دیدگاه مارکس و فروید درباره منشاء دین
سـلیمی
2017/10/10
اجتماعی, اهل سنت, دانش و اندیشه, سیاسی, مطالب جدید
788 بازدید
دیدگاه مارکس و فروید درباره منشاء دین
نویسنده: علامه عبدالله احمدیان
در این مقاله دیدگاه مارکس و فروید درباره منشاء دین را بررسی می کنیم . کارل مارکس که اقتصاد را زیر بنا پنداشته و فرهنگ و اخلاق و دین و هر چیز دیگر را روبنا شمرده است، مدعی است که دین مجموعه ای از باور ها و اخلاقیات و آداب و سنت هایی است که عموما” ساخته و پرداخته دست قدرت مندان برای چپاول محرومان است و در یک کلمه به ادعای مارکس ” دین افیون [۱]توده ها است” و گاهی ضد و نقیض این ادعا را بیان کرده و گفته است : ” دین نوعی از رضا و دفاعی است که خود محرومان به منظور توجیه وضع موجود و تحمل پذیر ساختن شرایط اسفبار زندگی خویش، در پیش می گیرند، و به امید بهشت موعود زندگی در جهنم موجود را پذیرا می شوند( فلسفه دین_ ابولقاسم فنایی_ ص۱۵۳) و کتاب فطرت _ استاد مطهری ص۲۰۱، و این سه نفر یهودی_ تألیف محمد قطب و ترجمه محمد علی عابدی ص۲۷″
این دانشمند یهودی تبار، نه تنها از تاریخ یکایک ادیان و جنبش های رهایی بخش آنان در جهت سرنگونن کردن اریکه های قدرت بیدادگران روزگار، غافل بوده است، بلکه از تورات کتاب دینی یهودیان و از تاریخ موسی (ع) هم بی خبر بوده است آیا دین موسی (ع) وسیله ای بوده در دست رهبر محرومان بنی اسرائیلی را چپاول کرده؟ یا بر عکس وسیله ای بوده در دست رهبر محرومان یعنی موسی که با آن وسیله قدرتمندترین ستمگر روزگار را از اریکه قدرت پایین آورده است؟ و آیا دین موسی (ع) وسیله ای بوده برای توجیه وضع موجود و تحمل پذیرا شدن شدید ترین شکنجه ها و مشاهده قتل فرزندان و خدمتگزاری زنان و زندگی در این جهنم موجود به خاطر نیل به بهشت موعود؟ یا بر عکس وسیله ای بود برای رهایی از این جهنم موجود و به پاداش فداکاری در راه این رهایی هم نیا به بهشت موعود. دقت و تعمق در تاریخ ادیان عینا” عکس تحلیل کارل مارکس را به دست می دهد، زیرا در تاریخ هر دینی نخستین امری که جلب توجه می کند این است که یک نفر فاقد قدرت و امکانات مادی، به رهبری طبقه محرومان علیه قدرتمندان ستمگر قیام کرده است و تبلیغ کنندگان ادیان وحیانی ” ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم” علیه نمرود و فرعون و سزارهای روم و کسراهای ایران مردم را شورانیده اند و علیه قدرتمندان ستمگر مبارزه کرده اند.
دیگاه فروید درباره منشاء دین
فروید ترس را منشاء اعتقاد به خدا و پیدایش دین داری پنداشته و این نظریه که گاهی آن را به مارکس نیز نسبت می دهند بسیار قدیمی و کهنه است و به روایت مورخان، نخستین بار، از سو ی یک شاعر رومی به نام ” تیتوس لوکریتوس ” متوفای ۹۹ میلادی، به صورت یک تخیل شاعرانه ابراز گردیده است که ” لوکریتوس” در شعر خویش سروده بود: ” نخست ترس بود که خدایان را آفرید ” و فروید یعد از آن شاعر، سعی کرده، همین تخیل را با استفاده از مبانی روانکاوی ساخته خودش، آن را به صورت یک واقعیت علمی در آورد و از جمله گفته است: ” حوادث بی حس و سوانح بی رحمی که حیات ما را تهدید می کنند، اگر آن ها را به طبیعت کر و کور نسبت دهیم احساس نا امنی و بی پناهی به شدت ما را اذیت و آزار می دهد. زیرا هیچ راهی برای کنار آمدن یا مقابله با آن نیروهای بی روح و انعطاف ناپذیر وجود ندارد، اما اگر آن نیروها را به موجودات ذی شعور و دارای عواطف نسبت دهیم، در صورت لزوم خواهیم توانست از طریق التماس و عبادت و قربانی ها، دل آن موجودات زنده را بدست آوریم ” آن گاه فروید دیدگاه خود را این گونه خلاصه می کند که ” آدمیان به جای همه عوامل ترس آفرین به منشاء مشترکی معتقد گشته و آن را خدا نامیده اند و در حقیقت خدا مخلوق انسان است نه خالق او” ( فلسفه دین، ابولقاسم فنایی، ص۱۴۵ و ( و فلسفه المشروع الحضادی، احمد محمد جاد، ص ۵۶۱، دیدگاه شبلی شمیل مسیحی مصری موافق دیدگاه دورکیم، ص ۵۷۶).
فروید در تحلیل خود دو امر مربوط به دین ( یعنی احساس نیاز به دین و منشاء به وجود آمدن دین) را با هم اشتباه گرفته و آن چه را که می خواست بیان کند یعنی منشاء به وجود آمدن دین به معنی مجموع عقاید و اخلاق و اعمالی که دین نامیده می شود، به کلی فراموش کرده است، به علاوه اگر منشاء به وجود آمدن دین ترس می بود می بایستی ترسویی ملازم دینداری، دلاوری و منافی دینداری باشد، و ترسوترین انسان ها دینداترین آن ها و دلاورترین انسان ها دورترین آن ها از دین باشد، در صورتی که تاریخ ادیان عینا” عکس این ها را نشان می دهدو اما این جمله فروید که گفته: ” در حقیقت خدا مخلوق انسان است نه خالق او!” که ژرژپولیستر در مقدمات فلفه نیز بعد از بیانات شبیه بیانات فروید در یک حالتی از احساس غرور که گویی به کشف حقیقت نایل آمده است همین جمله را می گوید بی گمان گفتن این جمله نشانگر این است که آن دو شخصیت ماده پرست با وجود آن همه ادعاهای فلسفی، حتی از ساده ترین و معروف ترین اصطلاحات فلسفی یعنی تفادت های وجود خارجی و وجود ذهنی ناآگاه بوده اند یا خود را به نا آگاهی زده اند، زیرا انسان ها را آفریده است نه وجود ذهنی بلکه وجود خارجی خداست، و اگر تصور اشیاء خلق کردن آن ها شمرده شود، باید هر کودکی آسمان و زمین و زمان و پدر و مادر خود و وجود خودش را هم خلق کرده باشد، و آیا چنین چیزی ممکن است.
استباط فروید از روانکاوی
و تعجب آور این که اتفاق می افتد در غالب جوامع افرادی در خانواده هایی به دنیا می آیند که به علت فقر و بی بضاعتی امکان تأمین خواسته های امیال غریزی( اعم از جنسی و غیره )را ندارند و برای ایجاد امکان تأمین آن خواسته ها، استعداد های نهفته خود را به کار می اندازند، و برخی از آن استعدادهای نیرومند و نافذ، مستقما” در راه اندوختن سرمایه های مادی، و برخی در راه انداختن سرمایه های معنوی و هنری مانند شعر و نقاشی و خطاطی و اختراعات و ابتکارات و علوم و معارف به کار انداخته می شود، ودر نتیجه نوابغی در شعر و ادبیات و نقاشی و فلسفه و همچنین در اختراعات و ابتکارات و صنایع محیرّ العقول از خانواده های فقیر و بی بضاعت به وجود آمده اند و غالب فلاسفه و نوابغ و رهبران جنبش های عظیم جهانی از خانواده های بی بضاعت سر بیرون آورده اند، فروید همین امر طبیعی و معروف و معلوم العله را، یک معادله چند مجهولی پنداشته و ان را در دستگاه روانکاوی ساخته خود قرار داده و با کمال تعجب و تأسف نیل به مقام پیامبری و رسالت سماوی را هم مشمول همین قاعده نموده و گفته است: ” غرایز وقتی به علت نبودن امکانات، ارضا نگردیدند، و سرکوب و پس رانده شدند، به روان ناخودآگاه شخص نل مکان می کند، و از آن جا به صورت فعالیت ها و رفتارهای مقبول جامعه خود را بروز می دهند و خلاقیت های علمی و هنری و همچنین پیامبری همه و همه تصعید و پالایش و تجلی همان نیاز سرکوب شده جنسی است و منشاء دین، عقده و نیاز سرکوب شده جنسی پیامبران است” ( فلسفه دین_ ابولقاسم فنایی ص ۱۴۹)
نقد و نظریه فروید درباره منشاء دین
این دانشمند یهودی تبار، در حالی خود را به صحنه تحقیق در ” منشاء ادیان ” انداخته، که نه تنها از ویژگی های تمام پیامبران ادیان، و حتی از ویژگی و خصوصیات زندگی پیامبر دین خود یعنی موسی (ع) نیز آگاهی نداشته است، و به هنگام طرح این نظریه از خود سؤال نکرده است که موسی (ع) در حالی که طفولیت و نوجوانی خود را در دربار فرعون گذرانده است، و در آغاز جوانی هم با دختر شعیب ازدواج کرده و بعد از مدتی همراه همسرش از مدین به سوی مصر رهسپار گشته، و در وسط راه بر قله کوه طور ناگاه وحی بر او نازل گردیده و ابلاغ پیامبری و دستور انجام دادن وظایف پیامبری به او داده شده است، آیا چه میل سر کوفته ای داشته که به شکل والای پیامبری بروز نموده است، و موسی (ع) در این زمینه های روانکاوی به هزاران مرد بنی اسرائیل و قبطی و مدینی که در سن او ازدواج کرده اند، و زندگی پایین تری نیز از زندگی او داشته اند چه فرقی داشت؟ و اگر موسی (ع) تفاوت های دیگری نمی داشت، ودر وسط راه برگشتن به مصر و بر قله کوه طور وحی بر او نازل نمی شد، و از راه اعجاز در برابر چشمانش عصا و مار به یکدیگر تبدیل نمی شدند، و موسی بدون این که هیچ تفاوتی با دیگران داشته باشد، پیامبر می شد و هزاران افراد دیگر که در جمیع جهات و شرایط مساوی او بودند به حال خود باقی می ماندند آیا ترجیح بدون مرجّح و نامساوی بودن مساوی ها روی نمی داد و آیا هاضمه پیروان فروید چنین تضاد و تناقضی را هم هضم می کنند و آیا معقول است حرف کسی که بگوید امیال سرکوفته و به ویژه میل سرکوفته جنسی در وجود عیسی (ع) به صورت پیامبری تجلی کرده است در صورتی که عیسی (ع) در تمام عمرش با تمام امکاناتی که داشت با هیچ زنی ازدواج نکرد، و هرگز به سوی تجملات زندگی و هواها و آرزوهای مادی تمایلی نداشت، و عموم پیروانش را نیز به زهد و پارسایی و پرهیز از سرمایه داری و دوری از تمایلات نفس توصیه فرموده است، و اگر به زندگی مرفّه و اشرافغی مایل می بود، با رومی ها و یهودی ها کنار می آمد و تمام وسایل یک زندگی اشرافی را در اختیار او قرار می دادند.
محمد رسول الله خاتم النبین (ص) که در سن بیست و پنج سالگی با بانوی ثروتمند و زیبای عرب خدیجه کبری ازدواج کرد، و آن همه ثروت و سرمایه خدیجه در اختیار او قرار گرفت، هرچند او از زندگی مرفّه و تجملاتی بیزار بود، اما با توجه به این امور تا سن چهل سالگی که به پیامبری مبعوث گردیده و قطعا” هیچ میل سرکوفته ای نداشته است تا بر حسب نظریه فروید آن میل سرکوفته به شکل پیامبری تجلی کند، و بعد از بعثت و نیل به مقام پیامبری نیز جز تبلیغ آن رسالت سماوی و انتشار آن هیچ میل و آرزوی دیگری نداشته است، به دلیل این که او در مدینه و در سال هایی که دیناسلام در تمام شهرهای عربستان انتشار یافته بود و پرچم دین اسلام بر تمام ارتفاعات سرزمین عرب در اهتزاز بود، و سپاه اسلام به سرحدّات ایران و روم اعزام می گردید و به فتوحاتی نایل می شد و طلا و نقره و اجناس فییءو غنایم جنگی و درآمدهای دیگر مالی همه مسلمانان را ثروتمند و دارای زندگی مرفه نموده بود، در همین اوضاع و شرایط، باز پیامبر (ص) در اطاقی زندگی می کرد که سه بساط کوچک و پوستین به جای فرش در آن دیده می شد، و پیامبر (ص) بر حصیر گره داری بدون روپوش می خوابید که گره این حصیر شیارهایی بر هر دو پهلوی او ظاهر می کرد، و سرش را بر بالینی می گذاشت که از برگ های خرما تهیه شده بود، و تنها یک کوزه آب و لیوانی با یک قطیفه و چند نان خشک و بر طاقه آن مشاهده می گردید، و این زندگی را هم با چند بیوه و پیرزن به سر می برد که با یکایک آن ها به خاطر مصلحت و پیشرفت اسلام و انتشار آن ازدواج کرده بود، به همین جهت وقتی در شرایط غنای مالی مسلمانان و قدرت اقتصادی حکومت اسلامی زنان پیامبر زینت آلات و زیور های طلا را از او خواستند، نه تنها به تقاضای آن ها پاسخ مثبت نداد و مانند برخی از مسلمانان زینت آلاتی از طلا را برای آن ها تهیه نکرد، بلکه طبق فرمان وحی خدا آن ها را جمع کرد، و به آن ها گفت: ” اگر درباره درخواست زینت جدّی هستید و بر تقاضایتان پافشاری می کنید بیایید تا طبق مقررات قرآن شما را عموما” طلاق دهم، تا بالاخره زنان پیامبر تقاضای خود را پس گرفتند و از زینت آلات به کلی صرف نظر نمودند، حال اگر پیامبر ماننذ افراد عادی به زنان متمایل می بود اولا” تمام زنانش از را از دختران زیباروی عرب بر می گزید، نه از بیوه ها و پیرزن ها، ثانیا” بدون این که آن ها در خواست کنند زینت آلات زیادی را برای یکایک آن ها تهیه می کرد، و اساسا” این قضاوت فرویددرباره پیامبران بسیار جاهلانه و نا آگاهانه است، زیرا پیامبران خدا همواره غرایز را کنترل کرده اند و به تعبیر واقعی تر غرایز را تنظیم نموده اند، و میل های نامشروع را هرچند شدید هم بوده اند، آن ها را سرکوب کرده اند، و اگر پیامبر شدن بر حسب ادعای باطل فروید_ مظهر میل های سرکوفته می بود، قضیه کاملا” معکوس می گردید، یعنی آنان تمام موانع را از پیش میل ها بر می داشتند و آن ها را در هر جا و برای همه کس آزاد و بی قید و شرط می کردند، بنابراین نظریه فروید درباره منشاء دین بسیار ناآگاهانه و مخالف تمام شرایط محسوس و تجربه شده اجتماعی است.