یازدهم آذرماه برای ایرانیان اهل سنت و کورد، روزی تلخ است؛روزی که آسمان دیانت و ادب، از درخشش ستاره ای پر فروغ یعنی علامه ماموستا محمد ربیعی (اعلی الله مقامه و اسکنه الفردوس الأعلى من جنته) محروم شد! دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۵ حدود ساعت ۷ و ربع صبح در حالی که آماده رفتن به روستای محل تدریس بودم، با صدای گریان و لرزان یکی از دوستان در پشت تلفن، خبر جگرسوز و شوکه کننده عروج این شخصیت بی نظیر را دریافت کردم؛شخصیتی که جامع بسیاری از فضایل متعالی همچون دانشوری،دلیری، سخنوری، وارستگی،ملاحت سیما، حلاوت کلام، خوش صدایی و شوخ طبعی بود و ترکیب بدیع این اوصاف نادر، از او گوهری کمیاب و زیوری جهانتاب ساخته بود که تکرارش، بی اغراق نیازمند قرن ها صبوری و انتظار است! مجلس او، صید وقت،بخت عقل، نوش جان و توش ایمان و صفای سینه و عزای کینه و مشق عشق و پرواز روح بود! ملاحت سخن،صلابت شخصیت و گیرایی لحن کلامش، دل از کف می ربود و شوق جان را برای نشستن در پای منبرش می افزود؛ هر چه بیشتر می گفت، بیشتر گل روی حضار می شکفت! ربیعی، ربیع قلب و نسیم عقل و خطیب عشق بود شیشه ای عطر بود که چون شکست عالمی را از فوح ریحان پر نمود!
چون، نشان مؤمنان مغلوبی است
لیک در اشکست مؤمن، خوبی است
گر تو مشک و عنبری را بشکنی،
عالمی از فوح ریحان پر کنی!
یادش گرامی، نامش جاوید و فردوس برین،جایش باد!
جلیل بهرامی نیا