اسلام و حفظ ارزشهاى ملی و ارتباط ارگانیک اسلام و ملیت
اسلام و حفظ ارزشهاى ملی و ارتباط ارگانیک اسلام و ملیت
نـویـسنـده : عبدالرحمان صدیق / تــرجـمـه: کیومرث یوسفى
دڵ چه پهڵان لێ ناگهڕێن به یهک بگهین و تێک بگهین.
«ههژار»
با نگاهى به گذشته جنبش هاى «کُردى» متوجه مىشویم که شخصیت هاى نمونه و اسلام گرا هم چون: شیخ عبدالله نهرى، شیخ عبدالسلام، شیخ سعید، شیخ محمود، قاضى محمد و ملامصطفى و دیگران ۴ به خاطر دفاع از حق ملت و برچیدن ظلم و ستم به پا خاسته و رهبرى این جنبشها را بر عهده گرفتهاند؛ زیرا معتقد بودند که گرایشهاى قومى و وطنى آنها چیزى جز تأیید و احساس افتخار به آیههاى خدا و هدایت تکوینى خداوند نیست؛ چون خدمت کردن به ملت و فرزندان ملت مورد تأکید دین اسلام بوده و یکى از تعالیم تشریعى آن مىباشد.
اما به دنبال این جنبشها، حرکتهاى قومى و مادیگرایى که داراى مرجعیتهاى مختلف و فلسفهها و نظریات مارکسیستى و کمونیستى و لیبرالى بودند به وجود آمدند و مسئله قومیت کُرد بیش از پیش پیچیدهتر شد و آن حرکت قومى از جنبش ملى خود خارج شده و به جریان حزبى منجر گردید و پرچم انقلاب و مبارزه را همراه با تفرقه و پراکندگى و بىنظمى و با مرجعیتهاى مختلف به پیش بردند و قدرتهاى حاکمه جرأت یافتند تا با بهانههاى واهى به ایجاد حوادث ناگوار و بهرهبردارى به نفع خود اقدام نمایند.
و این بود سرآغاز پیدایش تفکرى که معتقد بود اسلام، فرهنگ و تمدن ملى و ارزشهاى آن را نابود مىکند و به یکسان سازى ملیتها ـ از نظر فرهنگى و ارزشهاى ملى ـ مىپردازد و تفکر ملیت خواهى و اسلام خواهى هیچ ارتباطى با هم ندارند و تمام تلاش خود را براى در مقابل هم قرار دادن تفکر ملیت خواهى با تفکر اسلام گرایى به کار گرفتند و البته عملکرد حکومتهاى حاکم ـ که به نام اسلام بزرگترین جنایتها را بر مردم کُرد تحمیل کردند جنایت حلبچه و انفال و…، و بعضى دوستان نادان که مسلمان بودن را مصادف با عرب شدن مىپنداشتند به این پندار ناروا دامن زد، غافل از اینکه «اسلام شیوههاى گوناگون زندگى انسان را که در جوامع مختلف وجود داشت به رسمیت شناخت و در صدد از میان برداشتن آنها بر نیامد و در آنها فقط تا آن اندازه دخالت کرد که موجب همسویى آنها با سلوک دینى و اخلاق اسلامى شد.»
به نظر قرآن، استعدادها و موفقیت انسان براى کشف شیوههاى زندگى یکى از آیات تدبیر و عنایت الهى در جهان است. قرآن، انسان را جانشین روى زمین، آباد کننده آن، استخدام کننده جانداران دیگر و به وجود آورنده تمدن و فرهنگ شناخته است.
قرآن با این شناسایى در واقع این مطلب را اعلام کرده «که هدایت الهى تنها از طریق انبیاء به انسان نمىرسد؛ بلکه راهیابیهاى نوع انسان براى کشف شیوههاى زندگى نیز خود هدایت الهى است.»
قرآن خود قبلاً اعلام کرده بود که نیامده تا بر فرهنگ و تمدن انسان خط سرخ بطلان بکشد؛ بلکه آمده تا به آنچه هست جهت نوینى در مسیر توحید بدهد.
اینکه مىگویند اسلامیت مساوى است با نابودى فرهنگ و تمدن ملى و ارزشهاى ملى دروغى بیش نیست؛ زیرا «ملیت» و «اسلام» دو مقوله متقابل نیستند؛ بلکه ارتباطى ارگانیکى و قوى آنها را به هم مرتبط مىکند، و این ارتباط و پیوند از نوع «تعاملى» است نه «تفاضلى»، به دلایل زیر:
۱ـ انسان جانشین خداوند است بر روى زمین:
از دیدگاه اسلام، انسان جانشین خداوند است بر روى زمین و وظیفهاش عمران و آبادانى آن است. براى انجام این مهم خداوند تمام نیازمندیهایش را فراهم نموده است.
از لوازم جانشینى این است که انسان آزاد باشد و حقوقش رعایت شود و موانع رشد و ترقى او برطرف گردد تا امکانات و استعدادهایش را در بارور نمودن تمدن بشرى و رسیدن به آرامش و سعادت به کار گیرد.
ـ اما ملتى که زیر بارظلم وستم قامتش خمیده شده است و تمام حقوق انسانیش پایمال شده و مورد وحشیانهترین نسل کشىها قرار گرفته و تمام تلاشها در جهت از بین بردن شناسنامه و هویت اوست و لحظه به لحظه زندگیش را سرکوب و خفقان و کوچ اجبارى و… فراگرفته چگونه مىتواند وظیفه جانشینى خداوند را به جاى آورد؟
اسلام بر اساس (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ)[۱] هر نوع
بىحرمتى و تحقیرى را نسبت به انسان ممنوع مىداند، هر چند به نام ظل خدا و… هم انجام بگیرد.
۲ـ اختلاف زبان و رنگ از نشانههاى خداست:
وجود اقوام و ملل مختلف مشیت و خواست خداوندى است. آنجا که مىفرماید:
(وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَآخْتِلاَفُ ألْسِنَتِکُمْ وَ ألْوَانِکُمْ إِنَّ فِى ذَلِکَ لأیَاتٍ لِّلْعَالَمِینَ) (روم / ۲۲)
«و از زمره نشانههاى (دالّ بر قدرت) خدا آفرینش آسمانها و مختلف بودن زبانها و رنگهاى شما است، بىگمان در این (نشانهها) دلائلى براى فرزانگان و دانشوران.»
یعنى خلق اقوام و ملل مختلف که هر یک ویژگیهاى ملى و فرهنگى خود را دارا هستند تا بدین وسیله قابل شناسایى باشند، خواست خداوند است. در واقع قرآن بر وجود ملیتهاى مختلف و ویژگیهاى متفاوت آنها مهر تأیید مىنهد.
(یَا أیُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِّنْ ذَکَرِ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبآ وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أتْقَاکُمْ إنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (حجرات / ۱۳)
«اى مردمان! ما شما را از مرد و زنى آفریدهایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسى با تفاوت و ویژگى خاص درونى و بیرونى از دیگرى مشخص شود و در پیکره جامعه انسانى نقشى جداگانه داشته باشد) بىگمان گرامىترین شما در نزد خداوند متقىترین شما است. خداوند مسلمآ آگاه و از هر چیزى باخبر است.»
پروردگار، اقوام و ملتهاى مختلف را با رنگها و زبانهاى متفاوت در مکانهاى جغرافیایى مختلف خلق کرده تا با همزیستى و همکارى با هم به عمران و آبادانى زمین پرداخته و حقوق و آزادیهاى یکدیگر را محترم بشمارند.
واژه «لِتَعَارَفُوا» همزیستى مسالمتآمیز را خاطر نشان مىسازد.
ـ تفاهم و شناخت یکدیگر و همکارى بین دو ملت نابرابر یکى حاکم و دیگرى محکوم مفهومى ندارد. در واقع سیاست زمین سوخته و نسلکشى یک ملت و سرزمینش خلاف اصل «لِتَعَارَفُوا» است.
۳ـ مساوى بودن اقوام و ملل مختلف از نظر اسلام:
از دیدگاه اسلام تمام اقوام و ملتهاى مختلف مساویند و تنها تفاوت آنها در میزان «تقوا» است. بدیهى است که تقوا هم در دنیا ملاک تبعیض یا برترى دنیوى انسانها نیست. اساسآ شناخت متقى و کرامت او تنها به وسیله خدا صورت مىگیرد، چنانکه خداوند مىفرماید:
(فَلا تُزَکُّوا أنفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى) (نجم / ۳۲)
«از پاک بودن خود سخن مگویید؛ زیرا تنها او پرهیزکاران را مىشناسد.»
در اندیشه اسلام «ملت برگزیده خداوند» وجود ندارد؛ زیرا اسلام دینى کامل و شامل است و نورش همه جهانیان و هستى و مخلوقات را دربرمىگیرد:
(وَ مَا أرْسَلْنَاکَ إلاَّ رَحْمَهٌ لِّلْعَالَمِینَ) (انبیاء / ۱۰۷)
«(اى پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم.»
و در واقع بین کسانى که به آن التزام دارند و به آن پایبند هستند هیچ برترى وجود ندارد مگر به تقوا و عمل صالح؛ زیرا در اصل خداوندِ پاک و منزه انسان را در زمینه هدایت تشریعى مورد بازخواست و به او پاداش مىدهد، اما هیچ گاه انسان را به خاطر هدایت تکوینى مورد بازخواست قرار نمىدهد؛ چون خود انسان هیچ دخالتى در اینکه به چه قومى یا سرزمینى منتسب است، ندارد.
۴ـ مخالفت شدید اسلام با ظلم و ستم و غصب زمین و خاک:
اگر بگوییم جوهره اسلام تلاش است براى ریشهکنى ظلم و ستم در تمام اشکال آن، سخن به گزاف نگفتهایم.
در تاریخبشرى هیچ فکر و اندیشهاى به اندازه اسلام مخالف ظلم و ستمگرى نبوده و نخواهد بود، به طورى که وقتى به قرآن نظرى بیفکنیم مات و مبهوت مىشویم که چگونه گروهى خود را مسلمان مىنامند و در مقابل ظلم و ستم سکوت مىکنند و هیچ جبههگیرى ندارند یا اصلاً در جامعه اسلامى چگونه جا براى ظلم و ستم باقى است؟
«یا عِبادى انِّى حَرَّمتُ الظلمَ على نفسِى وَ جعلتُه بینکم مُحرّمآ»
«اى بندگانم، من ظلم را بر خود حرام نمودهام و آن را نیز در میان شما آدمیان حرام گردانیدم.»
در اسلام، بر حکومت واجب است که دو هدف محورى و اساسى زندگى یعنى «برخوردارى از زندگى متناسب» و «امنیت» را براى تک تک افراد جامعه فراهم نماید تا در سایه زندگى سالم و مناسب و امنیت فراهم شده، انسانها با اندیشهاى آسوده به فرمانبردارى خداوند بپردازند :
(الَّذِى أطْعَمَهُمْ مِّنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِّنْ خَوْفٍ) (قریش / ۴)
«همان خدایى که پس از گرسنگى طعامشان داد و به دنبال ترس و ناامنى بر ایشان امنیت ایجاد نمود.»
ـ ملت کُرد به خاطر تقسیم سرزمینش بر اساس منافع کشورهاى استعمارگر مورد ظلم و ستم قرار گرفت. بر این اساس مسئله کُرد، مسئله ملتى مسلمان و ستمدیده است و توجه جدى به مشکلاتش وظیفهاى اسلامى و خدایى مىباشد. تلاش براى رفع ستم از این ملت و جبههگیرى در مقابل ظالمین بهملتش ممیزه ملت و جامعهاى اسلامى است :
(وَالَّذِینَ إذَا أصَابَهُمُ الْبَغْىُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ) (شورى / ۳۹)
«و کسانیند که اگر ستمى بدیشان شد، خویشتن را یارى مىدهند (و زیر بار ظلم نمىروند).»
امروز ملت ما ستمدیدهترین ملت روى زمین است و قرآن تلاش و جهاد در راه رفع ستم از ستمدیدگان را جهادى خدایى مىداند و آنهایى را که در مقابل ظلم و ستم سکوت پیشه کردهاند با شدیدترین وجه سرزنش مىنماید آنجا که مىفرمایند ?وَ مَالَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أهْلُهَا وَآجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْکَ وَلِیَّآ وَآجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْکَ نَصِیرآ) (نساء / ۷۵)
«چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچارهاى نجنگید که فریاد بر مىآورند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیارى که ساکنان آن ستمکارند خارج ساز و از جانب خود سرپرست و حمایتگرى براى ما پدید آور و از سوى خود یاورى برایمان قراربده.»
۵ـ حق بودن مسئله کُرد:
مسئله رفع ستم از ملتها و گسترش عدالت مسئلهاى اساسى است تا جایى که هدف از ارسال رسل رفع ظلم و ستم بیان شده است.
(لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقَسْطِ) (حدید / ۲۵)
«ما پیغمبران خود را همراه با دلایل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردهایم و با آنان کتابهاى (آسمانى و قوانین) و موازین (شناسایى حق وعدالت) نازل نمودهایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنندو…»
همانطور که از آیه پیداست دادگرى و عدالت در اسلام تنها براى مسلمانان نیست؛ بلکه شامل (الناس) مردم است.
زمانى که آفتاب اسلام از افق زندگى مردم دمید، آنان را به «عدالت» که محور رسالت پیامبران و ستونى است که آسمانها و زمین بر آن استوارند، فراخواند. عدالتى که لازمه آن پشتیبانى از قشرهاى ضعیف جامعه تا دستیابى به همه حقوق مادى و معنوى مىباشد.
(لاَ یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِى الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِّنْ دِیارِکُمْ أنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إلَیْهِمْ إنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) (ممتحنه / ۸)
«خداوند شما را باز نمىدارد از اینکه نیکى و بخشش بکنید به کسانى که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند، خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
به همین دلیل خداوند ایمان داران را مورد خطاب قرار داده مىفرماید :
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِ) (نساء / ۱۳۵)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، دادگرى پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید…»
بدون شک هر انسان دادگر و آزادهاى که خواستار برابرى و گسترش عدالت باشد بىتوجهى و زیر پا گذاشته شدن حقوق هیچ کس و ملت و نژادى را نخواهد پذیرفت.
۶ـ فراگیرى و جهانى بودن اسلام:
فراگیرى و جهانى بودن اسلام، اصل دیگرى است که باید به آن توجه کرد. اسلام برنامهاى خدایى است براى به سعادت رساندن تمام اقوام و ملتها و به همین دلیل است که هر نقشه و راه و روشى و هر تلاش و قدرتى باعث عدم برخوردارى ملتى از سعادت و آسایش و خوشبختى باشد هرچند بر خود نام اسلام نهد و لباس اسلام بپوشد ضد اصول اساسى اسلام عمل کرده است. اسلام بسان برنامهاى خدایى براى تمام انسانها بوده و اهمیت زیادى بهحقوق بشر چه به صورت فردى و چه به صورت جمعى داده است. نصوص اسلامى بیان مىکنند که حقوق بشر ازنشانههاى خداوند است و قابل مناقشه نیستند؛ زیرا ازمنظر اسلام حقوق انسانى بخششى از جانب پادشاهان وحاکمان یا معاهدهاى منتشر شده از سوى حکومتى محلى یا سازمانى بینالمللى نیست؛ بلکه حقوقى است که با توجه به ریشههاى الهى آن مراعاتشان الزامى است و به هیچ وجه کنار نهادن و باطل نمودن آنها پذیرفتنى نیست و به هیچ کس و هیچ ارگانى این اجازه داده نمىشود که آن را مورد تعرض قرار دهد و در مورد عمل به آن کوتاهى نماید.
(فَبَشِّر عِبَادِالَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُاللهُ وَ أوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواالألْبَابِ)
(زمر / ۱۸-۱۷)
«مژده بده به بندگانم، آن کسانى که به همه سخنان گوش فرا مىدهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروى مىکنند، آنان کسانیند که خدا هدایتشان بخشیده است و ایشان واقعآ خردمندند.»
متن حاضر گفتگویى است که در سال ۱۹۹۸ با استاد عبدالرحمن صدیق ـ عضو شوراى رهبرى اتحاد اسلامى کردستان و وزیر محیط زیست در شوراى انتقالى حکومت عراق ـ انجام گرفته و بعدآ به صورت نوشتارى در آمده است.[۲]
کیومرث یوسفى
منبع: سایت نوگرا