در دوران زمامداری عبدالرحمن الناصر اولین خلیفهی اموی در اندلس، خشکسالی همه جا را فرا گرفت.
خلیفه شخصی را به سوی قاضی منذر بن سعید بلوطی روانه کرد تا با مردم نماز طلب باران برگزار کند،
وقتی پیک خلیفه به قاضی رسید ایشان خطاب به قاصد فرمود: به من بگو خلیفه خود چه می کند؟
قاصد گفت: تا کنون او را خاشعتر و فروتنتر از امروز ندیدهام لباسی ساده و پشمینه برتن کرده و در خلوت خویش با گریه و زاری سخت مشغول دعاست و میگوید: خدایا همه چیز من در قبضهی قدرت تو قرار دارد، به خاطر بی لیاقتی و گناهکاری من بندگانت را عذاب مده!
قاضی فرمود: الله اکبر به خدا سوگند از آسمان برایتان باران میبارد! هرگاه فرمانروای زمین فروتن شود فرمانروای زمین و آسمان مهربانی می ورزد…
سپس به پیشخدمت خود گفت: برای برپایی نماز طلب باران ندا بزن و چترم را برایم بیاور.
مردم همه جمع شدند و قاضی بر بالای منبر رفت..
مردم همه مشتاق شنیدن سخنان قاضی منذر بن سعید بودند، قاضی سخنان خود را با این آیه آغاز نمود:
﴿سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۖ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛[سورهی انعام، آیهی ۵۶]
«سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده که هر کس از شما از روی نادانی کار بدی مرتکب شود؛ سپس بعد از آن توبه نماید و درستکاری کند، البته او آمرزندهی مهربان است».
چندین بار این آیه را تکرار کرد…
مردم با شنیدن این آیات لرزه بر اندامشان افتاد و به گریه افتادند و صدای ضجه شان همه جا را فرا گرفت…
غرق در گریه و زاری و توبه و انابت بودند که ابرهای زیادی آسمان را فرا گرفت و بارانی شدید باریدن آغاز کرد.
منابع: البدایه و النهایه تالیف امام ابن کثیر؛
تاریخ الاسلام تالیف امام ذهبی (رحمهما الله).
ترجمه: عادل حیدری