حکومتها و حکام
تشکیل حکومت ضرورتی اجتماعی و امری ناگزیر برای ملتها و تمدنهاست. همچنین زندگی اجتماعی در جهان متمدن بدون وجود نظامهای حکومتی متصور نیست. حکومت در عین ضرورت، یکی از نعمتهای بزرگ الهی نیز هست؛ خداوند متعال از زبان حضرت موسی، علیهالسلام، به بنیاسرائیل در مقام امتنان و یادآوری نعمت چنین خطاب میکند: «و إذ قال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمت الله علیکم إذ جعل فیکم أنبیاء و جعلکم ملوکاً و آتاکم ما لم یؤت أحداً من العالمین (مائده:۲۰)؛ هنگامىکه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، نعمت خداوند را بر خود یاد کنید، چون در میان شما پیامبران قرار داد و شما را حاکم و فرمانروا ساخت، و چیزى به شما داد که به هیچکس از جهانیان نداده بود.»
از آیه فوق چنین معلوم میشود که حکومت یکی از بزرگترین نعمتهای اجتماعی است که به یک قوم و یک ملت عنایت میشود.
حکومت و اختیارات حکومتی در عین نعمت بودن، یکی از امانات مهم الهی است که به حکام و فرمانروایان سپرده میشود. خداوند متعال هنگامیکه این امانت را به دست عدهای میسپارد آنها را میآزماید که چگونه از این امانت استفاده و پاسداری میکنند: «ثم جعلناکم خلآئف فی الأرض من بعدهم لننظر کیف تعملون (یونس:۱۴)؛ آنگاه شما را پس از آنان در زمین جانشین [و حاکم] قرار دادیم تا بنگریم چگونه عمل مىکنید.»
از مهمترین وظایف حکام که ادیان سماوی و عقول بشری بر آن اجماع دارند، اقامه عدل و داد و برقراری مساوات و امنیت و خدمت به کشور و ملت است. الله تعالی به پیامبرش حضرت داود، علیهالسلام، بعد از اینکه به ایشان حکومت و خلافت بخشید، چنین فرمود: «یا داود إنّا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین النّاس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلّک عن سبیل الله (ص:۲۶)؛ ای داود، ما تو را در زمین فرمانروا ساختیم، پس به حقّ در میان مردم حکم کن و از خواهش [نفس] پیروى مکن که [آن] تو را از راه خدا گمراه مىکند. بىگمان آنانکه از راه خدا گمراه مىشوند، به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کردند، کیفرى سخت [در پیش] دارند.»
نه تنها تاریخ اسلام بلکه تاریخ بشر بر این مطلب گواه است که هرگاه حکام و دولتمردان، حکومت را امانتی الهی و مسئولیتی عظیم تلقی کرده و اقامه عدل و داد و تأمین امنیت و رفاه عمومی را در سرلوحه اقدامات و برنامههای خویش قرار داده و در خدمت به ملتها از هیچ کوششی دریغ نکردند، سربلند و محبوب شدند و ملتها با جان و دل گرویده آنان شده و بقا و عزتشان را خواستار شدند و در وفاداری و خیرخواهی نسبتبه آنان دریغ نورزیده و هر نوع فداکاری در این خصوص را برای خود سعادت پنداشتند.
آری! آنهنگامکه ملت و مردم از حکام و دولتمردانشان عدل و داد ببینند و در امر تشکیل حکومت و شکلگیری ساختارهای آن مشارکت آزادانه و عزتمندانه بیابند و اطمینان حاصل کنند که برای شنیدن خواستهها و مطالباتش گوش شنوایی در حاکمیت وجود دارد و به مشکلاتشان رسیدگی میشود و به هیچ بهانهای مورد تبعیض و بیعدالتی قرار نمیگیرند، نتیجه این میشود که این نظام حکومتی در سطح بینالمللی و جهانی نیز عزت و اعتبار مییابد و دشمنان این ملت کمتر و دوستانشان بیشتر خواهند شد و کسی به سرزمین و سرمایههای مادی و معنویشان طمع نخواهد کرد و چنین حکومتهایی به استحکام و نیرویی شگفتانگیز دست مییابند و الگو و الهامبخش دیگر ملتها و دولتها قرار گرفته و در تاریخ ضربالمثل میشوند.
اما حکامی که به جای عدل و داد، ظلم و تبعیض را پیشه میکنند، و به جای تأمین امنیت و رفاه عمومی، با اتخاذ سیاستهای غلط به تضییع حقوق مدنی و سرمایههای ملی و انسانی میپردازند، و با دوری از نظام شورایی و مردمی، قدرت را در انحصار یک طبقه یا جناح قرار میدهند، و به جای گوش دادن به انتقادات و نصایح خیرخواهان و رسیدگی به دادخواهی مظلومان، دهان آنها را میبندند و صداها را در گلو خفه میکنند، و نه تنها زندانها را از منتقدان و مخالفان خود پر میکنند، بلکه کل کشور را به زندانی بزرگ برای ملت خود تبدیل میکنند. چنین حکامی هم در میان آحاد مردم منفوراند و هم امنیت و آرامش را از خود و دیگران سلب میکنند. این دولتمردان به جای الگو گرفتن از سیره انبیا و اولیا و شیوه زمامداری خلفای راشدین و حکام عدالتگستر و پایبندی به اصول اخلاقی، در واقع به توصیههای افرادی چون ماکیاولی، فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی، عمل میکنند که میگفت: «باید حاکم و زمامدار، بیرحمی را یکی از سلاحهایی بداند که ملت را متحد و مطیع میسازد. حفظ ایمان [اگرچه] بسیار پسندیده و قابل تحسین است، امّا فریب، دورویی، شهادت دروغ، کذب و ریا برای حفظ قدرت سیاسی لازم و موجه است.»
همین طرز تفکر بود که جبّاران و مستبدانی را پرورش داد، کسانیکه برای حفظ قدرت خویش بسی خونها ریختند و انسانهای بیشماری را به دیار مرگ فرستادند. بهراستی که امروزه نیز وجود چنین تفکری، بسیاری از حاکمان و دولتمردان را بر آن داشته تا برای بقای قدرت خویش دست به هر جنایتی بزنند و از قتل و زندان و گروگانگیری و تجاوز جنسی و اعمال زور و خشونت و ایجاد رعب و وحشت و انواع شکنجههای ضد بشری باکی نداشته باشند. اینها حکامی هستند که نخست از آسمان بر آنها لعنت و نفرین میبارد، سپس تنفر و لعنت زمینیان نصیبشان میگردد و دعاها و فریادهای مظلومان از هر سو علیه آنان سرازیر میشود، و سرانجام در چاه عملکرد بد خویش سقوط میکنند: بهر مظلومان همی کندند چاه / در چه افتادند میگفتند آه.
گرچه تاریخ بشری و اسلامی لبریز از مثالهایی در این مورد است، امّا آنچه در جهان معاصر عرب بهوقوع پیوست، برای عبرت ما کافیست. بسیاری از حکام معاصر عرب، با داشتن عقلانیت انقلابی و درحالیکه از آموزش و تربیت اسلامی برخوردار نبودند و تحت تأثیر اندیشههای غربی قرار داشتند، به قدرت و حکومت رسیدند. اینان پس از فروکشکردن طوفان انقلابیگری، مساعیشان را بر چند امر متمرکز کردند، از جمله:
۱ ـ تعمیم غربزدگی و تضعیف احساسات اسلامی و غیرت دینی؛
۲ ـ مبارزه با جنبشهای اسلامی و تنگ نمودن عرصه بر فعالان دینی و ایجاد محدودیتهای سیاسی و مدنی؛
۳ـ ارضای سردمداران شرقی و غربی و خوشخدمتی به آنان جهت ادامه حیات سیاسی و استمرار حاکمیت استبدادیشان.
این حکام از اینکه با کارهایشان از اسلام و قرآن جدا میشوند و از مردم فاصله میگیرند و به تاریخ و فرهنگشان خیانت میکنند، باکی نداشتند. آنها این واقعیت را نیز نادیده گرفتند که روزی این ملتها بیدار خواهند شد و سیاستهای استبدادگرانه پایدار نخواهد ماند، و نتیجه ظلم و فریب و تبعیض و بیعدالتی چیزی جز رسوایی و بدنامی و سقوط نخواهد بود. امروز که بساط حاکمیت برخی از این دولتمردان مستبد و سرکوبگر برچیده شده، هیچ انسان واقعبین و خردمندی نه تنها از آنان به نیکی یاد نمیکند، بلکه بر آنان لعنت میفرستد و با تنفر از آنان اظهار برائت مینماید. حقّا که عذاب آخرت و رسوایی روز قیامت به مراتب بیشتر و دردناکتر خواهد بود: «کذلک العذاب و لعذاب الآخره أکبر لو کانوا یعلمون (قلم:۳۳)؛ عذاب اینچنین است، و بهراستى که عذاب آخرت بزرگتر است، اگر مىدانستند.»
اکنون این سؤال مطرح است که چرا این حکام و دولتمردان از گذشته درس نیاموختند و به جای عبرت گرفتن از سرنوشت حکام پیش از خود، خود مایه عبرت آیندگان قرار گرفتند، و متأسفانه هنوز که هنوز است باز هم عدهای دیگر دنبالهور همان سیاستها هستند؟
برای پاسخ به این سؤال میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
۱ ـ تزیین شیطان؛
شیطان برای آزمایش انسانها آفریده شده و یکی از کارهایش آن است که اعمال و کردار بد را در نظر آدمی زیبا و مزین مینماید، چنانکه در قرآن آمده است: «و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون (انعام: ۴۳)؛ و شیطان عملکردشان را براى آنان بیاراست.»
۲ ـ جذّابیت جاهطلبی و تمامیتخواهی؛
رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، میفرماید: دو گرگ گرسنه اگر در گله بیچوپانی رها شوند آنقدر خسارت و تباهی به بار نمیآورند که محبت ثروت و جاهطلبی در جامعه به بار میآورد.
۳ ـ غرور و تکبر؛
غرور و تکبر از زشتترین خصلتهایند که به انسان اجازه نمیدهند نصیحت ناصحان را گوش کند و انتقاد منتقدان را بپذیرد. قرآن مجید حال کسانی را که به این بیماری روانی مبتلا هستند چنین توصف میکند: «و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النّسل و الله لایحب الفساد و إذا قیل له اتّق الله أخذته العزّه بالإثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد (بقره: ۲۰۵ـ۲۰۶)؛ و چون توان یابد، در زمین بشتابد تا در آنجا فساد [و تباهى] کند و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند فساد را دوست نمىدارد. و چون به او گفته شود: از خداوند پروا بدار! خودبزرگبینى او را به گناه مىکشاند. پس جهنم او را بس است و بهراستى بد آرامگاهى است.»
۴ ـ مشاوران سوء و سودجو؛
مشاوران سوء و سودجو در پی آنند که حاکمان و زمامداران را از واقعیتها دور نگهدارند و حقایق را وارونه جلوه دهند و با تعریف و تقدیس صاحبان قدرت، خود را به آنان نزدیکتر سازند. بهراستی که در طول تاریخ چه جنایتهای هولناکی از دست این طیف خائن صورت گرفته و چه بلاهایی بر سر مردم آمده است.
۵ ـ دنیاپرستی و آخرتفراموشی؛
خداوند متعال دنیاپرستان را اینگونه توصیف میکند: «إنّ الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیاه الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون (یونس:۷)؛ آنانکه به لقاى ما امید ندارند و به زندگانى دنیا خشنود گشته و به آن اطمینان یافتهاند و آنان که از آیات ما غافلاند.»
قرآن مجید درباره یکی از بزرگترین زورگویان و ستمکاران تاریخ یعنی فرعون میگوید: «و استکبر هو و جنوده فی الأرض بغیر الحق و ظنّوا أنّهم إلینا لایرجعون (قصص:۳۹)؛ او و لشکریانش در زمین بهناحقّ استکبار ورزیدند و پنداشتند که آنان به سوى ما بازگردانده نمىشوند.»
۶ـ عدم یقین به قانون مکافات و عوارض ستمگری؛
گرچه این دنیا دارالعمل است و دارالجزاء نیست و پاداش و کیفر و حساب و کتاب حقیقی در آخرت تحقق میپذیرد، اما سنّت الهی چنین است که هرگاه ظلم و طغیان از حد بگذرد و حقوق انسانها ضایع شود و آه مظلومان به آسمان برسد، عرش الهی به جنبش میآید. گر ضعیفی در زمین خواهد امان/ غُلغُل افتد در سپاه آسمان. و سرانجام آه ستمدیدگان به آتشی هولناک تبدیل شده کاخ ستمگران را خاکستر کرده و ریشه آنها را از بیخوبن برمیکند و تباهشان میگرداند: «فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله رب العالمین (انعام:۴۵)؛ پس ریشه گروه ستمکاران برکنده شد. و ستایش خداى راست، پروردگار جهانیان.»
منبع:نشریه ندای اسلام
/span