تبری ابن تیمیه از گروه های تکفیری و تروریسم / عمادالدین باقی
ابن تیمیه مانند بسیاری از همقطارانش فتاوی و دیدگاه هایی دارند که با آموزههای امروزین حقوق بشری هیچگونه همخوانی و همسانی ندارد اما موضوع سخن در این گفتار بررسی افکار او یا همقطارانش از منظر حقوق بشری نیست که اگر چنین بود باید مواضع فراوانی از این تعارضات را به ویژه در زمنیه مجازاتها برمی شمردیم. در اینجا سخن از پارهای آرای فقهی و کلامی او نیست که درخور انتقاد است گرچه به یکی از ویزگیهای برجسته او یعنی شجاعت در نقد و نظر و اجتهاد امروزه بسیار نیازمندیم. در این مقاله صرفا چندتصور شایع و نسبتا تثبیت شده در باره ابن تیمیه را می خواهم نقد و ابطال کنم. تصوراتی که وقتی این حد شایع می شود که به سخن متواتر در برخی کتابها و به ویژه مطبوعات تبدیل می گردد نشان می دهد همواره ممکن است یک واقعیت به حدی قلب شود که نسخه قلب شده مشهورتر و متواتر و پذیرفته شده تر از نسخه اصلی واقعیت باشد و این پدیدهای است که در بسیاری از مسائل تاریخی به ویژه تاریخ اسلام رخ داده است. برخی از تصورات درباره ابن تیمیه این است که :
۱- او فردی خشک و متحجر است چون ابن تیمیه را غالبا با وهابیت شناخته اند و هرجا سختی علیه وهابیت و سلفی گری و خشک اندیشی آنان است سخن از او به عنوان آبشخور فکری جریان وهابیت و سلفی هم هست. برای مثال در یکی از کتابها آمده است:« زیربنای فکری وهابیت به این تیمیه برمی گردد منتها عبدالوهاب با تعصب و شدت بیشتری این عقاید را مطرح می کند…
نمی توان وهابیت را از زمره فرق اسلامی برشمرد زیرا از همان ابتدا ملت مسلمان به ویژه اهل سنت، اندیشههای ابن تیمیه و پیروانش را بدعت و خلاف شرع دانسته اند»( ابراهیمی، ۵۶ ). و یا در دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا ذیل مدخل “ابن تیمیه”آمده است:«وی فقیه حنبلی و سلفی و مبتکر و بنیانگذار نظری فرقه وهابیت است». برخی هم او را بنیانگذار جریان تکفیری می دانند: «ابن تیمیه نظریه پرداز پروژه ی تکفیر در جهان اسلام است، اما در روزگار او، دیدگاه تکفیری وی از مرز نظریه پیشتر نرفت و درحوزه ی عمل به اباحه ی خون و مال مسلمانان نینجامید. چه بسا خود ابن تیمیه نیز درحوزه ی عملی، در این خصوص با احتیاط عمل می کرد»(علی زاده موسوی ، ۱۳۹۱:خاستگاه سلفی گری تکفیری)
۲- تصور فوق به حدی است که در گفتگوها و اظهارنظرهای افراد که بعضا اهل علم هستند درباره نسبت وهابیت و ابن تیمیه اظهار نظرات به گونهای بوده که گویی اینها تقارن زمانی داشته اند یعنی برخی گمان کرده اند وهابیت ریشه در چند قرن پیش داشته است و یا برعکس برخی گمان برده اند ابن تیمیه از علمای یکی دو قرن اخیر است. یکی از علمای اهل قلم می گوید:«محمدبن عبدالوهاب، ابن تیمیه و دیگر وهابیان با استناد به آیاتی استمداد از غیر خداوند را شرک می دانند»(ابراهیمی،۵۲) حال آنکه این تیمیه متعلق به قرن هفتم هجری است( زاده ۱۰ ربیعالاول سال ۶۶۱ ه ق، ۲۲ ژانویه ۱۲۶۳ میلادی، برابر با ۲ بهمن ۶۴۱ ه. ش، حران، ترکیه درگذشته ۲۸ سپتامبر ۱۳۲۸ میلادی، برابر با ۵ مهر ۷۰۷، ه. ش و محمدبن عبدالوهاب بنیانگذار وهابیت متعلق است به قرن دوازدهم هجری(۱۰۸۲-۱۱۷۰ هجری خورشیدی، ۱۱۱۵-۱۲۰۶ هجری قمری، ۱۷۰۳-۱۷۹۱ میلادی)
۳- سومین تصور شایع این است که ابن تیمیه دشمن تشیع و ائمه شیعه بوده و زیارت کنندگان قبر آنان را تکفیر کرده است و زمینه کشتار آنان و تخریب بارگاه امامان شیعه را فراهم ساخته است.
گرچه پژوهشهای منصفانهای هم درباره ابن تیمیه صورت گرفته است(مانند: علیخانی،۱۳۸۹) اما درباره این تیمیه دیدگاه هایی در منتهی الیه دو خط موافقت و مخالفت وجود دارد. برخی او را بسیار ستوده و پارهای بسیار نکوهیده اند.
مصلحان یا ویرانگران
واقعیت این است که برای شناخت درست ابن تیمیه باید بحرانهای فکری و اجتماعی زمانه او را که موجب نشو نمای اندیشههایش شد شناخت. تقارن عصر او با حمله مغول و انواع بحرانهای فکری و سیاسی و لزوم ریشه یابی وضع موجود از سوی کسانی چون ابن تیمیه و اینکه در چنین زمانهای است که او را مصلح می خوانند. وی از غولهای اندیشه در جهان اسلام بوده و متفکر و فقیهی است عقل گرا . او با توسل و شفاعت مخالف بوده و نظر فقهی خود را بیان کرده است اما برای ائمه شیعه نیز احترام ویژه قائل بوده و مذهب تشیع را نیز همانند سایر مذاهب اهل سنت محترم می شمرده است. این تیمیه خشک اندیش و تکفیری نبود بلکه عقلگرا و اصلاحگر دینی بود. محور دعوت و تبلیغ ابن تیمیه را اصلاحگری حول کتاب و سنت می دانند(عقیلی،۸۹).
البته درباره محمدبن عبدالوهاب نیز خود وهابیان در توصیف وی از او به عنوان زعیم نهضت اصلاحی نوین در جزیره العرب نام می برند(ناؤؤط، فتح المجید،ص۵ پاورقی و نیز محمدرشیدرضا در مقدمه: فی عقایدالاسلام.) و درعنوان کتاب دیگری از علمای مدافع وهابیت آمده است: محمدبن عبدالوهاب که عقیده او سلفی و دعوتش اصلاحی است(آل ابوطامی آل بن علی،۱۳۹۳ه.ق). حتی عبدالوهاب نیز با طرح اتحاد اسلامی و داعیه مخالفت با مذاهب چهارگانه و درافکندن یک مذهب و همچنین ادعای مبارزه با خرافات در کسوت یک پروتستان ظاهر شد. پارهای از سخنان وی درباب خرافات، شبیه و بلکه قوی تر از سخنانی است که امروزه از سوی منتقدان مذهب و روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی به میان می آید. عقاید عبدالوهاب نسبت به سایر مذاهب اهل سنت مدرن بود ولی هر مدرنیسمی لزوما مطلوب نیست. مدرنیسم ضد خشونت نبود بلکه خشونتهای عبدالوهاب با نام اصالت گرایی دینی از یکسو و با عنوان مدرنیسم از سوی دیگرمشروعیت مضاعف و دوجانبه می گرفت.
کتاب التوحید مهمترین اثر عبدالوهاب است که شبیه یک رساله عملیه و اعتقادی مبتنی بر توحید است. کتاب دیگری هم در شرح آن نوشته شده به نام فتح المجید. در کتاب توحید و نیز در شرح آن پیرامون نذر و شرک بودن نذر برای غیرخدا، زیارت و شفاعت مستقل از خداوند، زیارت قبور، پرستش بت ها، سحر و انواع سحر، النُشره(پیشگویی)، فال گیری یا فال بد زدن(تَطَیُّر)، تنجیم یا ستاره شناسی، نماز باران، توکل، صبر بر تقدیر الهی که نفی نوحه خوانی برای میت از آن استنباط شده است، ریاء، اطاعت علما و امرا در حرام کردن آنچه خدا حلال کرده و در حلال کردن آنچه خدا حرام کرده است، انکار اسماء و صفات باریتعالی، سوگند به غیر خدا خوردن، زیاد سوگند خوردن(ولو سوگند به خدا باشد)، نامگذاری به قاضی القضات و مانند آن و مشرکانه بودنش، تصویرگری، هزل قرآن و رسول( که در نگارش برخی کتب کشکول توسط علماء متداول بوده است)، نفی تعابیری چون بنده من و امت من یا ملت من، و غیره به تفصیل سخن گفته است. شیوه عبدالوهاب در کتاب توحید این است که ذیل هر موضوع تمام آیات مرتبط را ذکر کرده و دلالتهای لفظی را ملاک قرار می دهد مگر آنکه روایتی متناسب با موضوع را نقل نماید و از تفسیر شخصی پرهیز می کند. در واقع از آنجا که فقه اهل سنت نیز مانند فقه شیعه به یک فقه روایی تیدیل شده و قرآن در آن چنان به حاشیه رفته بود که به قول علامه طباطبایی علوم دینی به گونهای تنظیم و تدوین شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند بطوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف و نحو و بیان و لغت و حدیث و رجال و درایه و فقه و اصول فرا گرفته و به آخر برساند و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد کند ولی اسااساً قرآن نخوانده و جلدش را هم لمس نکرده باشد(المیزان،ف،ج۵، ص۴۲۶) لذا عبدالوهاب نیز در واکنش به این حدیث گرایی، نظریه بازگشت به نص و نص گرایی را برگزید و اصل را بر قرآن قرار داد. این رویکردی است که بسیاری از احیاگران و روشنفکران معاصر نیز برگزیدند هر چند که رویکرد نص گرایی و بازگشت به متن و بازگشت به صدر اول( که به همین اعتبار این جریان را سلفی نامیده اند) با رویکرد نص فهمی یا تفقه، دو رویکرد متفاوت است که باید در مجال دیگری بدان پرداخت. تفقه بیانگر رویکرد دین پژوهی با تکیه بر قرآن است که بزرگان سلف شیعه بدان تفوه می کردند حال آنکه اجتهاد بیانگر اصطلاح و رویکرد شایع در میان علمای اهل سنت بود. تفقه، رویکردی پژوهشگرانه بوده و با روشنفکری نیز متفاوت است
پاسخ هایی هم به کتاب توحید عبدالوهاب داده شده که یکی از این پاسخها در میان علمای شیعه، منهجالرشاد لمن اراد السداد، پاسخ به شبهات وهابیان، از مؤلفات علامهى کاشفالغطاء است.
تا اینجا که فقط اختلاف علمی است محل اشکال نیست ولو اینکه گفته شود عبدالوهاب با مباحث خود زمینه اتهام شرک را به سایر مسلمانان فراهم کرد و بستر حوادث بعدی را مهیا ساخته است اما آنچه غیرقابل اغماض است اینکه وهابیان پس از مرگ محمدبن عبدالوهاب به فتوای او و با توسل به قدرتی که کسب کرده بودند به فرماندهی سعود بن عبدالعزیز حملات خونینی را به مسلمانان آغاز کرد و بنایی را گذاشتند که امروز در گروههای داعش و جندالاسلام و القاعده و جبهه النصره و نظایر آنها دنبال می شود. به همین دلیل در جهان عرب و اهل سنت نیز نگرانی هایی از ناحیه وهابیت وجود داشته است چنانکه در همایشی در مصر در آوریل ۲۰۱۰ علمای الازهر در بررسی جنبشهای اسلامی از وهابیت به عنوان اندیشه و حرکتی سخن گفتندکه بزرگترین خطر را برای مسلمانان و جهان اسلام دارد و جریان تکفیر علیه هرکسی مخالف رای آنان باشد راه می اندازند و حرکتهای تروریستی را تغذیه می کنند و درباره خطر موجودیت صهیونیسم سخنی نمی گویند و اختلافات دنیای اسلام را تعمیق می بخشند.
بی تردید اعمال وخطاهای برخی سیاستمداران و روحانیون شیعه و پیروانشان در دستاویز بخشیدن به آنها مؤثر بوده است اما توسل به خونریزی انگیزهها و علل و نتایج دیگری دارد.
تنگ نظری یا تسامح مذهبی؟
این تیمیه معتقد به وحدت مذاهب بود و به همین دلیل چون محمدابن عبدالوهاب نیز در پی وحدت مذاهب بود او را ادامه دهنده راه ابن تیمیه می دانند در حالی که عبدالوهاب فقط چهار مذهب اهل سنت را پذیرفته و بقیه از جمله تشیع را خارج از اسلام می دانست ولی ابن تیمیه با وجود اینکه اهل مجامله نبودو در نقد مذاهب بیپروا بود و متکلمین و متصوفه را با احکام شدیدی رد می کرد و با وجود اینکه در زمانه او نیز بخشی از اهل سنت بویزه حنابله که ابن تیمیه نیز بدان تعلق داشت شیعه را جزو مذاهب اسلامی نمی دانستند اما ابن تیمیه پنج مذهب را قبول داشت که شامل تشیع هم می شد و بلکه همه فرق اسلامی هفتاد و دوگانه را جزو امت اسلامی می دانست.
درباب زیارت: برخی عقاید ابن تیمیه درباره توسل و زیارت و شفاعت را به عنوان عقاید او مورد حمله قرار می دهند و گویی او مبدع این نظرات بوده است در حالی که مطالعه آثار وی نشان می دهد که این عقاید در واقع برگرفته از مجموعهای از احادیث بوده که بسیاری از این احادیث در جوامع شیعی نیز نقل و توثیق شده اند. میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل در کتاب «لؤلؤ و مرجان» به برخی از آنها درباره سوگواری امام حسین استناد کرده است و علامه سید محسن امین عاملی( صاحب اعیان الشیعه ) در « المجالس السنّیه »و « التنزیه فی اعمال الشبیه » پارهای از این روایات را نقل و تصدیق کرده اند و البته مخالفان او نیز به اتهام شباهت نظرات وی با اهل سنت، در لبنان و عراق شدیدترین حملات را به او نمودند و حتی وی را خارج از دین و « اموی» نامیدند.
گویی ابن تیمیه بخاطر دیدگاه هایی که درخصوص شفاعت و توسل و زیارات قبور داشته ضد شیعه است در حالی که او فقیهی نقاد و عقلگرا بود که نه فقط منتقد برخی از عقاید شیعه که بیش از همه منتقد مذاهب اهل سنت بود و به همین دلیل از سوی آنها تکفیر شد و روانه زندان گردید.
او ابتدا به تاسی از آباء و اجداد خویش متمسک به مذهب حنبلی بود سپس طوق تقلید را فرونهاد و متمسک به مطلق نص وحی شد و مدار اجتهاد نزد او نیز فقط نص بود و به همین روی با تأویل هم مخالف بود و به اجتهادات ویژهای که مخالف قول مشهور در مذاهب اربعه بود رسید. او چون معتقد به فساد علمی و عملی مسلمین بود علاوه بر اصلاح فکری به اصلاح اجتماعی روی آورد و مبارزهاش با تصوف از همین جا سرچشمه می گرفت. (عقیلی،۹۲ و۹۳) هرچند او مشهور به ضدیت با تصوف است اما میان تصوف بِدعی و تصوف سنی تمایز می نهاد و تصوف بدعی را نفی می کرد. نظر علامه درباره صوفیه نیز شبیه ابن تیمیه است و می گوید صوفیه خود را از قران وحدیث بینیاز پنداشتند(المیزان،ج۵ص ۴۰۲)
ابن تیمیه بین زیارت بدعی و زیارت شرعی نیز فرق می گذارد(ابن تیمیه،ج۱۷،۲۴۱ و ۲۷۷). او چنان حساسیتی به این موضوع داشت که یک جلد از چهل جلد مجموعه فتاوایش اختصاص به زیارت و فقه الزیاره دارد و در آن بحثهای گستردهای درباره مشروعیت و جواز زیاره بیت المقدس و مسحدالاقصی و مسجدالحرام دارد سپس روایات وارده مبنی بر اینکه هرکس قبر مرا زیارت کند واجب است بر من او را شفاعت کنم و نظایر آن را نقل و تکذیب می کند. درباره زیارت قبور مشروع و غیر مشروع ، نهی از ساختن مسجد بر قبور و نذر کردن عوام به سنگها و درختان و مانند آنها و حرام بودن ساخت بناها بر مزار پیامبران و عدم جواز نماز خواندن در آنها، اینکه اصل اسلام این است که جز خدا را بپرستیم، سنت صحابه و ائمه درباره زیارت، حرمت سفر به قصد زیارت قبور، زیارت مزار پیامبر و کیفیت زیاره مشروع در آن، فضیلت مسجدالرسول، شفاعت جستن به انبیاء، اینکه مکه فی نفسه نه بلایی را از ساکنان خود دفع می کند و نه رزقی برایشان می آورد مگر از طریق طاعت خدا و رسول و نیز اینکه سید شفیعان در روز قیامت پیامبر اسلام است و کسی که با خلوص تمام از قلب لااله الاالله بگوید رسول خدا او را شفاعت می کند شفاعت جز به اخلاص و عمل نیست. درباره مکان قبور عدهای از انبیاء و صالحین نیز سخن گفته و فصلی هم درباره “رأس الحسین” و اخبار و روایات مربوط به مدفن سر و بدن امام حسین و اختلافاتی که درباره مکان دفن وجود دارد گشوده است
او با وجود اینکه می گوید هرکس که حسین(ع) را زیارت کند و او را باب الحوائج بداند گناهکار و مشرک است و فقط خداوند است که باب الحوائج است(فقه الزیاره، ۳۵۶) اما در همان کتاب می گوید: در مذهب اهل سنت و جماعت به مجرد اینکه کسی گناه کرد یا مرتکب تاویل شد تکفیر نمی شود بلکه هر شخصی دارای حسنات و سیئات است و امر او با خداست(فقه الزیاره، ۳۴۸). او همچنین ۷۲ فرقه را جزو امت می داند و تکفیرشان را روا نمی شمرد و فقط جهمیه (که ضدیت شدیدی با آنها دارد) و منافقین را داخل امت نمی داند(ابن تیمیه،ج۱۲،ص۳۴۲). اما برخلاف این تیمیه، پسر محمدبن عبدالوهاب در تبیین عقاید پدرش با نوشتن کتاب: جواب اهل السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه و الزیدیه، کوشید شیعه و زیدیه را مصداق منافقین و مشرکین معرفی کند. ابن تیمیه می گوید هیچ مسلمانی نباید مسلمان دیگری را تکفیر کند حتی اگر او خطا و اشتباه کرده باشد تا اینکه دلیل و حجت بر او عرضه شود(همان،ص۳۲۷). او فصلی را درباب مسائل تکفیر و تفسیق گشوده (ابن تیمیه، ج۱۲ص ۳۲۹- ۳۵۲) و می گوید: مُرجئه تکفیر نمی شوند و بدعت آنان از جنس اختلاف فقها در فروع است و شیعه نیز چنین است(همان،۳۴۲-۳۴۱). او غلاه شیعه را مذمت کرده است و برای مثال از قرمطیان نام برده است(فقه الزیاره،ج۱۷ص۳۳۷ و ۳۳۹). در میان علمای شیعه نیز غلاه محکوم به کفر بوده اند چنانکه محقق حلی در کتاب الطهاره از شرایع الاسلام، غلاه را در کنار خوارج کافر شمرده است. ابن تیمیه شیعه را بخاطر اینکه می گوید برخی احکام مانند جمعه و جماعت تا خلافت امام معصوم که غایب است تعطیل است مورد حمله قرار می دهد(فقه الزیاره،ج۱۷ص ۱۲۴) در حالی که عدهای از فقهای شیعه هم چنین عقیدهای داشته اند و برای مثال از میان متاخرین امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، همین دسته را پایگاه استعمار نامیده است و یا می گوید نادانسته به مقاصد آنها کمک کرده اند و اگر کسی بخواهد راجع به حکومت اسلام صحبت کند باید تقیه کند و با مخالفت استعمارزدگان روبرو شود. آیت الله خمینی در این کتاب در برابر کسانی که مخالف تشکیل حکومت در دوره غیبت بودند به بحث گستردهای درباره لزوم تشکیل حکومت پرداخته است.
تکفیر گریزی ابن تیمیه و تکفیرگرایی عبدالوهاب
ابن تیمیه ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را برای مسلمان بودن اصل می داند(همان،۳۴۵) و اشاره می کند که گذشتگان ما در بسیاری از مسائل اختلاف و اشتباه کردند و علما اتفاق به عدم تکفیر آنها دارند چنانکه بعضی انکار کردند که مردگان، ندای وحی را می شنوند و بعضی معراج در بیداری را منکر شدند و برخی مشاهده پرودگار توسط محمد(ص) و برخی خلافت او را و…و بعضی هم برخی قرائتهای قرآن را و بعضی هم پارهای از حروف قرآن را و بعضی معوذتین را انکار کردند و به این خاطر تکفیر نشدند(همان،۳۴۶) ابن تیمیه میان کفر و ارتداد هم تمایز نهاده و می گوید فقها گمان میکنند هر کسی که گفته شد او کافر است واجب است احکام مرتد ظاهری بر او جاری شود. در عین حال بسیاری از فرق اسلامی را اهل بدعت می داند و تصریح دارد که بدعت کفر نیست. اما عبدالوهاب ضمن تمایز نهادن میان توحید ربوبی و توحید الوهی (فی عقایدالاسلام…، ۳۷) می گفت اگر کسی بگوید من جز خدا را نمی پرستم و بگوید به قبه و بارگاه ساختن بر قبور هم متعرض نمی شوم او در ادعای لااله الاالله کاذب است و نه ایمان به خدا دارد و نه کفر به طاغوت ورزیده است(فی عقایدالاسلام…، ۳۴-۳۳). پسر عبدالوهاب در کتاب جواب اهل السنه فی نقض کلام الشیعه و الزیدیه فصلی دارد تحت عنوان: دلیل و سبب اختلاف اختلاف اهل نجد(وهابیان) و رافضه، شرک است و زیارت قبور را از دلایل شرک در شیعه می داند(فی عقایدالاسلام ..، ۴۸- ۴۹). در حالی که ابن تیمیه رافضه را غیر از شیعه می دانست ولی عبدالوهاب آنها را همسان می داند.
برخی نویسندگان، عقاید ابن تیمیه درباره توسل و زیارت و شفاعت را ریشه حمله هابیان به کربلا می دانند اما اولا بارگاه امام حسین و کاظمین در عراق در طول قرون گذشته و پیش از پیدایش وهابیت چندبار مورد تهاجم و تخریب قرار گرفته و داستانی ریشه دار بوده است. بارگاه امام رضا نیز از سوی ازبکان مورد حمله قرار گرفته است. دو دیگر اینکه عبدالوهاب که دستور تخریب بارگاه امامان شیعه را صادر کرد بیشتر تحت تاثیر فرقه یزیدیه و بنی امیه بود. کسانی که جشن عاشورا را سنت قرار دادند بنی امیه و پیروان آنان در زمان یزید بودند. فرقه یزیدیه نیز در سالگرد عاشورا جشن می گرفتند و اعتقاد داشتند امام حسین علیه خلیفه عادل و مشروع وقت خروج کرده است اما ابن تیمیه هیچگاه چنین فتوایی نداد. در یورش غافلگیرانه وهابیان به کربلا در روز عید غدیر سال ۱۲۱۶ه.ق- به نوشته ناسخ التواریخ در یک روز پانصدتن قتل عام شدند و شکمها دریده شد. حملات مکررشان به نجف البته ناکام ماند اما فقط بلاد شیعهنشین مورد تاخت و تاز قرار نگرفت، بلکه کلیه مناطق مسلماننشین حجاز و عراق و شام، آماج حملات آنها قرار داشت و از همه مسلمانان کشتار می کردند از جمله به مدینه یورش بردند و ذخایر حرم پیامبر را غارت و تقسیم کردند. این عمل نه تنها مورد اعتراض اهل سنت بود که حتی برخی از سران وهابیت از جمله عبدالله بن سعود فرزند سردار لشکرکشی به مدینه و کربلا در بازجوییهایش اعلام می کند با این اقدامات مخالف بوده است(موجانی، ۱۵۱). شیوه ظهور و فتوحات آنان نیز بسیار شبیه به ظهور و پیروزیهای داعش در زمان ما است.
در سال ۱۳۸۶ در سلول انفرادی دو روز یکی از اعضای القاعده را با نگارنده هم سلول کردند. او غذاهایی که گوشت داشت را نمی خورد و می گفت ذبیحه کفار را حلال نمی داند. بعدها که کتابی از محمدبن عبدالوهاب را خواندم دریافتم او نخستین کسی بود که این حرف را با توضیح و استدلال بیان کرد که ذبیحه مرتد و کسی که توسط مسلمانی تکفیر شده(منظور وی شیعه بود) حرام است حتی اگر بسم الله را بگوید عبدالوهاب بود زیرا چنین کسی را مرتد می داند و در توجیه اینکه آیه شریفه ذبیحه اخل کتاب را حلال می داند می گوید این مرتدین بدتر از یهود و نصاری هستند و مرتد کشته می شود اما اهل کتاب کشته نمی شوند(فی عقایدالاسلام ، ص۴۳) حال آنکه این فتوا با مذاق فقهی ابن تیمیه در تضاد است.
در عین حال فتوای عبدالوهاب تا امروز هم استصحاب شده و اخیراً (در سال ۱۴۱۲ه.ق) شیخ عبدالله بن عبدالرحمن جبرین که عضو شورای عالی افتاء در حجاز بود اعلام کرد خوردن گوشت ذبح شده توسط شیعیان حرام است در حالی که اهل سنت ذبیحه اهل کتاب را حرام نمی دانند او فتوای وجوب تخریب اماکن مقدسه شیعه را صادر و آنان را مشرک و مرتد اعلام کرد(برای متن فتوا نک: منتظری، ۴۹-۵۰) که منجر به یورش وهابیان و تخریب حرم امامین عسکریین در سامرا شد. این فتوا همان نظریهای است که مصعب زرقاوی به استناد آن در عراق قتل شیعیان را واجب و آنها را از آمریکاییها خطرناک تر اعلام کرد و امروزه گروه تروریستی داعش همان راه را ادامه می دهد. فقیه حکیم و متکلم آیت الله منتظری در همان زمان انتشار فتوای یاد شده پاسخ مبسوطی به زبان عربی(که به فارسی نیز منتشر شد) نوشتند که بعضا خلاصهای بود از کتابهای علمای سابق شیعه در پاسخ وهابیان و توجیه پارهای از انتقادات شان(رساله مفتوحه،سراسر).
صرف اینکه عبدالوهاب خود را پیرو عقاید و مرید ابن تیمیه خوانده باشد کفایت نمی کند که عقاید و اعمال او را به نام ابن تیمیه منظور کنیم. عبدالوهاب در واقع بخش هایی از عقاید ابن تیمیه را گرفته تا به افکار خود مشروعیت سنتی ببخشد و مذهب تازهای سامان داده و عملکردی خاص خود داشته است. اگر دیدگاههای عبدالوهاب در حد یک رأی باقی می ماند مانند آراء و فتاوای دیگری به شمار می رفت که محل انکار و نقد قرار می گیرند اما هنگامی که به مرحله فتوای قتل و خونریزی رسید دیگر نمی توان آن را یک مقوله اندیشهای به شمار آورد. به همین روی مواجهه با این جریان از طریق فتوای کشتن یا ابتدای به جهاد نیز از همان جنس است.
از مجموع نظرات عبدالوهاب نفی تعقل استنباط می شود اما ابن تیمیه یک منقد شورشی بود که می توان او را در زمره عقلگرایان به شمار آورد. او فقط منتقد تشیع نبود بلکه منتقد سرسخت تصوف و نیز منتقد مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز بود و فتاوایی مخالف همه آنها داشت به نحوی که توسط بسیاری از علمای اهل سنت زندیق یا بدعت گذار خوانده و یا تکفیر شد و در بلاد مختلف ممنوع الورود گردید. اختلافات ابن تیمیه با شیعه را باید در چارچوب اختلاف سنتی اهل تسنن و تشیع ارزیابی کرد نه در چارچوب اختلافات وهابیت و شیعه.
ابن تیمیه فقیهی عقلگرا بود تا جایی که اصول استنباط فقهی را عبارت از کتاب و سنت و اجماع و قیاس می دانست البته قیاس ارسطویی را نقد می کرد و معتقد بود که فلسفه ارسطویی در احتجاجات، جایگزین قرآن شده است و می کوشید تحت عنوان تصحیح عقیده، قواعد فکر دینی را به قرآن بازگرداند.
عقلگرایی او البته واکنشی بود به زیاده روی بسیاری از مردم زمانه او در عقیده به وحدت وجود به نحوی که عقل و شرع و اخلاق را هم تخطئه می کردند. او تثبت به عقل فلسفی را بزرگترین کفر می دانست(الرد علی المنطقیین، ۱۶۳). علامه طباطبایی که خود یک فیلسوف بود نیز می گوید بعضی اعتقاد دارند راههای عقلی چه بسا به چیزهایی که با صریح قرآن و روایات مخالفت دارد منتهی شود چنانکه آرای بسیاری از فلاسفه چنین است(المیزان،ج۵ص۳۹۸) و می افزاید قرآن و حدیث خود به کار بردن راههای عقلی صحیح را تجویز نموده(همان، ۴۰۰) و این شبیه سخن ابن تیمیه است. فتوای او به حرمت فلسفه و منطق بخاطر این بود که این علوم را متعلق به تمدنها و فرهنگهای دیگری می دانست چنانکه بسیاری از علمای شیعه هم به همین دلیل با فلسفه مخالف بودند و حتی امروزه با همین منطق سخن از اسلامی کردن علوم و غربی زدایی از انها می رانند اما کسی نه آن مخالفان فلسفه را و نه این مدافعان اسلامی کردن علوم را سلفی یا کافر نخوانده است و تنها یک دیدگاه قابل انتقاد می دانند. ابن تیمیه همان اندازه که با فلسفه خاطر ذهنی بودن مخالف بود از تجربه و علم تجربی دفاع می کرد.
ابن تیمیه در دیدگاه خویش میان آیین اصیل اسلامی و آنچه تحت تاثیر فرهنگهای مختلف پدید آمده بود تمیز می گذاشت و معتقد بود عقاید و مناسکی که از طریق درآمیختگی مسلمانان با جوامع و فرهنگهای مختلف و آیینهای زرتشنی و مسیحی و یهودی پدید آمده است با عقاید اسلامی همخوانی ندارد.
او معتقد بود متکلمین از همان آغازی که بنا را بر قطعیت دلیل عقلی و ظنی بودن دلیل نقلی می گذارند برخطا می روند زیرا هر یک از این دلایل گاهی قطعی و گاه ظنی هستند(عقیلی،۹۱) و معتقد بود عقل صریح و نقل صحیح هیچگاه تعارض پیدا نمی کنند(عقیلی،۱۰۳) و این همان قاعده روایی کلما حکم به العقل حکم به الشرع در شیعه است.
استحاله
همانطور که جریانهای مختلف فکری از مارکسیسم و لیبرالیسم تا شیعه و سنی و حتی خوارج در سده اخیر دچار دگردیسیهای فراوان شده اند جریان وهابیت نیز در گذر زمان تغییر کرده و امروز به دوشاخه تقسیم شده است. وهابیان ارتدکس و وهابیان پروتستان. هزاران وهابی در دانشگاههای مختلف امریکایی و اروپایی تحصیل کرده اند و نگرشی متفاوت از وهابیان سنتی دارند. وهابیان ارتدکس به محمدبن عبدالوهاب شبیه تر و وفادارترند و وهابیان نوگرا به ابن تیمیه. وهابیان ارتدکس همچنان شیعه را رافضی و مشرک می خوانند و فتوای به قتل آنها می دهند و جبهه النصره و داعش و بخشی از القاعده استمرار همین خط هستند و وهابیان مدرن با وجود انتقاداتی که به شیعه دارند اما مانند ابن تیمیه تشیع را یکی از مذاهب اسلامی می دانند. امروزه جریان تکفیری و سلفی گری بیش از هر چیز سردر آخور قدرتهای سیاسی دارد که با وهابیان ارتدکس همنوایی دارند.
سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳
منبع: گفتمان اعتدال
………………………………
منابع
ابن تَیمِیَّه، شیخ تقی الدین احمد،(متوفی۷۲۸ه.ق)، مجموعه فتاوی، المجلد الحادی عشر، کتاب التصوف، قاهره،دارالکلمه الطیبه،۱۴۱۶ ه.ق-۱۹۹۵م
ابن تَیمِیَّه، شیخ تقی الدین احمد،(متوفی۷۲۸ه.ق)، مجموعه فتاوی، المجلد السابع و عشرون، الفقه الزیاره، قاهره،دارالکلمه الطیبه،۱۴۱۶ ه.ق-۱۹۹۵م
ابن تَیمِیَّه، شیخ تقی الدین احمد،(متوفی۷۲۸ه.ق)، مجموعه فتاوی، المجلد الثانی عشر،القرآن کلام الله، قاهره،دارالکلمه الطیبه،۱۴۱۶ ه.ق-۱۹۹۵م
ابن تیمیه، الرَّدِّ علی المنطقیینَ، تحقیق: محمدحسن اسماعیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ه.ق- ۲۰۰۳م
آل ابوطامی آل بن علی، الشیح احمدبن حجربن محمد(قاضی المحکمه الشزعیه بقطر)، الشخ محمدبن عبدالوهاب، عقیدته السلفیه و دعوته الاصلاحیه و ثناء العلماء علیه، مدینه، الجامعه الاسلامیه بالمدینه المنوره، مدینه، ۱۳۹۳ه.ق
ابراهیمی، محمدحسین، تحلیلی نو بر عقاید وهابیان، قم، بوستان کتاب، چ پنجم ۱۳۸۸ش
عبدالوهاب التمینی النجدی، محمد ابن (۱۱۱۵- ۱۲۰۶ه.ق)، فی عقاید الاسلام(من رسائل شیخ محمدبن عبدالوهاب) و یلیه: جواب اهل السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه و الزیدیه(عبدالله ابن محمدبن عبدالوهاب ۱۲۴۲-۱۱۶۵ ه.ق)، صححه و علق حواشیه: محمدرشیدرضا، بیروت، دارالافاق الجدیده، ۱۴۰۳ه.ق- ۱۹۸۳م
عبدالوهاب التمینی النجدی، محمد ابن (۱۱۱۵- ۱۲۰۶ه.ق)، کتاب التوحید(الذی هو حق الله علی العبید)، تخریج و تعلیق: ابی عبدالرحمان، ردمان بن احمدبن علی الجیشی، قاهره، دارُ عمربن الخطاب، ۱۴۳۰ه.ق- ۲۰۰۹م
عبدالوهاب التمینی النجدی، الشیخ عبدالرحمن ابن حسن بن محمد
ابن(متوفی:۱۲۸۵ه.ق)، قتح المجید( شرح کتاب التوحید)، مقدمه و خرج احادیثه: عبدالقادرناؤؤط ، بیروت، الطبعه الاولی ۱۴۰۲ه.ق- ۱۹۸۲م
کاشفالغطاء، علامهى شیخ جعفر(متوفاى ۱۲۲۸ه.ق)، منهجالرشاد لمن اراد السداد، پاسخ به شبهات وهابیان، مترجم: رئوف حقپرست عقیلی، ابراهیم، تکامُلُ المنهجِ المعرِفی عند ابن تَیمِیَّه، تقدیم:د.طه جابر العلوانی، ویرجینیا، المعدالعالمی للفکرالاسلامی، ۱۴۱۵ ه.ق- ۱۹۹۴م
علی زاده موسوی، سیدمهدی، سلفی گری و وهابیت، جلد دوم: مبانی اعتقادی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، قم، آوای منجی، چاپ اول ۱۳۹۱
علیخانی، محمود، تکفیر و جایگاه کلامی آن از دیدگاه علامه مجلسی و ابنتیمیه، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۹ش.
منتظری، آیت الله حسینعلی، رساله مفتوحه الی اخواننا فی الحجاز و المنطقه الشرقیه، قم، نشریه سایه، ۱۳۸۵ش
موجانی، سیدعلی(باهمکاری امیر عقیقی بخشایشی)، تقاریر نجد، قم، کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران،۱۳۹۰ش
طباطبایی، علامه محمدحسین، المیزان،دوره بیست جلدی، ج۵ ترجمه:محمدجواد حجتی کرمانی و محمدعلی گرامی قمی، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجاء،چ دوم ۱۳۶۴ش
محمد بن عبدالوهاب هم تکفیری نبوده در کتاب تصحیح المفاهیم مرحوم علوی مالکی نقل قول از ایشون شده که تکفیر را اتهام دانسته و آقای باقی بهتر است در این مورد بیشتر پرس و جو می کردند . تکفیری های امروز نحله فکری ای هستند که افرادی چون شکری مصطفی و متاسفانه تاحدودی سیدقطب و برادرش آن را پایه ریزی کردند.