امت اسلامی علامهی متفکر در عرصه دعوت و تربیت محمد قطب را وداع گفت
جهان اسلام و امت بزرگ اسلامی از شرق تا غرب این کرهی خاکی، روز جمعه چهارم جمادی الثانی / ۱۵ فروردین ۱۳۹۳ یکی از استوانههای بزرگ علمی و افراد توانمند در عرصهی قلم و نویسندگی و یکی از ستارگان آسمان دعوت را از دست داد؛ فردی که سراسر عمرش را در خدمت امت، دین و دعوت، فرهنگ و تمدن و میراث فکری آن سپری کرد. این دعوتگر بزرگ، نویسندهای زبردست، مصری وطندوست، مسلمان با هویت و مرد جهانشمول کسی جز استاد محمد قطب نبود که مردم مکه عصر جمعه در حرم مکی بر او نماز گزاردند و من و دوستانم نیز در قطر بر او نماز غایب خواندیم. آری این محمد قطب است پس از یک زندگی سرشار از رضا و خشنودی و قیام در برابر طاغوت به دیدار پروردگارش میشتابد:
“فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا” [بقره: ۲۵۶].
بنابراین کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است و اصلاً گسستن ندارد.
او سراسر زندگیاش را در خدمت اندیشه و دعوت اسلامی سپری کرد؛ برای همین هدف زیست و به خاطر آن تدریس و سخنرانی و قلمفرسایی کرد. پیوسته به کار دعوت مشغول بود و جوانان را پرورش میداد تا این که با رضا و خشنودی در مکهی مکرمه و در جوار بیت الله الحرام دعوت پروردگارش را لبیک گفت.
در راه دعوت و آرمان و اندیشهی خود چه بلاها که ندید و چه دشواریها که به جان نخرید؛ به زندان افتاد و تلخیها چشید و آزار و اذیت پستفطرتان به جان خرید. وقتی خبر شهادت برادرش سید قطب نویسندهی کتابهای عدالت اجتماعی در اسلام، فی ظلال القرآن و ویژگیهای اندیشهی اسلامی را شنید با گفتن إنا لله و إنا إلیه راجعون همان ورد یعقوب را تکرار کرد:
“فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ” [یوسف:۱۸].
(و امّا کار من،) صبر جمیل است و تنها خدا است که باید از او یاری خواست در برابر یاوهی رسواگرانهای که میگوئید.
پس از آن خبر وفات همسر خواهرش کمال سنانیری را که در بازداشتگاههای سادات بود و در اوایل دوران مبارک که احتمالا با شکنجه درگذشت دریافت کرد. محمد قطب آخرین عضو خانوادهی قطب ابراهیم است؛ آنها چهار فرزند بودند: سید، محمد، امینه و مدیحه و همه صاحب قلم و اهل دعوت اسلامی بودند. از خداوند بزرگ میخواهیم آنان را از جمله صالحان پذیرا باشد.
خانوادهی قطب اعم از زن و مرد خانوادهای ادبدوست و اهل دعوت و بینش و اندیشه بودند؛ آنان در مصر علیا زندگی میکردند سپس به قاهره رفتند و از قاهره نیز به واسطهی اندیشه و دعوت خود به جهان عرب و از آنجا به دنیای اسلام و سراسر نقاط کرهی خاکی راه یافتند.
سید قطب در اوایل زندگی وابسته به مدرسهی عقاد در ادبیات و نقد ادبی بود و از طرفداران رافعی که به اسلام گرایش داشتند نبود. محمد قطب نیز در اوایل عمر خود به ادب و هنر مشغول بود تا این که هر دو برادر با هم وارد اسلام شدند. سید قطب با نوشتن کتابهای “نمایش هنری در قرآن” و “دورنمای قیامت در قرآن” به عرصهی قرآنی روی آورد و آنگاه با نوشتن کتاب “عدالت اجتماعی در اسلام” وارد عرصهی دعوت شد. محمد قطب از قلم و اندیشهی سید استقبال میکرد تا دربارهی اسلام بنویسد. نخستین کتابی که محمد قطب به جهان اسلام عرضه کرد کتاب “انسان بین مادهگرایی و اسلام” بود؛ این کتاب اصالت فکری، قدرت علمی و نبوغ او را به خوبی نشان داد. او در عرصهی تألیف و نویسندگی به پیش تاخت و مسلمانان عرب زبان و جهان اسلام و مسلمانان غرب و شرق را از آثار پربار خود غنی ساخت. در کتابهای دلایل را ارائه میکرد و به شبهات پاسخ میگفت، در برابر باطل میایستاد و حق را بیان میکرد. خانوادهی او از طایفهی منصوره بودند که پیامبر اسلام(ص) مژده داده بود که همواره بر حق ثابتقدم خواهند ماند و مخالفت بدخواهان تأثیری بر آنان نخواهد گذاشت تا این که امر خدا برسد و آنان بر همین حال باشند. این طایفه در حقیقت شایستهی این فرمودهی الهی هستند:
“وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ” [أعراف:۱۸۱].
در میان آفریدگانمان، گروهی هستند که به حق دعوت میکنند، و به حق دادگری میکنند.
از نخستین آثار محمد قطب میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: “شهباتی پیرامون اسلام”، “برنامهی تربیت اسلامی”، “شیوهی هنرنمایی اسلامی” و “جاهلیت قرن بیستم”. منظورش از جاهلیت، جاهلیت غرب است که حقایق را وارونه و خرافات را اشاعه میکند و حلوای زهرآلود را در بستههای زیبا به مردم ارائه میدهد. ما هم امروز با جاهلیت قرن چهاردهم روبرو هسیتم اما این جاهلیت پیرو است؛ غرب را پروردگارش قرار داده و مردم را بندگان آن.
این روش محمد قطب بود؛ او پس از شهادت برادرش سید نیز همچنان بر این روش حرکت میکرد. عبدالناصر سید قطب را تحمل نکرد و با وجود میانجیگری برخی واسطهها در جهان عرب او را اعدام کرد تا فرمودهی خداوند دربارهی او تحقق یابد:
“وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ” [آل عمران:۱۴۰].
خداوند از میان شما قربانیانی برگیرد و افتخار شهادت نصیبشان گرداند.
پس از او برادرش محمد پرچم را بر دوش گرفت و کتابخانهی اسلامی را با کتابهای بزرگ و متوسط و کوچکش تقویت کرد. این کتابها همانند گلولهای در برابر باطل بودند و چون ستارگانی در آسمان حقانیت میدرخشیدند. محافل دانشگاهی همانند حلقههای درسی جوانان از فقه و بینش او بهرهمند میشدند تا این که در مکه مستقر شد. در آنجا جوانان را آموزش میداد و آنان را برای اخذ مدارک کارشناسی ارشد و دکترا آماده میکرد. بسیاری از جوانان از علم و دانش او بهرهمند و اندیشهاش را پذیرا شدند.
من همانند بسیاری دوستداران علم و دانش منتظر کتابهای جدیدش بودیم تا از آن سود جوییم و به مطالعه و تدریس آن بپردازیم. از جمله کتابهای بسیار مفید او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: واقعیت معاصر ما، مذاهب فکری معاصر، چگونه تاریخ اسلام را بنویسم، پژوهشهای قرآنی، بومی سازی علوم اجتماعی در اسلام و مفاهیمی که باید اصلاح شود.
استاد در چاپهای بعدی کتابهایش را بارها بازنگری کرد و در بسیاری از مسایل تجدید نظر نمود؛ گاهی افکاری به ذهنش میرسید که خود را به واسطهی آن سرزنش میکرد. ببینید پس از بیست سال در چهارمین چاپ نخستین کتاب خود “انسان بین مادهگرایی و اسلام” چه میگوید:
“این کتاب نخستین کتاب و از جمله محبوبترین آثار من است. این کتاب به راهنمای من در ورود به اسلام است. سالها پیش از نوشتن این کتاب زندگی کردهام و خاطرههای زیادی دارم؛ نگرشهای پیچیدهای دربارهی خود و زندگی داشتم اما هنوز به منصهی ظهور نرسیده بود مگر در لابلای نوشتن این کتاب. به همین خاطر در حین نوشتن آنها احساس میکردم خود را مییابم و مسلمانی خود را آشکارا و دقیق در آن میدیدم.
عامل ورود من به کتاب روانکاوی انسانی بود و این مبحث همچنان گستردهترین مبحث ورودی من است. همواره احساس میکنم روانکاوی انسانی پایه و اساسی است که شناخت و دیدگاه ما در مسایل انسانی، خواه در عرصهی ادب و هنر، تاریخ و سیاست، اقتصاد و اجتماع و تربیت و روانشناسی بر آن بنا میشود و ما نمیتوانیم بدون داشتن تصور درست از روان انسانی و بررسی کافی آن، در این عرصه ورود کنیم. نظر درست هر چه باشد این مدخل ویژهی من بود که از راه آن به بررسی محتوایی در این کتاب و کتابهای بعدی پرداختم و همچنان باور دارم که از این راه میتوانیم به بسیاری از حقایق دست یابیم. کتاب “انسان بین مادهگرایی و اسلام” – در زمانی که افکار و احساسات من جلوهگر میشد و درِ ورودی من به اسلام محسوب میشد – در حقیقت مخزن بسیاری از افکار آتی من بود؛ افکار من ادامهی کتاب و تبلور آن یا تخصیص موضوعات آن بود و با این نظریه به آثاری چون شبهاتی پیرامون اسلام، دربارهی نفس و جامعه، نبرد سنتها، برنامهی تربیت اسلامی، پژوهشهایی در نفس بشری، تحول و ثبات در زندگی بشری و جاهلیت قرن بیستم مینگرم. همهی اینها بذرهایی هستند که در آن کتاب پاشیدهام و شکوفههایی هستند که بعدها گل دادهاند و در جهتهای گوناگون امتداد یافتهاند. شاید این تفسیر ارتباط روحی من با آن کتاب باشد.
در اینجا باید بگویم که من در حین بازنگری به چاپ چهارم این کتاب – این نخستین بازنگری واقعی من از زمان نگارش آن در سال ۱۹۵۱ بود – احساس کردم این مدت طولانی کار خود را کرده است در حالی که در روش فکری و موضع خود نسبت به برخی از مسایل کتاب شکی ندارم. به عنوان مثال احساس کردم که بیش از حد به فروید – و عموما تفکر غربی – ارزش علمی دادهام و تفکر غربی – از جمله فروید – سزاوار این تقدیر نبود و ابطال ایدهی او نیز شایان این همه توجه نبود. منظورم این نیست که از شیوهی نقد محتوایی یک تفکر یا نظریه خارج شدهام بلکه لازم است همواره این شیوه را در پیش بگیریم. اما نقد محتوایی یک چیز است و ارج نهادن چیز دیگر و امروز پس از کسب تجارب زیاد و آگاهی از انحرافات تفکر غربی و ترفندهایی که برای فاسد کردن انسانها ریختهاند میفهمم که این تفکر – اگر لازم باشد – قابل نقد و بررسی محتوایی است. آری اما نه با آن گرمی و آن ملاحظهکاری که بیست سال پیش انجام میشد. شایستهتر آن است که ما حقایق درخشان اسلامی را بدون توجه به انحرافات و کجاندیشی دشمنان عرضه کنیم”.
از دیگر کتابهای گرانقدر محمد قطب “برنامهی تربیت اسلامی” در دو جلد است که با تألیف این کتاب جایزهی ملک فیصل را که حقیقات سزاوارش بود دریافت کرد.
محمد قطب با کتابهای متنوع با موضوعات و مباحث گوناگون خود و از راه سخنرانیهای زیبا و فشرده و فعالیت انبوه خود، به نمایندهی مدرسهی اسلامی در امر دعوت، تربیت، گفتمان و تفکر اسلامی تبدیل شد. او با بهرهمندی از شیوهای نوین، عقل را مورد خطاب قرار میداد و احساس را تحریک و با دیگران به گفتوگو مینشست. او غرب را مجاب میکرد همان گونه که مخالفان را مجاب میکرد؛ احساس عزت به اسلام را در جوانان برمیانگیخت تا با اسلام همنوا شوند، در راه آن جهاد کنند و به ما سوای آن گردن ننهند. نمیخواهم به تفاوت محمد قطب با دیگران بپردازم که اکنون زمان تمایز یا برتریجویی نیست؛ کافی است بدانیم که این مرد در تمام رفتارهای خود، تبلور اسلام بود. به هیچ تفکری غیر از اسلام پایبند نبود و در کنار آن هیچ دین و مذهب و فلسفهای را از هیچ مخلوقی خواه کوچک یا بزرگ، غربی یا شرقی نمیپذیرفت. تا جایی که در چاپهای اخیر آثار اولیهی خود، از تکریم زیاد برخی از غربیان مانند فروید که در نخستین اثرش یعنی انسان بین مادهگرایی و اسلام از او تکریم کرده بود عذرخواهی میکند.
هر چند بینش و باورش گسترش مییافت و به ژرفای مسایل پی میبرد، ایمانش به درستی اسلام و شایستگی آن برای رهبری جامعهی بشری بیشتر میشد. زیرا اسلام تنها آیین خداوندی در هستی است و آیین خدا بالاترین است.
استاد محمد قطب با یکی از خانوادههای دمشقی وصلت کرد و حاصل آن دو پسر به نامهای اسامه، عبدالرحمن و یک دختر بود که متخصص در علم تاریخ است.
ایشان با وجود اقامت طولانی در عربستان، تا زمانی که به دیار باقی شتافت همچنان تابعیت مصری داشت. او برای تدریس در بخش مطالعات عالی اسلامی در دانشگاه ملک عبدالعزیز وارد مکه شد. در این دانشگاه که بعدا به دانشگاه ام القری مشهور شد، دانشجویان زیادی از محضر ایشان استفاده کردند و به او علاقمند شدند. مقامات عربستان در آن زمان احترام زیادی برای او قایل بودند. او در تمام دانشگاهها و مناسبتها سخنرانی میکرد و کتابهایش زبانزد بود و مرتب منتشر میشد. شیخ حسن بن عبدالله آل شیخ وزیر آموزش عالی به پیشنهاد استاد محمد مبارک از او خواست مسایل توحید را برای دانشآموزان دورهی متوسطه بنویسد و او در پاسخ “کتاب توحید” را در سه جلد تألیف کرد که هزاران نفر از دانشآموزان از آن بهره بردند. آنگاه برنامه قدری تغییر کرد و نویسندهی دیگری وارد این عرصه شد. بعدها کتابهایی را که در زمینهی توحید نوشته بود در کتاب “بسترهای ایمان” جمعآوری کرد و این کتاب نیز همانند سایر کتابهایش مورد استفاده قرار گرفت.
محمد قطب برای سخنرانی به کشورهای زیادی دعوت شد؛ در کشورهای خلیج از جمله قطر و دیگر کشورهای عربی، علما و اندیشمندان و دعوتگران به سخنانش گوش فرا میدادند؛ تحصیلکردگان به ویژه جوانان پای صحبتهایش مینشستند و سخنانش در ذهن و افکار آنان اثر میکرد. عواطف و نگرشهای آنان را تغییر میداد و عزم و همتشان را برمیانگیخت. چندین بار او را به دانشکدهی شریعت دانشگاه قطر دعوت کردم و دعوتم را پذیرفت و چندین سخنرانی دانشگاهی و عمومی در آنجا ارائه داد و دانشجویان از محضر او بهرمند شدند. علما و دعوتگران و کسانی که درگیر مسایل اسلامی هستند از همنشینی و بحث و صحبت با وی ابراز خشنودی میکردند. چقدر خوشحال شدم آن روز که ایشان را به خانهام دعوت کردم و خانه را سرشار از سرور و شادمانی یافتم. از او خواستم به قطر بیاید و در آن جا اقامت کند و همانجا به کار مشغول شود زیرا همهی مردم قطر او را دوست دارند؛ دوست او دکتر عبدالرحمن بن عمیر نعیمی نیز اصرار کرد اما او نپذیرفت و ترجیح داد که در جوار بیت الله الحرام بماند.
باری برخی از مسؤولان عربستان خواستند او را همراه جمعی از اعضای اخوان از کشور اخراج کنند اما افراد زیادی پادرمیانی کردند و خواستهی او مبنی بر اقامت و سکونت در مکه را به شرطی که هیچ گونه فعالیتی نداشته باشد برایش فراهم کردند و او تا زمانی که اجل به سراغش آمد در همانجا باقی ماند: “وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا”[منافقون: ۱۱].
خداوند هرگز مرگ کسی را به تأخیر نمیاندازد هنگامی که اجلش فرا رسیده باشد.
محمد قطب میدانست که من بر کتاب برادرش شهید سید قطب ملاحظاتی دارم؛ نظر من این هیچ آسیبی به ایشان نمیرساند زیرا ایدههای او زادهی اجتهادش بود و مجتهد اگر مرتکب خطا هم شود یک اجر خواهد داشت. گاهی بر برخی از کتابهای خودش نیز ملاحظاتی داشتم اما او هیچگاه در این باره با من سخنی نگفت و من هم با او مطرح نکردهام؛ زیرا ما در مسایل مورد اتفاق با هم صحبت میکردیم نه در مسایل اختلافی. او میدانست که اختلاف مردم در برخی از مسایل وارد است و هر کس فکری دارد و در مسایلی که با اجتهاد خود به آن رسیده است هیچ ایرادی متوجه او نیست. هر مجتهدی به اجتهاد خود افتخار میکند و این حق اوست اما مهم در اینجا نیت است و”هر کس در گرو نیتی است که در دل دارد”. در سفر به مکهی مکرمه چندین بار در جده با او دیدار کردم اما همهی دیدارهای من شتابزده بود و آنچه در دل داشتم برآورده نشد. امیدوارم او مرا ببخشاید چرا که من جز محبت و احترام و دوستی به خاطر خدا چیزی از او به خاطر ندارم. خداوند متعال میفرماید:
“الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ” [زخرف: ۶۷].
دوستان، در آن روز، دشمنان یکدیگر خواهند شد، مگر پرهیزگاران.
همیشه با او در ارتباط بودم؛ در رمضان سال ۱۴۲۳ وقتی شنیدم بر اثر حملهی قلبی در بیمارستان بستری است با او تماس گرفتم و از سلامتیاش مطمئن شدم و محبت و احترام و دعای خالصانهام را نثارش کردم. محمد قطب در دنیای دعوت و بینش اسلامی در بین مسلمانان چون چراغی درخشان و بارانی پربرکت بود؛ روحی بود که در کالبد جامعه جریان داشت، صدایی بود که طنینانداز بود و عزمی بود که هر روز قوت میگرفت. چون خورشیدی میدرخشید و مانند شهابی تاریکیها را میشکافت و شیاطین را میسوزاند.
پروردگارا خاندان قطب را مورد مرحمت خود قرار ده و محمد قطب را شامل بخشش و مغفرت خود گردان. خداوندا او را بیامرز و از گناهانش درگذر و در جوار بندگان صالح و علمای عامل و دعوتگران راستین پذیرایش باش. روح بلندش را در بهشت برین و در کنار کسانی که نعمتشان دادهای از انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین که بهترین همنشینان هستند جای ده و ما را در زمرهی آنان محشور فرما.
ترجمه: پایگاه اطلاعرسانی اصلاح