قرآن کلام خدا یا سخن فرستاده خدا(ص)؟ نقد دیدگاه ابوزید، سروش و شبستری در مورد وحی
نویسنده : کمال روحانی
گرچه ما هنوز شناخت و درک و تحلیل درست و علمی روشن و دقیقی از پدیده ی وحی نداریم و نمی دانیم خداوند چگونه و با چه ابزاری با پیامبران سخن می گوید اما (دقت شود!) مدّعا این است که کلام وحیانی در مقام تنزیل «به لسان قوم» است؛ یعنی در قالب الفاظ و بیان معیّن در زبان معیّن (عربی حجاز در قرن هفتم میلادی) بر نبی نازل شده و او آن را عیناً به دیگران ابلاغ کرده است. در این طرح، کلمات نازل شده کاملاً انسانی است؛ چرا که تمام قواعد عربی عصر نزول در آن رعایت شده و همان پنج محور در آن حضور دارند: گوینده خداوند است که پیام خود را در این زمینه «Kontaxt» فرهنگ و تاریخ قوم عرب در قالب کلمات معین و در زبان عربی قابل فهم از طریق یک انسان به عموم آدمیان با خطاب یا ایها النّاس، یا عموم مؤمنان یا ایها الذین آمنوا انتقال داده است. چهار محور دیگر، حضور روشن دارند اعراب و در مرحله ی بعد تمام آدمیان، زمینه و متن زبان و فرهنگ عرب جماعت و اصل آن زبان، اعراب عصر نزول و محتوا خدا و توحید و آگاهی و اخلاق و عدالت و تمام موضوعات دینی.
بنابراین در تلقّی سنتی و اجماعی مسلمانان از وحی ملفوظ نیز تمام ارکان مورد نظر زبان وجود دارد و از این رو مانند هر کلام دیگری قابل فهم و درک و تفسیر است، چنان که مخاطبان مستقیم آن کلمات با اعتقاد به کلام الهی بودن آن ها را می فهمیدند و پس از آن نیز در طول قرن ها مفسّران (حتی غیرمسلمان) به فهم و قرائت اهتمام کرده و می کنند. در این زمینه تفاوتی که وحی ملفوظ با کلمات بشری دارد این است که در کلام بشری ما گوینده را می بینیم یا می توانیم ببینیم و کلام او را مستقیم یا با واسطه می شنویم با ابزار تکلم او آشنا هستیم، اما در کلام خدا گوینده را نمی بینیم و سخن او را از طریق یک انسان معتمد می شنویم و چون آن کلمات تمام ضوابط و قواعد زبان بشری را رعایت کرده است، برای ما قابل فهم است.
اما اتهام ساحری و کاهنی و شاعری به پیامبر از سوی منکران نه تنها به معنای نفی انتساب قرآن به خداوند نیست، بلکه برعکس اثبات کننده مدعای کلام الهی بودن این کتاب است؛ زیرا به شهادت قرآن، منکران برای نفی وحیانی بودن آیات خوانده شده به وسیله ی پیامبر دین، اثر کردن آن ها در اذهان و افکار مخاطبان، پیامبر را متهم به ساحر و کاهن و شاعر بودن می کردند و در مقابل، خداوند به حمایت از پیامبرش و اصالت دادن و اعتبار بخشیدن به قرآن و دفع زحمت از وی اقدام کرده است. لذا از اتهام شاعری و کاهنی به پیامبر نمی توان نتیجه گرفت که قرآن، کلام پیامبر بوده است.
نظریه ی انتساب کلمات قرآن به خداوند یا نبی
از برخی از نظریات هرمنوتیکی آقای شبستری چنان استنباط می شود که نمی توان از متن قرآن برای اثبات یا ردّ نظریه و فهمی اتخاذ سند کرد به ویژه ایشان مراد متکلم و حجیّت ظواهر را قبول ندارند. در هر حال ما برای اثبات دیدگاه وحیانی و خدایی بودن الفاظ و معنای قرآن از آیات صریح قرآن سود می جوییم:
در قرآن آیات متعددی مربوط به وحی وجود دارد که فهم و تفسیر آن ها در یک مجموعه و در یک نظام تحلیلی عام به ما می آموزد که کلمات قرآن و آیات آن، لفظاً و معنائاً از خداوند بوده و پیامبر جز این را نمی گفته و مسلمانان نیز از همان زمان تا حال چنی عقیده ای داشته و دارند. اینک به برخی از این آیات اشاره می شود:
تفاوت الفاظ یا معنا
در سوره ی آل عمران آیه ۱۰۸ آمده است:
(تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِّلْعَالَمِینَ) «اینها آیات خدا هستند که ( درباره پاداش نیکوکاران و پادافره بدکاران نازل شدهاند و ) مشتمل بر حق و حقیقتند ، و خداوند ( هیچ گاه ) ستمی برای جهانیان نمیخواهد.»
اگر منظور از آیات در این جمله، آیات قرآن باشد و خواندن نیز به معنای متعارف آن باشد، دلالت آیه این است که «ما» خداوند «آیات الهی» را بر «تو» محمد می خوانیم و این دلالت معنایی جز تلاوت و خواندن لفظ ندارد و گرنه تلاوت معنا نه مفهوماً درست است و نه اساساً القای معنای آیه و کلام شمرده می شود. در واقع معنا و محتوا اساساً وجود خارجی ندارد تا مورد اشاره قرار گیرد.
عدم تعجیل در خواندن قرآن
در سوره طه آیه ۱۱۴ گفته شده: ( فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْماً ) «والا مقام خدا است که شاه حقیقی او است ( و جملگی فرماندهان و فرمانبران بدو نیازمندند ، و دائره امر و نهیش سراسر گستره هستی است . ای پیغمبر ! نازل کننده قرآن چنین خدای بلندمرتبه و توانائی است . پس به هنگام نزول قرآن ) پیش از این که وحی ( آیات ) قرآن به پایان برسد ، در آن عجله مکن ( و تندتند آیهها را به دنبال جبرئیل تکرار منما و بر زبان مران . چرا که هرچند قرآن مافوق طاقت و توان انسان است ، امّا خدا حافظ و نگهدار آن است و آن را در مغزت ثبت و ضبط مینماید ) . بگو : پروردگارا ! ( در پرتو قرآن ) بر دانشم بیفزا ( و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما ).»
صراحت آیه، روشن تر از آن است که محتاج تأویل و تفسیر باشد. خداوند به پیامبر می فرماید پیش از پایان گرفتن وحی در خواندن قرآن شتاب مکن. ظاهراً تردیدی نیست که منظور از قرآن همین آیات نازل شده بر پیامبر باشد. در این صورت، خداوند، محمد را از عدم تعجیل در خواندن کلام قرآن فرمان می دهد. مشارالیه و متعلّق فرمان خداوند، همین قرآن محسوس و حیّ و حاضر است نه چیزی ذهنی و موهوم.
در سوره ی قیامت آیات ۱۶ تا ۱۹ آمده است
( لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ) « ( به هنگام وحی قرآن ) شتابگرانه زبان به خواندن آن مَجُنبان ( و آیات را عجولانه و آزمندانه تکرار مگردان ) . چرا که گردآوردن قرآن ( در سینه تو ) و ( توانائی بخشیدن به زبان تو ، برای ) خواندن آن ، کار ما است . ( پس از ناحیه حفظ قرآن در میان دل و جان خود ، و روان خواندن و درست تلاوت کردن آن با زبان خویش ، نگران مباش ) . پس هرگاه ما قرآن را ( توسّط جبرئیل بر تو ) خواندیم ، تو خواندن آن را ( آرام و آهسته ) پیگیری و پیروی کن . ( وظیفه تو پیروی از تلاوت پیک وحی ، و ابلاغ رسالت آسمانی است و بس ) . گذشته از اینها ، ( در صورتی که بعد از نزول آیات قرآن مشکلی پیدا کردی ) بیان و توضیح آن بر ما است.»
ظاهراً موضوع این آیات، خواندن آیات نازل شده ی قرآن به وسیله ی جبرئیل بر پیامبر و شأن نزول آن، هشدار خداوند به پیامبر در مورد انتخاب روش درست و عدم شتابزدگی در قرائت وحی (موضوع آیه ۱۱۴ طه) است. در این آیات چند نکته مورد تأکید است: ۱- گردآوری و نظم و تدوین قرآن بر عهده ی خدا است. ۲- شرح و بیان قرآن بر عهده ی خداوند است. ۳- خواندن و قرائت قرآن بر پیامبر نیز به وسیله ی خداوند صورت می گیرد. ۴- خداوند به پیامبر هشدار داده که پیش از آن که آیات وحی بر او قرائت و خوانده شود او نباید در فراگیری و یا انتقال و ابلاغ آن شتاب کند. ۵- پیامبر صرفاً موظّف به پیروی و فراگیری لفظ به لفظ و کامل همان کلمات نازل شده است. این بیان صریح قرآن نیز کاملاً مؤیّد این نظر است که قرآن، خود وحی است نه محصول وحی و پیامبر کمترین نقشی در پردازش و ساختن کلمات ندارد.
در قرآن، بارها خداوند از خود با «نا» سخن گفته است
در مجموع، کلمه ی انزلنا، انزلناه و انزلناها، ۵۵ بار در قرآن آمده است. اگر «نا» یا «ما»های قرآن را شماره کنیم، صدها مورد می شود. اگر صرفاً قرآن به عنوان یک متن ادبی معمولی نگاه کنیم، قابل قبول نیست که محمد به عنوان گوینده ی این کلمات، ضمیر «ما» را درباره ی خداوند به کار برده باشد و این خلاف فصاحت و بلاغت است که از جانب خداوند بگوید که ما بودیم که فلان قوم را هلاک کردیم (در قرآن ۲۹ بار صفت هلاک کردن به خدا نسبت داده شده است.) در حالی که اگر این سخن، تعبیر محمد بود باید گفته می شد، اوست که چنین و چنان کرد.
در قرآن، بارها نزول قرآن به خداوند نسبت داده شده است
از جمله ی آیه ی اول سوره ی قدر[۱] و آیات ۹۲ و ۱۵۵ سوره ی انعام[۲] و آیه ی اول سوره ی نور[۳]، در این آیات صریحاً گفته شده است که «این کتاب را ما نازل کردیم.» اگر وحی، توانا سازی است و قرآن کلام نبی است، نسبت نزول قرآن به خداوند، لغو و نادرست خواهد بود و اگر بخواهیم به مقوله ی وحی که قرآن به وحی به موجوداتی چون زنبور عسل و … یا وحی به پیامبران اشاره می کند باید بگوییم: هر دو نوع از این وحی، وحی الهی شمرده می شوند؛ یعنی پدیده های مادی در قلمرو «وحی تکوینی» هستند و وحی به پیامبران در حوزه ی «وحی تشریعی» است.
«قل»های قرآن
در قرآن، بارها به پیامبر خطاب شده است؛ واضح است اگر این کلمات از پیامبر بود نه جایی برای چنین خطابی بود و نه اساساً در این مورد، تعبیر تفسیر معنا دارد. اگر قرآن، کلام نبی و آن هم گزارشی تفسیری او باشد، هیچ توجیهی برای حضور این خطاب ها و قل ها در قرآن وجود ندارد. آیا محمد خود به خود خطاب کرده که فلان چیز را بگو؟!
ملامت های قرآن
در قرآن کریم، پیامبر چند بار مورد ملامت قرار گرفته است؛ از جمله آیات اولیه ی سوره ی عبس. به نظر می رسد که این بخش از آیات قرآن کاملاً در تعارض با نظریه کلام نبی بودن قرآن است؛ چون این که انسان ها از توبیخ و سرزنش خرسند نمی شوند. این گزارش و انعکاس آن در قرآن که کاملاً محصول ذهن و زبان محمد است چه ارتباطی با مدّعای تفسیری بودن آیات قرآن دارد.
مسئولیت قرآن به عهده ی خداوند است
در آیات ۴۳ تا ۴۷ سوره ی الحاقه آمده است: ( تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ) « ( بلکه کلامی است که ) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است . اگر پیغمبر پارهای سخنان را به دروغ بر ما میبست . ما دست راست او را میگرفتیم . سپس رگ دلش را پاره میکردیم . و کسی از شما نمیتوانست مانع ( این کار ما در باره ) او شود ( و مرگ را از او باز دارد ).»
در این آیات تهدید آمیز، به صراحت گفته شده است: اگر پیامبر سخنی به ناحق به خداوند نسبت داد، خداوند دست راست و شاهرگش را قطع خواهد کرد.
عربی بودن قرآن
چند بار اشاره شد که قرآن به زبان عربی است و در آیات نیز بارها به آن اشاره شده است. منظور قرآن از نزول قرآن به زبان عربی چیست؟ اگر محمد خود، این کلمات را سروده و گفته است، دیگر سخن گفتن از آن بی معنی و حتّی می توان گفت خارج از بلاغت و لغو خواهد بود. مگر بنا نبود که محمد در میان قوم عرب زبان که زبان دیگری نمی دانست به غیر عربی؛ مثلاً سریانی، فارسی یا یونانی حرف بزند؟ لحن و زبان قرآن، همراه با شواهد حالیه و مقالیه نشان می دهد که قرآن با تکیه بر عربیت زبان وحی به پدیده ی خارق العاده و معجزه آسای قرآن اشاره می کند و این امر با مدّعای کلام نبی بودن سازگار نیست.
تضمین صحت قرآن
در آیات اول تا هجدهم سوره ی پنجم درباره ی وحی و اوصافی از فرشته ی وحی سخن رفته است که مجموعه ی آن ها با تمام ابهامی که از نظر تفسیری دارد، مؤیّد این نکته است که کلماتی بر محمد وحی شد و او آن ها را عیناً دریافت کرد و این دریافت ها خود وحی است نه محصول وحی؛ مثلاً گفته می شود: ( وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى)[۴] در این آیه بر دو نکته تأکید کرده است: یکی آن چه پیامبر می گوید همان وحی است نه محصول وحی؛ دیگر این که گفته های وحیانی محمد از سر هوای نفس نیست.
اجماع مسلمانان
گرچه ما دقیقاً نمی دانیم که مسلمانان عصر نزول قرآن و در روزگار پیامبر چه تلقی ای از ماهیت قرآن و مفهوم وحی داشتند، اما در مجموع روایات می توانیم استناد کنیم که شخص پیامبر (ص)، قرآن را عین کلام خدا می دانست و خود او جز ابلاغ کامل و لفظ به لفظ آن به مخاطبان نقشی نداشته است و مسلمانان آن عصر و حتّی بعد از او نیز به طور عام بر این باور، اجماع نظر داشته اند.
خلط بین قرآن و حدیث
از همان زمان پیامبر، مسلمانان بین قرآن و حدیث فرق نهاده اند و برای هر کدام، جایگاه و نقش خاصّی قائل شده اند و در واقع احادیث، فرع بر وحی شمرده می شد؛ مثلاً طبق رهنمود شخص پیامبر، مسلمانان در برابر نزول و قرائت تسلیم بودند، اما در برابر سخنان یا رفتار پیامبر برای خود حق پرسش و اعتراض قایل بودند (مثلاً جنگ احزاب) و این نکته ی مهمی است که یکی از پژوهشگران غربی نیز بدان توجه کرده است. ویلفرد کنتول اسمیت می گوید: « انجیل، گزارش وحی است نه خود وحی، در حالی که قرآن کلام وحی است.» اسمیت از این جا نتیجه می گیرد که معادل انجیل در اسلام حدیث است.
————————————
منبع: دین سوزی معاصر / تألیف و تحقیق: کمال روحانی /انتشارات: آراس ۱۳۹۰
[۱] – إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ [۲] – وَهَذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ (۹۲) وَهَذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۵۵). [۳] – سُورَهٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ . [۴] – النجم: ۳٫به نظر شما این نوشته چه امتیازی می گیرد