آخرین خبرها

سنّت و قانون بدون تغییر الهی در باره طغیان خودکامگان (قانون طغیان)

 A.K.Zedanسنّت و قانون بدون تغییر الهی در باره طغیان خودکامگان (قانون طغیان)

معنای طغیان از نظر لغت:

کلمه طغیان، دارای صیغه ها و معانی ذیل است:

۱-( طغی، یطغی، طغیاناً)، (یطغو طغیاناً) یعنی، از اندازه گذشت و در کفر بالا گرفت و غلوّ کرد.

۲- أطغاه المال یعنی، مال و ثروت، وی را به نافرمانی برانگیخت.

۳- طغیان، یعنی هر چیزی که از اندازه درگذرد.

۴- طغی الماء و البحر: یعنی، آب و دریا موج زد و به جوش و هیجان آمد.

۵- طغیان به معنای تجاوز از حدّ در گناه است و (انا لما طغی الماء) در این آیه، طغیان در گناه برای تجاوز آب از حدّ به عاریه گرفته شده است. [۱]

در معجم الوسیط نیز معنای (طغیان) به شرح ذیل آمده است: [۲]

۱-به معنای تجاوز چیزی از حدّ معقول.

۲- به معنای تجاوز از چیزی به طور زیاد.

۳- به معنای غلوّ در گناه.

۴- به معنای اسراف و زیاده روی در انجام گناه.

معنای طغیان به لحاظ اصطلاح شرعی:

معنای اصطلاحی طغیان نیز براساس معنای لغوی آن استوار است. براین مبنا، طغیان در اصطلاح شرع، به معنای تجاوز از حدّ و اندازه است.

مراد از حدّ، همان چیزی است که خداوند متعال برای انسان، معین کرده است که نباید از محدوده آن خارج شد و مراد از اندازه نیز التزام به بندگی از خداست؛ به اعتبار اینکه وی بنده خدا محسوب می شود؛ بر این اساس، باید از سیّد و مولای خود که همانا خداوند متعال باشد، اطاعت کند و اگر وی از حدّ و اندازه درگذرد، در حقیقت، مرتکب معصیت و تمرّد شده است و آیات قرآن نیز بر این معنا دلالت دارند و ما برخی از آن آیات را در این باره می آوریم:

نمونه هایی از قرآن درمورد معنای اصطلاحی طغیان:

الف : «فَاسْتّقِمْ کَمَا اُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْا اِ نَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (هود: ۱۱۲)

بنابراین، همان گونه که فرمان یافته ای (در راه تبلیغ و ارشاد و مبارزه و پیکار و پیاده کردن تعلیمات قرآن) استقامت کن، همراه کسانی که (از کفر و شرک دست کشیده اند و) با تو (به سوی خدا) برگشته اند و (ایمان آورده اند، و از حدود قوانین خدا) تجاوز نکنید (و از جاده اعتدال بکنار نروید و راه افراط و تفریط مپویید) چرا که خداوند می بیند، چیزی را که می کنید (پس مواظب پندار و گفتار و کردار خود باشید).

زمخشری می گوید: «وَلَا تَطْغَوْا» یعنی از حدود خدا خارج نشوید.[۳]

آلوسی نیز «وَلَا تَطْغَوْا» را تفسیر به افراط و تفریط از حدّ الهی کرده است.[۴]

ب: خداوند متعال در آیه دیگر، خطاب به حضرت موسی (ع) می فرماید:

«اِذْهَبَ اِلَی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغی» (طه: ۲۴)

برو به سوی فرعون (و وی را دعوت به ایمان به خدای یگانه کن) که او سرکشی کرده است (و در کفر و طغیان از حدّ گذشته است).

قرطبی در معنای طغیان «اِنَّهُ طَغَی» چنین می گوید:

«اِنَّهُ طَغَی، یعنی وی عصیان کرد و کفر ورزید و متکبر شد و از حدّ تجاوز کرد.»[۵]

آلوسی (رح) نیز در معنای آن چنین می گوید: وی از حدّ تجاوز کرد و مرتکب گناه و تکبّر شد، به طوری که جسارت پیدا کرد که ادعای ربوبیت کند.[۶]

عواملی که انسان را به طغیان وا می دارد:

بزرگترین عاملی که انسان را به طغیان می کشاند، ثروت فراوان یا قدرت حاکمیت است. طغیان اول از نوع طغیان مال می باشد که سبب آن، ثروت است و طغیان دوم از نوع طغیان قدرت حاکمیت که سبب آن سلطه است. هر دو نوع طغیان، بر اساس سنت الهی، نابود کننده است و ما درباره هر یک از این دو نوع، مطالبی بیان می کنیم:

طغیان نوع اول (طغیان در مال):

مال، چیزی است که انسان به سوی آن گرایش پیدا کند و از آن بهره مند شود و سبب راحتی معیشت باشد.

از آثار طغیان در مال، آن است که انسان را از دسته مترفان یا متنعمان، قرار خواهد داد که ما اوصاف و برنامه زندگی مترفان را و سنت الهی را نسبت به آنان بیان کردیم و نیز یکی از آثار سوء این نوع طغیان، غلطیدن در فساد و تکبر است و ان شاءالله در بحثهای آینده، به اجمال درباره آن بحث خواهیم کرد.

طغیان از نوع دوم (طغیان در سلطه و قدرت):

مراد از طغیان در قدرت و حکومت، تجاوز از حدّ و اندازه آن است؛ به واسطه تنفیذ امر و نهی در جهت منفی آن و اغلب این نوع طغیان، متوجه حکام و زمامداران می شود؛ زیرا آنان هستند که این قدرت را بر عموم مردم تنفیذ می کنند و ایشان به شرّ طغیان آنان مبتلا می شوند.

نمونه ای از طغیان زمامداران و حاکمان:

فرعون، نمونه ای از طغیان است که مظهر نافرمانی و تعدّی و تکبر نسبت به خداوند متعال محسوب می شود تا حدی که ادعای ربوبیت کرد و بر مخلوق خدا تکبر ورزید؛ به طوری که ایشان را بنده خود گردانید و به آنان ستم روا داشت و حقوق آنان را پایمال کرد.

خداوند متعال، داستان فرعون را جهت عبرت مردم از آن، در آیات متعدّدی تکرار کرده است. چرا که بسیارند آنانکه با در دست داشتن قدرت و زمامداری، به شرّ طغیان مبتلا می شوند و ازجمله آیاتی که خداوند متعال در طغیان و تمرّد فرعون در قرآن بحث می کند، آیه ذیل است:

«هَلْ اَتَاکَ حَدِیثُ مُوسی. اِذْ نَادَاهُ رَبُْهُ بِالْوَادِی الْمَقَدَّسِ طُویً. اِذْهَبْ اِلَی فِرْعَوْنَ، اِنَّهُ طَغَی» (نازعات: ۱۵- ۱۷)

(آیا خبر داستان موسی به تو رسیده است؟ بدانگاه که پروردگارش او را در زمین مقدس طُوی صدا زد. (بدو گفت:) برو به سوی فرعون که سرکشی و طغیان کرده است).

امام فخر رازی در تفسیر «اِنَّهُ طَغَی» گوید:

برخی از مفسران درمورد آیه مذکور چنین گویند: فرعون نسبت به خدا تکبر ورزید و ناسپاسی کرد.

دیگر مفسران گویند: وی نسبت به بنی اسرائیل تکبر ورزید و به نظر من، این دو رأی قابل جمع است؛ به طوری که فرعون نسبت به اوامر الهی نافرمانی کرد و کفر ورزید و نسبت به بنی اسرائیل نیز راه طغیان را پیش گرفت و آنان را بنده خویش ساخت و بر آنان تکبر ورزید.[۷]

طغیان حاکمان و ادّعای ربوبیت:

گاه طغیان حاکمان و تمرد آنان به حدی می رسد که ادعای ربوبیت می کنند؛ خواه به زبان قال (گفتار) و خواه به زبان حال. زبان قال همانند ادعای فرعون که خداوند متعال درباره وی می فرماید:

«فَحَشَرَ فَنَادَی فَقَالَ اَنَا رَبُّکُمُ الاَعْلَی» (نازعات: ۲۲- ۲۳)

(آنگاه جادوگران را) گرد آورد و (مردمان را) دعوت کرد و گفت: من والاترین معبود شما هستم!…

مراد از ادعای ربوبیت فرعون چیست؟

فرعون ادعای ربوبیت کرد تا آنجا که به نهایتِ سرکشی و کفر رسید و ادعای باطل وی آن بود که هر کس تحت نفوذ وی باشد، بر آنان لازم است که نسبت به وی سرتسلیم فرود آورند و غیر از او از کسی فرمانبرداری نکنند[۸] . امام فخر رازی مراد از ادعای فرعون را چنین بیان می کند:

«یعنی، من پروردگار شما هستم؛ به این معنا که تربیت کننده شما می باشم و به شما نیکی می کنم و در این جهان، کسی جز من، حق امر و نهی شما را ندارد.[۹]

یکی از مصداق های طغیان حاکمان و زمامداران، ستم به مردم است:

خداوند متعال می فرماید:

«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. اِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ، وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُواْ الصَّخْرَ بِالْوَادِ. وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْاَوْتَادِ الَّذِینَ طَغَواْ فِی الْبِلَادِ فَاَکْثَرُواْ فِیهَا الْفَسَادَ. فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»(فجر: ۶- ۱۴)

(آیا ندانسته ای که پروردگارت چگونه با قوم عاد رفتار کرده است (و چه بلایی به سر ایشان آورده است؟ قوم اِرَم که صاحب قامتهای بلند ستون مانند، و (کاخها و خیمه های) ستوندار بودند، کسانی که همسان ایشان (از نظر پیکر تنومند و کاخهای بلند) باشد در شهرها و کشورها، آفریده و پیدا نشده است. و (آیا ندانسته ای که پروردگارت) با قوم ثمود چه کرده است؟ همان قومی که صخره های عظیم را در وادی القری (میان مدینه و شام) می بریدند و می تراشیدند (و در دل کوهها، خانه ها و کاخها می ساختند). و (آیا خبر نداری که پروردگارت) با فرعون چه کرده است؟ فرعونی که دارای (ساختمانهای محکم و استواری به شکل) میخها (ی وارونه همچون هِرَم) بود. اقوامی که در شهرها و کشورها، طغیان و سرکشی کردند و در آنجاها خیلی فساد و تباهی به راه انداختند. لذا پروردگار تو، تازیانه عذاب را بر سر ایشان، فرو ریخت (و شلاق عذاب را پیاپی بر آنان فرود آورد). مسلمّاً پروردگار تو در کمین (مردمان و مترصد اعمال ایشان) است).

ابن کثیر در تفسیر آیه «اَلَّذِینَ طَغَواْ فِی الْبِلَاد فَاَکْثَرُوا فَیهَا الْفَسَاد»، گوید: «ایشان نافرمانی کردند و در زمین به فساد و اذیت و آزار مردم پرداختند»[۱۰].

آلوسی نیز در معنای آیه «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الاَوتَاد» گوید: فرعون به صفت اوتاد (میخها) توصیف شده است؛ به خاطر فراوانی قوای نظامی یا به مناسبت آنکه وی چهار پایه بزرگ را مهیّا ساخته بود تا مردم را با آن شکنجه کند، به طوری که ایشان را به صورت خوابیده بر آنها می بست و هر آنچه از شکنجه همچون شلاق یا سوزاندن و یا از قبیل آن اراده می کرد، بر آنان وارد می ساخت[۱۱] .

در تفسیر قرطبی، معنی آیه «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الاَوْتَاد»چنین آمده است:

«اوتاد به معنای ارتش و نیروهای نظامی و جنگی که سلطه فرعون را تشدید می کرد»، و ابن عباس نیز در تفسیر خود، این مطلب را بیان کرده است. مصداق طغیانگران در آیه «اَلَّذِیْنَ طَغَواْ فِی الْبِلَاد» قوم عاد و ثمود و فرعون هستند و مراد از طغیان در این آیه، تمّرد و عداوت و ستمگری بیش از حد است و همچنین مقصود از فساد در آیه «فَاَکْثَرُواْ فِیهَا الْفَسَاد»، ستم و آزار و اذیت است[۱۲] .

سزای حاکمان طغیانگر:

آیاتی که از سوره مبارکه فجر بیان شد، سزای حاکمان طغیانگر نیز در کنار آن، بیان شده است:

«اَلَّذِینَ طَغَواْ فِی الْبِلَادِ فَاَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَاد. فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَاد» در تفسیر این آیه، چنین آمده است:

«خداوند متعال، عذاب آسمانی را بر آنان نازل کرد و مجرمان را به عذابی دچار ساخت که از آن رهایی نیابند»[۱۳]. آلوسی (رح) در معنای «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرصَاد» چنین گوید: این آیه علت ماقبل خود را بیان می کند و اعلام می دارد به اینکه عذاب مذکور، همواره دامنگیر حاکمان ستمگر و کفار جامعه می شود.

آیه مذکور، انذار و وعید است برای همه عصیان گران و برخی این انذار را به کفار تخصیص داده اند و برخی نیز برآنند که انذار در آیه مذکور بر هر دو دسته (عصیانگران و کافران) اطلاق دارد که قول اخیر، نیکو به نظر می رسد[۱۴] . در تفسیر قرطبی، آیه «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَاد»، چنین تفسیر شده است: «خداوند متعال در کمین تمام اعمال انسان است تا به واسطه اعمالشان، سزا دهد»[۱۵].

سنت الهی در طغیانگران:

از اقوال مفسران در پیرامون آیات مذکور، پیداست که سنت خدا در طغیانگران، نزول عذاب در دنیا بر آنان است و آن سنتی دائم و لا یَتَغّیر است که همواره دامنگیر طغیانگران می شود و کسی را یارای رهایی از آن نیست؛ همچنانکه رهایی از عذاب آخرت نیز برای کسی مقدور نیست.

عبرت گیرندگان از این سنت کیانند؟

مسلّماً، آن کس از سنت لا یتغّیر الهی در عذاب طغیانگران عبرت می گیرد که از خداوند متعال، خوف و خشیّت داشته باشد و از عذاب وی بهراسد و بداند که سنت الهی، ثابت و لایتغیر است و کسی از آن، مستثنا نیست. خداوند متعال، پس از بیان عذاب فرعون، جهت عبرت از آن می فرماید:

«فَاَخَذَهُ اللهُ نَکَالَ الآخِرَهِ وَ الاُولَی. اِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشَی» (نازعات: ۲۵- ۲۶)

(خدا او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد. در این (داستان موسی و فرعون، درس) عبرت بزرگی برای کسی که (از خدا) بترسد).

ابن کثیر در تفسیر این آیات گوید:

«خداوند از فرعون انتقام گرفت، انتقامی که عبرت باشد برای طغیانگرانِ نظیر وی در دنیا» و مراد از «نَکَالَ الاَخِرَهِ وَ الاُولَی»، دنیا و آخرت است و «اِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشَی»، یعنی آن، مایه عبرت است برای آن کسی که بخواهد عبرت بگیرد[۱۶] و رازی نیز در تفسیر خود، ج ۳۱ ص ۴۳، همین معنا را قصد کرده است که در مورد آیه مذکور بیان کردیم.

دعوتگران و طغیان حاکمان:

گاهی، گروهی از مسلمانان مصلح، گرفتار حاکم ستمگر می شوند؛ حاکمی که در طغیان و فساد غرق شده است تا حدّی که دست به اعدام و نابودی مردان صالح و مصلح می زند و چنین جنایتی را همانند فرعون به وجود مصلحت و حکمت توجیه می کند. خداوند متعال به نقل از فرعون، آنگاه که اراده کشتن حضرت موسی (ع) را داشت، می فرماید:

«مَا اُرِیکُمْ اِلاَّ مَا اَرَی وَ مَا اَهْدِیکُمْ اِلاَّ سَبِیلَ الرَّشَاد»(غافر: ۲۹)

فرعون گفت: من جز آنچه، صلاح دیده ام و پیشنهاد کرده ام، صلاح نمی بینم و به شما پیشنهاد نمی کنم، و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت، شما را رهنمود نمی کنم … (پس دستور من، کشتن موسی است و باید اجرا شود).

فرعون، نسبت به مردم، سخت می گرفت و نیز بر آنان ستم روا می داشت و آنچه می کرد، نیک می پنداشت؛ چرا که شیطان عمل بد وی را در نظرش می آراست.

خداوند متعال می فرماید:

«وَ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوَءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیل» (غافر: ۳۷)

(این چنین، کارهای بد فرعون در نظرش آراسته و پیراسته گشته؛ و او از راه (حق) بازداشته شده بود).

گاه افراد و پیروان حاکم طغیانگر، عمل زشت و ستم وی را در نظرش، آراسته می کنند و او را علیه نیکان و دعوتگران جامعه به بهانه دفع شرّ و فساد بر می انگیزانند؛ همچنانکه اطرافیان فرعون عمل کردند. خداوند متعال در این باره می فرماید:

«وَ قَالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَتَذَرُ مُوسَی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ الِهَتَکَ» (أعراف: ۱۲۷)

اشراف قوم فرعون (بدو) گفتند: آیا موسی و پیروان او را آزاد و رها می سازی تا در سرزمین (مصر آزادانه) به فساد بپردازند و تو و معبودان تو را ترک گویند (و نه به تو و نه به معبودان تو، وقعی ننهند؟). بر این اساس، تکلیف یا موضع مسلمانان متعهد و دعوتگر در قبال چنین حاکم ظالم و سرکش چگونه باید باشد؟

تکلیف وجوبی دعوتگران در برابر حاکم ستمگر:

هرگاه مؤمنان و دعوتگران، گرفتار حاکم ستم پیشه ای شوند که دارای اوصاف و ویژگیهای فرعون باشد؛ همانند آزار و اذیت و ستم یا غرور یا اغوای پیروان و اطرافیان در تلقین و تحمیل و تزیین اعمال ستمگرانه؛ در این صورت، بر دعوتگران آن جامعه واجب است که وی را نصیحت کنند؛ چرا که دین، مایه خیرخواهی است و ما هم اکنون در ذیل چگونگی نصیحت به حاکم و راهنمایی مردم به ادای تکلیف در این موضوع را بیان می کنیم:

الف) نصیحت به حاکم:

مؤمنان و دعوتگران، نزد حاکم ستمگر رفته تا وی را به نحو احسن، نصیحت کنند و هویّت ناچیز وی را متذکّر شوند که انسان در اصل، نطفه ای پست و فاسد بوده است و عاقبت وی نیز مرداری بدبو خواهد گشت و آن کس که حالت اول و آخر وی چنین باشد، شایسته نیست که دست طغیان، تکّبر و ظلم بزند[۱۷] . همچنین یادآور شود به اینکه وی همانند دیگران بنده خداوند متعال می باشد و آن کس که بنده خداست، حق ظلم و طغیان نسبت به بندگان دیگر خدا را ندارد؛ چرا که خداوند متعال، قویترین و بزرگترین کسان است و نیز به وی بگویند که خداوند متعال به اقتضای حلم خویش، به ستمگر مهلت می دهد تا شاید توبه کند و از عمل بد خویش بازگردد و در عین حال، خداوند متعال، وی را به حال خود، وا نمی گذارد.

این نصایح گاهی سبب ترس از خدا و موجب بیداری و روشنی ذرّه باقی مانده وجدان و ایمان حاکم می شود. نصایح باید به اسلوب و برنامه کامل، حساب شده و مفید و با سخنی آرام، و آمیخته با لطف انجام گیرد؛ همان گونه که خداوند متعال، امر مذکور را به حضرت موسی و برادرش هارون (ع)- آنگاه که آن دو را نزد فرعون فرستاد- تکلیف کرد:

«فَقُولَا لَهُ قَولاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخشَی» (طه: ۴۴)

(سپس به نرمی با او (درباره ایمان) سخن بگویید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد کند و (از عاقبت کفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد.

نصیحت به حاکم، بستگی به مقتضای حال دارد. گاه با تعریض و اشاره و گاه با صراحت و گاه با ارسال نامه یا ارسال پیام نصیحت از طریق شخصی یا از طریق دوستان و نزدیکان حاکم، انجام می پذیرد. بالأخره در نصیحت باید، مقتضای حال و قواعد امر به معروف و نهی از منکر را در نظر داشت و آن باید به اسل«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. اِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ، وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُواْ الصَّخْرَ بِالْوَادِ. وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْاَوْتَادِ الَّذِینَ طَغَواْ فِی الْبِلَادِ فَاَکْثَرُواْ فِیهَا الْفَسَادَ. فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»(فجر: ۶- ۱۴)وبی مفید و مشروع انجام گیرد.

ب) رهنمون ساختن مردم به انجام تکلیف وجوبی در مقابله با حاکم ستمگر

دعوتگران باید مردم را به انجام وظیفه شرعی خویش، در مقابل حاکم طغیانگر، واقف سازند و به آنها بگویند که خداوند متعال، نه تنها، یاری به ستمگر را تحریم است؛ بلکه هر نوع گرایشی را که داخل مفهوم یاری به ستمگر شود، حرام دانسته است؛ همانند اظهار رغبت با گفتار و عمل و ستودنspan lang=”FA” style=”font-size: 14.0pt; font-family: ‘Tahoma’,’sans-serif’;”span lang=”FA” style=”font-size: 14.0pt; font-family: ‘Tahoma’,’sans-serif’;” یا تحسین تغدیات وی و حضور در مجلس او یا اظهار مسرت و شادمانی در وقت ملاقات با وی؛ چرا که تمام این موارد، داخل مفهوم «یاری ستمگر» می شود و خداوند متعال نیز در این باره می فرماید:

«وَلَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّار» (هود: ۱۱۳)

(و به کافران و مشرکان تکیه مکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ، شما را فرو می گیرد).

ادامه بحث:

همچنین دعوتگران باید برای مردم تبیین کنند که اگر پیرامون و اطرافیان حاکم نباشند، حاکم، توانایی طغیان و ستم را ندارد و پیروان حاکم نیز از افراد جامعه و از خود امت هستند. آنان وسیله و آلات طغیان و ظلم قرار گرفته اند و همانند حاکم، ظالم و مجرم محسوب می شوند و در جرم ستم و طغیان، با حاکم شریک می باشند و به همین علت، خداوند متعال، فرعون و یاران وی را به صفتی همسان توصیف کرده است:

«اِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا کَانُواْ خَاطِئِینَ» (قصص: ۸)

(مسلّماً فرعون و هامان و لشکریانش، خطاکار بودند) و به همین علت است که خداوند متعال پیروان او را نیز همراه او به هلاکت رساند.

در آیه دیگر چنین می فرماید:

«فَاَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ» (قصص:۴۰)

(پس ما او و سپاهیانش را (به سوی دریا کشاندیم و آنان را) گرفتیم و به دریا انداختیم).

یاوران حاکم ستمگر با خود آن حاکم، دارای حکم واحد هستند:

دعوتگران باید برای مردم تبیین کنند که یاوران حاکم نیز همانند او، طغیانگر محسوب می شوند؛ زیرا آنان هستند که حاکمان را در ستم به مردم، یاری می دهند و قرآن کریم نیز به طغیان اعوان فرعون اشاره می کند:

«وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ» (قصص: ۳۹)

(فرعون و سپاهیانش به ناحق در سرزمین (مصر) تکبّر ورزیدند).

بنابراین با پیروان و یاران حاکم ستمگر نیز باید همانند وی، رفتار کرد؛ به لحاظ تحریم گرایش به آنان و نصیحت ایشان.

مسلمان، دارای یک شخصیت مستقل اسلامی است:

از وظایف دیگر دعوتگران آن است که برای مردم، بیان کنند که مسلمان دارای شخصیت ویژه و مستقل اسلامی است که بر مبنای آن، تمام برنامه، اعمال، کردار و گفتار انسان باید، منطبق بر اهداف و احکام اسلامی باشد و همه اعمال انسان باید به خاطر رضایت و خشنودی خداوند متعال انجام گیرد. خداوند متعال می فرماید:

«قُلْ اِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِیِ للهِ رَبِّ الّْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذَلِکَ اُمِرْتُ وَ أنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» (انعام: ۱۶۲-۱۶۳)

(بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من، از آنِ خداست که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها، خدا را، پرستش می کنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او، می اندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان می کوشم و در این راه می میرم، تا حیاتم، ذخیره مماتم شود). خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شده ام، و من اولین مسلمان (در میان امت خود، و مخلص ترین خود در میان همه انسانها برای خدا) هستم).

زمخشری و قرطبی نیز همان معنای مذکور را قصد کرده اند و افزوده اند که انبیا (ع) از لحاظ اسلام، در بین مردم  پیشگام بوده اند[۱۸].

بر همین اساس جایز نیست که مسلمان، دارای دو شخصیت متفاوت باشد: شخصیت اسلامی و شخصیت نوکری یا درباری بودن؛ هم در مسجد به عبادت مشغول باشد و هم خدمتگزار دستگاه حکومت طاغوت و ستمگر که در حقیقت، مؤید و یاری دهنده حاکم طغیانگر محسوب می شود و این شخصیت دوگانه، منافی احکام و مقتضیات اسلام است. بر شخص مسلمان، لازم است که دارای شخصیتی مستقل و مشخص باشد و تمام اعمال و کردارش را با شخصیت اسلامی، منطبق سازد.

منبع: کتاب سنّت های الهی

نویسنده: دکتر عبدالکریم زیدان

مترجم:ذوالفقار طلب

 

       



[۱]– لسان العرب، ج ۱۹، ص ۲۳۱ و مفردات راغب اصفهانی، ص ۳۰۴٫

[۲]– معجم الوسیط، ج ۲، ص ۵۶۵٫

[۳]– تفسیر الزمخشری، ج ۲ ص  ۴۳۳٫

[۴]– تفسیر آلوسی، ج ۱۲، ص ۱۵۳٫

[۵]– تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۹۲٫

[۶]– تفسیر آلوسی، ج ۱۶، ص ۱۸۱٫

[۷]– تفسیر رازی، ج ۳۱، ص ۳۹٫

[۸]– تفسیر آلوسی، ج ۱۶، ص ۲۰۳٫

[۹]– تفسیر رازی، ج ۳۱، ص ۸۱۰٫

[۱۰]– تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۰۸٫

[۱۱]– تفسیر آلوسی، ج ۳۰، ص ۱۲۴٫

[۱۲]– تفسیر قرطبی، ج ۳، ص ۴۸٫

[۱۳]– تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۵۰۸٫

[۱۴]– تفسیر آلوسی، ج ۳۰، ص ۱۲۱٫

[۱۵]– تفسیر قرطبی، ج ۳۰، ص ۴۸٫

[۱۶]– تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۴۶۸٫

[۱۷]– یکی از معاصران قبل از جنگ جهانی اول برایم نقل کرد که حاکم عثمانی برای ادای نماز جماعت، سواره به مسجد سلطان احمد می آمد و آنگاه که با حالت شاهانه و سر برافراشته به آستانه ی مسجد می رسید، یکی از افراد ارتش، همواره به استقبال وی می رفت و با صدای بلند می گفت: ای سلطان! مغرور و متکبر مباش، چرا که خدا از تو بزرگتر و برتر است و آنگاه حاکم از مرکب خویش، پایین می آمد و وارد مسجد می شد.

[۱۸]– تفسیر زمخشری، ج ۲، ص ۸۴ و تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۵۲٫

/span/span

/pdiv id=”ftn6″ style=”mso-element: footnote;”

درباره‌ی سـلیمی

نویسنده و مترجم

همچنین ببینید

۱۱ ویژگی انسان های: بزرگ- متوسط – کوچک

ویژگی یکم: انسان‌های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می‌زنندانسان‌های متوسط اول حرف می‌زنند، …

حکم فقهی انواع بیمه (اهل سنت)

حکم فقهی انواع بیمه سال های متمادی است راجع به حکم فقهی بیمه از دیدگاه …

نگاهی نو به جایگاه زنان

نگاهی نو به جایگاه زنان زن در مقام یک انسان: رسول خدا ص در شرایطی …

خشونت سیاسی در افغانستان؛ پیشینه، عوامل، پیامدها و شیوه علاج آن

افغانستان در نیم‌قرن اخیر بیشتر از همیشه قربانی خشونت‌های سیاسی بوده و راه مبارزه با …

یک نظر

  1. حم شادكام

    طغیان به دنبال انباشت ارزشهای مادّی در یک مکان – مثلاً قلب – بدون استفاده مناسب از آن پیش می آید. توجّه افراطی به کسب اطّلاعات بی فایده فرد را ممکن است دچار غرور ساخته به سوء استفاده از این ذخیره اضافی اغواء نماید یا بابت آن بر دیگران منّت گذاشته انتظار تکریم بی اندازه داشته باشد. ثروت نیز می تواند بالأخره شخص دولتمند را به خیال استغناء از سایرین اندازد و النهایه ملوک غالباً مستعد ستم و ویرانگری هستند. چاره کار دادن زکوه هر یک از نعمات یادشده و ادای دین به جامعه است. باید دارایی ، دانش و قدرت ئر خدمت پر کردن چاله های موجود و اصلاح شرایط است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *