حرفهای ما هنوز ناتمام
تانگاه می کنی وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی! ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
اشاره: فریده ماشینی (۱۳۳۹ – ۱۰ خرداد ۱۳۹۱) پژوهشگر، فعال جنبش زنان در ایران، دانشآموختهی رشتهی مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی که در ۱۰ خرداد ۱۳۹۱ دراثر ابتلا به بیماری سرطان در بخش آی سی یو بیمارستان آتیهی تهران پس از وخامت حالش درگذشت.
پایگاه اطلاعرسانی اصلاح، درگذشت این بانوی فرهیخته و قرآنپژوه را به همسر و بازماندگان آن مرحومه و همهی فعالان عرصهی نواندیشی دینی و حقوق زنان ایران تسلیت عرض مینماید.
مقدمه
بیان مسأله: یکی از مسائل مهم در جوامع، حفظ حقوق زنان و برقراری عدالت بین انسانهاست. امروزه زنان نیز چون مردان، طالب بهرهمندی از حقوق خویشند. ماده ۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر در این مورد مینویسد: تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. در ماده ۲ نیز تأکید میکند: هر کس میتواند بدون هیچگونه تمایز، مخصوصاً نژاد، رنگ، جنس، زبان و مذهب از تمام حقوق و آزادیهای مندرج در این اعلامیه برخوردار گردد. توجه به استفاده از مواهب طبیعی و اجتماعی به صورت یک حق غیرقابل انکار مطرح شده است. در کشورهای اسلامی نیز ـ چون سایر کشورها ـ مسئله حقوق بشر مورد دقت نظر قرار گرفته است. اما از مشکلات موجود، تصور وجود اختلاف بین دیدگاه اسلامی و حقوق انسانی میباشد که بعضاً منجر به ایجاد شکاف و فاصله بین جوامع مسلمان و عرف بینالملل مبتنی بر حقوق بشر میشود. از موضوعات پرمناقشه در این بخش میتوان به موضوع نسبت میان زنان و حقوق بشر یا حقوق انسانی و جنسیت اشاره کرد. مقاله حاضر در پی آن است که با رجوع به کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن کریم ـ به عنوان تنها منبع مورد اتفاق و وثوق تمامی مسلمانان ـ به بررسی موضوع حقوق انسانی با رویکرد جنسیتی بپردازد، تا روشن گردد که متن حقیقت پیام الهی چیست؟ پیامی که قابل دسترس در کلیه زمانها و مکانها باشد. آنچه در پی میآید نه استنباطی فقهی است و نه برداشتی تفسیری، بلکه تلاشی است از یک پژوهشگر که با متن قرآن سروکار دارد.
ضرورت و اهمیت
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً».
نوع انسان به جهت آن که از جانب خداوند تکریم شده است شایسته احترام میباشد و سراسر قرآن کریم توجه به این ارزش ذاتی انسان میباشد؛ انسانی که شایسته دریافت روح الهی شده است. انسان به دلیل انسان بودن از حقوقی برخوردار است که کسی حق سلب این حقوق را از دیگری ـ مگر در چارچوب قانون ـ ندارد.
موضوع حقوق انسانی زنان و جنسیت در اسلام نیز از آن رو اهمیت دارد که جامعه امروز در این مورد تا حدودی گرفتار کج فهمی شده است، گروهی قائل به تفاوت کامل ماهوی میان زن و مردند و هرگونه تلاش در جهت تصحیح این نگرش را انحراف از حقیقت اسلام میپندارند. گروهی دیگر نیز قائل به عدم همخوانی در عبارت حقوق انسانی و اسلام بهویژه در مورد زنان میباشند. این گروه نیز معتقدند امکان این آشتی وجود ندارد و اسلام استعداد برقراری مساوات و برابری انسانها به دور از جنسیت و نزدیکی به حقوق بشر را ندارد و آنچه در اسلام آمده مربوط به اعصار گذشته است و امکان بازخوانی آن با شرایط جدید وجود ندارد. نتیجه این جدایی در جوامع مسلمان منجر به ایجاد تضادی در هویت بهویژه در بین زنان شده است. آنان از سویی علاقهمند به حفظ هویت دینی و ملی خود میباشند و از سوی دیگر برای کسب حقوق انسانی خود و بهرهمندی از مظاهر دنیای مدرن در تلاشند و در حالتی که قهر ماهوی بین این دو ویژگی القا شود این زنان ـ و حتی جوامع آنان ـ در معنا و هویت گرفتار پارادوکسی میشوند که بعضاً منجر به افراط و تفریط در این موضوع و حتی بحرانهای اجتماعی میگردد، از این رو چنین مطالعهای ضروری است تا روشن شود که آیا وجود چنین تعارضی قطعی است یا اصرار بر این تعارض، برخاسته از تلقی خاص از دین و حقوق بشر میباشد و آیا میتوان بین دو مفهوم اشاره شده وفاق و آشتی برقرار نمود که در این صورت جوامع مسلمان از این سردرگمی رها شده و ناچار به انتخاب بین دو مقوله حقوق انسانی زنان و اسلام نباشند.
گفتنی است کسانی قادر به ایجاد تغییر و تحول در جوامع خویشند که با اندیشههای مردم خود آشنا بوده، اقتضائات زمان را بشناسند و حتیالامکان بین این دو ارتباط منطقی و عقلایی ایجاد نمایند.
حقوق انسانی زنان و جنسیت در قرآن
خداوند نوع آدم را کرامت ذاتی بخشیده است که سوای رنگ و نژاد، طبقه و جنسیت بر نوع انسان عطا شده است: «و همانا بنی آدم را کرامت بخشیدیم…».
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً».
جهت رفع شبهه، خلقت متفاوت انسانها در آیات مختلفی بر این مسئله تأکید میورزد؛ از آن جمله میفرماید:
ای مردم ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را گروهها و قبایل مختلف قرار دادیم تا شناخته بشوید (به شکل متعارف با یکدیگر تعامل کنید) به راستی که با کرامتترین شما نزد پروردگار همانا با تقواترین شماست.
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».
زن و مرد از حقیقت واحدی خلق شدهاند و وجه تمایز انسانها از سایر موجودات در حقیقتی است که ارتباط چندانی با جسم و پیکره انسانی ندارد و همانا روح و روان انسان است که در این حقیقت تمامی انسانها مشترکند.
از آن جا که زن و مرد، هر دو از یک حقیقت آفریده شده و از حیث انسانیت برابرند ـ در نتیجه ـ از حقوق انسانی یکسانی نیز برخوردارند. برای روشن شدن موضوع به عمدهترین حقوق انسانی از جمله: حق حیات، حق آموزش، حق ازدواج، حق اشتغال و استقلال اقتصادی، حق امنیت و زندگی اجتماعی، حق مشارکت سیاسی و دستیابی به قدرت، حق زندگی اجتماعی، حق مشارکت سیاسی و دستیابی به قدرت و حق زندگی معنوی از نگاه قرآن پرداخته شده است و همچنین موضوع جنسیت در این بحث مورد توجه قرار گرفته است.
الف) حق حیات و زندگی
همه انسانها صرفنظر از جنسیتشان حق دارند زندگی کنند و به بقای خود ادامه دهند؛ مگر این که به حیات و حیثیت دیگری، خدشه وارد نمایند که در آن صورت، تکلیف را قانون معین مینماید.
در کتاب آسمانی مسلمانان تصریح شده است که زن و مرد از یک حقیقت واحد خلق شدهاند و هیچ یک را بر دیگری برتری نیست:
ای مردم تقوا پیشه کنید از پروردگارتان که شما را از یک حقیقت واحد آفرید و از همان حقیقت زوجش را خلق نمود.
«یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَآءً».
همچنین در دیگر آیات قرآن کریم مثل آیه ۱۸۹ سوره اعراف با همین مضمون تأکید میفرماید: شیوه آفرینش زن و مرد در تمامی مراحل طبیعی کاملاً یکسان است، نطفه کودک بسته شده، در بطن مادر رشد و نمو کرده و وارد زندگی دنیایی میشود، در نهایت نوزاد انسان پا به عرصه حیات میگذارد و مراحل مختلف را میپیماید.
در داستان آغاز خلقت نیز خداوند از زوجی (آدم و همسرش) سخن به میان آورده که با یکدیگر تمامی مراحل آغازین حیات را سپری مینمایند، هر دو در جنت اسکان گزیده «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ»، هر دو مورد خطاب خداوندی قرار میگیرند. «وَکُلَا مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنْ الظَّالِمِینَ»، هر دو مورد وسوسه شیطان واقع شده «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا»؛ «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ»، هر دو به درخت نزدیک شده و از آن میچشند «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ»؛ «فَأَکَلَا مِنْهَا» و گرفتار ترک اولی میشوند و سپس هر دو به درگاه خداوند توبه میکنند و بخشیده میشوند «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا». در واقع هر دو به یک شیوه مشترک عالم را تجربه مینمایند، هیچ یک ـ به تعبیر قرآن کریم ـ بر دیگری در این مراحل تقدمی ندارد و یا عنصر گناه و وسوسه برای دیگری نیست.
به تعبیر قرآن «شما» (انسانهای مورد خطاب) به شکل زن و مرد خلق میشوید و وجود هر دوی شما لازمه استمرار حیات و بقای نسل میباشد: «إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى». گزینش جنسی به شدت در اسلام مطرود است و این رفتار جاهلی مورد سرزنش قرار میگیرد. در این مورد در سوره نحل آمده است:
و آن هنگامی که به یکی از ایشان بشارت داده میشود که صاحب دختری شده است چهرهاش سیاه شده در حالی که خشم خود را فرو میبرد از مردم خود فراری شده در این فکر است که آیا این خواری را بپذیرد یا او (کودک دختر) را در خاک زنده به گور نماید چه بد حکم میرانند: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ…أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ».
همچنین در سوره تکویر میفرماید: «وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؛ در آن هنگام از کودکان زنده به گور شده (دختران) سؤال میشود که به کدامین گناه کشته شدند.
این جنسیت نیست که تعیین میکند آیا کودک زنده باشد یا از مزایای بیشتری برای ادامه حیات بهرهمند گردد. کودک انسانی ـ سوای جنسیتش ـ شایسته زندگی( تربیت) نگهداری و آموزش است. که در آیه دیگری تأکید میکند:
این خداوند است که روزی میدهد و شما اجازه ندارید فرزندانتان را از ترس روزی بکشید «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ»؛ «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ».
ب) حق آموزش
یاد دادن، یاد گرفتن و آموزش از حقوق مورد توافق انسانهاست و خداوند نیز مهمترین ویژگی ممتاز انسان را در این میداند که میتواند اسما (حقایق عالم) را یاد بگیرد و به دیگران بیاموزد:
خداوند به آدم (نوع انسانی) همه اسما را یاد داد «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا»، سپس از او خواست تا از این حقایق فرشتگان (کارگزاران خداوند) را خبر بدهد «قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأسْمَائِهِمْ» و آدم این توانایی را داشت و ایشان را از اسما خبر داد و آنگاه خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم من غیبِ آسمانها و زمین را میدانم «فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ».
در واقع خداوند این خصوصیت سرآمدِ انسان را به فرشتگان مینمایاند.
همچنین پیامبر اکرم به اولین چیزی که توصیه میشود خواندن است: «اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. از همین رو، پیامبر نیز بر علمآموزی و یادگیری اصرار بسیاری میفرماید. آنقدر بر این مطلب تأکید میکند که به نظر میرسد اصلاً آموزش امر واجبی است و جنسیت را نیز در یادگیری منتفی میداند و میفرماید:
«طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه»؛ طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.
و برای رفع محرومیت زنان در این امر به زنان و مردان توصیه میکند که سوادآموزی را به عنوان مهر زنان قرار دهند تا بیسوادی زنان مرتفع گردد، در این حق هیچ یک از مرد و زن را بر دیگری امتیاز نیست و به اعتقاد علمای دینی، این مورد از مواردی است که هیچ کس دیگری را از آن نمیتواند منع نماید و حتی شوهر یا پدر نمیتوانند همسر و یا دختر خود را از دسترسی به این امتیاز بشری محروم سازند. از اینروست که همیشه گروه علما و دانشمندان از نظر قرآن جایگاه ویژهای دارند که با دیگر انسانها قابل مقایسه نمیباشد:
«هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ آیا کسانی که علم دارند و کسانی که علم ندارند، برابر هستند.
ج) حق اشتغال و استقلال اقتصادی
زن و مرد حق استفاده از حاصل کار خود را دارند و هیچ یک نمیتواند این حق را از دیگری سلب نماید. قرآن کریم میفرماید: «برای مردان از آنچه به دست میآورند بهرهای و برای زنان ]نیز[ از آنچه به دست میآورند بهرهای است.» «لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ».
از جهت دسترسی به شغل و موقعیتهای مختلف اقتصادی نیز تأکید خاصی به جنسیت صورت نمیگیرد، اما در برخی موارد به اشتغال زنان به مشاغلی چون چوپانی و کشاورزی برای دختران شعیب (همعصر موسی) و حاکمیت و فرمانروایی برای ملکه سبا(همعصر سلیمان) یاد میکند. و در عرصههای دیگر نیز از حضور زنان در کنار مردان سخن میگوید. همچنین با توجه به تفکراتی که در دوران قبل از اسلام در مورد موقعیت زن وجود داشته که شرایط اقتصادی وابستهای برای زنان ایجاد شده بود از این رو توصیه شده است که مردان در هنگام ازدواج به زنان خود هدیهای به نام مهریه یا صداق جهتِ اثبات صداقت و علاقهمندی خود بدهند که به مجرد مطالبه زن پرداختش بر مرد واجب میشود «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً». مهریه خود میتواند به طور ضمنی به عنوان پشتوانه اقتصادی برای زن مطرح بشود. در ضمن، زنان میتوانند در ازای کاری که در خانه انجام میدهند طلب اجرت نمایند که طبق قانون اسلام پرداختش به زن لازم میباشد.
ارث
از موارد دیگری که در قرآن کریم جهت ایجاد استقلال اقتصادی زنان مورد توجه قرار گرفته حق بهرهمندی زنان از ماترک (باقیمانده) نزدیکان و اقربا میباشد و جهت رفع شبهه و اثبات این که زنان نیز چون مردان ارث میبرند مبنای تقسیمبندی ارث را بهره زن قرار میدهد. اینگونه شروع میشود: خداوند توصیه نموده است شما را به فرزندانتان (اعم از دختر و پسر) برای پسران بهرهای است مانند دو برابر بهره دختران و در ادامه نیز باز مبنای ارث بهره مادر است و پدر با آن سنجیده میشود.
در واقع در اینجا این تأکید وجود دارد که نمیتوان فرزندان را صرفاً پسران به حساب آورد و باید حق دختران را نیز پرداخت، اما این که میزان بهره زنان و مردان از ارث متفاوت است بیشتر معطوف به تقسیم کاری است که رواج داشته است، با این همه موضوع اصلی آن است که به صرف زن بودن نمیتوان از حق او صرفنظر کرد و باید پذیرفت که در ارث برای زنان حقی منظور شده است.
مسئله مهم آن است که زن نیز چون مرد از ارث به طور مستقل بهره میبرد. برای مردان نصیبی است از آنچه پدر و مادر و نزدیکان به ارث میگذارند و برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و نزدیکان به ارث میگذارند. و در برخی موارد زنان و مردان بهره یکسان میبرند (نصیب برابر پدر و مادر در صورتی که میت دارای فرزند باشد.) و در موارد دیگری ارث مردان دو برابر ارث زنان است (بهره فرزندان از ارث پدر و مادر) اما تفاوت در میزان بهره غالباً این گونه تفسیر میشود که در زندگی خانوادگی مرد مسئول تأمین مالی خانواده شناخته میشود در نتیجه، بهره بالاتر مرد در خانواده مصرف میشود.
د) حق ازدواج و تشکیل خانواده
قرآن کریم هدف ازدواج زن و مرد را ایجاد سکونت و آرامش بین آن دو میداند: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً». رابطهای که هر دو طرف از آن بهرهمند میشوند و جهت نیل به مراتب کمال هر دو نقش اساسی ایفا میکنند و در ضمن تداوم نسل انسانی نیز از طریق رابطه متعالی زوجیت اتفاق میافتد «یَأَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَآءً».
زن و مرد در اسلام حق انتخاب همسر و شریک زندگی خویش را دارند و هیچگاه نمیتوان یکی از طرفین را به ازدواج وادار کرد و صیغه عقدی که با اکراه و اجبار یکی از دو طرف منعقد شود باطل است.
در ازدواج، کفو و هم شأن بودن زن و مرد نقش مهمی دارد، در این مورد قرآن میفرماید: زنان ناپاک برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاک، زنان پاکیزه و طیب برای مردان پاکیزه و مردان پاکیزه برای زنان پاکیزه؛ «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ». و در جای دیگر نیز میفرماید: مردان و زنان مؤمن با یکدیگر ازدواج کنند.
زن و مرد باید از ادامه زندگی مشترک راضی باشند و نمیتوان یکی را به اجبار و زور و یا پذیرش ظلم به تحمل زندگی زناشویی وادار کرد؛ حتی خداوند، پیامبر خویش را دعوت مینماید که کاری انجام دهد که همسرانش خشنود و راضی به آنچه دارند گردند و محزون و غمگین نباشند «ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلَا یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ». تا جایی که حتی اگر همسران پیامبر مایل به ادامه زندگی مشترک با او نباشند و چیزی جز مشی پیامبر را اختیار کرده باشند مثلاً طالب حیات دنیا و زینتهایش باشند به پیامبر میفرماید: حقشان را به آنان ادا کن و آنان را رهایشان ساز، رها کردنی زیبا؛ «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً» و نه با خفت و خواری. جالب است که این قاعده متعالی در مورد زنانی مطرح میشود که میخواهند خلاف راه پیامبر حرکت کنند، اما نمیتوان به ادامه زندگی مشترک وادارشان نمود. هرچند کسی از همسران پیامبر به این جدایی تن نمیدهد، اما آنچه مهم است قائل شدن این حق برای فسخ زندگی مشترک در موقع عدم تمایل و یا سنخیت طرفین است.
اما زمانی که زن و مرد از هم جدا میشوند نیز زن باید از حقوق زندگی مشترک خود بهرهمند بشود و نمیتوان او را آنقدر اذیت کرد تا از حقوق خود ـ به اجبار ـ صرفنظر نماید. قرآن کریم میفرماید: برای زنان مطلقه، بهرهای با توجه به عرف است که این حق تکلیفی بر دوش متقین است. «وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ». توضیح بیشتر را در این خصوص در آیه دیگری میفرماید:
و آنگاه که زنان را طلاق دادید و عده آنان سر رسید ]پس اگر خواستید[ یا به معروف مجدداً زندگی را از سر گیرید و یا از ایشان منطبق با عرف جدا بشوید، ایشان را به زور و سختی نگه ندارید (ایشان را به ضرر وادار نکنید) و هر کس چنین کند به خود ظلم نموده است و آیات خدا را به مسخره نگیرید. «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آیَاتِ اللَّهِ هُزُواً».
به طور خلاصه آنچه را در زندگی خانوادگی از دید قرآن اهمیت دارد میتوان در چند جمله خلاصه کرد:
ـ زن و مرد از حقیقت واحدی آفریده شدهاند، پس جهت تشکیل زندگی مشترک با یکدیگر سنخیت و هماهنگی دارند.
ـ غرض از ازدواج کمال دو طرف، رشد، سکونت، آرامش و بقای نسل بشری است و زن و مرد باید به طور یکسان از این مزایا بهرهمند گردند. و از آن جا که معمولاً زنان به جهت موقعیت خویش مورد تعرض قرار میگیرند، خداوند توصیه فرموده است که با زنان خود به معروف و پسندیده عمل کنید «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ».
ـ زن و مرد از حقوق یکسان انسانی در عرصه انتخاب، تداوم و امتیازهای ازدواج برخوردارند.
ـ موقعیت بیولوژیکی زن و مرد (تفاوتهای جنسی) منجر به نقش تولید مثل (بچهزایی) زنان میگردد در نتیجه، وضعیت خاصی برای زنان در دوران حمل، بچهزایی و شیردهی به وجود میآید که بعضاً موجب موقعیتهای ویژه و یا محدودیتهای موقتی میگردد و از آن جا که حفظ خانواده بر عهده زن و مرد هر دو میباشد، این شرایط با حضور جدیتر مردان در عرصه اقتصادی جبران میگردد و شاید به همین جهت است که در دیدگاه اسلامی مردان متکفل تأمین نفقه خانوار میباشند و زنان نیز به جهت این مسئولیت خاص جهت حفظ بقای انسانی میبایست در حد کسوت و شأن خود تأمین بشوند تا خانواده که محل رشد و کمال و بقای زن و مرد و فرزندان است به این صورت حفاظت بشود، از این روست که مثلاً ارث فرزندِ پسر دو برابر ارث فرزند دختر در خانواده میباشد، چون مرد ملزم به تأمین مالی خانوادهای است که زن عضو آن میباشد. زن و مرد باید با مشارکت یکدیگر، همکاری و مشاوره در امور خانوادگی، زندگی مشترک را حفظ نمایند و به امور مربوط به آن رسیدگی کنند «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ».
البته زندگی خانوادگی در سایه تفاهم و رعایت حقوق مشترک قابل دوام است و در ضمن توجه به حقوق طرفین و گذشت لازمه قوام زندگی خانوادگی است.
نکته قابل توجه در خانواده آن است که به جهت برخی مسئولیتها که هم شرایط خاص خانوادگی و هم شرایط خاص اجتماعی، فرهنگی (جنسیتی) میتواند مقوّم آن باشد نمیتوان قوانین خاصی برای زن و مرد در کلیه عرصهها صادر کرد. شهید مطهری در این مورد معتقد است: زن و مرد در عرصه اجتماعی غیر خانوادگی از حقوق یکسان مساوی و مشابه برخوردار هستند.
مسئله آخر در این بخش، آن که طبق اعتقادات اسلامی زنان مسئولیت انجام امور خانه را بردوش ندارند و مطابق شریعت اسلام، خانهداری نیز شغلی است که میتوان برای آن تعیین نرخ نمود و مثلاً اجرتالمثلی قائل شد و در نتیجه نقشهای گوناگون زنان در این شکل ارزش مالی نیز پیدا میکند و قابل سنجش در مبادلات اقتصادی خواهد شد؛ هرچند بسیاری از زنان با تفاهم و رعایت حقوق طرفینی و از روی میل مبادرت به رتق و فتق امور خانه مینمایند.
هـ ) حق امنیت و زندگی اجتماعی
انسانها باید در زندگی اجتماعی در کنار هم از امنیت روانی و قانونی بهرهمند باشند؛ کسی حق سلب آزادیهای اجتماعی دیگری را ندارد. مردان نیز در این امر بر زنان برتری و رجحان ندارند. جامعه برخاسته از باورهای دینی برای آحاد مردم خود سلم و سلامت (برگرفته از اسلام) و ایمنی به همراه دارد: و آن هنگام که ایمان آورندگان به سوی تو میآیند پس بگو سلام «وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ» بر شما هیچ کس و حتی پیامبران اجازه اعمال فشار بر بندگان خدا برای ایمان آوردن را ندارند: میگویند برای ماست اعمال ما و برای شماست اعمال شما. سلام بر شما «وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ». کسی از ایمان آورندگان اجازه ندارد دیگری را به تمسخر گیرد یا به نام بد بخواند و فضای اجتماعی را مسموم سازد: ای کسانی که ایمان آوردهاید گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکند که شاید آن قوم بهترین باشند و زنان با ایمان نیز این کار را انجام ندهند شاید آن زنان بهترین زنان باشند، عیب جویی از خودتان (جامعه) نکنید و یکدیگر را به نام و القاب زشت نخوانید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ».
حتی در غیاب افراد نباید شخصیت آنان را ترور کرد و یا جامعه را نسبت به فردی بدبین ساخت: ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از ظن و گمانها دوری کنید که برخی پندارها گناه است، در احوال یکدیگر تجسس نکنید و بعضی از شما از بعضی دیگر غیبت نکند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنْ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».
از موارد دیگری که محیط اجتماعی را برای زندگی سالم ناامن کرده و به ویژه موجب محدودیت حضور زنان میشود تهمت و افترا و بستن بهتان به افراد میباشد که به این ترتیب فرد مورد نظر از ترس برخورد مردم نمیتواند به راحتی وارد اجتماع شده و با مردم تعامل نماید. قرآن کریم به شدت با این شیوه غیر انسانی برخورد کرده و از مسلمانان میخواهد وقتی این خبرها و شایعات را شنیدند حسن ظن داشته باشند و از ترویج شایعه جلوگیری کنند: آیا شایسته نبود که وقتی ظن بر زنان و مردان مؤمن را شنیدید حسن ظنتان درباره یکدیگر بیشتر شده و گویند این تهمت آشکاری است؟ «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْراً وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ».
و اگر نبود فضل خداوند و رحمتش بر شما، به مجرد چنین سخنانی عذابی عظیم بر شما میرسد و در ادامه میافزاید: چرا به مجرد آن که چنین سخنانی شنیدید نگفتید که هرگز سخن گفتن در این مسئله بر ما روا نیست پاک و منزه است خداوند و این بهتانی عظیم است «وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ». و در پایان با قاطعیت میفرماید: آنان که زنان با ایمان بیخبر را تهمت به کار بد زنند در دنیا و آخرت لعنت میشوند و برای آنان عذابی عظیم است «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».
و) حق مشارکت سیاسی و دستیابی به قدرت
حق مشارکت سیاسی در دو بخش مورد بررسی قرار میگیرد.
۱ـ تاریخ پیامبران
الف) در تاریخ پیامبران، نقش زنان در تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی بارز است و زنان در کنار مردان به ایفای نقش آشکار و پنهان مشغولند.
در کنار پیامبرانی چون ابراهیم، موسی، عیسی، زکریا، ایوب و محمد(ص) زنان نقش روشنی دارند و زنانی چون ساره همسر ابراهیم و مریم مادر عیسی نقش تعیین کنندهای در کنار این پیامبران الهی ایفا میکنند؛ مثلاً در فرازهای مختلف زندگانی حضرت ابراهیم دو زن ساره وهاجر اهل بیت شناخته شده و خداوند به آنان سلام میکند. آنان دریافت کننده بشارت الهی بوده و در صحنهها حاضر هستند. خداوند خطاب به همسر ابراهیم میفرماید رحمت خداوند و برکاتش بر شما اهل بیت «قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». و یا به فرمان الهی هاجر و اسماعیل در سرزمین مکه اسکان داده شده «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» و رفتارهای این زن (هاجر) مناسک بزرگ حج (برای تمام مسلمانان و در تمام طول تاریخ) را شکل میدهد. و همچنین نقش زنان همراه موسی چون مادرش که مستقیماً مورد خطاب وحی است «وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى» و نقش تعیین کنندهای در حفظ جان موسی دارد و یا آسیه همسر فرعون در نجات جان موسی «وَقَالَتْ امْرَأَهُ فِرْعَوْنَ قُرَّهُ عَیْنٍ لِی وَلَکَ لَا تَقْتُلُوهُ» و هم چنین دختران شعیب در هنگام درماندگی و غربت از موطن، نقشی تعیین کننده است. «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ * فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ.» ظاهراً در تمام مواقف تاریخی که نقطه عطفی در حال شکلگیری است نقش زنان کاملاً بارز میشود.
از نقشی که مریم مادر عیسی در زندگی شخصی خود به عنوان زنی که خداوند او را انتخاب نموده است، مورد خطاب وحی قرار گرفته است «وَإِذْ قَالَتْ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» و نقش روشنی در مسیر زندگی عیسی و مسئولیت اجتماعی او ایفا مینماید نمیتوان چشمپوشی نمود.
از نکات قابل توجه در قرآن کریم استقلال رأی زنان در زندگی اجتماعی، سیاسی و اعتقادی میباشد که از نمونههای بارز آن میتوان به آسیه همسر فرعون اشاره نمود که برخلاف همسر از گروندگان به دین حق است و تا پایان زندگی نیز از اعتقاد خود دفاع نموده و در این راه جان میسپارد و در هنگام مرگ از خداوند میخواهد که: خداوندا در نزد خود در بهشت برای من خانهای قرار بده و مرا از دست ظالمان نجات بده «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ.»
و یا همسران پیامبرانی چون نوح و لوط برخلاف مشی همسرانشان مستقلاً برای زندگی خویش تصمیم گرفته و پیامبران خدا نیز آنان را وادار به تبعیت از خویش نکرده و آنان درست در مسیر مخالف همسران خود در صف مقابل میایستند، هرچند پسندیده نیست. در این مورد قرآن میفرماید:
خداوند برای آنان که کفر ورزیدند همسران نوح و لوط را مثال میزند که تحت نظر دو عبد صالح ما بودند و به آن دو خیانت کردند «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَامْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ».
در واقع همسر فرعون در جبهه متدینان؛ و در جبهه مخالف، همسران نوح و لوط پیامبر هر یک در زندگی اجتماعی، سیاسی خویش استقلال رأی و نظر داشته و مخالف مشی همسرانشان حرکت میکردند و یکی ضرب المثل مؤمنان گشته و آن دو ضرب المثل کفار میشوند.
ب) فرمانروایی و حاکمیت؛ همچنین در طول تاریخ زندگی بشر، زنان نیز چون مردان بعضاً توانستهاند به بالاترین سطوح حکومتی چون فرمانروایی نیز دست یابند.
قرآن کریم از زنی با عنوان ملکه سبا یاد میکند که در زمان حضرت سلیمان حکومت مقتدری تشکیل داده بود و مأمور مخصوص سلیمان(ع) اینگونه از حکومتش سخن میگوید که خبر قطعی از سرزمینی به نام سبا دارد که فرمانروایش زنی است و از همه چیز به آنان داده شده است و برای آن زن حکومتی قدرتمند و عظیم هست «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ». هرچند که آنان مسیر حق را گم کردهاند و خورشیدپرست شدهاند، اما سرزمینی قدرتمند و مستحکم دارند، و در نهایت این زن با درایت تمام حق را دریافت کرده، برخوردی بسیار معقول و منطقی با حضرت سلیمان مینماید و در پاسخ به آزمایش و امتحان سلیمان میگوید به ما از قبل علم داده شده بود و ما مسلم بودیم «وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ» هرچند که به اشتباه رفته بودیم و در پایان نیز اعتراف به خطای خویش نموده و اسلام میآورد:
«إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ للَّهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»؛ من به خودم ظلم کردهام و با سلیمان به الله پروردگار عالمیان اسلام آوردم (تسلیم شدم).
در مجموع شیوه حکومت این زن و اقتدار و عظمت آن مورد توجه قرآن کریم است و به خوبی از آن یاد میشود.
۲- صدر اسلام
الف) اظهار نظر و رأی دادن؛ از شیوههای رایج اظهار نظر سیاسی در صدر اسلام امر به معروف و نهی از منکر است که مردم با دعوت به معروف و بازداشتن از امور منکر همدیگر و یا حکومتیان را کنترل مینمایند و در این روش بین زن و مرد هیچ اختلافی نیست. مردان و زنان مؤمن بعضی ولیّ بعض دیگرند که به معروف امر میکنند و از منکر باز میدارند «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنکَرِ.» و همچنین در خصوص رأی دادن به حاکم و اعلام وفاداری به او روش معمول بیعت کردن است که در این موضوع نیز زنان به بیعت با پیامبر برخاستهاند و در این مورد اعلام نظر نمودهاند؛ قرآن میفرماید:
ای پیامبر وقتی زنان مؤمنه جهت بیعت به طرف تو میآیند که شرک به خداوند نورزند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند… پس با ایشان بیعت کن و برای آنان طلب آمرزش نما بهراستی که خداوند آمرزنده رحیم است «یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
در فرازی دیگر، از زنانی سخن میگوید که همسرانشان کافرند و ایشان در مکه زندگی میکنند، اما این زنان اسلام آوردهاند و علیرغم میل همسرانشان ـ احتمالاً ـ از مکه خارج شده و میخواهند به پیامبر بپیوندند و از آنجا که باز استقلال رأی آنان محترم شمرده میشود از پیامبر خواسته میشود که این زنان را امتحان نماید و وقتی به ایمان آنها اطمینان حاصل کرد آنان را به سوی کفار برنگردانده و از حقوق مسلمانان بهرهمندشان سازد و اگر حقی از کفار بر این زنان باقی است حکومت آن را پرداخته، این زنان را به عنوان عضو جامعه اسلامی پذیرا شوند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمْ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ». در واقع این زنان اجازه اعلام رأی و نظر خود را حتی با مهاجرت از سرزمینشان دارا میباشند و به جهت زن بودن از آن بازداشته نمیشوند.
ب) مباهله؛ یکی از حوادثی که در زندگانی پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده، واقعهای است مشهور به مباهله که گروهی از مسیحیان با پیامبر قرار میگذارند که به مباهله (نفرین کردن) یکدیگر بپردازند؛ مقرر میگردد هر دو گروه با فرزندان و زنان خود وارد این واقعه بسیار مهم بشوند. در این قضیه نیز زنان هم چون مردان حضور جدی دارند «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ.»
ز) حق زندگی معنوی
زن و مرد از حق مساوی در مسیر زندگی معنوی خود بهرهمندند. هر دو بنده خدا بوده و حق انتخاب عبودیت و بندگی را دارند و هیچ یک را بر دیگری در این امر رجحانی نیست. هر یک پاسخگوی عمل خویش است و هیچ یک به جهت انتساب به جنس خاص نمیتواند دیگری را به شکل عبادی خاصی وادارد؛ هیچ یک بار دیگری را بر دوش نمیکشد «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى» و در هنگام حساب و کتاب نیز هر یک به تنهایی به درگاه خداوند حاضر میشوند «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ.»
در دین اسلام پذیرش دین با اختیار و اراده انسان همراه است و اکراهی در قبول آن وجود ندارد و هیچ کس حتی پیامبران ـ و حتی از سر دلسوزی ـ نمیتوانند بندگان خدا را به عبادت وادار کنند، خداوند خواسته است که انسانها با اختیار و اراده خود اطاعت و بندگی خدا را بپذیرند و ارزش بندگی به اختیاری بودن آن است. در این میان وظیفه پیامبران ابلاغ و رساندن پیام خداوند به بندگانش و نشان دادن راه حق به آنان میباشد «وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ.» و این انسان است که خود این راه را با میل و رغبت خود انتخاب مینماید و یا رد میکند، هرچند که سعادتش در پذیرش این راه است.
از آن جا که جنسیت مربوط به بعد جسمانی است و عبادت با حقیقت انسان ـ که همانا روح است ـ سروکار دارد و در روح ذکورت و انوثت (زن ومرد بودن) راهی ندارد، در ابلاغ، پذیرش و عمل عبادی جنسیت نقشی ایفا نمیکند، به همین جهت در ایمان آوردن، رفتار، اقدام و عمل دیندارانه و جزای آن، زن و مرد بودن هیچ اثری ندارد.
در قرآن کریم این بخش انسان مورد خطاب است و در بسیاری مواقع به همین کل بسنده میشود، اما در برخی موارد جهت رفع شائبههای جنسی و یا تأکید بر برابری زن و مرد بر این حقیقت مشترک با ذکر جنس تصریح مینماید؛ مثلاً میفرماید: هر کس از زن و مرد مؤمن که عمل صالح انجام دهد ما به او حیات پاکیزهای میدهیم و ایشان را به بهترین آنچه عمل میکنند جزا میدهیم و یا در جای دیگر میفرماید: آنان را در بهشت داخل میکنیم و ذرهای ظلم نمیبینند « مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً.»
در مورد ارزشهای انسانی نیز یا به طور عام به انسانها توجه میشود و یا صراحتاً زنان و مردان مؤمن مورد توجه قرار میگیرند؛ از جمله میفرماید: زنان و مردان مسلمان، زنان و مردان با ایمان، زنان و مردان عبادت پیشه، زنان و مردان شکیبا و…. از سوی دیگر یکی بر دیگری شرف ذاتی و برتری ندارد و یا یکی عنصر گناه نیست و دیگری مبرای از گناه. ضد ارزشها نیز به هر دو مشترکاً منتسب میشود: «الخبیثات و الخبیثین، السارقه و السارق، الزانیه و الزانی، المشرکه و المشرک».
ح ) وحی بر زنان
از مقامات مهمی که در حیات معنوی میتوان به آن اشاره داشت آن است که انسانی شایسته خطاب الهی گشته و بر او وحی نازل گردد. در قرآن کریم از چندین زن یاد شده است که مورد گفتوگوی الهی قرار گرفتهاند که از مهمترین آنها میتوان به مریم، مادر موسی و همسر ابراهیم اشاره نمود. خداوند به موسی منت میگذارد که به مادر او وحی نموده است: ما بر تو بار دیگر نیز منت نهادیم آن هنگام که به مادرت وحی مهمی نمودیم «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَى * إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى.» و اما در مورد مریم: شاید خداوند در مورد کمتر کسی چنین از مقاماتش سخن میگوید که: مریم صدیقه است، عبادت پیشه است، راکع است و مورد انتخاب الهی قرار گرفته است. زکریای پیامبر بر مقامش غبطه خورد و آرزوی ذُریهای چون او را دارد. خداوند میفرماید: فرشتگان به مریم گفتند که ای مریم به راستی که خداوند تو را برگزید و تو را پاک ساخت و بر زنان جهان برتری بخشید «وَإِذْ قَالَتْ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ.» در واقع مریم صاحب مقامی است که خداوند عیسی را بر فرزند مریم بودن منت مینهد: نبود مسیح پسر مریم مگر پیامبری که قبل از آن پیامبرانی بودند و مادرش صدیقه بود «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَهٌ».
ط ) زندگی پس از مرگ
در زندگی جهان پس از مرگ نیز بدون توجه به جنسیت، بهشت و جهنم برای اهلش و آنان که استحقاق هر یک از آن دو را دارند در نظر گرفته میشود. در آن عالم، انسانها برحسب عمل و مراتب ایمانی طبقهبندی میشوند و یا زندگی بهشتی و جهنمی خویش را میآغازند. مسلم است که جنس انسانها عامل تعیینکنندهای در این داوری نمیباشد. پس از رسیدگی به نامه اعمال هر کس ـ به تنهایی، بی توجه به انتسابات دنیوی ـ سرنوشت آیندهاش روشن میشود. اهل نار و جنت از یکدیگر تفکیک شده و اهل بهشت نیز بر حسب مراتب ایمانشان به اصحاب یمین و سابقون طبقهبندی میشوند. در آیهای خداوند رحمان میفرماید: خداوند مردان و زنان مؤمن را وعده داده به بهشتهایی که در آنها نهرهایی جاری است که در آن جاودانند و محل زندگی پاکیزه و نیکویی در باغهای بهشتی دارند و رضوان خداوند، بزرگ مرتبهتر است، این همان رستگاری عظیم است «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنْ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.»
و یا در حق اهل جهنم میفرماید: خداوند مردان و زنان منافق و کافر را وعده داد به آتش جهنم که در آن جاودانند و این حساب ایشان است و لعنت کرد خداوند ایشان را و برای ایشان عذاب ماندگاری است «وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ».
خداوند نوع انسان را کرامت بخشیده است «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» و آن چه موجب امتیاز فرد در پیشگاه الهی و حساب و کتاب اخروی میگردد همانا تقوا و پرهیزکاری است. البته در این عالم این محاسبه در بهرهمندی از حقوق انسانی دخالتی ندارد. خداوند رحمان و رحیم تمامی نعمتهایش را در اختیار انسانها ـ اعم از مؤمن و غیر مؤمن و مسلمان و کافر ـ قرار داده است و هرگز ایمان فرد ملاک برتریاش در بهرهمندی از عطایای الهی در زمین نمیباشد، هرچند که او بنده مقرب و خالص خداوند باشد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: ای مردم ما شما را از مرد و زن (مؤنث و مذکر) آفریدیم و شما را گروهها و قبایل گوناگون قرار دادیم تا شناخته شوید، به راستی که با کرامتترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست همانا خداوند دانای آگاه است.
نتیجه
آنچه از روح حاکم بر قرآن مجید برمیآید یکسان دیدن حقیقت انسانی و قائل شدن ارزش و کرامت ذاتی برای انسان میباشد و توجه به این اصل که کتاب آسمانی هیچگونه تبعیض و امتیاز نابجا بین انسانها را بر نمیتابد، تا جایی که حضرت محمد(ص) را که اشرف انسانها از آدم تا خاتم است بارها با این وصف معرفی میکند که ای پیامبر بگو من نیز بشری مثل شما هستم که به من وحی میشود که پروردگار شما خدای واحد است. «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» و تمایز انسانها را از جهات گوناگون جنسیت و رنگ و ویژگیهای فردی صرفاً از باب تکثر نوع انسانی برای تداوم حیات معرفی مینماید و بر این حقیقت تأکید میکند که همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبایل متعدد قرار دادیم، برای آنکه از هم باز شناخته شوید، با یکدیگر معاشرت کنید، نیازهای یکدیگر را با این تفاوتهای فردی برآورید و الا همه نوع بشر کرامت داده شدهاند و از حقوق یکسانی برخوردارند.
از این روست که خداوند به هیچ انسانی خارج از دایره قانون و حدود، اجازه محدود کردن آزادی و یا تباه ساختن حقوق دیگری و اعمال خشونتهای ناروا را نمیدهد و مدارا و صبر و گذشت و مراعات حال یکدیگر را اصلی رکین قلمداد مینماید و از آنجا که قرآن کریم مجموعه به هم پیوسته و متناسب با یکدیگر است هیچگاه بخشی از آن با بخش دیگر در تعارض نخواهد بود «وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ». و اگر این یک اصل خدشه ناپذیر است، پس احتمال آن که در جایی از قرآن جواز اعمال تبعیض و یا خشونت یکی را بر دیگری صادر نماید، وجود ندارد. به همین دلیل جهت درک درست احکام قرآن نباید به ناسازگاری با اصول قطعی چون مثلیت و برابری انسانها رسید و اگر برداشت یا درک نادرست از وحی وجود دارد، باید از میان برود، زیرا یا موقعیت و شرایط خاصی در انزال وحی وجود داشته است و یا باید مسئله تنزیل (تدریج در نزول آیات) مورد توجه قرار بگیرد.
اما همانطور که در رویکرد کلی بحث مورد اشاره قرار گرفت هدف این مقاله رفع شبهات در باب حقوق انسانی و جنسیت نیست، بلکه اتخاذ و درک اصول کلی برخاسته از نگرش قرآن به مسئله جنسیت مورد توجه است؛ این اصول برای همیشه تاریخ قابل تعمیم و حفاظت است و مشمول شرایط و اقتضائات عصری نمیگردد، چرا که تغییرات عصری موجب تغییر در احکام ـ با توجه به موقعیتهای گوناگون ـ است. اما اصول کلی برآمده از محکمات قرآن قابل تسری در همه زمانها و مکانها میباشد. در این مورد حتی علمای بزرگی چون علامه طباطبائی معتقدند که: قرآن به ناچار باید به زبان مردم عربستان و با توجه به شرایط آنان نازل میشده است. او در این مورد مینویسد: محیط نزول قرآن شبه جزیره عربستان بود که مردمی عرب زبان و بهدور از تمدن و شهرنشینی در آن زندگی میکردند و اندکی هم متأثر از عادات و رسوم ایران و روم و هند و مصر قدیم بودند. به هر حال این مردم برای زن، حرمت و شرافت و استقلال در زندگی قائل نبودند، به آنها ارث نمیدادند، تعدد زوجات برای مرد بدون هیچگونه حد و حصری مجاز بود و زن وزن و ارزش اجتماعی نداشت. اگر هم در ردیف انسان به حساب میآمد، انسانی ضعیف که مرتبه انسانیت او پایین بود شناخته میشد و در هر صورت طلاق هم در دست مرد بود. در چنین اوضاع و احوال و زمان و مکان و محیطی قرآن نازل شد.
و یا در جای دیگر در مورد زدن زن مینویسد: میتوان گفت با توجه به این که زدن زن امری رایج بوده دین الهی و شریعت اسلامی درصدد براندازی آن از شیوههای مختلفی چون تعدیل، انحصار و منع بوده است و این مسئله بسان مسئله بردگی است، اما در ضمن از هیچ تلاشی برای الغا و براندازی آن فروگذار نکرده است.
در موضوع طلاق نیز محققان معتقدند که اسلام در این مسئله حکم تأسیسی و نوظهوری نیاورده است، بلکه با امضا و یا عدم رد و ابطال نظم موجود در جامعه آن روز مقداری اصلاحات در نظم و ترتیب موجود به عمل آورده است و حتی الامکان ارشاداتی هم نموده است و بسیاری از این تعبیرها نیز مسبوق به سؤالی و یا متناسب با حادثه و موردی است که اتفاق افتاده و راه حلی متناسب خود را در همان زمان و مکان میطلبیده است و چه بسا در زمانهای دیگر یا جوامع دیگر آن نوع واقعه علی الاصول وجود نداشته باشد و آن چه در قرآن آمده نقل روند ساری و جاری در جامعه آن روز و محدود کردن آن است؛ به گونهای که از سوء استفاده مرد در امر زناشویی و اجحاف در حق زن جلوگیری بشود. و یا در موضوع سرپرستی مردان بر زنان محمد طه از علمای مطرح سودانی معتقد است که سرپرستی مردان بر زنان به مقتضای آیه که زنان در امنیت و نفقه خود به مردان تکیه داشتند مشروط شده است و در شرایط جدید با تکیه به قانون، زنان نیز میتوانند به استقلال اقتصادی دست یابند، از همین رو به اعتقاد وی لازم است در فلسفه نسخ و تطبیق آن تجدید نظر شود و تحول و تکامل شریعت تنها با انتقال از نصی به نص دیگر تحقق میپذیرد و از همین جهت او بر این باور است که میتوان نصوص دوران مدینه (مدنی) را که به اقتضای شرایط خاص آن زمان است به وسیله نصوص دوران مکه (مکی) که اصل بر خطاب انسان و اصول اصلی دین و شریعت است نسخ نمود و در نتیجه به اصل کارامدی دست یافت.
و یا در موضوع ریاست مرد بر خانواده آمده است: در مورد خصیصه ریاست بر خانواده (قوام بودن مرد) یک موضوع قراردادی است که در طول تاریخ جریان داشته است و اسلام آن را به عنوان یک گزارش مطرح میکند و سیره مردم را به طور کلی میپذیرد. اسلام به دلیل عدم آمادگی جامعه، آن را به همان وضع و بر همان پایه و با توابع و آثارش عملاً پذیرفته و با آن به ستیز نمیپردازد. و یا در باب چند همسری (تعدد زوجات) مینویسد:
آن چه از شریعت اسلامی به دست میآید این است که در ازدواج اصل بر تک همسری است و خداوند سکونت و مودت را یکی از اسرار خلقت زن و مرد دانسته است: «وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا».
ضرورتهای اجتماعی را که گاه برای جوامع انسانی پدید میآید نمیتوان نادیده گرفت. شرایط دوران جنگ، ناباروری برخی زنان و گاه فزونی رقم زنان بر مردان.
شکی نیست که باید جلوی بوالهوسیهای مردان شهوتپرست گرفته شود، این امر را نه وجدان عقلا اجازه میدهد و نه شرع مقدس.
برخی چون باجوری نیز معتقدند که قرآن کریم در صدد بوده که رسم ناروای چند زنی را بر اندازد و با قیدهای متعدد مثل مقید کردن آن به عدالت و سپس تأکید بر عدم وقوع عدالت در عمل منجر به محدودیت و الغا میشود.
در مجموع میتوان به این نتیجه رسید که در بسیاری از امور اجتماعی و خانوادگی اسلام مبادرت به امضا یا عدم رد و ابطال نظم و قراردادهای موجود در جامعه نموده است. و در ضمن در جهت اصلاح وضع موجود و تغییر نگرش و فرهنگ جامعه اقدام نموده است، در نتیجه اگر تغییراتی در مناسبات اجتماعی حاصل بشود و سیره عقلا در موضوعی دگرگون گردد ظاهراً تغییر قانونی نیز لازم میآید.
در مجموع هدف از ذکر این تکمله آن بود که از نقش زمان و مکان و شیوه مواجهه اسلام و قرآن با فرهنگ و مناسبات حاکم بر شبه جزیره عربستان در زمان نزول در درک احکام نمیتوان چشم پوشی کرد و این برداشتهای گوناگون در جهت کارامد نمودن احکام شریعت با اقتضائات کنونی است و در پایان باید گفت:
۱٫ اصل اساسی حاکم بر قرآن برابری و عدم تبعیض بین انسانها ـ سوای دیگر ویژگیها از جمله جنس ـ است.
۲٫ مواردی که ظاهراً برداشت متفاوت شده و در حیطه احکام معنا میشود به شرایط عرفی و شروط لازم خود وابسته است.
۳٫ بسیاری از موارد تبعیض آمیز در حقوق در قرآن کریم یا ذکر نشده است یا بهگونهای دیگر مورد توجه است که از آن جمله است: حضانت کودکان، کشته شدن زن توسط شوهر در شرایط ارتکاب به زنا، دیه متفاوت، استیذان و سنگسار کردن زن و مرد زناکار.
امید است این بررسی مختصر بتواند قدری نزدیکی روح حاکم بر قرآن کریم و برابری در حقوق انسانی را به اثبات رسانده باشد.
در مجموع میتوان به این نتیجه رسید که هیچگونه تعارضی میان حقوق انسانی و اسلام وجود ندارد، بلکه قرآن کریم خود بر احقاق حقوق انسانی تأکید دارد و همانگونه که در این مقاله مورد توجه قرار گرفت برابری در حقوق انسانی زن و مرد از نگاه قرآن پذیرفته شده است و مواردی که برداشت تبعیض از آن میشود ناشی از اراده الهی نیست بلکه، برخاسته از ساختارهای انسانی تبعیضآمیز است.
پینوشتها:
منابع
قرآن کریم، ۱۳۸۴، ترجمه مهدی الهی قمشهای، تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
۱٫ معنای متن، ابوزید نصرحامد، ترجمه مرتضی کریمینیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰٫
۲٫ نواندیشی دینی و حقوق بشر، عبدالله احمد نعیم، ترجمه حسنعلی نوریها، تهران، فرهنگ اندیشه، ۱۳۸۱٫
۳٫ زن در آیینه جلال و جمال، عبدالله جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸٫
۴٫ چهره عریان زن عرب، نوال سعداوی، ترجمه حمید فروتن، تهران، انتشارات روزبهانی، ۱۹۷۷٫
۵٫ المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی.
۶٫ زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، فاطمه مرنیسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰٫
۷٫ نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۷۸٫
۸٫ مجله فرزانه، مقاله: «تعامل و تعارض بین فقه و حقوق بشر»، محمد موسوی بجنوردی، ش ۸، ص ۷ ـ ۱۵٫
۹٫ مباحثی از حقوق زن، حسین مهرپور، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۹٫
۱۰٫ شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدی مهریزی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲٫