رویای رسولانه دکتر سروش و ابهامات بی پاسخ – ۱
نویسنده: محمد احمدیان – سقز
مقدمه
تئوری «قرآن، کلام محمد(ص)» که معمار اولیّهی آن در ایران، دکتر سروش است، در مدت بیست سال تحولات و تطورات مراحل تکاملی خویش را پشت سر نهاده، آن گونه که آقای سروش در مقالهی ۹۵/۳/۶ اشعار میدارد: «اکنون بیست سال از طرح «قرآن، کلام محمد (ص)» میگذرد، نخست در کتاب بسط تجربهی نبوی، سپس ده سال بعد، در مصاحبه با رادیو هلند، …. در آنجا این که قرآن تجربه و تألیف محمد (ص) است، و امروز این دعوی فرضیه [تحت عنوان رویای رسولانه] به تبیین چند معضل کلامی و تفسیری کمک میکند».(۱)
اگر پروژهی قرآنشناسی دکتر سروش را طی مراحل سه گانهای تفکیک نماییم در سیر تکاملی آن، این نتیجه حاصل میشود:
مرحلهی اوّل: تجربهی نبوی پیامبر اسلام (ص)
در این مرحله، نزدیکی به «عوالم معنا» و «کشف پیامبرانهی» محمد (ص) میباشد. چنانچه سروش اظهار میکند: «اگر پیامبری به معنای نزدیکتر شدن به عوالم معنا و شنیدن پیام سروشهای غیبی، یک تجربه است، در آن صورت میتوان این تجربه را افزونتر، غنیتر و قویتر کرد.(۲) یعنی نتیجهی «چهل سال ریاضت پیامبر۳» [قبل از بعثت] برای نزدیکی و نزدیک شدن پیامبر است، و یک شب یکباره همچون «بودا» روشن شد، به او «وحی شد»(۴)
مرحلهی دوم: وحی نفسی
در این مرحله، به برداشت نگارنده مرحلهای تکامل یافتهتر از مرحلهی قبل است، و در این مرحلهی نبوت -طبق تئوری سروش- کشف پیامبرانه آغاز میگردد، و فراتر از مرحلهی قبل، پیامبر «فاعل» است، نه منفعل، و تاثیرات بیرونی فروکش میکند، و جوششهای درونی ناگهانی فوران مییابد: بنابراین «قرآن محصول کشف پیامبرانهی محمّد بن عبدالله (ص) است، هر چه بود، جوشش و جنبش ضمیر محمّد (ص) و تلاطم دریای او بود که به کشف «وحی» منجر شد(۵) دیگر در این مرحله رفتار طوطیواری و مقلّدی محمّد (ص) تبدیل به تولیدگری چون «زنبور عسل» میشود، و سرانجام آن، محمّد مولّف قرآن میگردد.
مرحلهی سوم: رویای رسولانه محمد
این مرحله، یا این برهه از تاریخ فرضیههای قرآنپژوهی دکتر سروش، مرحلهی تکاملی « وحی»است که با توجه به تطورات، و دگرگونی تئوری در طول بیست سال، انتظار آن میرود در مراحل بعدی تئوری در کش و قوس اندیشهی قرآنی دکتر سروش، گامهای دیگری را بردارد، که قابل پیشبینی نیست که آیا معضلات پیشپای مخاطبانش را برمیدارد، یا بر دامنهی ابهامات میافزاید؟
در این مرحله که «رویایی – بصری» نام نهاده است و اشعار میدارد: «کلام – سمعی» بودن قرآن، تا بیش از این، موضوع تأمّل و تحقیق بود، اکنون «رویای – بصری» بودنش چشمک و خنبک میزند و به تفّرج و تدّبر دعوت مینمود. در هر دو قضیه محمّد (ص) «فاعل» نه منفعل؛ و گاه در جای اوّل شخص و گاه در جای دوم شخص و سوم شخص مینشست. امّا در فرضیهی جدید گویی در مواردی، او «شاهد و ناظری» (نه مستمع مطالبی است، … پارهای از قرآن، چنان تصویری است، که «سمعی – بصری» بودن تجربهی وحیانی محمّد(ص)، بهترین تعبیر آن است».(۶)
با این مقدمه پروژهی تئوری «وحی» از منظر «دروندینی» و «بروندینی» دکتر سروش قابل تامّل و تفحّص است، هر چند صاحب نظرانی در طول بیست سال گذشته، در این رابطه احساس تکلیف نموده، و قلمفرسایی نمودهاند؛ و موضوع اخیر آقای دکتر سروش که مورد نقد و نظر صاحبان فکر و ارباب معرفت قرار گرفته، این قلم هم احساس تکلیف نموده و در حدّ بضاعت علمی خویش «ابهامات» بیپاسخ در فرضیات و تئوری وحی طرح، تا اهل نظر را به تدبّر و پاسخ فرا خواند.
فصل اول: برون دینی
ابهامات و نکات قابل تأمّل در رویای رسولانه
زبانشناسی در قرآن
قرآن جایگاه ویژه و گستردهای به قصص بخشیده، صرفنظر از اینکه نکات آموزشی، تربیتی، تجربی و غیره را به مخاطبان قرآن عرضه میدارد، بیشتر قصهها، دیالوگهای صورت گرفته در میان بازیگران صحنههای مختلف، در قرآن است. دیالوگ و گفتگوی خداوند با ابلیس، خداوند با آدم و حّوا، قابیل و هابیل، نوح با قومش، ابراهیم با خدا، موسی و خدا، جبرئیل با ابراهیم و لوط با قومش، فرعون با موسی، هارون با قوم موسی و سامری، سلیمان با هدهد، و مورچه، زکریّا با همسر عمران، زکریّا با مریم، خواهر موسی با ماموران فرعون، و غیره. این دیالوگها صرفنظر از اینکه وحی سمعی و کلامی به محمّد (ص) میباشد، و محمّد قابل و منفعل وحی، یا اینکه محمّد در تمام این صحنهها «شاهد» بوده باشد، چنانچه دکتر سروش میگوید: «به جای این گزاره که در قرآن، الله گوینده است و محمد(ص) شنونده، اینکه این گزاره مینشیند که در قرآن، محمّد (ص) «ناظر» است و محمد(ص) در «روای» است. خطابی و مخاطبی، اخباری و مخبری و متکلمی و کلامی در کار نیست؛ بلکه همه «نظارت و روایت» است(۷) با این وصف، محمّد(ص) تبدیل به ذاتی فراگیر و همه جا حاضر و ناظر میشود، و مقتضی این امر میگردد، که ارادهی «یفعل مایشاء» بگیرد. طبق این فرضیه دو نکته در گفته سروش قابل بحث و کاوش است:
الف- نظارت و حضور محمّد (ص) در کلیه صحنههای مطرح شده در تاریخ قصص قرآنی؛
ب- روایت، نظارتها به زبان واحد، به نام «قرآن» یا «رویای رسولانه».
اگر با کمی تأمّل در قرآن نظر افکنیم قهرمانان و سخنگویان دیالوگهای قرآن، از نظر تنوّع در گفتار به چند دسته تقسیم میشوند:
(۱) سخنگویان دیالوگها از نظر سرشت و ماهیت زبانی
خداوند
ابلیس
جبرئیل
آدم و حوّا و ذرّیه آنان
(۲) سخنگویان دیالوگها از نظر تنوع زمانی و تاریخی:
ابتدای خلقت آدم و حوّا
دوران نوح(ع)
دوران ابراهیم(ع)
دوران موسی و عیسی(ع)
دورهی دعوت پیامبر(ص) در مکّه و مدینه
(۳) سخنگویان دیالوگها، از نظر تنوّع زبانی (درباری، سلطان، شهری، روستایی، زن و مرد):
سخنان آدم و حوّا، قابیل و هابیل ابتدای زبانشناسی و شکلگیری زبان؛
نوح و ملاء قومش،
سخنان فرعون و آسیه، و هامان درباری، مادر و خواهر موسی،
سخنان فرعون و همسر درباری، یوسف و برادران روستاییاش؛
سلیمان پیامبر و ملکه سباء و کابینهی ملکه،
پرسش قابل طرح این است:
۱ـ از نظر سرشت و ماهیت زبانی، زبان خداوند در دیالوگ و گفتگوها، همان زبان ابلیس، جبرئیل، آدم و حوا، و سایر پیامبران و حیوانات مطرح در قصص، یک زبان واحد و مشترک بوده است، که در قرآن آمده، و پیامبر ناظر، این صحنهها را دیده و آنها را به یک «سبک واحد» از نظر ادبی و زبانشناسی روایت کرده است؟ یا اینکه قائل به این باشیم، این خداوند است در تمام این صحنهها ناظر و حاضر و تمام ماجراها و دیالوگها را، «پردازش و ویرایش» نموده و نقل به مضمون میکند، کدام یک؟
نمودار مسئله مطرح به این گونه درمیآید:
نمودار۱
۲ـ سخنگویان دیالوگهای قرآنی از نظر متن زمانی و تاریخی:
آنچه به نام قصص در قرآن مطرح است، محصول دیالوگ و گفتگوهایی در طول حیات بشر است. سبک ادبیات، صرفنظر از زبانهای مختلف، -مثل عربی، ثریانی، رومی، …- اگر تنها سبک نگارش ادبیات واحدی را بررسی کنیم، به موازات قرنها تغییر یافته است، و اخیراً در طول یک دهه قابل تغییر است. سبک ادبیات و نگارش «کلیله و دمنه» با «گلستان» متفاوت است ، هر چند فاصله زمانی آن بیشتر از هفت قرن نیست، سبک ادبیات گلستان با نگارش امروز متفاوت دارد، و سبک قبل از انقلاب در ایران با وضع نگارش امروز، تغییر یافته، و تغییر خواهد کرد. حتی ادبیات سروش با بعضی صاحبان قلم متفاوت است، حال چگونه در طول قرنها این سبک و روش گفتاری، و روش نگارشی یکنواخت و همآهنگ است؟ آیا محمّد(ص) با حضور در این صحنهها، تنوعهای سبک گفتاری را به متن واحد تبدیل کرده است، یا ارادهی فرازمینی (خدا) است که نگارش، ویرایش دیالوگها را به متن واحدی به نام «قرآن» تبدیل میکند؟
نمودار تنوع در سبک گفتاری در قرون متمادی:
نمودار۲
۳ـ تنوّع سبک گفتاری – طیفهای اجتماعی:
در میان سخنگویان دیالوگهای قرآنی، نظر بر قرار گرفتن دیالوگها در طول تاریخ و به درازای تاریخ حیات انسان، آنچه در قرآن بیان شده، همگی دارای یک فرهنگ واحد نبودهاند. از میان افراد مطرح در قصص قرآنی قصرنشین و سلطان، روستایی و شهری، زن و مرد، برده و بردهفروش، پیامبر(ص) و پیروان، اقشار و طیفهای اجتماعی فراوانی وجود دارند، که در آیات و قصص قرآن یک ادبیات هماهنگ و یکنواخت و ادبیاتی واحد، در اغلب سورهها بیان و مطرح است. آیا با حضور شخصیت پیامبر در تمام این صحنه و نظارهگری و دریافت گفتوگوی تمام طیفهای مختلف، منطقی به نظر میرسد، که پیامبر(ص) در آن واحد با دریافت تنوع لهجهای، زبانی و فرهنگی، آنها را تبدیل به یک متن واحد کند؟ یا اینکه بپذیریم تمام دیالوگها و وجود تفاوت در موقعیت اجتماعی افراد خداوند گفتههای آنها را «ویرایش» و با نقل مضمون در کلامی منسجم به نام متن قرآن، در قالب وحی به پیامبر منتقل میکند؟
نموادر ۳
آنچه که امروز شاهد آن هستیم سیستمهای ترجمهی الکترونیکی قادر است، زبانی را به زبانی ترجمه کند، (ارائهی لهجهها، زبانها و گفتارها و سخنان مختلف را تبدیل کردن به متن واحد و یکنواخت تا امروز امری محال و غیرممکن بوده است، بنابراین آنچه حقیقت دارد این است که تمام قصص قرآنی با تنوّع و «ماهیت زبانی»، با «تنوّع تاریخی و زمانی» و با «تنوّع زبانی و فرهنگی» تماماً حوادثی گفتاری تاریخی بوده که خداوند آنها را در قالب وحی بیان میکند، و نقل اینها، نقل به مضمون است ویرایش شده که در شأن نقل در کلام خداوند «قرآن» را داشته باشد. و این نظر به حقیقت نزدیکتر و محتملتر است، نه اینکه پیامبر را، به مثابه یک دستگاه تبدیل در مقابل این همه تنوّع گفتاری قرار دهیم. لذا سروش در تئوری «رویای رسولانه» این ابهام را بیپاسخ گذاشته، و یا شاید اصلاً به آن عنایت نکرده است. هر چند در نظریات قبلیاش بدان اشاره میکند: «آنچه او از خدا دریافت میکند، «مضمون وحی» است، امّا این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد، … وظیفهی شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورت بخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد».(۸)
در همین راستا میتوان گفت که تجربهی دینی سرشت زبانی ندارد، و این تجربهگر است، که آن را به زبان در میآورد. در واقع تجربهگر یک گزارش زبانی از آن را ارائه میدهد؛ امّا در «وحی» پیامبر گزارشگر تجربههای خود نیست، بلکه همان مضامین را که از خداوند دریافت کرده، ارائه میدهد … در نظریه سرشت و ماهیت زبانی «وحی» هم مضمون و هم صورت زبانی، از خدا است.(۹)
قرآن متأثر از محیط اجتماعی
در رابطه با تأثیر محیط بر قرآن سروش اشعار میدارد: «آنگاه مسئله «کلام وحی» حلّ و منحل خواهد شد، که کلام محمد(ص)، به جای کلام خدا خواهد نشست؛ و پستی و بلندیهای بلاغت و ورود فرهنگ عربی و قصور و فتور علمی و ظهور چهرهی بشری خداوند در قرآن، همهی اینها مقتضای انسان بودن مؤلّف آن دفتر فاخر است» و در کتاب بسط تجربهی نبوی به تفصیل تأثیر محیط بر قرآن را به نمایش میگذارد و اظهار میکند « این که قرآن نشان از حوران سیه چشم (رحمان/۷۲) خلقت شتر (غاشیه/۱۷) میوههای گرمسیری چون موز، خرما، اَنار، زیتون و انجیر، کوچ تابستانی و زمستانی قریش، ابولهب و همسرش، و دختران زنده بگور و غیره، همه نشان میدهد که چگونه رنگ و بوی ذوق و ظرافت و خلق و خشونت در رسم و عادت و محیط و معیشت عربی، هستهی مرکزی «اندیشهی اسلامی» را چون قشری ستبر فرا گرفته است. در ارزیابی این نکته که قرآن متأثر از محیط عربی است ، و اگر محیط نزول و مخاطبان اولیّه قرآن کسانی غیر از محیط شبه جزیره عربستان بودند، بعضی تمثیلاتش متغیر میشود، نفی مطلق آن امر خلاف منطق است، ولی این قاعده کلّیت نداشته، و مبنای آن دارای استدلال محکم و استواری نمیباشد زیرا:
الف) اگر در قرآن صحبت از قریش به میان آمده، مخاطبان اولیّه قرآن هستند، امّا یک پیام عمومی و کلّی در سوره است که جاودانه و ماندگار میباشد، آن نتیجهی «عبودیت» و «اطاعت» خداوند است. چون تأمین دو ویژگی بارز و جاودانهی نظام اجتماعی سیاسی «تأمین معیشت» و «تأمین امنیت» است. به عنوان یک قاعدهی کلّی و ابدی، قرآن این پیام را میدهد، همچنانکه خداوند تأمین کننده «معیشت و امنیت» قریش بوده، و انتظار بندگی از آنان نمود، حاکمان در صورتی حقّ درخواست اطاعت از شهروندان را دارند، که این دو حقوق اولیّه را تأمین کنند.
ب) اشاره به شتر، به عنوان حیوانی استثنایی برای اثبات ربوبیّت الهی، اختصاص به عرب و فرهنگ عرب نیست، زیرا ویژگی اختصاصی در شتر وجود دارد که در سایر حیوانات دیگر وجود ندارد از«طرفی» شبه جزیره عربستان همچنانکه صاحب شتر بود، صاحب گاو و بز بود و نامشان در قرآن آمده است؛ و بنابراین امری اختصاصی نیست.
ج) قرآن از دختران زنده بگور صحبت میکند، امری تاریخی و تنها اختصاص به فرهنگ عرب و قوم عرب نداشت. زیرا زنان و دختران دو قشر محروم اجتماعی بودند که چون شمشیرزن و سوارکار نبودند لذا به عناوین مختلف تضییع حقوق میشدند، از جمله «زنده بگور شدن» و سلب حقّ حیات، این امر کهنه شده و رنگ و لعاب آن تغییر کرده است. در زمان نزول وحی جسمها زنده بگور میشدند، امروز معنویت زنان زنده بگور میشود، و جسمها برای بهرهکشی باقی میمانند. پس دفاع عمومی، جهانی و جاودانی از حقوق دختران و زنان است با تقبیح زنده به گور کردن، امّا حقّ حیات، حقّ اولیّه زنان است. مدرنیته این حقّ را در لباس دیگری دفن میکند. بعد از این همه دفاع از حقوق بشر و « اعلامیه جهانی ۱۹۴۷ ، در تاریخ ۱۷ ماه مه ۲۰۱۶ هفته نامهی «ژورنال دودیمانش» به رهبری خانم کریستین کارد علیه آزار جنسی فرانسه اعلامیه ۱۷ زن وزیر را منتشر کرد که دیگر تحمل آزار جنسی و سکوت را ندارند، که در خلال پست مدیریتی و وزارت مورد تجاوز «جنسی» قرار گرفتهاند، آن هم در سطح وزرات، تنها در یک کشور پس فرهنگها تغییر در نوع تطبیق حقوق داده است، ولی قاعدهی اصلی و پیام قرآنی برای حفظ حقوق، بجای خودش باقی است.
نظریه تاثیر اجتماع بر قرآن خیلی دلایل نفی به همراه دارد:
– در مقابل اذیت و آزار ابولهب، چرا اسمی از ابوطالب حامی دلسوز پیامبر نیامده؟
– در مقابل ام جمیل همسر ابولهب، چرا یادی از فداکاری خدیجه نیامده است؟
– در مقابل سلطنت و قدرت سیاسی ملکه سباء ، اسمی از پادشاه حبشه حامی مسلمانان نیامده؟
– در مقابل حکمت و درایت لقمان حکیم، غلام حبشی ، یادی از فلاسفه، افلاطون و سقراط نیامده؟
– در مقابل ولید بن مغیره (سوره مدّثر) ، چرا نامی از عمر و عثمان(رض) نیامده؟
– این همه صحبت از «جنّات و جنّت» است که صحرای حجاز خشک و لمیزرع و مسائل دیگری که مجال بحث آنها در مقاله نمیگنجد، نشانگر این است،
اوّلاً: قاعدهی تغییر فرهنگ عربی بر قرآن یک قاعدهی عمومی نیست،
ثانیاً: مطالب این نکته را میرساند که قرآن رؤیای محمد (ص) نمیباشد، اگر بود، جای خودش بود یادی از خدیجه، ابوطالب، پادشاه حبشه، و کسان دیگری که برای محمد فداکاری میکردند به میان میآمد. شرط «وفاداری» نیست برای «پیامبر» که در طول ۲۳ سال رؤیا چنان فداکارانی را ، نادیده بگیرد ولی کسان دیگری را قرآن انگشت کند که مستحق آن نبودند، لذا به یقین میتوان گفت محمد(ص) این مسائل مطرح در قرآن با اهداف و مقاصد خاص توسط امر ماورائی( خدا) صورت گرفته و رؤیای رسولانه نمیباشد. رؤیا ارادی بود یا غیرارادی؟
ربوبیّت الهی مقتضی این است که بشریت بدون هدایت رها نشود، لذا خداوند رسولانی را برای هدایت آنها مبعوث میکند- حال رسول « قابل» وحی باشد یا « فاعل»، آن گونه که دکتر سروش اظهار میکند- چنین سؤالاتی مطرح میشود:
۱ ) آیا رؤیای روایت شده، برای دیگران الزام آور است یا نه؟
۲) آیا رؤیا ارادی صورت گرفته است یا غیر ارادی؟
۳) آیا رؤیا اختصاص به تمام پیامبران داشته؛ یا اختصاص به محمد (ص)؟
۴) آیا تحقق رؤیا از نظر زمانی قابلیت اجرایی آن، کُند صورت گرفته است یا سریع؟
۱- آیا رؤیاهای روایت شده برای دیگران الزام آور است یا نه؟
آنچه جای تأمل است برنامه هدایت بشریت چرا باید در رؤیا تحقق پیدا کند، در هر شرایطی که هم «رمزآلود و هم مه آلود» است آن گونه که سروش معتقد است: « خواب همواره در صریح ترین صورتش باز هم رمزآلود و مه آلود است؛ و نیازمند خواب گزار است» (۱۲)
۲- از طرفی هزار و چهارصد سال از عمر این پیام هدایت بخش میگذرد؛ و خوابگزار تعبیرگران آن متولد نشدهاند، تا این رؤیایی که مظهر هدایت انسان است، تعبیر کنند و بشریت بتواند بهره کافی و لازم از آن را دریابد. ایرادی دیگری که به آن وارد است دارای تناقض و پریشانی است؛ آن گونه که سروش آن را وصف میکند: « در رؤیا زمان پیش و پس میشود، شخصیّتها به جای هم مینشیند پارادوکس و تناقض ممکن میشود، نظمها، پریشان میشود و اندازهها و معیارها برهم میخورد…) (۱۳)
۳- با این توصیف آیا این گونه رؤیا حجّت و الزامآور است؟ سروش آن را حجّت میداند و اظهار میکند: (مگر ادعای «وحی» حجّت است؟ مؤمنان به هر دلیل که وحی نبوی را حجّت میدانند، خواب نبی را هم که عین وحی اوست، باید معتبر بشمارند…» (۱۴
بنابراین به دلایل ذیل این تئوری با اشکالاتی مواجه است:
الف) دکتر سروش در نظریهاش دچار پارادوکس آشکار گردیده، از طرفی رؤیا را پریشان و دارای تناقض و رمزآلود تفسیر و تعبیر میکند، و از طرفی دیگر دلیل بر حجّت بودن آن ارائه میدهد. فروکاستن جایگاه «وحی» به رؤیا، پارادوکس دیگری که در نظریه سروش به چشم میخورد؛ اگر قرار باشد رؤیا همطراز و هم وزن «وحی» باشد؛ چرا پیامبر(ص) فرمود رؤیا نبوّت است؟ این روایت نشانهی این است که بعضی از امور فرعی اگر در «وحی» نیامده باشد؛ در رؤیا شکل میگیرد.
ب) اگر تمام رؤیاهای پیامبران الزامآور و حجّت است، چرا حضرت ابراهیم(ع) پسرش را ملزم به ذبح نکرد، و از او کسب اجازه نمود، مگر امر شرعی الزام آور، اجازهپذیر است؟ «هرچند خواب پیامبر در آیه ۴۳ سورهی انفال عکس حقیقت را مشاهده کرد، نه صورت واقعی را.»
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» [صافات /۱۰۲]
«وقتی که (او متولّد شد و بزرگ گردید و) به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیّت کنم ). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا از زمره شکیبایان خواهی یافت.»
ج) سروش از «ابن عربی» نقل میکند که ابراهیم در تعبیر خواب خود به خطا رفت: «محی الدین عربی هم به ما میگوید که ابراهیم درتعبیر خواب خود به خطا رفت، دیده بود که فرزندش را قربانی میکند، و غافل بود که خواب همان بیداری نیست، و باید تعبیر شود؛ کمر به قتل فرزند بست، امّا به او نمودند که تفسیر درست خواب، قربانی کردن گوسفندان است، نه فرزند» حال با این شُبهه که ابن العربی بر رؤیا وارد میکند، رؤیاهای رسولانه سروش؛ از طرفی قاطعیت الزامآوری خودش را از دست میدهد، و از طرفی دیگر تا ظهور معبّران و تعبیرگزاران و روانکاوان بعد از هزارو چهارصد سال بیایند، تکلیف مسلمانان چیست؟
از طرف دیگر وقتی خود پیامبر( حضرت ابراهیم) در تعبیر خوابش اینگونه دچار اشتباه شده است، ما چگونه به تعبیر خواب معبران که پیامبر هم نیستد اعتماد کنیم؟!
۲) آیا رؤیا ارادی بود، یا غیر ارادی؟
پیامبری و پیامبر شدن ارادی و یک امر شخصی نیست، خطابهای قرآن به پیامبران در باب ابلاغ رسالت و مأموریت امری است که با ارادهی آنان صورت نگرفته، که در قرآن آیات زیادی این مهم را تایید مینمایند.
« وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ »[شعراء/۲۱۴]
«خویشاوندان نزدیک خود را (از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان (و آنان را به سوی توحید و دادگری فرا خوان).»
« وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى » [طه/۱۳]
«من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدهام ، پس گوش فراده بدانچه وحی میشود (تا آن را خوب بیاموزی و به قوم خود برسانی).»
اگر رؤیا ارادی بوده سؤالات ذیل بیپاسخ میماند؟
– چرا رؤیای پیامبر در ۴۰سالگی شروع گردید، در صورتی که نیاز هدایت بشریت از نگاه ایشان مقتضی اقدام زودتر بود؟
– چرا پیامبر در مقابل «یسئلونک»ها که در قرآن مکرر تکرار شده، همان لحظه و در همان مکان به رؤیا نرفته، و جواب و پاسخها را به پرسشگران نداده است؟
– چرا در مورد قضیه عایشه، و تهمتهای ناروائی که به ایشان بستند، سریع اقدام به رؤیا و روایت نکرده؟ چون آن گونه عایشه نقل میکند و مفسران آن را آوردهاند؛ چهل روز بعد آیات نور نازل گردید.
– چرا در رؤیای پیامبر از فداکاری دلسوزانهی کسانی چون خدیجه، ابوطالب و سایر یارانش یادی نرفته، ولی از ابولهب، اُم جمیل همسرش سورهی مستقل نظم میگیرد؟ و دهها چرای دیگری …
بنابراین محتملتر و یقینیتر این است، که بپذیریم رؤیا ارادی نیست، و منبع هدایتبخش، باید با اراده صورت گیرد، آن هم اراده فرازمینی و مالک هستی که خداوند است، و بنابراین پذیرش وحی منطقیتر است، تا رؤیا؛ و اگر بنا باشد هر امر عادی و تجربه ناپذیر و ناآشنا باشد، آن گونه سروش میگوید، به رؤیا پناه بردن، حل معضل تفسیری مسلمانان نمیباشد.
۳-آیا رؤیا اختصاص به تمام پیامبران داشته است، یا اختصاص به محمد(ص) بوده ؟
قصص انبیاء بخش اعظم قرآن را به خود اختصاص داده است، و در میان تمام انبیاء از رؤیای چند نفر آنان صحبت به میان آمده است، یکی ابراهیم(ع) و دیگری یوسف(ع) و پیامبر اسلام (ص) که دو آیه ۲۷ فتح و ۶۰ اسراء به آن اشاره کرده است. هر چند ابن العربی رؤیای ابراهیم را زیر سؤال برده است، و رؤیای یوسف هم در دوران کوکیاش صورت گرفته است.
الف) حال اگر سایر پیامبران برنامه هدایت را از رؤیا دریافت داشتهاند، چرا به جز این دو مورد از انبیاء، اسمی از آنان برده نشده ؛ آن گونه که در قصص آمده است. پس نتیجه میگیریم پیامبران یا همانند موسی گفتگوی مستقیم با خداوند داشته؛ و یا قابل «وحی» و خداوند « فاعل» و جبرئیل واسطه آنان بوده است.
ب) اگر امر دریافت برنامهی هدایت از طریق رؤیا اختصاص و ویژهی پیامبر اسلام بوده، چرا خداوند همان روال قبلی را اجرا نموده؟ و روشهای قبلی ارسال (وحی) چه اشکالی داشته که خداوند برنامهی هدایت را واگذار به رؤیا نموده، که با گذشت هزار و چهارصد سال، هنوز تعبیر آن بدست پیروان قرآن نرسیده؛ صرف نظر از تناقض و مهآلود بودنش؟
ج) معلوم است، رؤیای پیامبران غیر ارادی بوده، چون اگر با ارادهی آنان صورت میگرفت، در رؤیا یعقوب از حال یوسف مطلع میگردید؛ و سی سال در فراق یوسف زندگی را بسرنمیبرد.
۴- احکام رؤیایی از نظر زمانی کُند صورت گرفته است یا سریع؟
سروش « تجربهی دینی» را در سه دسته تقسیم بندی میکند، یعنی از نظر ایشان قرآن موجود «جوهر» (هستهی) مرکزی، و دو پوسته ی محافظ دارد هستهی مرکزی آن، اعتقاد به یک (مبدأ عالی) و دو پوستهی آن «فقه و اخلاق» است. پیامبر ابتدا «گوهری» را در تجربههای خود یافت (احساس خشیّت، محبّت، هیبت، خضوع و طاعت، نسبت به یک مبدأ عالی و حیرت در جمال و جلال او، و کشف رازهای عالم و مقصد زندگی آدمیان …) و آنگاه غیورانه و مدبّرانه (صدفی از فقه و اخلاق به دور این گوهر تنید، تا هم از تصرف نااهلان مصونش بدارد و هم راه رسیدن به آن را به اهلش بنماید.
طبق این تئوری سروش (هسته) و جوهرهی تجربهی دینی، باور و اعتقادات درونی است و به پیروی از باور، ارزشهای دینی و احکام تحقق مییابد. حال در قرآن چهار مورد رؤیا بیان شده و اجرائی شدن هرکدام متفاوت و چندگونه است.
لف- رؤیا ابراهیم طبق آیات (۱۱۰-۱۰۰) صافات، قصّه و نتیجهی آن را بیان میکند، ابراهیم به دنبال رؤیا، «اقدام به ذبح اسماعیل نمود، و در آیه ی ۱۰۷ با اهداء ذبح مأموریت به پایان میرسد.»
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» [صافات/۱۰۲]
«وقتی که (او متولّد شد و بزرگ گردید و) به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیّت کنم). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا از زمره شکیبایان خواهی یافت.»
ب- «رؤیای یوسف که در سن کودکی آن را میبیند، و بعد از سه دهه تحقق مییابد. »
«إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ» [یوسف/۴]
«(ای پیغمبر ! به یاد دار ) آن گاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و همچنین خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند.»
ج- خواب فرعون مصر، که آیات (۵۵-۴۳) سوره ی یوسف را به خودش اختصاص میدهد؛ طبق آیات ۴۷ ،۴۸ بعد از پانزده سال تحقق یافت.
د- خواب تأویل شده دو غلام زندانی هم بند یوسف، در آیات ۴۱-۳۶ سورهی یوسف، در کمترین زمان تحقق یافت و آزادی یکی؛ و اعدام دیگری نتیجهی عملی خواب آنان بود.
ه- یکی دیگر از رؤیاهای مطرح در قرآن رؤیای تصدیق شدهی پیامبر اسلام (ص)است. آیه ی ۲۷ سوره ی فتح بدان اشاره میکند، و در سال بعدش تحقق یافت.
حال عنایت به تفاوت سه رؤیای پیامبرانه از نظر زمان اجرایی، رؤیاهای رسولانهی پروژهی آقای سروش، اگر آیات احکام فقه، به عنوان یک قاعدهی آمره، از طرف خداوند اعلام نشده باشد، و احکام رؤیایی باشند، چگونه تفسیر عملی گردیده و اجرایی شده، و ضریب اطمینان اجرایی بودن آنها چقدر بوده است؟ با توجّه به اینکه دکتر سروش رویا را «رمز آلود»، «در رؤیا زمان پیش و پس میشود»، « پارادوکس و تناقض صورت میگیرد» (۱۷)
۴-نقص تاریخ نگاری در رؤیا رسولانه
در تئوری رویای رسولانهی سروش، تمام لحظات تاریخ حیات بشر از «آدم» تا آغاز دعوت پیامبر اسلام و تا پایان جهان، همانند پردهی سینما، یکی پس از دیگری ظاهر میشود، تاریخ دعوت پیامبران به درازای دعوت و حیات انسان مطرح در قرآن- اعم از پیامبران و ملأ آنان- از موافقان و مخالفان همانند یک فیلم سینمایی جلو چشمان پیامبر ظاهر میشوند؛ و پیامبر اسلام(ص) در « ناهشیاری» همه را مشاهده، و در « هوشیاری »توصیف و تعریف میکند. قصّه و ماجرای دعوت هزاران سالهی (۲۵) پیامبر مطرح شد قرآن، و علاوه بر آنان، شخصیتهای دیگری که پیامبر نبودهاند از جمله: طالوت، جالوت، ملکه سبأ، مریم، خانوادهی عمران، ذوالقرنین، لقمان حکیم، خضر، اصحاب کهف، که از نظر جغرافیایی حوزهی فعالیت پیامبران، آن گونه مفسران بیان میکنند خاورمیانه را تحت شعاع قرار دادهاند و بعضی از شخصیتهایی که حوزهی جغرافیایی آن واضح و روشن نیست.
سروش قدرت فراگیر «رؤیایی- بصری» پیامبر ما را چنان به اوج میبرد؛ ذرّهای در هستی از نگاه ایشان مستور و پنهان نمیماند و اشعار می دارد: « چنان تصویری و بصری و سینماییاند، که گویا در عالم رؤیا بر پردهی خیال میتابد و گویی کسی با محمد (ص) سخن نمیگوید، بلکه او صحنهای را میبیند و روایت میکند». سروش تا آنجا پیش میرود که تسبیح اشیاء هم از دیدگان محمد (ص) پنهان نمانده است «پیامبر اکرم تسبیح اشیاء را حقیقتاَ شنیده و درک کرده است و این جزء عالم (استغراق و خیال) رخ نمیدهد؛ … میتوان در اینجا گفت (که قدرت محمد(ص)) از سمع و بصر هم فراتر رفت و به شمّ و لمس و ذوق هم رسیده. یعنی رؤیای نبوی از پردهی بیجان سینما هم فراتر میرود، و جان میگیرد و زنده میشود، و اوصاف حیات در آن تجلّی میکند. (۱۸)
سؤالی که مطرح است، و جای تدبّر و تأمّل، پیامبر با این همه توانایی در عالم وجود و هستی، که تاریخچهای از دعوت پیامبران را بیان میکند، ولی نامی از دعوت گران و پیامبران «عرفانی» نمیبرد. آن طور که دکتر ملکیان ادیان را به دو دسته تقسیم میکند: ادیان خواه (وحیانی) باشند (مانند اسلام) و خواه عرفانی مانند (آیین بودا)، (آیین هندو) (آیین دائو) آیین شنتو و آیین زردشتی (۱۹) امّا در حوزهی رؤیت و رؤیا و روایت پیامبر نامی از این پیامبران عرفانی به میان نمیآورد. درصورتی که ایران آیین زردشتی داشته و عراق همجوار و هممرز شبه جزیره عربستان، زیر سلطه دولت ایران بوده است. چرا مرز رؤیاهای پیامبر محدود بوده یا پیامبران عرفانی برنامه هدایت بخش نداشتهاند؟ یا قصص پیامبران خارج از رؤیت و ارادهی پیامبر تدوین و مکتوب گردیده، و تکهها و صفحههایی از تاریخ سینمای دعوت و مدیریت بشر نبوده، آن گونه دکتر سروش تأویل میکند.
ادامه دارد…
سایر فصل ها :
فصل اول :رویای رسولانه دکتر سروش و ابهامات بی پاسخ – ۱
فصل دوم : رؤیای رسولانه و آیندهی مبهم -۲
منابع و مراجع:
۱)دکتر سروش، عبدالکریم، مقالهی اینترنتی، سایت بی بی.سی ۶/۳/۹۵
۲)دکتر صادقی تهرانی، محمد، دین پژوهش فلسفه معاصر، انتشارات امید فرد،۱۳۸۶، ص۲۶۳
۳) دکتر نصری، عبدالله، افکار قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴ ، ص۱۷۳
۴) همان منبع ص ۱۷۳
۵) همان ص ۱۷۳
۶) دکتر سروش، عبدالکریم، مقالهی اینترنتی بی بی سی،ص ۳
۷) مقاله دوم، به نقل از کتاب انکار قرآن،دکتر نصری ص ۴۵۲
۸) همان،ص ۲۴
۹) دکتر نصری، عبدالله، انکار قرآن، نشر فرهنگ اسلامی، ص۶۵
۱۰) سروش مقاله سایت بی.بی.سی، ۶/۳/۹۵
۱۱) دکتر سروش، بسط تجربهی نبوی مؤسسهی فرهنگی صراط، سال ۱۳۸۰ ، ص ۶
۱۲) مقالهی اول ،به نقل از کتاب انکار قرآن، دکتر نصری، ص۴۵۶
۱۳) مقالهی دوم، همان منبع ص ۴۶۴
۱۴) مقالهی چهارم، همان منبع ص ۵۱۳
۱۵) مقالهی دوم، همان منبع ص ۵۱۰
۱۶) دکتر سروش، عبدالکریم، بسط تجربهی نبوی، مؤسسهی فرهنگی صراط، سال ۱۳۷۸،ص۱۷۸
۱۷) مقالهی دوم، به نقل از کتاب انکار قرآن ، دکتر نصری، ص ۴۶۴
۱۸) مقالهی دکتر سروش، سایت بی.بی.سی، ص ۶ و۵
۱۹) دکتر نصری، عبدالله، گفتمان مدرنیته، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم ،۱۳۸۷ ص۲۱۵