تناسب دموکراسی و آزادی چیست؟ آیا دموکراسی و آزادی یک چیز هستند؟ اگر دموکراسی آزادی است، پس آزادی چیست؟ برای شناخت منطقی نسبت به هر مشی و ایدئولوژی و پدیده باید به کنه و ذات آن رجوع کرد که بر چه اساس استوار است و مبنا و ریشه آن چیست. اگر برای شناخت پدیده یا هر چیز اینچنین تحقیقی موشکافانه و دقیق انجام نشود شناخت انسان نسبت به آن پدیده و آن شی یک شناخت محدود و سطحی خواهد بود و چون این شناخت سطحی است استقرار و کاربرد و نتیجه آن نیز ضعیف و سست خواهد بود. اینچنین است دموکراسی.
برای شناخت و فهم دموکراسی نیاز است آزادی را بشناسیم. آنگاه که نسبت به آزادی دارای شناخت منطقی شدیم خواهیم توانست بر اساس این شناخت از آزادی به شناخت دموکراسی هم دست یابیم و تناسب آزادی و دموکراسی را بفهمیم. بر این باور هستم که آزادی واژهیی خام و خالص است و در بسیاری از مواقع مورد استفادههای سوء واقع شده است. پس برای اینکه آزادی مورد سوءاستفاده واقع نشود و از معنای واقعی خود تهی نگردد و به ضدارزشهای خود بدل نشود باید آن را تا جایی که امکان دارد تعریف منطقی کرد تا درصد استفادههای سوء علیه آزادی را به حداقل ممکن تقلیل داد.
آزادی در صورت خالص همینطور که دلپذیر است فریبنده نیز هست. آزادی در صورت خالص استعداد تحریفپذیری فراوان دارد. آزادی وقتی تعریف شود محدودیتهای قانونی فرد و گروه و دولتها نیز مشخص میشود. وقتی که به چیستی آزادی دست یافتیم به چیستی دموکراسی هم دست یافتهایم. به عبارتی تعریف آزادی یا آزادی تعریف شده یعنی دموکراسی. پس همین که به تعریف آزادی اقدام ورزیدیم اصول دموکراسی هم بر ما رخ خواهند نمایانید و دموکراسی تعریف میشود. چون پس از مشخص شدن حدود و اختیارات هر کس و هر نهاد دموکراسی شکل میگیرد. پس آزادی و دموکراسی از یک جنس هستند اما یک چیز نیستند. اما آزادی چیست؟ آزادی کلیتی است که دارای ارزش مطلق است.
اما این ارزش مطلق در حالت کلی خود دارای این استعداد است که مطلق به ضد خود تبدیل شود. یک سنگ مرمر را در نظر آوریم. در حالت عادی و صورت طبیعی این سنگ یک موجودیت با ارزش است اما به علت کلی بودن استعداد پذیرش صورتهای گوناگون را دارد. از این سنگ هم میتوان سنگ قبر ساخت و هم میتوان تمثال «آفرودیت۱» را آفرید. آنگاه که پیکرتراشان از این موجودیت کلی و سنگ بدقواره تمثال آفرودیت را تراشیدند ارزشی مشخص و ملموس از ارزش کلی به دست آمده است.
تمثال زیبای آفرودیت دموکراسی و سنگ کلی و بدقواره آزادی است. همینطور که اشاره شد وقتی یک طراح در همان گام نخست اقدام به تعریف آزادی کرد آزادی از حالت کلی و صورت خام خود بیرون خواهد آمد و هرچه در این تعریف طراح پیشتر رود آزادی پختهتر خواهد شد و از خامی بیشتر فاصله خواهد گرفت. آزادی پخته یعنی دموکراسی. محدودیتی که در اینجا منظور و مورد بحث است از نوع نقیض آزادی نیست بلکه متجانس با آزادی یا به عبارتی روشنتر متجانس با آزادی انسانی است.
آزادی تا وقتی محدودیتهای قانونی بر خود نپذیرد برای انسان آزادی نیست بلکه نوعی حیات جنگلی خواهد بود. در اصل آزادی در شکل خام و خالص یک نوع زندگی رمهیی و حیات جنگلی است. اما وقتی آزادی به خود محدودیت پذیرفت قانونی خواهد بود و شکل قانونمند آزادی برابر با دموکراسی است. به عبارتی محدودیت نشان دادن حریمها است. منظور از محدودیت این است که شخص نخست وارد حریم شخصی و قانونی شخص دوم نشود و همینطور شخص دوم وارد حریم خصوصی شخص سوم نشود و این تناسب تا بینهایت ادامه خواهد داشت. وقتی به صورت کلی به این روند نگاه میکنیم شاهد خواهیم بود حریم شخصی شخص نخست نیز محفوظ مانده است. محدودیت قانونی نقیض دموکراسی نیست بلکه در عمل به وجود آورنده و نگاهبان دموکراسی است.
پس دموکراسی آزادی قانونمند است و وقتی پای قانون به میان آمد منظور تحمیل محدودیتهای لازم و ضروری برای دوام و بقای یک ارزش است. برای فهم هرچه بیش و بهتر دموکراسی نیاز است تا مروری کوتاه و اجمالی بر تاریخ این پدیده داشته باشیم.
در مقالهیی که به تاریخ ۳ / بهمن ماه / ۱۳۸۸ روزنامه «اعتماد» از من به چاپ رسانید یک باور اشتباه را تبلیغ کردهام که از مخاطبینم پوزش میطلبم. نوشتهام سوفسطاییان بنیانگذاران دموکراسی و جامعه باز بودهاند و سرزمین یونان بویژه دولت شهر آتن خاستگاه این پدیده خیر بوده است. واقعیت تاریخ دموکراسی و جامعه باز این است که سوفیسطها به وجود آورنده دموکراسی نبودهاند و خاستگاه دموکراسی یونان و دولت شهر آتن نیست. اما هر چند سوفیسطها به وجود آورنده دموکراسی و جامعه باز نبودهاند برخلاف باور عموم سوفیستها ضددموکراسی و ضدجامعه باز هم نبودهاند بلکه به واقع سوفیسطها معلمان حرفهیی بودهاند و برای استحکام و تداوم دموکراسی و جمهوریها فلسفه و قانون نوشتند.
از جمله معلمان حرفهیی سوفیسط «تالس۲» و «دموکریتوس۳» و «پیتاگوراس۴» و «پروتاگوراس۵» هستند. پس تاریخ دموکراسی به چه زمانی و چه مکانی برمیگردد؟ آنچه مسلم است تاریخ دموکراسی از تاریخ جمهوری و جوامع باز دولت شهرهای یونان باستان بسی فراتر میرود و به جزیره «کرت» وارد میشود. یونانیان باستان بویژه آتنیان سیستم سیاسی جامعه باز را از کرتیها فرا گرفتند. کرتیها پیش از یونانیان به مدت زمان بیش از هزار سال دولت شهرهایی بر اساس حقوق مدنی و دموکراسی بر پا داشته بودند. اما کرتیها هم خود مبدع دموکراسی و جامعه باز نبودند بلکه این روش عقلانی و انسانی را از جایی دیگر آموخته و به کار گرفتند.
کرتیها نظام سیاسی باز خود را از نخستین شهرهای تمدن بشری که در بین النهرین به وجود آمده بودند آموخته و آن روش سیاسی را بر جوامع خود حاکم ساختند. جامعه باز و جمهوری و به عبارتی عامتر، دموکراسی همزاد شهرهای انسان است. از همان نخستین گامان تولد شهر در بیش از چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح دموکراسی و جامعه باز هم به وجود آمد. به عبارتی دموکراسی و شهر با یک دیگر متولد شدند و دموکراسی دوقلوی شهر است.
اما متاسفانه رفته رفته طبیعت زیاده خواه انسان دیکتاتوری را به وجود آورد و دیکتاتوری این جفت دوقلو را از هم جدا کرد. در همان آغاز پیدایش شهرها امور مهم عمومی همچون ریاست شهر و تصویب قوانین توسط آرای عمومی و رای اکثریت به انجام میرسید. هرچند اختلاف نظر است میان مورخین و محققین که زنان در این شوراهای عمومی دخالت داده میشدند یا دخالت داده نمیشدند اما درباره اینکه تمام مردان بالغ برای اخذ تصمیمهای مهم صاحب رای و نظر بودند اختلافنظری وجود ندارد. هرچند تاریخ جامعه باز و دموکراسی بسیار فراتر از تاریخ دموکراسی یونان و دولت شهرهای آن کشور است اما میپندارم که ریشه واژه دموکراسی به یونان باستان بر میگردد.
پس از اینکه یونانیان باستان روش جامعه باز را از کرتیها فرا گرفتند برای این روش عقلانی و انسانی عنوان دموکراسی را بر گزیدند. یونانیان باستان از جمع آوری دو واژه در کنار هم واژه مستقل دموکراسی را به وجود آوردند. دموکراسی از دو واژه «دموس» به معنای «همه مردم» و «کراسی» به معنای حکومت تشکیل میشود که در کل به معنای «حکومت همه مردم» است.
اکنون و برای نتیجه این مطلب به این پرسش اساسی میرسیم، آیا آزادی مثال خیر است یا دموکراسی؟ من خود به نوبه خود به این پرسش چنین پاسخ خواهم داد که آزادی و دموکراسی هر دو مثال خیر هستند، با این تفاوت که آزادی یک مفهوم انتزاعی و دموکراسی یک صورت منتزع است. اینچنین هم میتوان استدلال کرد که آزادی به علت کلی بودن مفهوم خیر و دموکراسی به علت پذیرش حدود صورتی از صورتهای خیر است.
پی نوشتها:
۱- آفرودیت: نزد یونانیان باستان از ایزد بانوان بود و او را خدای عشق و زیبایی میدانستند.
۲- تالس: سده هفتم پیش از میلاد – تالس نخستین کسی است که تاریخ به روشنی به عنوان فیلسوف (سوفیسط) میشناسد. پیش از تالس مرزی میان شاعرها و فیلسوفها وجود نداشت و خردمندان باورهای فلسفی و مذهبی و اسطورهیی خود را به صورت شعر بیان و مکتوب میداشتند. واژه فیلسوف توسط پیتاگوراس ساخته شد اما نخستین کسی که این واژه را برای خود برگزید سقراط بوده. واژههای فیلسوف و سوفیسط هر دو به معنای «دوستدار خرد» است. تمامی معلمان فلسفه تا پیش از سقراط سوفیسط نامیده میشوند.
۳- دموکریتوس: (سده پنجم پیش از میلاد) وی را واضع نظریه اتم میشناسند.
۴- پیتاگوراس: (سده ششم پیش از میلاد) در ایران ایشان را با نام فیثاغورث میشناسند.
۵- پروتاگوراس: (سوفسطایی مشهور در زمان سقراط) افلاتون یکی از کتابهای خود را به نام وی نامگذاری کرده است. یکی از باورهای بسیار مشهور پروتاگوراس چنین است، «انسان مقیاس همهچیز است، مقیاس چیزی که هست، که هست و مقیاس چیزی که نیست، که نیست.»
اصلاح وب – فرا رو