با وقوع انقلاب اسلامی در ایران شیعی، در میان اهل سنت جهان که ایرانیان اهل سنت نیز از آن مستثنا نبودند، سه نگاه شکل گرفت: عدهای از ابتدا به انقلاب بدبین بودند و آن را تکرار حکومت صفویه و یادآور روزهای تلخ طرد اهل سنت میدیدند. عدهای خوشبین بودند و انقلاب را احیای عزت اسلام پس از فروپاشی عثمانی آن هم در کشوری که وابستگی تام به آمریکا داشت، میپنداشتند؛ و عدهای هم مردد بوده و بین خوف و رجا به انقلاب مینگریستند که رخدادهای بعدی آنها را به قطعیت رساند.
اینکه در بیرون کشور چه گذشت و چه رخدادهایی به افزایش یا کاهش طرفداران انقلاب منجر شد تا آنجا که امروز و تحت بحران سوریه و عراق در این وضعیت نامطلوب قرار گرفتهایم، مجال دیگری میطلبد. در این یادداشت به روند تعامل نظام و اهل سنت نگاهی گذرا خواهیم داشت. با اینکه در شرایط پیرامونی و گرایشهای فکری اهل سنت ایران اثر زیادی بر نوع تعاملات آنان با نظام داشته است. مثلاً اهل سنت استان گلستان به دلیل داشتن رویکردهای صوفیانه و نیز امنیت نسبی کشورهای نزدیک مرز، تعامل دوطرفهی بهتری با نظام داشتهاند و قس علی هذا.
قانون اساسی و تردید
به جرئت میتوان ادعا کرد که اکثریت اهل سنت ایران از وقوع انقلاب استقبال کردند. خصوصاً که توجه به اقوام و اقلیتها در زمان رژیم سابق همراه با رویکردهای ناعادلانه بود و عمدهی اقوام در فقر مفرط به سر میبردند. جالب اینجاست که غائلههایی که در کردستان و ترکمن صحرا و سایر مناطق روی داد نیز با وجود داشتن شعارهای جذاب قومگرایانه، ولی به دلیل داشتن ماهیت کمونیستی و غیر مذهبی از طرف بخش زیادی از اهل سنت مورد استقبال قرار نگرفت.
اولین ابهامی که در ذهن اهل سنت ایران در تعامل با نظام جدید شکل گرفت مسئلهی قانون اساسی بود و گرچه بسیاری از بندهایی که در آنها بر حقوق ایشان تصریح شده بود مایهی دلگرمی آنان شد، ولی تصریح اصل دوازدهم قانون اساسی بر اینکه «تشیع»، الیالابد مذهب رسمی کشور است اعتراضاتی را برانگیخت. مرحوم عبدالعزیز و احمد مفتیزاده دو چهرهی شرق و غرب اهل سنت کشور به این امر اعتراض کردند. گفته میشود برخی بزرگان شورای قانون اساسی نیز با این مسئله مخالف بودند؛ ولی نهایتاً این نکته مورد تصویب قرار گرفت. با این وجود نگرش اهل سنت به نظام نوعاً نگرشی مثبت و امیدوارانه بود. چرا که امام و دیگر رهبران انقلاب بر استیفای حقوق ایشان تأکید وافر داشتند. هر چند برخی اهل سنت همچنان از منظر تردید مینگریستند.
تحمیل جنگ و همراهی
آغاز جنگ تحمیلی و حملهی دشمن بعثی به جان و مال و ناموس مردم، منجر به ایجاد نوعی همدلی عمومی در کشور شد. شیعه و سنی بسیج شدند تا از حاکمیت ملی خود دفاع کنند. اختلافات موجود به کناری نهاده شد تا خطر دشمن دفع شود. انقلاب هم خدمات خود را گسترش داده بود. گروههای «جهاد سازندگی» به دور افتادهترین روستاهای سنینشین کشور از غرب تا شرق سر میزدند و به آنها خدمت رسانی میکردند. اینها همه از دههی اول انقلاب دههای ساخت که میتوان مهمترین نشانهی آن را همراهی نسبی نظام و اهل سنت با یکدیگر دانست. تأکیدات رهبران انقلاب بر اسلام و حاکمیت دین نیز چیزی بود که مطلوب اهل سنت مینمود و از این رو با گفتمان انقلاب نیز همدلی داشتند.
در آن دوره انتصابات دولتی هم به خاطر غلبهی فضای انقلابی کمتر رنگ و بوی مذهبی داشت. روحانیون و نیروهای انقلابی با نگاه نوعاً تقریبی با افراد مواجه میشدند و افراطگرایی، دست کم به خاطر غلبهی حال و هوای اسلامی اوایل انقلاب کمتر مجال بروز داشت. البته از همین ایام برخی عصبیتهای قومی و مذهبی با هدف سهمخواهی از قدرت و ثروت بروز یافتند که در دههی بعد بیشتر آثار منفی خود را نشان داد.
دوران ثبات و دلگیری
جنگ که به پایان رسید توقعات افراد در دوران ثبات تغییر کرد. اگر تا دیروز به خاطر وجود دشمن مشترک در قبال برخی کمبودها سکوت میشد، حال مجال اعتراض فراهم شده بود. دولت سازندگی مشغول ساخت و ساز کشور بود و در این میان درگیریهای پنهانی برای کسب قدرت و ثروت آغاز شده بود. از جمله در برخی مناطق سنی. بخشی از سیستانیها در استان سیستان و بلوچستان و برخی ترکها در استان کردستان با ادعای قابلیت اعتماد بیشتر نظام به آنها، خود را به بدنهی قدرت نزدیکتر کردند.
در همین مقطع به خاطر تخریب «مسافرخانهی فیض» در مشهد که بخشی از اهل سنت در زیرزمین آن نماز میخواندند، غائلهی پرسروصدایی به راه افتاد و عدهای به اعتراض برخاستند. در مواجهه با آنها در زاهدان تدبیر کافی به کار گرفته نشد و چند نفری کشته شدند. چندی بعد هم به خاطر خودسری عاملان قتلهای زنجیرهای، عدهای از اهل سنت به طرز مشکوکی در نقاطی از کشور به قتل رسیدند. مجموعهی این اقدامات حسی منفی را به بخشی از اهل سنت ایران القا کرد؛ نوعی تلقی از اینکه اکنون نظام به ثبات رسیده و حالا میخواهد مجال را بر آنان تنگ کند.
هر چند خدمات اجتماعی و اقتصادی گستردهای به برخی مناطق داده میشد اما حس تبعیض و نابرابری همچنان موجود بود. برخی سختگیریهای امنیتی بر منتقدان نیز به تقویت این نارضایتی دامن میزد و آن را تا مرز بیاعتمادی پیش میبرد.
دولت اصلاحات و خوشبینی
در انتخابات سال ۷۶ آقای خاتمی شعار دفاع از اقلیتها و اقوام و اعطای آزادیهای اجتماعی را مطرح ساخت که با استقبال گستردهی اقلیتها مواجه گردید. تقریباً اکثر اهل سنت ایران به ایشان رأی دادند. (تا به امروز هم اهل سنت اغلب سبد رأی خود را با اصلاحطلبان همراه ساختهاند. چرا که تصورشان این است که این جریان سیاسی آنها را میبیند و قصد اعادهی حقوقشان را دارد.)
در دولت اصلاحات برای اولین بار پس از چند سال برخی مسئولان ارشد استانهای سنینشین از میان خود اهل سنت انتخاب شدند. این اقدام گر چه در فضای سنگین دولت سازندگی متصور نبود، ولی از جمله حقوق مصرح اهل سنت در قانون اساسی است که تا آن زمان کمتر مجال بروز یافته بود.
گرایشهای روشنفکری غربگرا که در قوم کرد بیشتر بود با برخی جریانات اصلاحطلب پیوند خورد و نویسندگان کرد به وفور در مجلات و روزنامههای آنان دست به قلم شدند. هنرمندان و فرهیختگان کرد نیز اقدام به تولید گستردهی آثار هنری کردند. در شرق کشور نیز اصل توجه به ایشان مایهی خرسندیشان بود و در مجموع نگرشی خوشبینانه وجود داشت.
دولت عدالت و بیسلیقگی
دولت احمدینژاد با شعار توجه به عدالت و محرومان به میدان آمد. طبعاً مرزنشینان بخش مهمی از محرومین کشور را تشکیل میدادند و توجه به آنها باید مورد عنایت میبود. تقریباً همین اتفاق هم افتاد. حتی در انتصابات نیز رویهای که دولت اصلاحات باب کرده بود خصوصاً در منطقهی کردستان ادامه یافت. هر چند افرادی با گرایشهای سیاسی همسو منصوب میشدند.
اما مشکل اینجا بود که دولت زبان گفتگو با اهل سنت را بلد نبود. اساساً اصولگرایان هنوز همچون کسی که در میدان شک ایستاده با اهل سنت مواجه میشوند و این حس به مخاطبشان نیز منتقل میگردد. حال آنکه مواجههی صادقانه و محترمانه تنها راه اعتمادسازی واقعی است. البته مردم از تجربهی برخی مدیران اصلاحات فهمیده بودند که الزاماً انتصاب مدیران اهل سنت نمیتواند مشکلات اقتصادی آنان را حل کند و شایستگی و دلسوزی بر همه چیز اولویت دارد.
در این مقطع، افزایش برخی سختگیریهای امنیتی، فشار بر منتقدان دولت و مطبوعات محلی، کمتوجهی به نخبگان و روحانیون اهل سنت، عدم توجه به مشارکت سرمایهگذاران بومی در اجرای بسیاری از طرحهای اقتصادی، بدسلیقگیهایی مانند استفاده از نیروهای اجرایی که تغییر مذهب داده بودند و نکاتی دیگر باعث شد تا مجموعاً حساسیت اهل سنت نسبت به دولتمردانی که اتفاقاً ادبیات مذهبی پررنگی نیز در کلام خود داشتند بالا رود و با وجود رشد انتصابات میانی در برخی استانها در طول دولت نهم و دهم، نگرش آنان به اندازهی مطلوب بهبود نیابد.
ناگفته نماند که اجرای طرح ساماندهی مدارس علمیهی اهل سنت که با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی در این زمان آغاز شد نیز به دلیل عدم توجه به برخی از حساسیتها از منظر اهل سنت اقدامی با هدف کنترل مدارس دینی فهمیده شد و به نارضایتی ایشان از دولتمردان دامن زد.
دولت اعتدال و امید
دولت روحانی بار دیگر امید را در اهل سنت زنده کرد و رأی بالای ایشان به او در کسب کرسی ریاست جمهوری مؤثر افتاد. تشکیل «معاونت اقوام و مذاهب» اقدامی درخور بود که نشانهای از عزم دولت برای توجه به اقلیتها داشت. چیزی که اهل سنت تشنه و منتظر آن بودند. گرچه برخی پشتوانهی این توجهات را اهداف انتخاباتی تلقی میکنند ولی آنچه مسلم به نظر میرسد این است که توجه به حقوق مصرح اهل سنت در قانون اساسی در
چهارچوب عقلانیت ناشی از اصول انقلاب اسلامی چیزی است که باید اتفاق بیفتد. انتخاب فردی که سابقهی طولانی حضور در مراکز امنیتی را داشت برای این پست، اتفاقاً نشان از فهم دقیق حساسیت مسئله توسط دولت یازدهم داشت.
اهل سنت ایران اینک دهها تحصیلکرده و چهرهی فرهیخته دارند که با مهاجرت به شهرهای بزرگ، به راحتی در کنار سایرین در حال زندگی هستند و طبیعی است که هر نوع تبعیض یا کمتوجهی، ایشان را میرنجاند. گرچه دولت یازدهم تلاش میکند تا از ظرفیت اهل سنت نیز بهرهمند شود، ولی برخی تحریکات مذهبی یا تحقیر و تبعیضهای خودسرانهی مسئولان پاییندست که خلاف شعارهای انقلاب اسلامی است، نوعی بدبینی را در میان ایشان حاکم کرده است که جز با یک اصلاح اساسی و تغییر نگرش تدریجی قابل حل نیست.
هجمههایی که به اسم مقابله با وهابیت به برخی اعتقادات اهل سنت صورت میگیرد نیز موجی از حساسیتزایی مذهبی و تبدیل «حس اقلیت قومی» به «حس هویتیابی مذهبی» را در پی داشته است. متأسفانه «شبکهی قرآن» سیما نیز با دعوت از برخی متشعین به این مسئله دامن زده است. برخی شبکههای ماهوارهای مانند «شبکهی ولایت» نیز در همین راستا حرکت میکنند.
در مجموع آنچه نیاز شرایط کنونی منطقه و کشور و تأکید رهبر انقلاب است، حفظ و تقویت وحدت میان شیعه و سنی است. این مهم به فرهنگسازی و مراعات بسیاری از نکات نیز دارد که در اغلب مواقع مورد توجه قرار نمیگیرند.
تجربهی کشورهای اطراف و اطلاع از طرحهای خطرناکی که دشمن برای کشور ما مدنظر دارد به وضوح ثابت کرده که همه باید برای تقویت برادری اسلامی تلاش کنند تا روزی برسد که فرهنگ ناب انقلابی بروز یافته و میان شیعه و سنی هیچ تفاوتی نباشد.