آخرین خبرها

نکته های نغز و پرمغز

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

عفاف، شکرانه جمال

 

زیبایی و جمال، نعمتی خداداد است.

عفاف و پاکدامنی و پرهیز از گناه هم شکرانه و زکات این نعمت الهی است.

چه بسیاری آنان که اسیر «چاه زیبایی» و گرفتار «کمند جمال» خویشند اگر کسی به خاطر زیبایی رخسار و دلفریبی چهره و اندام به گناه افتد یا دیگران را به گناه اندازد حق این نعمت را ادا نکرده است.

حضرت یوسف (ع) زیبا بود، اما عفاف ورزید و در خلوتکده هوس زلیخا به یاد خدا بود تا به آن مقام رسید «ابن سیرین» آن جوان زیبا چهره هم که به دام هوس یک زن گرفتار شد با تدبیر از آن مهلکه گریخت و به خواسته نامشروع آن زن، «نه» گفت تا به آن کرامت نائل شد.

جمال و برخورداری، هرگز مجوز ارتکاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگی و افکندی دیگران به باتلاق فساد نمی شود.

خداوند در میان جوانان و زیبارویان، آن قدر نمونه های عفاف و پاکدامنی دارد که به رخ انسان بکشد و راه بهانه را بر معصیتکار ببندد.

خیلی خوبرویان در تاریخ بوده اند که هم «مال و جمال» داشته اند و هم «عفاف و کمال»هرگز مباد که نعمت برای ما نقمت گردد.

اگر عفاف و پاکدامنی را به خوبیهایتان بیفزایید امتیازتان بیشتر می شود.

 

 

پاس و آبشار

 

گفتم: بازی بدون گل هم بی جاذبه است.

گفت: زندگی بی گل، از آن بی جاذبه تر است.

گفتم: «گل» زندگی به چیست؟

گفت: عمر ما یک میدان مسابقه است. فرصتهایی که ما پیدا می کنیم. هر کدام مثل یک «پاس» است از بی عرضگی ماست اگر نتوانیم گل بزنیم!

گفتم: پس با این حساب، ما کلی پاس خراب کرده ایم و نتوانسته ایم گلی بزنیم. حیف از آن همه پاس های قشنگ و فرصتهای طلایی!

گفت: درست است، هدر دادن عمر، بدتر از خراب کردن پاس است. به ما خیلی پاس می دهند، ولی ما «آبشار زن» نیستیم و پاس ها را خراب می کنیم. هدر دادن هر نعمت، خراب کردن یک پاس است.

گفتم: رفتی تو والیبال!…

گفت: بازی بازی است دیگر، چه فرقی می کند؟ آنجا گل می زنند این جا آبشار، عمده خراب کردن پاسهاست که داریم!

گفتم: دنیا، واقعاً بازیچه است.

گفت: ولی زندگی، بازی نیست!… اگر هم بازی باشد یک بازی «جدی» است!

 

 

آزمون های زندگی

 

هر که خود را رایگان به این و آن بفروشد معلوم می شود از بازار «قیمت انسان» بی خبر است. هر که هم زود عاشق شود و مرتب معشوق عوض کند. معلوم است که عشق را به بازی گرفته، یا خودش بازیچه هوس شده است. هم «بازیگر» بودن هم «بازیچه» بودن، مایه شرمندگی است.

آدمیزاد با خیلی چیزها «امتحان» می شود.

بعضی با «پول» برخی ها با «شهرت» بعضی ها با «مقام» برخی با «فقر» بعضی با بی «مهری» برخی هم با «محبوبیت» و … بالاخره کسانی هم با «عشق و محبت».

چه آن که دوستدار کسی باشی، یا کسی دوستدارت باشد.

عاشق باشی یا معشوق، دل به این و آن باخته باشی یا دیگران (راست و دروغ) برایت فدا و قربان شوند. آنها که «ظرفیت» دارند. به این زودی خود را نمی بازند. موج، آنها را به این سو و آن سو نمی کشد.

لنگر یک کشتی، آن را آرام و بی تلاطم نگه می دارد. دنیا بی شک مثل دریا مواج و پر تلاطم.

اگر وزنه ای از آگاهی و معرفت، ما را استوار ندارد قایق وجودمان یا دستخوش امواج می شود یا چپ می کند و قعر دریا جایگاهمان می گردد.

اگر سادگی کنیم گاهی یک نگاه و لبخند و محبت ما را به «دام» می اندازد.

 

 

دیوار کوتاه بد حجابی

 

دزدان عفاف، از دیوار کوتاه بد حجابی و بی حجابی، راحت تر به حریم کرامت زنان و دختران دستبرد می زنند، اما زنان باحجاب، به خاطر آنکه در سنگر حفاظتی عفاف و پوشش اند از این گونه تعرض ها و وسوسه های شیطانی مصون ترند.

خوشا آنان که نگهبان مزرعه نجابت و باغ حیا و عفافند و با پوشش صحیح و کامل، محیط را، هم برای خودشان ایمن و سالم می سازند، هم وسیله هوسبازی و به گناه افتادن دیگران نمی شوند.

آنان که زیبایی های خود را در معرض دید و تماشای عموم می گذارند، بیمار دلان و هوسبازان را به وسوسه گناه و شعله فساد می اندازند و در آلودگی آنان شریکند. خودشان نیز از دستبرد اهل طمع مصون نمی مانند.

آنان که از بی حجابی و برهنگی و خودنمایی لذت می برند، شاید فراموش کرده اند که دستگاه های دقیق خدا، این صحنه ها را ضبط می کند و فردای قیامت مورد سؤال قرار خواهد داد.

برای لذت دیگران، عذاب الهی را برای خود خریدن، عاقلانه نیست. عاقل آن است که اندیشه کند پایان را.

خواهرم!

 

چراغ تجربه

 

«تجربه» چراغ راه زندگی است.

 این چراغها را در زندگی خودمان و دیگران، روشن نگه داریم.

اگر شعله و نوری در تجارب حیات است، چه بسا از «سوختن» یک جان و شعله کشیدن یک «زندگی» است. چه بهتر که آن را نثار راه «نوآمدگان» کنیم که در آغاز راهند.

شما تاکنون، چند نمونه از اینگونه «مشعل» ها را سر راه تاریک دیگران روشن کرده اید؟

کاش انسانها، تجربه های آزموده را دوبار تجربه نکنند.

پس «آینه عبرت» به درد چه روزگاری می خورد؟ خیلی ها با دیدن یک «محبت» دل می بازند و خام می شوند.

جوانی و کم تجربگی و غرور هم به کمک می آید و یک «زندگی» که می توانسته شاداب و پرامید و باصفا باشد، به «گورستانی تیره و سرد» تبدیل می شود.

خوشا به حال آنان که هنوز «عصب غیرت» و «رگ جوانمردی» در وجودشان از حس و حرکت نیفتاده است.

اگر گل نیستی، خار هم مباش!…

این طوری بهتر است.

 

 

عطر عفاف

 

گل عفاف، در بوستان حجاب می روید.

حجاب زندان نیست که زنان در آن محبوس باشند، بلکه قلعه و دژی است که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیری می کند. زنان و دختران باحجاب، قلعه نشینانی اند که به مزاحمان، اجازه ورود به حریم عفاف نمی دهند.

حجاب، مثل درِ یک شیشه عطر، مانع پریدن عطر عفاف می شود. باید مزرعه نجابت را از لگدمال شدن زیر گام های بی رحم تاراجگران باغ، نگهبانی کرد.

کرامت بانوان، پیش از آن است که خود را حراج کنند و خود را به چند نگاه و لبخند بفروشند. تنها کسانی که از «کمال سیرت» محرومند، «جمال صورت» را در معرض تماشای همگان می گذارند.

هیچ کس با نام «آزادی» دیوار خانه خود را بر نمی دارد و شبها در حیاطش را باز نمی گذارد.

شهید مطهری فرمود: «حجاب، مصونیّت است، نه محدودیت».

 

دام عشق

 

بعضی قدر خود را نمی شناسند و خود را ارزان می فروشند.

دامی که بعضی گرفتارش می شوند، نامه «فدایت شوم و برایت بمیرم» است.

بعضی هم در دام «اگر تو نباشی من هیچم و…» می افتند.

خدا می داند که پشت این نگاه های مسموم و محبت های فریبا چه دره هولناک و شب تیره و بدبختی هول انگیزی نهفته است!…

عشق های فردی و محبوبیت های شخصی «بویژه از نوع پنهانی اش» آزمونی حساس و معبری لغزنده و جاده ای خطرناک است که بدون «چراغ ایمان» و «عصای پروا» و «سپر خودسازی» انسان براحتی می لغزد و به عمق درّه پرتاب می شود.

کافی است نورافکنی بیندازیم و عمق این تیرگی های وحشتناک، اما به ظاهر زیبا و پرجلوه و رنگارنگ را بنگریم، سرگذشت دیگران یک «آینه» است، اما «چشم» داشته باشیم.

شما که نمی خواهید خود را، آتش بزنید. شما که نمی خواهید گرفتار «ای کاش» و «افسوس» شوید، مطمئناً نه!

پس مثل گوهر شناسان قدر «خود» را بدانید و خود را مفت نبازید و ارزان نفروشید. این تکرار همان حرف اول است که خواندید ولی … «حرف تکراری» نیست!

 

زیبایی برتر

 

هیچ کس دوست ندارد بازیچه این و آن باشد.

اما … گاهی بازیگران آنقدر مهارت دارند که انسان حس نمی کند بازیچه قرار گرفته است و صیادان گاهی آنقدر زرنگ اند که شکار، فکر نمی کند به دام افتاده، بلکه خیال می کند صیاد را بازی داده است! داستان نگاه و چهره و خودنمایی و خودآرائی برای دیگران هم از اینگونه است. در این ماجرا، چه کسی صیاد است و چه کسی صید؟

آن که چهره و اندام و زیبایی های خود را در معرض تماشا و بهره برداری جنسی عموم می گذارد، اگر لحظه ای فکر کند که چه به دست می آورد و چه از دست می دهد شاید هرگز حاضر به چنین کاری نباشد.

بعضی از «نگاه» ها ویروس «گناه» منتشر می کند.

بعضی از «چهره» ها حشره «مزاحمت» جمع می کند.

بعضی از «چشم» ها در پی هوس های شیطانی است.

بعضی از اظهار علاقه ها، دام فریب و تور شکار است.

بعضی از عاشقان سینه چاک، صیادانی اند که هنرمندانه نقش بازی می کنند و وقتی به کام دل رسیدند طعمه و شکار خود را بی آبرو کرده، رها می سازند و دنبال شکار دیگر می روند.

خوشا آنان که نگهبان مزرعه نجابت و پاسدار حریم حیا و عفافند و با پوشش صحیح و کامل و با متانت و وقار خویش هم محیط را برای خودشان ایمن می سازند هم وسیله به گناه افتادن دیگران نمی شوند. وقتی کسی خود را از نگاه نامحرمان می پوشاند مثل آن است که جلوی پنجره اتاقش توری زده، تا حشرات مزاحم و موذی وارد نشوند.

حجاب مصونیت می آورد نه محدودیت. زنان باحجاب هم در قلعه حفاظت شده اند نه در زندان! حجاب، قلعه و دژی است برای نگهبانی از «گوهر عفاف» دزدان، از دیوار کوتاه بدحجابی و بی حجابی، راحت تر به حریم کرامت دختران و زنان دستبرد می زنند. زنان پوشیده و متین، از این گونه تعرض ها و وسوسه های شیطانی مصون ترند و دیرتر در معرض دام گستری شیادان قرار می گیرند. حجاب، زینت است، آن را بر خوبی ها و زیبایی های خود بیفزایید آنگاه خواهید دید که عریانی و خودنمایی و هوس انگیزی، برای کسی شخصیت نمی آورد. حفظ شخصیت و رعایت پوشش، یک هنر است والا ترک حجاب و عفاف از هرکس بر می آید، چون هنر نیست! حیف است انسان خود را به یک لبخند و چشمک و وعده بفروشد و به این راحتی و ارزانی بازیچه شود.

 

آسیاب به نوبت

 

گاهی شکستن حرمت قانون، قبح خود را از دست می دهد و روشن ترین مسائل و حقوق، آن هم از سوی پرمدعاترین افراد، نادیده و زیرپا قرار می گیرد، «نوبت» یکی از اینهاست.

کسی که در صف نان و شیر و ایستگاه اتوبوس است. کسی که برای مراجعه به پزشک، آزمون استخدام، تعمیر وسیله نقلیه «نوبت» گرفته است. کسی که برای گفتن حرفی یا پرسیدن نکته ای در انتظار وقت خویش است. از «حق تقدم» برخوردار است.

نه هر که با بازو، قویتر بود و به اندام درشت تر و به صدا کلفت تر و به جیب پولدارتر حق بیشتری دارد!… در این صورت سنگ روی سنگ بند نمی شود و جامعه گرفتار قلدری و قلدران می شود. این که کسی به حقّ تقدّم و نوبت دیگران بی اعتنایی کند و تنها به پیش بردن کار خود بپردازد. نشانه بی فرهنگی و جهالت است، هر چند نام آن را زرنگی بگذارد!

مردانگی و غیرت ایجاب می کند که نه خودمان حق و نوبت دیگران را پامال کنیم، نه اجازه دهیم در کنار ما و جلو چشم و بیخ گوشمان، خیلی راحت حق دیگران تضییع شود و ما عکس العملی نشان ندهیم. اگر کسی به نوبه خود، نوبت را مراعات کند و جلو تجاوز به حریم حقوق دیگران را بگیرد، «زور» مجال بروز و ظهور نمی یابد.

طاغوت ها و طاغوتچه ها جای مجال و زمینه رشد می یابند که افراد جامعه، گرفتار بیماری «به من چه مربوط است» بشوند.

حریم «نوبت» و حرمت «قانون» را پاس بداریم!

تکثیر خوبی ها

 

اگر به سلامت خویش علاقه مندید، به فکر سلامت جامعه باشید. در محیط آلوده حتی افراد سالم هم بیمار می شوند.

امربه معروف و نهی از منکر، تکثیر خوبیها و خشکاندن مرداب بدی هاست. «نهی از منکر» اعتراض به کسانی است که فضای جامعه را برای تنفّس سالم آلوده می کنند. این اعتراض هم حقّ همگان است، هم وظیفه آنان امر به معروف، دعوت به ندای فطرت است.

نهی از منکر، سلاح انسانهای مغرور برای شکستن غرور دیگران نیست، بلکه فراخوانی به فطرت الهی انسانها و جلوگیری از آلودگی محیط جامعه به فساد و گناه است.

جامعه چیزی جز اجتماع «من» و «تو» نیست. اگر من و تو به فکر صلاح و اصلاح آن نباشیم پس چه کسی مسئول است؟!

اعتدال در مصرف

 

ماجرای تاسف انگیز «اسراف» در جامعه، زمینه ساز برخی «کمبود»هاست.

له له زدن عده ای برای آب نوشیدن را کنار، شستن حیاط و کوچه و ماشین با آب لوله کشی بگذارید. آیا آن «کمبود» محصول این «اسراف» نیست؟

بعضی ها به علت گرانی برخی میوه ها، قدرت خرید ندارند و در حسرت میوه به سر می برند. بعضی ها نیز میوه های نیم خورده را به آشغالی می ریزند.

گاهی مردم در به در دنبال یک جنس و کالا هستند، در حالی که جمعی با خرید بیش از نیاز یا از روی حرص و ترس و طمع، به وفور خریده و در خانه و انبار، ذخیره سازی کرده اند یا در مصرف، اسراف می کنند. آیا آن «نایابی» و «کمیابی» ریشه در این «احتکار» ندارد؟!

اعتدال در خرید و مصرف، راهی برای مقابله و پیشگیری فقر و کمبودها و خلاءهاست.

امام صادق (ع) تضمین می کند که افراد میانه رو و مقتصد، گرفتار تنگدستی نشوند. تازه، آن چه گفته شد، اسراف در اقتصاد بود و مصرف بی رویه و بی حساب آب و برق و سوخت و نان و میوه و دارو و … اسراف در نیروی انسانی و انرژی های جامعه و اسراف در وقت و فرصتها، خودش درد بزرگی است که جای حرف دارد.

باید پیش از شیری که باز است و آب، هدر می رود، به «وقت»هائی غصه بخوریم که به بیهودگی می گذرد. و… به «جوانانی» که عاطل و معطّلند و بیکار!

 

جوانی

 

«جوانی» زیباترین گلی است که در بوستان عمر می شکفد.

اما… عمرش کوتاه است و گلبرگ هایش لطیف و بسیار آسیب پذیر است.

جوانان اگر خود را باور کنند. تباه نمی شوند. جوانی بهترین فصل رسیدن به «خودباوری» و «خداباوری» است.

جوانان اگر از «پند پیران» و «تجربه بزرگان» بهره بگیرند کمتر دچار حسرت می شوند.

آن که «نقد جوانی» را رایگان و ارزان از کف می دهد کوله باری از حسرت را تا دامنه قیامت باید به دوش بکشد، چرا؟… حیف نیست؟

«جوانی» موسم افشانی بوستان عمر و فصل شکوفه باران زندگی است.

اگر «غوغای بهار» در باغ زندگی ما بر پا نشود و اگر «بلبل جوانی» بر شاخسار عمرمان ترانه زیبایی «پاکی» نخواند ما همان خزان زده سرد و خمودیم هر چند صدها بهار بیاید و بگذرد!

 

ورزش

 

زندگی مسابقه ای همگانی، همیشگی و سراسری است. برنده این مسابقه کیست و جایزه اش چیست؟ با ورزش باید قله انسانیت را فتح کرد، اندام روح را زیبا ساخت. به تربیت جان پرداخت و حریف نفس را خاک کرد، باید به باشگاه تقوا رفت و با برداشتن «حرف حق» و تقویت اراده، تمرین خودسازی کرد تا مدال شرف گرفت.

در میان زندگی همه می دوند ولی افراد معدود به مقصد می رسند. نباید به «نفس» ببازیم که شرمندگی دارد. و نباید هشدارهای نجات غریق را نادیده بگیریم و در استخر دنیا غرق شویم یا امواج گناه ما را خفه کند زندگی بازی نیست نوعی مسابقه در «چگونه زیستن» است. مربی شما در این راه کیست؟ باید از پاس فرصتها خوب استفاده کرد و در تیم خوبیها عضو شد و گل حقیقت را چید.

تا داور «سوت مرگ» را نکشیده، شاید بتوانیم آخرین گل را بزنیم و با «امتیاز» از میدان رقابت بیرون برویم. بازنده واقعی کسی است که زندگی را ببازد.

 

حجاب

 

گل عفاف، در بوستان حجاب می روید.

بی حجاب، هم چون شاخه ای بیرون از حصار باغ است، که طمع هر رهگذر را به سوی خود جلب می کند.

هیچ کس با نام «آزادی» دیوار خانه خود را بر نمی دارد و شب ها در حیاطش را باز نمی گذارد.

گوهر عفاف و پاکی، کم ارزش تر از پول و جواهرات نیست.

کسی که «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت خواهد ریخت. حجاب هم چون یک توری، مانع ورود حشرات نگاه های مسموم است، کسی که راه ورود مگس های مزاحم را می بندد، خود را «مصون» ساخته است، نه محدود.

زن به خاطر کرامت و ارزشی که دارد نباید خود را حراج کند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به چند نگاه و لبخند بفروشد.

حجاب، مثل درِ یک شیشه عطر، مانع پریدن عطر عفاف می شود، نباید گذاشت پای بیگانه، وارد مزرعه نجابت شود و بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.

حجاب، زندان نیست که زنان در آن محبوس باشند، بلکه قلعه و دژی است که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیری می کند. زنان باحجاب، قلعه نشینانی اند که به مزاحمان، اجازه ورود به حریم عفاف نمی دهند.

اگر چشم، دریای هوس شود، قایق گناه در آن حرکت می کند.

 

خلاف ها پنهانی

 

وقتی غذایی مسموم و آلوده است تهدیدی برای سلامتی است.

فرقی نمی کند که آشکارا خورده شود یا پنهانی، عمدی باشد یا اشتباهی، چه اختیاری باشد چه اجباری، به هرحال تأثیر زیان بار خود را دارد.

زشت زشت است چه پنهان و چه آشکار.

گناه هم بر روح شخص اخلاق جامعه، تأثیر منفی می گذارد و این «بیماری اخلاقی» سلامت جامعه را تهدید می کند.

اگر دیگران بفهمند «آبرو» می رود.

اگر خدا بفهمد «که می داند و می فهمد» آبروریزی و رسوایی بیشتر است.

مگر مصرف غذاهای فاسد و داروی عوضی، دور از چشم پزشک و پرستار از عوارض و پیامدهای آن می کاهد؟

آنان که به خاطر شرم از دیگران، از «خلاف» پرهیز می کنند چرا در تنهایی و پنهانی از «خدا» و «خود» حیا نمی کنند؟ اگر آبرو هم نرود، دل تیره می شود و عاقبت انسان تباه می گردد.

خداوند، نهان ها را هم می داند و در خلوت ها هم حضور دارد و از دل ها خبر دارد.

آن که از «روز محاکمه» می ترسد باید از «خلاف پنهانی» هم بپرهیزد!

 

دروازه بان

 

گفتم: در گروه خودتان چه کاره ای؟

گفت: دروازه بان دلم!

گفتم: این هم شد کار؟ برو تو خط حمله.

گفت: فکرم از دروازه مطمئن نیست، دلم یک دروازه است. اگر کنترل نکنم، می بینی پی در پی گل می خورم.

گفتم: مثلاً چه گلی؟

گفت: گل گناه، گل هوس، گل غرور، گل دوستیهای حساب نشده، گل غفلت از آینده و آخرت!

گفتم: چطور است جمع شویم و با «تیم ابلیس» مسابقه دهیم؟

گفت: به شرط این که خودم دروازه بان باشم، چون می دانم که از چه زاویه ای «توپ گناه» را به طرف دروازه دلها، شوت می کنند.

گفتم: قبول، ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟

گفت: زاویه حمله ابلیس «غفلت» است و «غرور» وقتی چراغ «یاد» خاموش می شود، غرور به دشمن «گرا» می دهد، آن گاه گل گناه دروازه دل را می گشاید، شیطان، حریف قلدری است، نمی شود آن را دست کم گرفت.

گفتم: پس تو «خط دفاع» را بیشتر دوست داری!

گفت: آدم اگر نتواند دفاع خوبی داشته باشد، مهاجم خوبی نمی شود.

گفتم: دیگر کدام زاویه را باید مراقب بود؟

گفت:

خواهی نخوری زتیم ابلیس شکست

باید به دفاع از دل و دیده نشست

چون شوت شود بسوی دل توپ گناه

دروازه دل به روی آن باید بست

گفتم: دروزاه بانی هم عجب لذتی دارد!

گفت: به شرط آن که گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی. «جهاد با نفس» به همین جهات بالاترین مبارزهاست.

 

امر به معروف و نهی از منکر

 

تکثیر خوبیها و خشکاندن مرداب بدیها با «امر به معروف و نهی از منکر» شدنی است.

امر به معروف و نهی از منکر، نشانه حس و حیات در یک جامعه است. بدون آن جامعه می میرد و تعفن گناه همه جا را فرا می گیرد.

در محیط آلوده، حتی افراد سالم هم بیمار می شوند. نهی از منکر، اعتراض به کسانی است که فضای جامعه را برای تنفس سالم آلوده می کنند این اعتراض، هم حق همگان است. هم وظیفه آنان.

اگر هرکس بگوید: «به من چه!» خوبیها در جامعه کم رنگ می شود و تخلف و گناه افزایش می یابد. جامعه ای که «نظارت عمومی» در آن نباشد، جامعه ای مرده است.

اگر به سلامت خویش علاقه مندید، به فکر سلامت جامعه باشید.

نهی از منکر، فراخوانی به فطرت الهی انسانها و جلوگیری از آلودگی محیط جامعه به فساد و گناه است.

جامعه، چیزی جز اجتماع «من» و «تو» نیست.

اگر من و تو به فکر اصلاح آن نباشیم، پس چه کسی مسئول است؟

محیط آلوده به گناه، خرمن خشکی است که جرقه «تهاجم فرهنگی» در یک لحظه آن را به آتش می کشد.

شعله های فساد، از جرقه ای کوچک پدید می آید، جرقه ها را کنترل کنیم.

 

اسراف

 

هرگاه «اسراف» مطرح می شود «قناعت» هم در کنار آن یاد می شود.

قناعت توانگر کند مرد را در مقابل به فرموده حضرت علی (ع): «اسراف عامل تنگدستی و فقر است» گاهی بد استفاده کردن از داشته ها به فقر و تنگدستی می انجامد، اسراف همیشه در نان و میوه  و غذا نیست، اسراف در مخارج، در سوخت و برق و گاز، در وقت و فرصت، در امکانات شخصی و دولتی، در تجملات و تشریفات غیر لازم در لباس و کفش و خانه و وسایل مصرفی هم هست.

امام رضا (ع) به یکی از خادمانش که سیب نیم خورده ای را دور انداخته بود، فرمود: اگر تو به آن نیاز نداری کسانی به آن محتاج اند.

وقتی در مصرف میوه و نان و برق و سوخت، اسراف شود گرانی و کمیابی هم در پی آن است. اسراف، روال مصرف صحیح را به هم می زند و ناهنجاری های اقتصادی پدید می آورد و جامعه را با بحران مواجه می کند.

اسراف، فقر و گرانی می آورد و قناعت، فقر و نیاز و کمبودها را برطرف می سازد حال کدام بهتر است؟

ولخرجی و تبذیر (که به گفته قرآن کاری شیطانی است و ولخرجان برادران شیطانند) ناسپاسی نعمت های خداست و اگر این گونه کفران نعمت سبب زوال نعمت شود، اسرافکاران مقصرند.

اگر ولخرجی ها درست مصرف شود زندگی هزاران نیازمند را تأمین می کند.

اسراف، نشانه شخصیت نیست بلکه نشان غفلت و جهل است.

 

قیمت انسان

 

انسان ها بلند همت، هیچگاه خودشان را ارزان نمی فروشند. آنان که در مقابل یک چشمک و ناز و خنده و وعده، خلع سلاح می شوند و سپر می اندازند و دامن اختیار از دست می دهند، قیمت خود را نمی دانند و از نرخ «بازار ارزشها» بی خبرند.

اگر دل به چیزی می بندی، به چیزی ببند که بیارزد اگر عشق می ورزی، عاشق چیزی شو که تو را هم قیمتی کند، نه آن که تو را از ارزش بیندازد.

حیف است که دلها بی در و دروازه باشند و عشقها بی هویت و بی شناسنامه.

کاش انسانها، به اندازه کالایی که می خرند، در دل بستن ها و محبت پیدا کردن ها هم حوصله و وسواس به خرج دهند.

کاش عشق ها این قدر حراج و بی قیمت و کوچه بازاری و دست مالی شده نبود.

راستی … ارزش خود را می دانی؟

 

نگاه و گناه

 

وقتی چشم، دریای هوس شود، قایق گناه در آن حرکت می کند.

بین «نگاه» و «گناه» چه رابطه است؟

حیف است که زنان و دختران، آنقدر خود را حراج کنند، که گاه به قیمت یک لبخند، چشمک، وعده و … «خود» را بفروشند، یا بوتیک سیاری باشند، برای جلب نگاهی که در کوچه و خیابان و اتوبوس و پارک، گناه می چرد، و هوس، نشخوار می کند.

یعنی «انسان» این قدر بی ارزش است؟

گاه غفلت،در بوستان حجاب می روید، «حجاب» قلعه ای برای پاسداری از «گوهر عفاف» است. آنها که از تیر نگاههای مسموم پروا نمی کنند، شکار گرگ های هوس ران می شوند.

برای مصون ماندن از «تیر نگاه» چه باید کرد؟

سود سرمایه

 

جوانی «بهار عمر» است.

اما … در پی این بهار، خزان هم در پیش است.

همیشه شاداب و با طراوت نمی مانیم نیرو و نشاط و مجال و حوصله جوانی «محدود» است و گذرا، ولی از همین دوره پرشتاب هم باید برای آینده، بهره گرفت.

بعضی ها امروزشان را به امید و آرزوی «فردا» می گذرانند و فردایشان به حسرت و اندوه «دیروز» سپری می شود عمرشان بین آن «امید» و این «افسوس» تقسیم می شود و خورده هم نمی آورد! حیف است که «سرمایه عمر» این گونه تاراج شود.

جوانی، یک «نعمت الهی» است در روز قیامت، خداوند که بخشنده این نعمت است، خواهد پرسید:

«جوانی را صرف چه کار کردی؟»

برای آن روز، جوابی آماده کنیم تا شرمنده نشویم، دریغا، اگر بلور شفاف جوانی را با «سنگ غفلت» بشکنیم.

 

درباره‌ی عبدالعزیز سلیمی

همچنین ببینید

اسلام سیاسی، آری یا نه؟

اخیرا در ارتباط با اصطلاح «اسلام سیاسی» بگو مگوها و اظهار نظرهایی میان اهل دین …

گفت‌وگوی اختصاصی اصلاح وب با دکتر محمّد جهانگیری‌اصل درباب ترجمه‌های قرآن کریم توسّط دکتر عبدالرّحمن پیرانی و استاد عبدالعزیزسلیمی

اشاره: «محمّد جهانگیری اصل» متولّد ١٣۶۵ شهرستان اشنویه در نوار مرزی عراق و ترکیه، در سال …

زلزله پدیده ای طبیعی یا عذاب الهی؟

زلزله چگونه روی می دهد؟ بنا بر یافته های دانش زمین شناسی و فیزیک مجموعه …

آیا پروژه (هارپ) عامل زلزله اخیر ترکیه بوده است؟

از ساعات نخست زلزله ترکیه بار دیگر شایعات عجیب درباره احتمال وقوع زلزله بر اثر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *