رسالهای که در برابر شما قرار دارد حاوی سخنانی است اندک و بهرهای نه آنچنان فراوان از علم، اما با این وجود دارای اهمیتی است بسیار، زیرا خطوط کلی روش اهل سنت و جماعت را در سلوک و مداوای نفس و تزکیهی آن، برای رسیدن به حقیقت تقوا و نور معرفت در بر دارد.
این رساله مختصری است برگرفته از سخنان امام «ابن قیم جوزی» ـ رحمه الله ـ ، که ایشان نسبت به دردهای نفس بشری و داروهای آن و روشهای درمان آن، آگاه و صاحب نظر است.
من در این رساله سخنان ایشان را به بخشهایی تقسیم، و برای هر بخش، عنوانی انتخاب کردهام تا ذهن خواننده پراکنده نشده و یا دچار خستگی نشود.
عنوان خوشبختی
امام ابن قیم رحمه الله عنوان خوشختی بنده را در سه چیز میداند:
۱- اگر به وی نعمتی برسد شکر به جا می آورد ۲- اگر دچار ابتلا و آزمایش شود صبر در پیش میگیرد ۳- و اگر گناهی مرتکب شود استغفار میکند و آمرزش میطلبد.
وی میگوید: این امور سه گانه، عنوان خوشبختی یک بنده و نشانهی سعادت او در دنیا و آخرت است، و ممکن نیست یک بندهی خوشبخت این سه مورد را ترک گوید. زیرا یک بنده همیشه در میان این سه طبقه در رفت و آمد است:
۱- شکر نعمت
نخست آنکه: نعمتهایی از سوی الله به او میرسد و او نیز با شکر از این نعمتها استقبال میکند.
ارکان شکر: شکر بر سه رکن استوار است:
۱- اعتراف درونی به نعمت ۲- سخن گفتن و آشکار کردن آن در ظاهر ۳- استفاده از نعمت در راه رضایت اعطا کنندهی آن.
اگر بنده این ارکان را به جای آورد با وجود تقصیر، شکر نعمت را انجام داده است.
۲- صبر بر مصیبت ها
دوم آنکه: از سوی خداوند با سختیها و مصیبتهایی آزمایش شود که در این حالت وظیفهی وی صبر و حفظ آرامش است.
ارکان صبر: ۱- نگه داشتن نفس از نارضایتی نسبت به تقدیر و اعتراض به آن ۲- نگه داشتن زبان از شکایت ۳- نگه داشتن اعضای بدن از گناهانی مانند زدن به سر و صورت و پاره کردن لباس و کندن مو و مانند این کارها.
مدار صبر بر این سه مورد استوار است و اگر بنده این سه رکن را آنگونه که شایسته است انجام دهد مصیبت برای وی تبدیل به غنیمت گشته و ناخوشایند به خوشایند تبدیل میشود.
چه حکمتی در مصیبتها و سختیها وجود دارد؟
الله سبحانه و تعالی بنده را برای آن دچار مصیبت ها نمیکند که وی را نابود سازد، بلکه این امتحان برای آن است که صبر وی و بندگی وی را آزمایش کند. زیرا همانگونه که در خوشی و نعمت عبادتی لازم است همانگونه نیز در سختیها بر وی عبادتی نسبت به خداوند وجود دارد، و همانگونه که در ناخوشایندها عبادتی است همانگونه نیز در دوستداشتنیها عبادتی بر بنده لازم است.
اکثر بندگان عبادتی را که در حالت خوشی بر آنها لازم است انجام میدهند. اما در مورد عبادتی که در ناخوشی بر بندگان لازم است مردم درجات متفاوتی دارند و بر حسب این درجات، منزلت آنان نزد خداوند نیز متفاوت است.
برای مثال وضو با آب خنک در هوای بسیار گرم، عبادت است و همبستری با همسر زیبایت که دوستش داری نیز عبادت است و خرج کردن مال برای خود و خانواده نیز عبادت است.
از سویی دیگر وضو با آب سرد در هوای سرد عبادت است، و ترک کردن گناهی که نفس برای انجام آن به شدت شوق دارد و در صورت انجام دادن آن ترسی از مردم نیز وجود ندارد، عبادت است و انفاق مال در حالت سختی و تنگدستی نیز عبادت است، اما تفاوت بزرگی بین این دو دسته از عبادتها وجود دارد.
آنکه در هر دو حالت خوشی و ناخوشی بنده ی الله باشد و در دوست داشتنیها و ناخوشایندها حق عبودیت خداوند را به جای آورد هموست که خداوند در کلامش به وی اشاره میکند که:
{آیا الله برای بندهاش کافی نیست؟} [زمر:۳۶]
و در قرائتی دیگر اینچنین آمده است که:
{آیا الله برای بندگانش کافی نیست؟}
که هر دو قرائت یکسان است زیرا در قرائت نخست، «عبد» مضاف است و به مانند قرائت «عباد» معنای جمع میدهد.
بر این اساس کفایت کامل، به همراه عبودیت و بندگی کامل می آید و کفایت ناقص نیز به دنبال بندگی ناقص است. پس هر کس خیری یافت، خداوند را شکر گوید و هر که غیر از آن یافت جز خودش را ملامت نکند.
اغوای شیطان
اینان آن دسته از بندگان پروردگار هستند که دشمن وی (شیطان) هیچ تسلطی بر آنان ندارد. خداوند متعال میفرماید:
{ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ } [حجر: ۲۲]
(تو بر بندگان من تسلطی نداری)
آنگاه که ابلیس دانست پروردگار متعال بندگانش را تسلیم وی نمیکند و او را بر آنان مسلط نخواهد ساخت، گفت:
{ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿٨٢﴾ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ } [ص: ۸۲-۸۳].
(پس قسم به عزت تو که همهی آنان را اغوا خواهم کرد (۸۲) جز مخلصان از بندگانت را)
و خداوند متعال میفرماید:
{وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿٢٠﴾ وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ} [سبأ: ۲۰-۲۱]
(و ابلیس گمان خود را در مورد آنان درست یافت و جز گروهی از مومنان [دیگران] از وی پیروی کردند (۲۰) و او بر آنان تسلطی نداشت مگر برای آنکه آنان را که به آخرت ایمان دارند از آنان که دربارهی آن در شک به سر میبرند بشناسیم).
پس خداوند، دشمنش را بر بندگان خود مسلط نساخته است، زیرا آنان در حفظ و نگهبانی وی و در مراقبت وی قرار دارند، و اگر دشمن او ابلیس یکی از بندگانش را همان گونه که دزد، انسان را غافلگیر میکند، غافلگیر کند؛ این امری است ناگزیر، زیرا بنده به غفلت و شهوت و خشم مبتلاست، و شیطان از یکی از این درها بر بنده وارد میشود و حتی اگر بنده تمام هوش و حواس خود را جمع کند نیز ناگزیر دچار غفلت یا شهوت و یا خشم خواهد شد.
آدم ابوالبشر با وجود آنکه از عاقلترین خلق و از داناترین آنان بود، ابلیس پیوسته وی را مورد مکر و حیله قرار داد تا آنکه توانست وی را در آنچه نباید رخ میداد بیندازد؛ حال در مورد انسانی که عقلش در برابر عقل پدرش آدم چون تفی است که در دریا انداخته شود، چه گمانی میتوان برد؟
نعمت باز بودن باب توبه
۳- توبه و پشیمانی:
اگر خداوند برای بندهای ارادهی خیر کند، دری از درهای توبه و پشیمانی و فروتنی و احساس فقر و نیازمندی به معبود، و استعانت به وی و پناهجویی صادقانه و تضرع مداوم و دعا و نزدیکی از طریق نیکیها را به رویش باز خواهد کرد، تا آنجا که حتی همان گناه برای او سبب رحمت شود تا این که دشمن پروردگار، ابلیس بگوید: کاش او را رها کرده بودم و در گناه نینداخته بودم! و این همان معنای گفتهی یکی از سلف است که:
«بنده، گاه گناهی انجام میدهد و به وسیلهی همان گناه به بهشت وارد میشود و گاه کار نیکی انجام می دهد اما آن کار نیک باعث وارد شدنش به آتش جهنم می گردد!».
گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ گفت: «ممکن است بنده گناهی انجام دهد و آن گناه همیشه در برابر چشمانش باشد و بر اثر آن همیشه در حالت ترس و گریه و پشیمانی باشد و از پروردگار خود شرم کند و در برابر او فروتن شده و با قلب شکسته به او روی بیاورد. اینجا آن گناه سبب سعادت بنده و رستگاری وی خواهد شد، تا جایی که آن گناه بر اثر آثار نیکی که بر آن مترتب شده است، از بسیاری از طاعات و کارهای نیک سودمندتر شده و سبب ورود او به بهشت می گردد».
آفت غرور و خودپسندی
«اما [در مقابل] ممکن است بندهای کار نیکی انجام دهد و همیشه برای آن کار نیک بر پروردگارش منت گذاشته و تکبر ورزد و خود را بزرگ ببیند و از خود راضی شود و بگوید: من چنین و چنان کردهام! در این حالت آن نیکی باعث میشود وی دچار خودبینی و کبر و فخرفروشی شود تا جایی که باعث هلاکت وی شود». حال اگر پروردگار برای این بیچاره ارادهی خیر کند او را مبتلای چیزی میکند که باعث خرد شدن و کوچک شدن وی در نگاه خودش شود؛ و اگر ارادهی دیگری کند وی را با خودبینی و تکبرش رها ساخته و این همان «خُذلان» است که به هلاکت و نابودی منتهی خواهد شد.
نشانهی توفیق الهی
همهی عارفان بر این اتفاق دارند که توفیق، آن است که الله متعال تو را به خودت وانگذارد و برعکسِ آن یعنی خذلان آن است که: خداوند متعال تو را به خودت بسپارد.
پس هرکه خداوند برای او اردهی خیر کند باب ذلت و شکستگی و فروتنی در برابر پروردگار و پناهجویی مداوم به سوی او و نیاز به وی و دیدن عیبها و نادانیها و ستمها و تجاوزهایی که بر خود نموده و همچنین دیدن فضل و احسان پروردگار و رحمت و بخشندگی و نیکی و بینیازی و ستایش او را بر وی باز میکند.
پس عارف با این دو بال به سوی الله متعال سیر میکند و ممکن نیست این مسیر را ادامه دهد مگر با هر دوی این بالها، و هرگاه یکی از این دو بال را از دست دهد به مانند پرندهای خواهد شد که یکی از بالهایش را از دست داده باشد.
شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: «عارف در میان مشاهدهی منت الهی و مطالعهی عیب نفس خود و عمل، به سوی الله سیر میکند».
و این معنای این سخن رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در حدیث صحیح است که میفرماید:
« سَیِّدُ الِاسْتِغْفَارِ أَنْ تَقُولَ : اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ، وَأَبُوءُ لَکَ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی فَإِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ..» [به روایت امام بخاری]
یعنی: (سید الاستغفار آن است که بنده بگوید: بارالها تو پروردگار منی که معبودی به حق جز تو نیست؛ مرا آفریدهای و من بندهی توام و من بر پیمان و وعدهی تو تا آنجا که بتوانم خواهم ماند؛ از بدی آنچه انجام دادهام به تو پناه میبرم؛ اعتراف میکنم به نعمتهای تو بر خود، و اعتراف میکنم به گناهم؛ پس مرا مورد مغفرت قرار ده که هیچ کس جز تو گناهان را مورد مغفرت قرار نمیدهد)
در این سخن رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ که میفرماید: «به نعمت تو بر خودم و به گناه خود، اعتراف میکنم» میان دیدن منت خداوندی و دیدن عیب نفس و عمل، جمع بسته شده است.
اینچنین، مشاهدهی منت خداوندی موجب محبت و حمد و شکر نعمت و احسان وی گردیده و مشاهدهی عیبهای درون، و کوچکی اعمال نیز باعث کوچک شمردن خود در برابر خداوند و ضرورت توبهی دائمی میشود.
مدار بندگی:
مدار بندگی بر دو قاعده بنا شده است که این دو قاعده، اصل و اساس بندگیاند:
۱- محبت کامل برای خداوند.
۲- ذلت و تواضع کامل در برابر خداوند.
منشأ این دو اصل، همان مشاهدهی منت خداوندی است که باعث به وجود آمدن محبت خداوند در قلب بنده میشود، و همچنین نظر انداختن به عیبهای بشری و اعمال ناچیز بنده است، که این باعث به وجود آمدن تواضع در برابر خداوند میشود.
در صورتی که بنده، سلوک خود به سوی خداوند را بر این دو اصل بنا کند، دشمن او ـ ابلیس لعین ـ هرگز نخواهد توانست بر او پیروز گردد مگر در حال غفلت، که در آن صورت نیز خداوند متعال با رحمت خود، لغزش او را بخشیده و او را به راه باز میگرداند.
عوامل استقامت قلب:
همهی اینها با استقامت قلب و استقامت اعضای بدن، حاصل خواهند شد؛ استقامت قلب نیز با دو چیز حاصل خواهد شد:
۱- اول اینکه محبت خداوند نزد بنده بر همهی دوستیها و محبتهای دیگر مقدم باشد. مثلا اگر محبت خداوند و محبت غیر او در تعارض با هم قرار گرفت، محبت خداوند بر دیگر محبتها سبقت گیرد، که چنین چیزی در ادعا بسیار ساده است اما در عمل دشوار! آنچنان که گفتهاند: «هنگام امتحان، انسان یا مورد احترام قرار میگیرد و یا تحقیر میشود!»
چه بسیار اتفاق میافتد که شخص، آنچه را که دوست دارد یا آن چیزی را که بزرگتر یا رئیس و یا شیخ وی و یا خانواده و خویشاوندانش دوست دارند، بر محبت خداوند و آنچه او دوست میدارد مقدم میدارد. محبت خداوند در قلب چنین کسی از دیگر محبتها پیشی نگرفته است و این محبت نیروی محرک او برای انجام اعمال نیست.
سنت خداوند متعال در مورد چنین شخصی اینچنین است که همهی محبتهای دیگر را برای او مُکدّر و ناخوشایند خواهد ساخت و او، به هیچکدام از چیزهایی که دوست دارد دست نخواهد یافت مگر با سختی و ناخوشی، و این جزای مقدم داشتن هوا و هوس خود و کسانی که دوست میدارد بر دوستی و محبت خداوند است.
۲- دومین چیزی که باعث استقامت قلب میشود بزرگ داشتن امر و نهی خداوندی است که این امر ناشی از بزرگ داشتن خداوندی است که امر و نهی از او صادر شده است، زیرا خداوند متعال کسانی را که دستورات و مناهی وی را بزرگ نمیدارند مورد نکوهش قرار داده و فرموده است:
{ مَّا لَکُم لاَتَرجُونَ للهِ وَقَاراً } [نوح: ۱۳]
(شما را چه شده است که برای خداوند عظمتی قائل نیستید؟)
مفسران، در تفسیر این آیه گفتهاند: شما را چه شده که از عظمت خداوند متعال پروا ندارید؟
حقیقت بزرگ داشت امر و نهی الهی:
چه زیباست سخنی که شیخ الإسلام ابن تیمیه دربارهی بزرگداشت امر و نهی گفته است:
«[این بزرگداشت چنین است] که [فرمانبرداری از خداوند] در معرض رخصتتراشی جفا کاران و یا سختگیری و زیادهروی غالیان قرار نگیرد و یا دچار اشکالی که فرمانبرداری را دچار ضعف و سستی میگرداند، نشود».
معنای سخن شیخ الإسلام چنین است که نخستین مراتب بزرگداشت حق ـ سبحانه و تعالی ـ بزرگداشت امر و نهی اوست، زیرا مومن، خداوند را از طریق رسالتی که توسط پیامبرش ـ صلی الله علیه وسلم ـ به سوی همهی انسانها فرستاده است میشناسد، که مقتضای این رسالت، تسلیم بودن در برابر امر و نهی اوست، و این ممکن نیست مگر با بزرگداشت دستورات خداوند و پیروی از آن، و بزرگداشت نهی خداوندی و اجتناب از آن، و اینگونه است که بزرگداشت خداوند متعال توسط انسان مومن نشانهی بزرگداشت صاحب امر و نهی ـ یعنی خداوند متعال ـ توسط اوست.
بر اساس این تعظیم و بزرگداشت است که ایمان و تصدیق نیکان مورد تایید قرار میگیرد و از نفاق بزرگ تبرئه میشوند. زیرا ممکن است که انسان، امر خداوندی را برای مردم و یا برای به دست آوردن مقام و منزلتی نزد آنان، انجام دهد و از ترس بیآبرویی و یا افتادن از چشم مردم و یا عقوبتهای دنیایی که شریعت برای برخی گناهان قرار داده است، از حرام دوری کند. که این انجام دادن و ترک کردن ناشی از بزرگداشت امر و نهی و بزرگداشت خداوندی که چنین امر و نهیی از سوی او صادر شده است نیست.
نشانههای بزرگداشت اوامر خداوند:
– رعایت کردن اوقات و حدود اوامر خداوند.
– جستجوی ارکان و واجبات اوامر خداوند و کامل انجام دادن آن.
– تلاش در جهت بهتر انجام دادن اوامر خداوندی و به جا آوردن آن در وقت آن.
– شتاب در انجام آن پس از واجب شدن.
– اندوه و ناراحتی و تاسف در صورت فوت شدن یکی از حقوق آن.
بزرگداشت نماز:
به مانند شخصی که برای از دست دادن نماز جماعت اندوهگین است و میداند که حتی اگر نماز فردی او نیز قبول شود اجر ۲۷ برابری که در صورت خواندن آن نماز به صورت جماعت، به دست میآورد را از دست داده است.
همچنین اگر نماز اول وقت را از دست بدهد، زیرا نماز اول وقت باعث رضایت خداوندی است، و یا اگر صف اول را از دست بدهد، زیرا فرشتگان بر کسانی که در دست راست آن قرار دارند درود میفرستند و اگر بندگان ارزش آن را میدانستند برای آن با هم درگیر میشدند و ناگزیر برای آن قرعه میانداختند.
همچنین از دست دادن خشوع در نماز و حضور قلب در برابر خداوند متعال، که این روح نماز و عصارهی آن است و نماز بدون خشوع و حضور قلب به مانند بدن مرده است که روح در آن نیست.
آیا بنده از این خجالت نمیکشد که به بندهای مانند خود برده یا کنیزی مرده هدیه بدهد؟ حال چه خواهد شد اگر همین هدیه را به خدمت پادشاه یا امیری تقدیم کند؟ نماز بدون خشوع و حضور قلب نیز به منزلهی همین برده یا کنیز مردهای است که قصد پیشکش کردن آن به پادشاه را دارد. برای همین است که خداوند چنین نمازی را از او نخواهد پذیرفت حتی اگر در احکام دنیا فرض از گردن او ادا شده است اما پاداشی به دست نخواهد آورد، زیرا بنده همان اندازه از نمازش را به دست خواهد آورد که آن را فهمیده باشد. چنانکه در «سُنَن» و «مسند امام احمد» و دیگر منابع حدیثی از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ چنین روایت شده است که فرمودند:
«همانا بنده از نمازش فارغ میشود در حالی که جز نصف آن برایش نوشته نشده است، [و یا] تنها یک سوم آن، تا آنکه گفت: [و یا] تنها یک دهم آن» [شیخ آلبانی آن را حسن دانسته است].
ترجیح اعمال بر اساس آن چیزی است که در قلب است:
باید دانست که دیگر اعمال نیز به همین ترتیب هستند. زیرا اساس ارزشگذاری اعمال نزد خداوند بر اساس مقدار ایمانی است که در قلبها وجود دارد و همینطور اخلاص و محبت و توابع آن. بنابر این عملی که کامل است باعث از بین رفتن کامل گناهان میشود و عمل ناقص نیز به طور ناقص گناهان را پاک میسازد. بر اساس این دو قاعده بسیاری از ابهامات از بین خواهند رفت:
۱- ارزشگذاری اعمال، بر اساس مقدار ایمانی است که در قلب وجود دارد.
۲- پاک شدن گناهان به واسطهی کارهای نیک، بر اساس کمال و یا نقصان آن کار نیک است.
باطل کنندههای کارهای نیک:
باطل کنندههای کارهای نیک و فاسد کنندههای آن بیشتر از آنی هستند که به شمار آیند. از سویی دیگر، قضیه تنها در خود کار نیک نیست بلکه مسالهی مهمتر، حفظ کردن آن کار نیک از فساد و بطلان است.
ـ ریا ـ هر چند که کوچک باشد ـ باعث باطل شدن کار نیک میشود، و ریا ابواب فراوانی دارد که در شمار نمیآید.
– انجام دادن عمل بدون پیروی از سنت نیز موجب باطل شدن آن میشود.
– همچنین منت نهادن بر خداوند موجب فاسد شدن آن کار میشود.
همینطور منت نهادن در صدقه و کار نیک و صلهی رحم باعث فاسد شدن آن میشود چنانکه خداوند متعال میفرماید:
{ یَا أیُها الذِینَ أمَنُوا لاَ تُبطِلُوا صَدَقَاتَکُم بِالمَنِ والأذَى } [بقره: ۲۶۴]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدقات خود را با منتگذاری و آزار، باطل نکنید)
بیشتر مردم از کارهای بدی که باعث از بین رفتن نیکیها میشود آگاه نیستند، در حالی که خداوند متعال میفرماید:
{ یّا أیُها الذِینَ أمَنُوا لاَ تَرفَعُوا أصواتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبی وَلاَ تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لبعض أن تحبط أعمالکم وَأنتُم لاَ تَشعُرُونَ } [حُجُرات: ۲]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید صدای خود را بر صدای پیامبر بالا نبرید و به مانند بلند سخن گفتنتان در میان همدیگر با او به بلند سخن مگویید که [در نتیجهی آن] کارهایتان باطل شود در حالی که شما احساس نمیکنید)
خداوند متعال آنان را از باطل شدن کارهایشان در صورت بلند سخن گفتن با پیامبر، هشدار داده است. در حالی که این کار موجب مرتد شدن نمیشود بلکه گناهی است که باعث بیارزش شدن کار نیک میگردد در حالی که صاحب آن، احساس هم نمیکند. حال در مورد کسی که سخن و روش خود یا دیگران را بر سخن و راه و روش رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مقدم میدارد، چه میتوان گفت؟! آیا چنین کسی جزو آنانی قرار نخواهد گرفت که کارهای نیکشان باطل میشود، بی آن که احساس کنند؟
همچنین از جمله مثالهایی که برای باطل شدن کارهای نیک میتوان به آن اشاره نمود این سخن رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ است که میفرماید: «هر که نماز عصر را ترک گوید کارهای نیکش باطل شده است» [به روایت بخاری]
بنابر این دانستن آنچه باعث نابودی کار نیک در هنگام انجام آن یا پس از انجام آن خواهد شد، از مهمترین چیزهایی است که بنده باید در پی آن بوده و از انجام آن بر حذر باشد.
در «أثر» معروفی آمده است که: بنده کار نیکی را در پنهان انجام میدهد و کسی جز الله از آن مطلع نمیشود اما او آن را به دیگران تعریف کرده و آن کار از «دیوان سر» به «دیوان علانیه» منتقل میگردد. سپس اگر بنده بخاطر ریا و تعریف دیگران یا امید به منزلت نزد دیگران، آن را برای دیگران تعریف کند، خداوند آن را باطل میکند گو اینکه آن را از همان اول برای تعریف دیگران انجام داده باشد.
مدافعه و کشمکش نیکیها وبدیها:
پرسش: حال اگر گفته شود: اگر این شخص از ریای خود توبه کند، آیا ثواب آن کار به او برگردانده خواهد شد؟
پاسخ: آنچه به نظر من میرسد ـ والله أعلم ـ این است که نیکیها و بدیها با یکدیگر در تدافع و کشمکش هستند و حکم نهایی برای آنی است که غلبه از آن وی بوده است تا جایی که انگار آن مغلوب هرگز وجود نداشته است.
برای مثال اگر حسنات و نیکیهای بنده بر بدیهایش غالب شود، نیکیهای بسیارش بدیهای او را از بین میبرد، و هر گاه بنده از گناهی توبه کند، این توبهاش باعث به دست آمدن نیکیهای بسیاری میشود که چه بسا بیشتر از آن اجری باشد که بر اثر گناه از بین رفته بود.
هر گاه توبهی شخص جدی و صحیح، و از صمیم قلب باشد، همهی بدیهایی که پیش از آن انجام داده است را خواهد سوزاند، گو آنکه هرگز وجود نداشته است زیرا: «توبه کنندهی از گناه به مانند کسی است که گناهی ندارد» [به روایت ابن ماجه].
گناهان، بیماریهای قلبند:
بدیها و گناهان در واقع بیماری قلبند، چنانکه تب و دیگر دردها، بیماری بدن به حساب میآیند، و بیمار اگر از بیماریاش به طور کامل شفا یابد نیروی گذشتهاش به او برخواهد گشت و چه بسا نیرومندتر از گذشته شود، انگار هرگز بیمار نبوده است.
نیرویی که پس از بیماری به دست میآید به منزلهی کارهای نیک است و بیماری به منزلهی گناهان، و سلامتی و شفا به منزلهی توبه است و همانطور که برخی از بیماران به علت ضعف عافیت و شفا، هرگز به سلامتی باز نمیگردند، برخی دیگر به همان سلامتی گذشته باز میگردند و برخی دیگر به علت قدرت شفا و دوایی که استفاده کردهاند، حتی قویتر و سالمتر و با نشاطتر از گذشته میشوند. و چه بسا که بیماری، سبب سلامت و بدنی سالمتر شود، چنانکه شاعر میگوید:
چه بسا سرزنشِ تو عاقبت نیک به همراه داشته باشد
و چه بسا بدنهایی که با بیماری به سلامت رسیدهاند
همینطور بنده پس از توبه یکی از این سه حالت را خواهد داشت. [اگر توبهاش قوی باشد، یا به مانند گذشته و یا بهتر از گذشته خواهد شد و اگر توبهاش ضعیف باشد کاملا از عواقب گناه رهایی نخواهد یافت].
نشانههای بزرگداشت نهی خداوند:
۱- تلاش برای دوری از اسباب گناه و آنچه که به سوی گناه دعوت میکند و دوری از هر وسیلهای که انسان را به گناه نزدیک میسازد. به مانند کسی که از جاهایی که تصاویر فتنهآمیز در آنجا موجود است، دوری میکند از ترس آنکه مورد فتنه واقع نشود.
۲- خشمگین شدن به خاطر خداوند، در صورت زیر پا نهاده شدن نهی خداوندی.
نشانههای بزرگداشت امر و نهی خداوندی:
۱- اینکه اوامر و نواهی خداوندی با رخصتتراشی و یا سختگیری بیمورد، زیر پا نهاده نشوند، زیرا هدف نهایی همان راه راستی است که روندهی خود را به خداوند میرساند.
۲- اینکه امر خداوندی را به سبب چیزی که باعث ضعیف شدن تسلیم در برابر خداوند میشود انجام ندهد. بلکه تسلیم دستور خداوند و حُکم او شود، چه حکمت شرع برای او مشخص باشد و چه حکمت امر و نهی خداوند را نداند.
منبع:
این مطلب ترجمهای است از: کتابچهی « رساله فی تزکیه النفوس منتقاه من کلام ابن القیم»
ناشر: بخش علمی «دار الوطن»
ترجمه و باز نویسی: ابوعامر ملامحمدی
منبع:بیداری اسلامی