی هی أحسن» وارد شده، یعنی مجادله و مباحثه با شیوهای نیکو بایستی انجام بگیرد و این جواز آزادی عقیده است که در آن ضابطهی مهمی برای آزادی بیان در قالب احترام به احساسات دینی ذکر شده است و نهی موجود در این آیه آمده است تا گفتگویی را که منجربه دشنام و اهانت و جریحهدار کردن احساسات و در نهایت منجربه فتنه و آشوب میشود، تغییر دهد.
این اصل دقیق در آزادی عقیده، اصلی عمومی است که در جامعه اسلامی، مسلمان و غیرمسلمان مساوی هستند، آزادی در مجادله با دلیل و برهان و بیان عقاید و نقد و بررسی مخالفان حقی برای همگان است، اما این آزادی در جایی که به بدگویی و فحش و توهین ختم میشود، برای همگان ممنوع میگردد، و این مسأله را ابنعاشور این چنین توضیح میدهد: «بیاعتبار ساختن عقاید غیرمسلمانان در مقام مناظره از مصادیق سبّ (فحش و ناسزا) نیست اما اگر در مقام مناظره نباشد، سبّ محسوب میشود همانند این مسأله را علما اشاره کردهاند که اگر اهل ذمه در مقام مناظره سخنانی را در سبّ (فحش و ناسزا) به خدا و رسول گفتند که از اصول کفر محسوب میشود، سبّ محسوب نمیشود، اما اگر ازاین محدوده تجاوز کنند، سبّ بشمار میرود.»
این معیار دقیقی بین مناظرهای که آزادی در آن وجود دارد و بین بدگویی و ناسزایی است که آزادی در آن ممنوع است.
بر همین اساس، آنچه که در این چند سال اخیر از بیحرمتیهای زخم زننده که بر مقدسات اسلامی با شیوههای نمادین مختلف تحقیر و اتهام و ضعف و غیره وارد شده است، نمیتوان از باب مناظره با دلیل و برهان دانست که شمول آزادی خواهند بود و این عاملی شد که احساسات مسلمانان را شدیداً حریحهدار نمود و در توجیه و دفاع گفته میشد این شیوهای است که در آن نیازی به عرضه حقیقت مسأله ندارد بلکه میتوان به صورت نماد و رمز و اشاره(مانند کاریکاتورها) بیان کرد. این شیوه از نقد عقاید که شامل بدگویی و ناسزا است تنها بیحرمتی به احساسات میباشد و مجادله یا مناظره بشمار نمیرود، بنابراین از دایره آزادی بیان خارج است. احساسات عمومی در موضعگیری خود در مقابل این نوع تجاوزات، دقیق و صادقانه عمل نمود، زیرا این احساسات هرگز در مقابل انتقادات زیادی که در قالب مناظره صورت گرفته، تحریک نشد، نقدی که براساس دلایل عقلی صورت میگیرد، پذیرفته شده، اما اگر تعدی و تجاوزی به شیوهی بدگویی و ناسزا بر احساسات اسلامی وارد آید، نتیجه آن انقلاب مشخص و پاسخی قاطع خواهد بود.
پیشگیری از توطئه
اگر انتقاد از عقاید دیگران امری است که آزادی عقیده آن را جایز میشمارد، هم چنان که قبلاً اشاره کردیم، ولی اقدامات توطئهآمیز در قالب آزادی که منجر به جریحهدار کردن احساسات میشود، ممنوع و آزادی از آن سلب میگردد. پس اگر هر صاحب عقیدهای در جامعه اسلامی بخواهد در راستای انتشار عقایدش از شیوههای دسیسه و توطئه بهره گیرد یا این شیوه را در مقابل عقاید مخالفین بکار گیرد تا مانع گرایش مردم به سوی آن عقاید گردد، عمل وی در دایرهای نیست که آزادی به آن تعلق گیرد؛ زیرا این رفتاری نیست که مردم را براساس دلیل و برهان و بیان ضعفها و قوتها به سوی عقیدهای فراخواند یا از عقیدهای نهی کند، بلکه بکار گرفتن وسایل خارجی است (یعنی خارج از چارچوب آزادی) که مردم را غافلگیرانه به سوی عقیده خود میکشانند، یا مردم را از عقاید خود دور میکنند و این نوعی فریبکاری است که آزادی به آن داده نمیشود.
از مصادیق این نوع رفتارهای توطئهآمیز قبلاً به تحریف عقاید در مجال ارائهی آن، اشاره کردیم که عقاید را بر خلاف حقیقت و آنچه که در مصادر و منابع آن موجود است، ارائه میدهند، شنوندگان را اقناع به قبول آن کنند. در تأیید این مسأله قرآن میفرماید: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یعْلَمُونَ» (بقره/۷۵) «آیا امیدوارید که (یهودیان به آئین اسلام و) به شما ایمان بیاورند با این که گروهی از آنان (که احبار ایشان بودند) سخنان خدا را (در تورات) میشنیدند و پس از فهمیدن کامل آن، دست به تحریفش میزدند؟ و حال آن که علم و اطّلاع داشتند (که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد)» تحریف عقاید مخالف از جانب این گروه، از مصادیق توطئه و نیرنگی است که به هدف بازگرداندن مردم از آن انجام میگیرد. که در ادامه همین آیه به شیوهای از این نیرنگ پرده برمیدارد و میفرماید: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیکُمْ لِیحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (بقره/۷۶)«و چون با کسانی که ایمان آوردهاند روبرو میشوند، میگویند: ایمان آوردهایم (به این که شما بر حق میباشید و محمّد پیغمبری است که در تورات وصف او آمده است.) و هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند (دستهای بدیشان اعتراض مینمایند) و میگویند: آیا مطالبی را که خداوند (دربارهی صفات محمّد) برای شما بیان کرده برای مسلمانان بازگو میکنید و از آن سخن میرانید، تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا بر شما حجّت گیرند و علیه شما بدان استدلال کنند؟ مگر نمیفهمید و عقل ندارید؟» این تحریف از جانب این گروه به هدفی انجام میگیرد که خداوند در ادامه به آن اشاره میکند «و اشتروا به ثمناً قلیلاً».
ممکن است یکی از شیوههایی که آزادی شخص را محدود میشود، منتسب کردن خود به عقیده دیگران به منظور انجام رفتارها و اقدامات رسواکننده و بدنامکننده تا آن عقیده را در انظار دیگران زشت و ناپسند نشان دهد و مردم با دیدن این شخص از عقیدهای که خود را به آن منتسب نموده دوری گزینند، این نسبت دادن چون نوعی فریب و نیرنگ بشمار میرود، از آزادی محروم خواهد بود.
این امر موجب انتقاد از عقیدهای میشود که به صورتی زشت و بد قیافه عرضه شده است و هیچ ارتباطی به ویژگیهای ذاتی آن ندارد و انتقاد به ضعف یا عیوب حقیقی عقیده برنمیگردد؛ این شیوهای است که اگر بین مردم شایع شود، جامعه را به ناامنی و اضطراب شدیدی خواهد کشاند و اگر آزادی منجربه اضطراب شود، اجازه محدود کردن وجود دارد و شاید در تأیید این مسأله بتوان به این آیه استناد کرد که میفرماید: «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَکَ فِیها إِلاَّ قَلِیلاً» (احزاب/۶۰) «اگر منافقان و بیمار دلان و کسانی که در مدینه (شایعات بیاساس و اخبار دروغین پخش میکنند و) باعث اضطراب (مؤمنان و تزلزل دین ایشان) میگردند، از کار خود دست نکشند، تو را بر ضدّ ایشان میشورانیم و بر آنان مسلّط میگردانیم، آن گاه جز مدّت اندکی در جوار تو در شهر مدینه، نمیمانند (و بلکه در پرتو شوکت اسلام از آنجا رانده میشوند.)»کسانی که در این آیه رفتار آنها ناپسند خوانده شده، همان گروهی هستند که در جامعه اسلامی مدینه، خود را به منظور توطئه و نیرنگ منتسب به اسلام میکردند و در رفتارهایی که از خود نشان میدادند اسلام و مسلمانان را ناتوان و درمانده جلوه دهند.
و با اخبار دروغین و شایعه پراکنیهای بیاساس خود را متزلزل و مضطرب نشان میدادند تا بدین وسیله مردم را منصرف کنند و اضطراب و فتنه را در جامعه منتشر کنند. برخی از یهودیان در مدینه با عقیده اسلامی که پیامبر(ص) منادی آن بود، به مجادله برمیخواستند و اسلام را به نیت تثبیت عقاید خود مورد نقد قرار میدادند. همین امر سبب شد آزادی یهودیان نیز محدود شود البته نه به خاطر مجادلات آنها با اسلام بلکه به علت وجود گروهی که خود را منافقانه منتسب به اسلام نموده بودند تا بدین شیوه اسلام و مسلمانان را درمانده و ناتوان جلوه دهند؛ اگر آزادی این گروه محدود نمیشد منجربه فساد و اضطراب جامعه میگشت.
آنچه در تعالیم اسلام از ممنوعیت ارتداد و صدور احکام شدید برای مرتد وارد شده، تحت همین عنوان و به منظور محدود کردن آزادی عقیده تشریع شده است. محدود کردن آزادی در جایی است که آزادی عقیده منجربه اقدامات توطئهآمیز و فریبکارانه است. ارتداد از عقیده اسلامی بعد از پذیرفتن و گردن نهادن به آن، احتمال و گمان توطئه و نیرنگ میرود؛ زیرا از قویترین شیوههای توطئه و نیرنگ این است که کسی خود را به اسلام منتسب نموده و بعد از مدتی آن را رها کند و به سوی عقیدهای دیگر برود، با این دلیل که این معتقد تجربه اساسی در تطبیق عملی آن داشته و بعد برایش مشخص گشته که این عقیده نمیتواند زندگیش سامان ببخشد؛ این مخربترین توطئه و نیرنگی است که بیشترین تأثیر منفی را بر جای میگذارد به ویژه زمانی که ارتداد جمعی و گروهی باشد.
شاید از مؤثرترین امور غیرقابل مقاومت در هر دینی این است که مجموعه زیادی از مردم به آن ایمان میآورند سپس به صورت گروهی از آن برمیگردند (مرتد میشوند). این شیوهای مشهور و قدیمی در بیان توطئهها و دسیسههای سیاسی است که برای ناتوان ساختن احزاب، مؤسسات و حکومتها به کار گرفته میشود و همین نوع توطئه و نیرنگ به شیوهای شدید در توطئه اعتقادی به کار گرفته میشود.
بنابراین ارتداد در اسلام به عنوان وسیلهای بسیار مؤثر به منظور فریب دیگران بکار گرفته میشود. در تفسیر رازی آمده که: «گروهی از هل کتاب به هدف به شک انداختن مسلمانان و ایجاد تزلزل در آنها، اظهار ایمان میکردند و سپس به آن کافر میشدند و قرآن در مورد آنها می گوید: «آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و کفروا آخره لعلهم یرجعون» یعنی: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و بازگردید) شاید آنها (از آیین خود) بازگردند.»
ارتداد آنها تنها برای ایجاد تزلزل در اسلام و بازگرداندن مردم از آن است. جریان بزرگترین ارتداد در زمان ابوبکر ذیل همین عنوان قرار میگیرد که به هدف توطئه کردن برای اسلام انجام گرفت نه براساس انتخاب آزادانه عقیده، به همین خاطر برخورد قاطعانه در مقاومت در برابر این فتنه انجام گرفت.
چه بسا مهمترین دلیل وجود مجازات بسیار سنگین و بیرحمانه برای مرتد همین بعد توطئه و دسیسه میباشد. بنابراین ارتداد در چارچوب نظام اسلامی، به شدت با وسوسه و فریفتن و در عین حال با نیرنگ و فریب همراه است، تأثیر بسیار زیادی در جامعه اسلامی دارد. جامعه اسلامی تمامی اصول زندگی را براساس دین بنا نهاده، و بکار گرفتن نیرنگ و توطئه ارتداد، منجربه نابودی کامل جامعه میگردد و شبیه به آن چه که در قوانین کشورهای معاصر به عنوان جرم خیانت علیه امنیت ملی نامیده میشود و مجازاتهای بسیار سنگینی برای آن در نظر گرفته شده؛ چرا که تهدیدی واقعی برای نابودی کامل جامعه به شمار میرود، اما در کشورهایی که زندگی براساس دین نیست و دین تنها بُعد فردی دارد، ارتداد در آنجا با انگیزه توطئه انجام نمیگیرد، چون تأثیر آن از حدود زندگی فردی تجاوز نمیکند. البته دیدگاه دیگری از محققان اسلامی وجود دارد که تأمل به تعزیری بودن حکم ارتداد میباشد یعنی مجازات آن به صلاحدید حاکم واگذار میشود. چه بسا این دیدگاه به همین قضیه برگردد به گونهای که اگر ارتداد مرتد برای توطئه صورت گرفته یا خیر، میزان شدت مجازات تعیین خواهد شد. در این زمینه به عملکرد پیامبر(ص) در قبال مرتدین استناد شده که حکم صادره از ایشان به نسبت برخی با برخی دیگر متفاوت بوده است. هم چنین به گفتگوهای بین خلیفه اول ابوبکر(رض) با اصحاب به نسبت قتل مرتدین استناد میکنند، که این گفتگو نوعی اجتهاد بود برای تعیین مجازات مرتدین.[۲]
بر این اساس میتوان گفت، مجازات مرتد نه به خاطر تغییر دین است، بلکه به خاطر توطئه و دسیسهای است که در قالب ارتداد ظهور می کند و این خط قرمزی برای جواز آزادی است.
سخن آخر
جامعه اسلامی که براساس مبادی دینی و احکام اسلامی تأسیس شده است، قوانینی اساسی و الزامی برای آزادی اندیشه و عقیده تشریع کرده است که شامل آزادی عقل در اندیشیدن از عوامل تأثیرگذار داخلی و خارجی که آن را از مسیر منطقی بحث خارج میکند و شامل آزادی افراد در التزام به عقیده خود و تبیین، دفاع و دعوت به سوی آن و انتقاد از مخالفین است. این آزادی با ضمانت اجرهای عملی و قانونی حمایت میشود تا تنها در قالب تئوری و نظری صرف که جنبه کاربردی ندارد، باقی نماند. در عین حال این آزادی با شرایط و چارچوبی، ضابطهمند و مشخص گردیده است تا این آزادی، خود منجر به نقض حقیقت و ذات آزادی نشود و نیز عامل اضطراب و پریشانی برای جامعهای نباشد که آزادی به منظور تدارک مسیر برای حرکت مستقیم آن و نیل به اهداف تشریع شده است.
البته در تفسیر قوانین اسلامی که برای آزادی عقیده تشریع شدهاند، گاهی آرائی صادر میشوند که به ظاهر محدودیت آزادی را به همراه دارد و در برخی جوامع اسلامی براساس آن حکم شده است، اما در اغلب موارد بر مبنای این اصول عمومی که تشریع آزادی اندیشه و عقیده است، آراء عادلانهای نیز صادر شده است، که نمونههایی از تطبیق علمی آن در جوامع اسلامی براساس این آراء عادلانه مشهود و مشهور است و واقعیت جامعه اسلامی در هر زمان و مکانی بوده است. پس بر هر مسلمانی به طور عام، واجب است که برای اقامه آزادی اندیشه و عقیده در جامعه خود براساس اصول کلی آن، تلاش کند و این اصلی است که هرگز تبدیل و تغییر نخواهد داشت. بر هر مسلمانی در عصر حاضر به طور خاص، لازم که در این زمینه براساس قواعد آن کوشش نماید، تا پاسخی به مقتضیات زندگی اجتماعی بغرنج و پیچیده امروز داده باشد و این یکی از بزرگترین امتحاناتی است که مسلمانان امروز با آن مواجه هستند.
پینوشتها
——————————————————————————–
[۱]- در جامعه اسلامی زکات نیز بر همه افراد جامعه واجب است و اقلیتهای دینی به جای زکات موظف به پرداخت جزیه خواهند بود تا امورات ملک اداره شود. به هر حال آنها نیز عضوی از این جامعه هستند که از امکان و خدمات دولت بهرهمند میشوند. مترجم
[۲]- در سایت اصلاح از این مترجم برای آشنایی بیشتر با این موضوع مراجعه شود به مقاله «مجازات ارتداد، حد یا تعزیر؟».