سید شهاب الدین موسوی- تربت جام
خداوند متعال انسان را به بهترین صورت از مجموعه جسم خاکی و روح معنوی آفریده است؛ چنانکه خود در قرآن کریم فرموده است: «و بدأ خلق الإنسان من طین ثمّ جعل نسْله من سلاله من ماء مهین ثمّ سوّاه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السّمع و الأبصار و الأفئده قلیلا ما تشکرون»؛ خداوند آفرینش انسان [اول] را از گل آغازید. سپس ذریه و فرزندان او را از عصاره آب [به ظاهر] ضعیف و ناچیزی آفرید. آنگاه اندامهای او را تکمیل و آراسته کرد و از روح خود [که سرّی از اسرار است] در او دمید، و برای شما گوشها و چشمها و دلها آفرید [تا بشنوید و بنگرید و بفهمید، اما] شما کمتر شکر [نعمتهای او] را بهجا میآورید.(سجده: ۷ـ ۹)
میان جسم و روح پیوندی بسیار نزدیک برقرار است با این توضیح که جسم و اعضا و جوارح جسمانی از روح دستور و فرمان میگیرند. اگر روح پالایش و تزکیه شده باشد، دستوراتی به جسم صادر میکند که صلاح و سعادت انسان را تضمین میکند، وگرنه از روح فرامینی به جسم و اعضا و جوارح میرسد که سبب هلاکت و بدبختی انسان میشود.
پیامبراکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، این مطلب را در حدیثی اینگونه به تصویر کشیده است: «ألا إنّ فی الجسد لمضغه إذا صلحت صلح الجسد کلّه و إذا فسدت فسد الجسد کلّه، ألا و هی القلب»؛ آگاه باشید که در بدن انسان پارهگوشتی است که هرگاه آن اصلاح شود، تمام بدن آدمی اصلاح میگردد، و هرگاه آن فاسد شود، تمام بدن فاسد میشود؛ آگاه باشید که آن پارهگوشت قلب است.(رواه مسلم، باب أخذ الحلال و ترک الشبهات، حدیث ۴۱۷۸)
امام محمّد غزالی ـ رحمهالله ـ در این مورد میگوید: انسان از بدن و قلب تشکیل شده است؛ منظورم از قلب روح انسان است که محل معرفت الهی است، نه خون و گوشتی که در آن مردگان و چهارپایان با وی شریکاند. و همچنانکه سلامت تن انسان سبب سعادت و خوشبختی بدن وی است و بیماری آن سبب هلاکت و نابودیاش، به همین صورت قلب نیز دارای سلامت و تندرستی است، و نجات نمییابد مگر کسی که قلبی سلیم و سالم [به عالم آخرت و] نزد خداوند متعال ببرد: «إلّا من أتى الله بقلب سلیم»(شعراء:۸۹). و از سویی قلب هم دچار بیماری میشود که سبب هلاک و نابودی ابدی و اخروی میگردد، چنانکه خداوند متعال خود فرموده است: «فی قلوبهم مرض»(بقره:۱۰). جهل و ناآگاهی انسان نسبتبه خداوند سم قاتل است؛ گناه و معصیت در اثر پیروی هواهای نفسانی علت مرض آن است، و معرفت الهی تریاق و پادزهر حیاتبخش آن، و طاعت و بندگی خدا با مخالفت هواهای نفسانی داروی شفابخش آن. و هیچ راهی برای معالجه آن و زایلکردن بیماری آن و بهدستآوردن سلامتی آن امکانپذیر نیست مگر با دارو، همچنانکه مداوای بدن امکانپذیر نیست مگر با دارو، و این دارو چیزی نیست مگر طاعات و عبادات با حدود و مقدار مشخص آن که از جانب پیامبران ـ علیهمالسلام ـ تعیین شده است.»(غزالی، المنقذ منالضلال: ۵۷)
فقه ظاهر و فقه باطن
امام ابوحنیفه، رحمهالله، در تعریف فقه گفته است: «معرفه النفس ما لها و ما علیها»؛ فقه عبارت است از شناخت انسان از خودش و آنچه به نفع یا ضررش است. علما در مورد قید «ما لها و ما علیها» گفتهاند که این قید تمامی مسائل اعتقادی، همچنین کلیه مسائل وجدانی یعنی اخلاق باطنی، و از سویی همه عبادات و مسائل عملی مثل نماز و روزه و… را دربرمیگیرد. بنابراین «معرفه ما لها و ما علیها» در مورد مسائل اعتقادی همان علم کلام یا به تعبیر خود امام ابوحنیفه «فقه اکبر» است؛ و «معرفه ما لها و ما علیها» در مورد مسائل وجدانی مثل زهد، صبر، حضور دل در نماز و… علم اخلاق یا «فقه باطن» است؛ و «معرفه ما لها و ما علیها» در مورد مسائل عملی و عبادی همان فقه مصطلح یا «فقه ظاهر» است.(تفتازانی، التوضیح و التلویح: ۲۸)
علما و دانشمندان اسلامی در یک تقسیمبندی احکام و فرامین اسلامی را به دو دسته تقسیم کردهاند. پارهای از احکام شریعت از زمره افعال ظاهری بندگان بهشمار میآیند و هر فرد مسلمان موظف به رعایت آنهاست، از قبیل نماز، روزه، حج، زکات، احکام ازدواج و طلاق، حقوق زوجین، تقسیم ارث و… که از آن به علم فقه تعبیر میشود. اما برخی دیگر از احکام شریعت به درون و باطن انسان تعلق دارند، از قبیل محبت با خداوند و ترس از او، به یاد خدا بودن، بیرغبتی به دنیا، راضی بودن به تقدیر خداوند، حرصنورزیدن، حضور قلب در عبادت، احکام ظاهری فوق را خالصانه و برای کسب رضایت پروردگار انجام دادن، حقیر نپنداشتن هیچ کس، دوری از خودپسندی، کنترل عصبانیت و…، که بهدستآوردن چنین ارزشهای اخلاقی و باطنی را «تزکیه» یا «عرفان» مینامند. همانگونهکه عملکردن بر احکام ظاهری از قبیل نماز، روزه و… فرض و واجب است، به همان صورت عملکردن بر احکام باطنی از روی قرآن و سنّت فرض و واجب است. حتی تلاش کردن برای مصون ماندن از مفاسد باطنی مهمتر است؛ زیرا مفاسد باطنی بر اعمال ظاهری نیز تأثیر منفی میگذارند.(تهانوی، تزکیه و اصلاح: ۱۱ـ۱۲)
علامه سیّدابوالحسن ندوی، رحمهالله، در مورد اهمیت احکام باطنی مینویسد: جایگاه این احکام [باطنی] در شریعت، همانند جایگاه روح نسبتبه جسم و جایگاه مغز نسبتبه پوست است. سپس در ذیل این عناوین، جزئیات و آداب و احکام زیادی وجود دارد که آنها را بهصورت علمی مستقل و فقهی جداگانه درآورده است. اگر علمی که به شرح و تفسیر دسته اول مربوط است، «فقه ظاهر» نامیده شود، میتوانیم علمی را که این کیفیات و حالات را بررسی میکند و راههای رسیدن به آنها را نشان میدهد، «فقه باطن» بنامیم.(ندوی، نگرشی نوین به تزکیه و احسان: ۵۹)
کمتوجهی به فقه باطن
چندانکه فقه ظاهر مورد توجه و عنایت قرار گرفته، متأسفانه فقه باطن آنگونه مورد توجه قرار نگرفته است؛ خصوصاً در این عصر که مادیت لجامگسیخته بیداد میکند و موجب حرص شدید و رقابت بیحدوحصر در بین انسانها گشته و دهها و صدها نزاع و جنگ خونین برپا کرده است.
امام غزالی، رحمهالله، فقهی را که تنها براساس امور ظاهری استوار باشد، بخشی از علوم دنیوی بهشمار میآورد نه جزو علوم اخروی. حتی ایشان برخی از فقهای عصر خویش را بهخاطر اهمال در خصوص پارهای از واجبات کفایی و پرداختن به مسائل فقه بهخاطر آنکه زمینه رسیدن به مناصبی مانند قضاوت، فتوا و… را فراهم کنند، مورد سرزنش قرار میداد و میفرمود: این همه اهتمام آنان به مسائل فقه در اوضاع و احوالی است که ما در هیچ یک از شهرها پزشک مسلمانی نداریم و همه آنها از اهلکتاباند.(قرضاوی، معرفت و معنویت: ۴۴ـ۴۵)
این وضعیت دینداران در جامعه اسلامی است، پس حالت آنانکه رابطه ضعیفتر و کمرنگتری با دین دارند، چگونه خواهد بود؟!
علامه ندوی میگوید: نظری بیفکنید به کشورهایی که کار دعوت بهسوی خدا و ربّانیت و تزکیه نفس از مدت زمانی است که در آنجا دچار ضعف شده و وجود علما و دعوتگرانی که پیوند و رابطه انسان را با خدا استوار کنند و به اصلاح باطن توجه دهند [بر اثر تهاجم فرهنگ و تمدن غرب یا همسایگی غربیها یا عوامل دیگر] بسیار نادر و کمیاب شده است. شما احساس میکنید که در این کشورها خلأ روحی و اخلاقی بسیار عمیق و هولناکی وجود دارد که آنرا نه دانش و تکنولوژی و پیشرفتهای علمی میتواند پر کند، نه ذکاوت و تعمق در تفکر و اندیشه، و نه با ارتباط عمیق با زبان و ادبیات پر میشود و نه با نعمت آزادی و استقلال. علما و دانشمندان نیز به علت توجه فوقالعاده به مظاهر و خویشتنداری و ترس از فقر و تنگدستی و راحتطلبی و خوشگذرانی، وقار و هیبت خود را از دست دادهاند. بدیهی است که علاج همه این امراض، جز در پرتو تزکیه نبوی که ذکرش در قرآن آمده و از مقاصد بعثت رسولالله، صلّیاللهعلیهوسلّم، است، و جز در سایه «ربّانیت» که از علما مطلوب است، جای دیگری یافت نخواهد شد.(ندوی، نگرشی نوین به تزکیه و احسان: ۶۳ـ۶۴)
علامه قرضاوی، رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان، در این مورد میگوید: بازگردانیدن «فقه قلوب» به جایگاه و منزلت خویش و توجه و اهتمام علمی به آن بسیار ضروری است. عنایت و اهتمام نخبگان و عامه مردم به «فقه سلوک» که سیر و حرکت بهسوی خداوند و رهسپارشدن و رسیدن به سرمنزل سعادت و حضور خداوند بدون آن ممکن نیست، بسیار لازمی و حیاتی است. این تجارت سودآوری است که متأسفانه بسیاری از مردم از سرمایهگذاری در آن غافلاند؛ طرف دیگر این معامله آفریدگار هستی است، و سرمایهاش عمر آدمی، و کالای آن اطاعت و فرمانبرداری، و سودش مغفرت خداوند و بهشت جاویدان و حیات طیبه و باکرامت در دنیا و عقباست.(معرفت و معنویت: ۴۵)
جایگاه فقه باطن در کتاب و سنّت
اگر به کتاب و سنّت و عصر صحابه و تابعین رجوع کنیم، خواهیم دید که قرآن کریم از شعبهای از دین و وظیفه مهمی از وظایف نبوّت سخن میگوید و از آن با واژه «تزکیه» یاد میکند. «تزکیه» رکنی از ارکان چهارگانهای بهشمار میآید که رسولاکرم، صلّیاللهعلیهوسلّم، برای محققکردن و به کمال رساندن آنها مبعوث شده بود. قرآن کریم میگوید: «هو الذی بعث فی الْأُمِّیِّین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین»؛ اوست خدایی که میان عربِ امی (یعنی قومی که خواندن و نوشتن نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا را تلاوت کند و آنها را [از لوث جهل و اخلاق زشت] پاک سازد و شریعت و احکام سماوی و حکمت الهی بیاموزد، با آنکه پیش از آن در جهالت و گمراهی آشکاری بودند.(جمعه:۲)
منظور از تزکیه، تزکیه نفس و آراستن آن با فضایل و پاکساختن آن از رذایل اخلاقی است، که نمونههای عالی آن در زندگی گهربار صحابه به صورت اخلاص در عمل و اخلاق نیکو متجلی شده بود. آری، تزکیهای که نتیجه آن ایجاد جامعه صالح و نمونه و تشکیل «خلافت راشده» و حکومت عادلهای بود که تا ابد الگو بوده و تاریخ نظیر آن را به یاد نمیآورد.
یکی از مصادیق تزکیه، احسان است و منظور از آن، کیفیتی از یقین و حضور قلب است که هر صاحب ایمان برای حصول آن باید بکوشد، و اشتیاق به آن در قلب هر فرد مؤمن همواره موج زند.(نگرشی نوین به تزکیه و احسان: ۵۶ـ۵۷)
از رسول خدا، صلّیاللهعلیهوسلّم، پرسیده شد که احسان چیست؟ در پاسخ فرمود: «أن تعبد الله کأنّک تراه، فإن لم تکن تراه، فإنّه یراک»؛ احسان آن است که خداوند را بهگونهای عبادت و بندگی کنی که گویا او را میبینی، اگر تو [به این درجه از باور نرسیدهای و] او را نمیبینی، [یقین داشته باش که] او قطعاً تو را میبیند.(متفقعلیه)
اهمیت اصلاح فرد در فقه باطن
در فقه باطن، اصل بر اصلاح فرد است؛ با این توضیح که در روش تربیتی و اصلاحی پیامبر اسلام، صلّیاللهعلیهوسلّم، و صحابه، رضواناللهعلیهم، فرد ملاک است و در هر شخص فکر و انگیزه اصلاح و تزکیه خودش ایجاد میشود. هر فرد میکوشد رذایل اخلاقی را از خود بزداید و به فضایل اخلاقی مزین و آراسته گردد. هر شخص سعی میکند در درون خود تقوا و پارسایی ایجاد کند و در ضمن ادای حقوق الهی، حقوق بندگان را نیز ادا کند. در این روش، شخص بیشتر به فکر انجام وظایف خود نسبتبه دیگران است تا به فکر گرفتن حقوق خود از آنان باشد. برخلاف آنچه که گفته میشود «جهان جدید، جهان حقمدار است؛ در مقابل جهان پیشین که جهان تکلیفمدار بود.»(سروش، آیین شهریاری و دینداری: ۱۴۷) و یا «حق گرفتنی است نه دادنی»؛ در روش تربیتی و اصلاحی پیامبر اسلام و در جامعه مدنی نبوی، ادای حقوق و ایثار و فداکاری، بر گرفتن حق مقدم است: «و یؤثرون على أنفسهم و لو کان بهم خصاصه»؛ دیگران را بر خود ترجیح میدهند اگرچه خود بدان نیازمندند.(حشر:۹)
تا وقتی هر یک از افراد جامعه در فکر گرفتن حق خود باشند و به وظایف و تکالیف خود نسبتبه دیگران نیندیشند، جامعه بیشتر رو به تنازع و خصومت خواهد رفت و جهان میدان تاختوتاز قرار خواهد گرفت، چنانکه امروزه با تمام ادعاهای مدنیت و مدرنیته و شعارهای دفاع از حقوق بشر و… روزبهروز بر ظلم و توحش در جامعه بشری افزوده میشود و حقوق بشر در سطح گستردهای از طرف همین جوامع پایمال میشود.
در نظریه فقه باطن و تزکیه، اصلاح جامعه در گرو اصلاح فرد است و تا تکتک افراد جامعه اصلاح نشوند، اصلاحات دیگر چندان موفق نخواهد بود. شاید یکی از علتهای اساسی شکست و ناکامی اصلاحات دولتی و قانونی همین غفلتورزیدن از اصلاح فرد در جامعه است. اصلاح قوانین یا نحوه اجرای آن مشکل چندانی را حل نخواهدکرد؛ زیرا به قول دکتر مصطفی سباعی: «کسانیکه بیشتر به نصوص و متون قانون آگاهی دارند، بیشتر از دیگران قانون را به بازی میگیرند. و کسانیکه بیش از دیگران بر فلسفه و نظریات اخلاقی واقفند، در تجاوز از حدود اخلاقی جریتر و بیباکتراند. و کسانی که بیش از دیگران بر متون و نصوص شرع احاطه دارند، بیش از بقیه مردم در گناهان و معاصی غوطهورند. و اینگونه است که امروز دارو خودش تبدیل به مرض و طبیب خودش مریض شده است، و راه درمانی برای این مرض مهلک اجتماعی نیست غیر از پاکسازی قلوب و وجدانها از آلودگیهای هواوهوس و تصفیه وجدانها از شوائب و وسوسههای دنیا.»(السباعی، عظمائنا فی التاریخ: ۴۵ـ۴۶)
این سنّت و قانون خداوندی است که تا ملتها در درون و باطن خود انقلاب برپا نکنند، خداوند هم سرنوشتشان را تغییر نخواهد داد. گرچه ممکن است تحولات و انقلابهایی در جامعه اتفاق بیفتد، ولی قطعاً این انقلابها بدون انقلاب باطنی افراد جامعه پایدار نخواهد بود و دوامی نخواهد داشت.
نیاز به اطبای روحانی و احیاگران فقه باطن
همانگونهکه جسم انسان بیمار میشود، روح و قلب نیز دچار بیماریها و امراض باطنی میگردد؛ و همانگونهکه برای بیماریها و امراض جسمانی پزشکان و طبیبان متخصصی وجود دارد، برای بیماریها و امراض روحانی نیز به طبیبان متخصصی نیاز است تا به معالجه و مداوای بیماریهای باطنی بپردازند.
مولانا محمّدالیاس کاندهلوی، رحمهالله، مؤسس نهضت جهانی دعوت و تبلیغ، میگوید: معمولاً در امتهای پیشین پس از یک فاصله زمانی از عصر پیامبرشان، امور دینیشان به صورت رسم درآمده و از روح و حقیقت تهی میشد و ادای آن صرفاً بهصورت یک عادت و رسم درمیآمد؛ لذا برای اصلاح این گمراهی، پیامبر دیگری مبعوث میشد تا در کالبد بیجان اعمال و عباداتی که بهصورت رسمورواج درآمده است، روحی تازه بدمد و آنرا بازسازی کند. حال، چنین آفت و بیماریی دامنگیر امت اسلامی شده و اعمال امت دچار روزمرگی و مرور زمان شده و روح و معنویت خود را از دست داده و نیاز به احیا و بازسازی دارد.(نعمانی، ملفوظات مولانا محمّدالیاس: ۲۱ـ ۲۲)
شیخ مصطفی صادق رافعی در مورد اهمیت وجود چنین احیاگران فعال و مؤثری در هر جامعه مینویسد: جامعهای که از وجود انسان کاملی که دارای دین صحیح و اخلاق الهی است خالی باشد، آن جامعه از نظر فقر فرهنگی مثل جامعهای است که در آن هیچگونه کتابی وجود ندارد، اگرچه تمام مردم آن جامعه دانشمند باشند و در هر محله آن مدرسهای باشد و در هر خانه آن قفسهای از کتاب. همه این کتابها جای خالی این مردان کامل را پر نمیکند؛ زیرا اگر این کتابها درست یا نادرستاند، باز به عقل منتهی میشوند؛ ولی مرد کامل حقیقتی است که به روح منتهی میشود و در تأثیرش بر مردم از علم توانمندتر است؛ چراکه او تفسیری واقعی از حقیقت است و زندگی عملیاش قابل مشاهده و دعوتگری مؤثر است. اگر مردم ده سال به بیان فضایل اخلاقی و راههای آراسته شدن به آن بپردازند و صدها کتاب در این راستا بنویسند، این قدر تأثیر نخواهند داشت که مرد کامل و نیکسیرتی را ببینند و مدتی با او همنشین شوند. به همین دلیل بوده که خداوند با هر کتاب آسمانی، پیامبری را نیز فرستاده است.(الرافعی، وحیالقلم: ۳/۵۰ـ ۵۸)
خداوند متعال در هر عصر و نسل کسانی را برانگیخته تا دین را از تحریف افراطیها و ادعاهای غلط باطلپرستان و تأویلات بیمورد جاهلان حفظ نمایند و بدون هیچگونه تأویل و یا تحریف و تبدیلی، مردم را به تزکیه خالص و تأثیرنپذیرفته از عجمیت و فلسفه نادرست، فرابخوانند و بهسوی احسان و فقه باطن دعوت کنند و این طب نبوی را در هر عصر تجدید کرده در کالبد امت اسلامی روح جدیدی از احسان و ایمان بدمند و به این نحو رابطه قلبها را با خدا و جسمها را با ارواح و ارتباط جامعه را با اخلاق و ارتباط علما را با ربّانیت و اخلاص تجدید کنند. در عوام قدرت و توان مبارزه با خواهشهای نفسانی و دنیاپرستی و غلبه بر فتنه مال و اولاد، و در خواص و پیشوایان جامعه نیرویی معنوی ایجاد کنند که به واسطه آن در برابر تطمیعها و تازیانههای حکام و صاحبان زر و زور و نویدها و هشدارهای آنان مقاومت نمایند، و سخن حق را نزد پادشاهان ظالم اظهار و از آنان انتقاد کنند. (ندوی، نگرشی نوین به تزکیه و احسان: ۶۱ـ۶۲)
علامه محمّدتقی عثمانی در این زمینه میگوید: تزکیه، بدون همنشینی و صحبت شیخ کامل و طبیب روحانی و برقراریِ نسبت معنوی با وی امکانپذیر نیست؛ چون «لکل فن رجال: برای هر فن ماهرین و متخصصینی وجود دارد». در مورد مسائل فقهی باید به مفتی و عالم شرع مراجعه کرد، چون این فن تخصص وی است؛ اما مهارت در مورد اعمال باطنی کاری بس دشوار است؛ چراکه بیماریهای باطنی مخفی و پوشیده و پیچیدهاند. به عنوان مثال «تکبر» حرام و ناجایز است، ولی «عزت نفس» داشتن واجب است، چراکه تحقیر و ذلیلکردن خود ناجایز است؛ اما تشخیص و تمیز «تکبر» از «عزت نفس» کار سهلی نیست و خود شخص شاید نتواند آن را تشخیص دهد. در این موارد است که به شیخ و مرشد کاملی احساس نیاز میشود.(عثمانی، مجالس اصلاحی: ۳۲)
فقه باطن نیرویی شگفتانگیز
یکی دیگر از خصوصیات فقه باطن، غلبه افراد بهظاهر شکستخورده اما آراسته به فضایل اخلاقی بر دشمنان پیروز و قدرتمند است. تاریخ گواه است که در دورههای مختلف تاریخ اسلامی بسا اوقات مسلمانان مغلوب و مقهورِ جنگجویان خونخوار و بیرحم، پس از مدتزمانی توانستهاند با نیروی درونی و آراستگیهای اخلاقی و باطنی، دشمن خونخوار خود را تحت تأثیر معنویت خویش قرار داده و بهسوی اسلام متمایل کنند. در این رابطه به ذکر یک نمونه که آنرا امام سیّدابوالحسن ندوی در کتابش «ربّانیه لا رهبانیه/ نگرشی نوین به تزکیه و احسان یا تصوف و عرفان» آورده است، اکتفا میکنم. وی مینویسد: در قرن هفتم هجری قمری، تاتارهای وحشی به سرزمینهای اسلامی یورش آوردند و مسلمانان را قتلعام کردند، بهگونهای که جهان اسلام تمام توان و نیروی جهاد و مقاومت خود را از دست داد و در این بلا از مسلمین جز جسدی نیمهجان و روحی ضعیف باقی نماند. هیچکس توان مبارزه با مهاجمان مغول را نداشت و یأس و ناامیدی بر جامعه مسلمین چیره گشته بود و سپاهیان اسلام به ناچار اسلحه بر زمین نهادند و عموم مردم یقین کردند که پیروزی نظامی در مقابل مغولها هرگز ممکن نیست و سرنوشت آنها چنین رقم خورده است که برده و زیردست آن قوم وحشی باشند و اسلام هیچ آیندهای ندارد. در آن روزهای دشوار، داعیان مخلص و مبلغان راستین و گمنام، که نام اکثر آنان تا امروز نیز (با وجود تلاش فراوان) در دورنمای تاریخ اسلام به چشم نمیخورد، بهپاخواسته و بدون وحشت و ترس با مهاجمان وحشی و سنگدل مغول ارتباط برقرار کردند و کوشیدند تا راهی بهسوی دلهای آنان بگشایند. بهتدریج بر اثر مجاهدتهای این گروه، محبت و الفت اسلام در قلب و اندیشه آن قوم وحشی جای گرفت و آنان گروه گروه به اسلام روی آوردند و مدت مدیدی از آن یورش ددمنشانه نگذشته بود که همه یا اکثر افراد آن قوم وحشی و سرکش، به آغوش گرم اسلام داخل شده و خود حامی و پرچمدار اسلام شدند و از میان آنان فقها و دانشمندان بزرگ و عابدان و زاهدان و مجاهدانی نستوه به میدان آمد که در مراحل حساس و ضروری از اسلام پاسداری کردند.(ندوی، نگرشی نوین به تزکیه و احسان: ۸۱ـ۸۲) و همانا این پیروزی با نیرویی غیر از نیروی ایمان و معنویت بهدست نیامد، چنانکه وعده خداوند است: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و أَنتم الأعلون إِن کنتم مؤمنِینَ»؛ و سست مشوید و اندوهگین مباشید که اگر مؤمن باشید، شما برترید.(آلعمران:۱۳۹)
چه باید کرد
با توجه به مطالب فوق، میتوان راهکارها و پیشنهادات ذیل را مدنظر قرار داد:
۱٫ خواص و علما و دعوتگران، اصلاح باطن و تزکیه خود را فراموش نکنند؛
۲٫ بکوشند در توده امت اسلامی نیز این فکر و انگیزه را بیدار نمایند؛
۳٫ از نظر تئوری و عملی سعی کنند این خلأ را پر کنند؛
۴٫ همه ما از تلاوت، تدبر و تفکر در قرآن کریم و مطالعه سنّت و سیره پیامبر و صحابه کرام و بزرگان تابعین غفلت نورزیم؛
۵٫ سعی کنیم با اولیای خدا و نیکانِ راستگفتار و نیککردار همنشین و همصحبت شویم و در سایه راهنماییهای آنان به معالجه بیماریهای باطنی خود بپردازیم؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «و کونوا مع الصَّادقین»(توبه:۱۱۹)، و «فاسألوا أهل الذکرِ إن کنتم لا تعلمون»(نحل:۴۳).
۶٫ اگر احساس میکنیم این نکوکاران و انسانهای کامل در دسترسمان نیستند، به آثار، سیرت و سرگذشت زندگیشان مراجعه کنیم؛ چونکه گل رفت و گلستان شد خراب/ بوی گل را از که جویم از گلاب.
۷٫ دوستان خود را توصیه کنیم کوتاهیها و کاستیهای اخلاقیمان را که ممکن است از دید خودمان پنهان باشند به ما تذکر دهند تا خود را اصلاح کنیم.
منابع:
۱٫ تفتازانی، سعدالدین مسعودبنعمر؛ التوضیح و التلویح.
۲٫ تهانوی، حکیمالامت مولانا اشرفعلی؛ تزکیه و اصلاح؛ ترجمه صلاحالدین شهنوازی؛ چاپ اول، زاهدان: انتشارات ندوی،
۳٫ الرافعی، مصطفیصادق؛ وحیالقلم.
۴٫ سروش، عبدالکریم؛ آیین شهریاری و دینداری؛ چاپ اول، تهران: انتشاراط صراط، ۱۳۷۹٫
۵٫ السباعی، مصطفی؛ عظمائنا فی التاریخ؛ بیروت: مطابع المکتب الاسلام.
۶٫ عثمانی، محمّدتقی؛ مجالس اصلاحی؛ ترجمه سیّدشهابالدین موسوی.
۷٫ غزالی، محمّد؛ المنقذ منالضلال؛ بیروت: دار و مکتبه الهلال، ۱۹۹۳٫
۸٫ قرضاوی، یوسف؛ معرفت و معنویت؛ ترجمه عبدالعزیز سلیمی، چاپ اول، تهران: نشر احسان، ۱۳۷۹٫
۹٫ ندوی، سید ابوالحسن علی؛ نگرشی نوین به تزکیه و احسان یا تصوف و عرفان؛ ترجمه عبدالقادر دهقان، چاپ اول، تهران: نشر احسان، ۱۳۸۸٫
۱۰٫ نعمانی، محمّدمنظور؛ ملفوظات مولانا محمّدالیاس؛ ترجمه رضا قادری؛ چاپ اول، تربتجام: انتشارت خواجه عبدالله انصاری، ۱۳۸۷٫
منبع: مجله(ندای اسلام) دارالعلوم زاهدان
باعرض سلام،گرد آوری و یاد آوری نظریات سازنده ی بزرگان اسلام تلاش قابل تحسینی است،وپیشنهادات خوبی هم بیان کرده اند،اجرتان با خداوند منان،چنین بنظر میرسد که استاد عزیزسخت طرفدار تصوف و عرفان و خواستار احیای مکتب باطنی میباشند، تزکیه ی روح و نفس باید بموازات هم متعادل و. تابع عقل سلیم باشند،معنویات یعنی همین،پاکی روح و نفس و تقوا و اخلاص در راستای ایمان یقینی به خالق جهان هستی و عمل صالح در ابعاد گسترده اش کل اهداف خلقت برای رسیدن به رستگاری ابدی است،تلاش برای برتری روح وباصطلاح کشتن نفس و پی بردن به بعضی از رازهای خالق صحیح بنظر نممیرسد،زیرا در آنصورت شخص بین کفر و ایمان واقع و ناچار به معما گوئی و عوام فریبی شده و باعث گمراهی دیگران هم میشودیک مسلمان باید به عالم غیب ایمان داشته باشد،دینداری در پنای روح و نفس سالم میسر است نه با کشتن نفس و تقویت نا متعارف روح،زیرا موضوع آزمایش و مبارزه ی بین خوب و بد بیمعنی میشود،در میان جمع وبا وجود نفس و روح سالم قبول شدید هنر است، لطفاً حقیر را ببخشید فقط میخواستم بعرض برسانم که اسلام راز و رمز نیست،ساده و آسان و همه فهم است وسلام
باعرض سلام،گرد آوری و یاد آوری نظریات سازنده ی بزرگان اسلام تلاش قابل تحسینی است،وپیشنهادات خوبی هم بیان کرده اند،اجرتان با خداوند منان،چنین بنظر میرسد که استاد عزیزسخت طرفدار تصوف و عرفان و خواستار احیای مکتب باطنی میباشند، تزکیه ی روح و نفس باید بموازات هم متعادل و. تابع عقل سلیم باشند،معنویات یعنی همین،پاکی روح و نفس و تقوا و اخلاص در راستای ایمان یقینی به خالق جهان هستی و عمل صالح در ابعاد گسترده اش کل اهداف خلقت برای رسیدن به رستگاری ابدی است،تلاش برای برتری روح وباصطلاح کشتن نفس و پی بردن به بعضی از رازهای خالق صحیح بنظر نممیرسد،زیرا در آنصورت شخص بین کفر و ایمان واقع و ناچار به معما گوئی و عوام فریبی شده و باعث گمراهی دیگران هم میشودیک مسلمان باید به عالم غیب ایمان داشته باشد،دینداری در پنای روح و نفس سالم میسر است نه با کشتن نفس و تقویت نا متعارف روح،زیرا موضوع آزمایش و مبارزه ی بین خوب و بد بیمعنی میشود،در میان جمع وبا وجود نفس و روح سالم قبول شدید هنر است، لطفاً حقیر را ببخشید فقط میخواستم بعرض برسانم که اسلام راز و رمز نیست،ساده و آسان و همه فهم است وسلام