اشتراک گذاری
نوشته: پروفسور دکتر رمضان گوزن، استاد دانشکده علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه مارمارایترکیه.
ترجمه: فرزاد صمدلی
افزایش ضعف و شدت مغلوبیت جهان اسلام سبب شد تا اشخاص و دولتهای اسلامی برای مبارزه با این روند، شیوهای مختلفی در پیش بگیرند.
در حقیقت به همان صورت که دو مقوله غرب و اروپا از دیدگاه تجزیه و تحلیل مفهومی دارای جنبه های متعددی هستند همین منظر را می توان در مورد اسلام و تمدن اسلامی نیز مورد توجه قرار داد.
به عبارتی دیگر در برابر این پرسش که “اسلام چیست؟” و “چه نوع دنیایی را تصویر می کند؟” می توان بیش از یک پاسخ داد. بارزترین مثال این ادعا، افرادی هستند که به عنوان مسلمان و تحت نام اسلام در گروههایی چونداعش، بوکوحرام و القاعده در حال انجام اقدامات خشونت بار و عملیات تروریستی به نام اسلام هستند.
از نظر تاریخی نیز نمی توان ادعا کرد که این قبیل افراد و گروهها در گذشته حضور نداشتند و صرفا محصول دنیای امروز می باشند. در این خصوص می توان طیفی از مثالها را بر زبان راند. برای نمونه اقدامات گروه تروریستیحسن صباح در ایران، تحت عنوان حشیشیون در قرن یازده میلادی و یا قبلتر از آن در قرن اول هجری شهادتحضرت علی (ع) به عنوان داماد حضرت پیغمبر اسلام و خلیفه چهارم مسلمین از سوی خوارج در این ردیف قرار می گیرند. بی تردید هیچ کدام از این گروهها و افراد تمثیلگر اسلام و مسلمانان نیستند. در واقع هم اکثریت مطلق مسلمین و هم قریب به اتفاق علمای اسلام، به گونه ای صریح، این قبیل افراد و اقدامات آنان را هم خارج از جامعه مسلمین و هم بیرون از دین اسلام ارزیابی می کنند.
اکنون به ارزیابیهای پروفسور دکتر رمضان گوزن، استاد دانشکده علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه مارمارایترکیه در این خصوص توجه فرمایید.
دین اسلام اعتقادی است که در راستای ایات قران کریم، احادیث پیغمبر و سنت نبوی شکل گرفته است. این چارچوب است که حیات فردی و اجتماعی یک فرد مسلمان را شکل می دهد. البته فراموش نکنیم که انسانها و مسلمین در خصوص عمل یا عدم عمل به این دستورات که طیفی از حلالها، حرامها، مستحبات و مکروهات و همچنین توصیه های گسترده و ممتاز اخلاقی است آزادند. چرا که قران کریم می فرماید: در دین اجبار و اکراهی وجود ندارد. از سوی دیگر چگونگی عمل به این دستورات و توصیه ها نیز از منظر علمای اسلام دارای تفاوتها و حتی اختلافات متعددی است. اما به دنبال بروز خلاء قدرت در فردای وفات حضرت پیغمبر اسلام، در دورانهای بعد، در رابطه با اسلام نحله های فکری و اعتقادی متعددی بروز کرد.
هنگامیکه اقدام به پژوهش در زمینه اندیشه و تاریخ تمدن ۱۵ قرنی جهان اسلام می کنیم با دو نحله فکری اصلی سنیو شیعی مواجه می شویم. البته فراموش نباید کرد که تقسیم و تفریق تنها در میان این دو گروه نبوده و هر دوی آنها بعد نیز خود شاهد نحله های جدیدی شده اند. در میان اهل سنت خوارج، معتزله، فقهیون، متصوفین و سلفیها ظهور کرده اند و در صف شیعیان نیز ۱۲ امامیها، زیدیه و جعفریان بروز نموده اند. این در حالی است که در خلال ۲۰۰ سال اخیری هم که از آغاز مدرنیته در کشورهای اسلامی میگذرد اندیشه های جدید دیگری نیز از دل مدرنیزم بیرون آمده اند.
دلیل اصلی این روند، احساس مغلوبیت کشورهای اسلامی در قبال کشورهای نیرومند غربی در خلال دو صده اخیر است. بی تردید ضعفهای علمی و سیاسی کشورهای اسلامی در مقایسه با کشورهای غربی به حدی بود که سال به سال جغرافیای جهان اسلام را به عقب هل می داد. از طرفی دیگر قلمروی کشورهای اسلامی از سوی غربیها اشغال می شد، فرهنگ اسلامی در برابر فرهنگ غربی رنگ می باخت و بافت اقتصادی و اجتماعی به تحلیل می رفت. به این ترتیب جهان اسلام بتدریج از هم منفک شده و به صورت کشورهای پراکنده و ضعیف، شاهد گسست پیوندهای سیاسی و فرهنگی خود می شد. افزایش ضعف و شدت مغلوبیت جهان اسلام سبب شد تا اشخاص و دولتهای اسلامی برای مبارزه با این روند، شیوهای مختلفی در پیش بگیرند. اقداماتی که از سوی اشخاص روشنفکر دینی و گروههای مختلف اسلامی و بخصوص جمال الدین افغانی در این راستا به انجام رسیده به سه گروه قابل تقسیمند.
گروه اول، روشنفکران نوگرا هستند. این گروه بر این اعتقاد بودند که کشورهای اسلامی برای بقای خود ضرورتا نیازمند مدرن شدن هستند. آنهایی که چون نوعثمانیان، محمت علی پاشا والی مصر و مصطفی کمال اتاتورک می اندیشیدند از این گروهند. مدرنیستها بر این باور بودند که مسلمانان باید منابع اساسی اسلامی را در پرتوی تحولات روز، باید بصورتی نوگرایانه مورد توجه قرار دهند. بخش مهمی از نوگرایان در حالیکه بر امر تکثر گرایی سیاسی تاکید می کردند بخش کوچکی از انها نیز خواستار مدرن شدن در حیات اجتماعی، فردی و فرهنگی بودند.
گروه دوم کسانی هستند که بصورت سنتی فکر می کردند. این گروه بر این اعتقاد بودند که نیرومند شدن مجدد مسلمین جز با بازگشت قویتر و سریعتر به اسلام و سنت ممکن نخواهد بود. حسن علی بنا در مصر به همراه سازماناخوان المسلمین پیروان این اندیشه بودند.
گروه سوم نیز واکنش گرایان بودند. این افراد بر این باور بودند که برای رهایی از چنگال اشغال غرب جز مبارزه با غربیان راهی دیگر وجود ندارد. این افراد در رابطه با نحوه این مبارزه نیز شیوه های مختلفی پیشنهاد می کردند. در حالیکه اشخاصی چون سید قطب، مودودی و ایت الله خمینی بر مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک تاکید می کردند بودند گروهی که پیرو شیوه های خشونت آمیز و نظامی نیز بودند.
اما در سالهای اخیر با ظهور گروههای چون بوکوحرام، القاعده و داعش، گروه واکنش گرایان با طیف افراطی ای روبرو گردیده اند که بسیار خشونت بار عمل می کند.
این قبیل گروهها نوظهور بوده و فاقد ریشه های فکری، نقلی و عملی در تاریخ اسلامند. بگونه ایکه پندارها و اقدامات آنان با اعتقاد اسلامی و تاریخ ۱۵۰۰ ساله تمدن اسلامی مغایر است. مثلا اقدام داعش در سوزاندن گروگانها و یا گردن زدن آنها، خارج از مرز باورهای اسلامی است و هیچ تناسبی با تعالیم اسلام ندارد. چراکه اسلام اساسا دین شفقت و عدالت است و مسلمانی که پیام اسلام را گرفته باشد هرگز چنین نمی کند.
نظرسنجیهای به عمل نشان می دهد که گروه داعش در میان جمعیت یک میلیارد و ۷۰۰ میلیونی مسلمانان، تقریبا هیچ جایگاهی ندارد.
بی تردید این افراد دین را نه منطبق با منابع اساسی اسلام بلکه براساس منافع سیاه شخصی و محافل سیاسی می اموزند که تماما خارج از شعاع دین مبین اسلام است.