دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال ۱۹۲۱ تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب “عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد” از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صد و پنجمین بخش آن را می خوانید:
قصه یورش امریکایی ها به خانه ات در بغداد چیست؟
این حادثه به سه دلیل اتفاق افتاد. اول عملیاتی بود که علیه جریان صدر در بغداد و نجف انجام دادند. و من در آوریل ۲۰۰۴ در شورای حکومت داری علیه آن موضع گرفتم.
دوم قضیه اخضر الابراهیمی بود که سازمان ملل او را به عنوان نماینده خود به بغداد فرستاد. در اولین سفرش گزارشی به دبیر کل آن وقت سازمان ملل، کوفی انان نوشت که در آن حمله شدیدی به کردها و شیعیان کرد. و او هم این گزارش را در مجمع خواند که جنجال گسترده ای به پا کرد. پیشنهاد دادیم که کمیته ای برای پاسخ به انان تشکیل شود. کمیته شامل دکتر محمود عثمان و حمید مجید موسی و دکتر ابراهیم جعفری و من می شد. تشکیل جلسه دادیم و پاسخ انان را نوشتیم، در آن اشاره ای به ابراهیمی نکردیم، اما در توضیح واکنشمان نشان دادیم که از بازگشت او استقبال نمی کنیم. آن پاسخ را رئیس شورای حکومتداری، سید محمد بحرالعلوم امضا کرد و به انان فرستاده شد. وقتی که بریمر آن را دید، مانع از ارسال آن شد. بعد از ۴۸ ساعت به مشاور ویژه بوش در امور عراق، سفیر رابرت بلکویل رسید. بریمر با من تماس گرفت و خواستار تشکیل جلسه شد. وقتی که به کاخ رفتم، به همراه او بلکویل را دیدم که از من پرسید: چرا علیه ابراهیمی می ایستی؟ جواب دادم برای این که معتقدم ابراهیمی می خواهد چیزی شبه وضعیت عراق در دوران صدام از ناحیه ارتباطاتش با کشورهای عربی و این که چه کسی بر قدرت در بغداد حاکم باشد، دوباره برقرار کند. و توضیح دادم همه کاری که ما انجام دادیم با هدف تغییر این وضعیت بود، و معتقدم که ابراهیمی برای ما مشکلاتی ایجاد می کند. بلکویل جواب داد که ابراهیمی شانس اعتماد انان به خود را دارد، همچنین اعتماد رئیس جمهور بوش را که دو بار با او دیدار کرده است. به او گفتم: با همه احترامم به این شخص مهم و تاریخی که دارد، می خواهم یادآور شوم که او سفر انان برای دیدار با صدام در فوریه ۱۹۹۸ را ترتیب داد، با این هدف که او را از قضیه بازرسین نجات دهد.
نیم ساعت بعد از صحبت های ما بلکویل از بریمر خواست که اتاق جلسه را ترک کند، و رو به من کرد و گفت: آیا می دانی من کیستم؟ من نماینده شخصی رئیس جمهور بوش هستم. وضعیت تو در کاخ سفید چندان مناسب نیست. به او گفتم: حالا که چی؟ گفت: اگر رو در روی سیاست های رئیس جمهور بوش بایستی، همه وزنه ایالات متحده را برای فشار به تو منتقل می کنیم. جواب دادم که با این بهانه نمی توانی مرا راضی کنی، و جلسه را ترک کردم.
نکته سومی که بریمر را بسیار عصبانی کرد، این بود که من به او در شورای حکومتداری می گفتم که تو تنها صاحب امضا برای اموال عراق هستی، حواست باشد چگونه خرجشان می کنی. مشکلاتی در محاسبات وجود دارد. این مساله او را عصبانی می کرد. یکی از دوست های من در شورای حکومتداری به من هشدار می داد که اگر بخواهی مسائل مالی را دائما مطرح کنی بریمر تو را اذیت خواهد کرد. بعدش سازمان امنیت مرکزی امریکا قضیه دادن اطلاعات به ایران را به راه انداخت.
آیا واقعا اطلاعاتی به ایران داده بودی؟
قطعا نه. این اتهام واقعا سخیف است. گفتند که من به ایرانی ها گفتم که چگونه ایالات متحده توانست کد ارتباطاتشان را باز کند. و افسر اطلاعاتی ایرانی این اطلاعات را با همان کد به تهران فرستاد. هر کسی که اطلاعات ساده ای از کارهای امنیتی داشته باشد، درک می کند که چنین چیزی غیرممکن است.
تحقیقات بزرگی انجام شد. و امریکایی ها نفهمیدند که چگونه این اطلاعات به دست ایرانی ها رسید. خیلی ها را متهم کردند، اما به هیچ چیز نرسیدند. بعد از آن در نوامبر ۲۰۰۵ به ایالات متحده رفتم تا با مسئولان آن جا از جمله معاون رئیس جمهور و وزیر امور خارجه و وزیر دفاع و وزیر بازرگانی و وزیر خزانه داری و مشاور امنیت ملی دیدار کنم.
اولین تماس میان تو با «سی آی ای» چه وقت بود؟
در سال ۱۹۹۱ در لندن.
آیا آنها خودشان به دنبال این تماس بودند؟
من ارتباطاتی با وزارت امور خارجه امریکا داشتم که در بیروت در سال ۱۹۷۱ آغاز شده بود. اولین تماس کردها با امریکایی ها در خانه من در بیروت انجام شد.
با «سی آی ای» چه وقت؟
نماینده ای از سوی ملا مصطفی بارزانی که دبیر سیاسی «حزب دموکراتیک کردستان»، حبیب محمود کردیم بود، آمد. به وقتش با عادل عسیران تماس گرفتم، و او هم با یک لبنانی که در سفارت امریکا کار می کرد تماس گرفت و از او خواست شخصی را برای یک دیدار مهم بفرستد. و به این ترتیب دیپلماتی امریکایی در بخش سیاسی سفارت به خانه ما در بیروت فرستاده شد.
در امان با سفیر امریکا در اردن، ریچارد فیتس در ابتدای جنگ عراق – ایران آشنا شدم، و به او شرح دادم که پیش بینی می کنم چه اتفاقاتی بیفتد. فیتس بعدا در امان مسئول وقت بخش حافظ منافع امریکا در بغداد، توماس ایگلتون که بعدا سفیر در دمشق شد را آورد، و ما جلسه ای برای بحث درباره اوضاع تشکیل دادیم که سه ساعت طول کشید.
بعد از آن با نمایندگان امریکا در امان در دهه هشتاد تشکیل جلسه دادم. همه آنها صدام را تایید می کردند، و بحث های شدیدی بر سر آن انجام دادیم. ارتباطات با آنها ادامه یافت. در اواخر دهه هشتاد قبل از این که امان را ترک کنم، از طریق دوستم، پیتر گالبرت که بعدا سفیر ایالات متحده در کرواسی شد با رئیس کمیته روابط خارجی در مجلس نمایندگان امریکا، کلیبورن بیل آشنا شدم. او با کلیبورن بر سر طرح قانونی که بعدا علیه صدام بر سر درآمد یک میلیارد دلاری او به شکل تسهیلاتی که از طریق وزارت کشاورزی امریکا به دست می آورد، کار می کرد.
بعد از آن قانون منع صدام صادر شد که جلوی دولت رونالد ریگان که می خواست به موجب قانونی اختیاراتی به رئیس جمهور بدهد که این کمک ها را به صدام بدهد، گرفت.
چه وقت روابط تو با ایران آغاز شد؟
از خیلی وقت. پدر من با ایران روابطی داشت، و بعد از آن من در سال ۱۹۶۹ این روابط را ادامه دادم. تا این که انقلاب اسلامی شد و من به در تنظیم روابط میان ایرانی ها با جنبش کرد در عراق سهیم شدم. همچنین کار انتقال جنازه مرحوم ملامصطفی بارزانی از امریکا به ایران برای خاکسپاری در آن جا در سال ۱۹۷۹ را تسهیل کردم، قبل از این که به عراق در سال ۱۹۹۳ منتقل شود.
بنابراین روابط تو با ایران به موازارت روابطت با امریکایی ها بود؟
بله، قطعا. معتقد بودم که کار ما موفق نخواهد شد اگر نوعی تفاهم ضمنی برای موفقیت آن میان امریکا و ایران به دست نمی آمد.
و این اتفاق هم افتاد؟
و قطعا هم این اتفاق افتاد.
ادامه دارد…
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی