چون در قرآن واژهی «قتال» ۱۷۰ بار تکرار شده، معلوم میشود که اسلام دین زور، تهدید، قتل و شکنجه است! پاسخ چیست؟
اسلام و خشونت
مسائل اعتقادی که ریشه در قلب دارد؛ اجبار بردار نیست و دین یکی از مسائل اعتقادی است که حالت تمکینی دارد نه تحمیلی.
قرآن به عدم تحمیلی بودن دین اشاره کرده، اما در مسائل اجتماعی و رعایت مقررات و قوانین و جلوگیری از هرج و مرج و دفاع از وطن… استفاده از قوه قهریه را لازمه نظر اجتماعی و امنیت می داند.
بعضی اشخاص و سایت ها (مانند: سایت سکولاریسم برای ایران) با فرق نگذاشتن بین آن دو و عدم تحقیق در آن، ادعا کردند که قرآن از یک طرف می فرماید: در دین اجباری نیست ولی از طرف دیگر به مسئله جهاد و تشویق به آن توصیه کرده است و از آن آیات نتیجه تناقض گرفته اند. که دارای اشکالات عدیده ای بشرح ذیل است:
اصولاً اسلام که یک مذهب حق و الهی است از دو جهت نمی تواند جنبه تحمیلی و خشونت طلبی داشته باشد:
۱٫ راه سعادت و رشد واضح و آشکار است و کسانی متوسل به زور می شوند که فاقد منطق باشند در حالی که قرآن می فرماید: « قد تبین الرشد من الغی».[ بقره، ۲۵۶]
۲٫ دین که از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد ممکن نیست تحمیلی باشد چرا که زور و شمشیر در اعمال و حرکات جسمانی می تواند اثر گذار باشد اما در افکار و اعتقادات محال است.
از بررسی جنگ های اسلامی نیز به خوبی آشکار می شود که قسمتی از این جنگ ها جنبه دفاعی داشته و برخی نیز که جنبه جهاد ابتدائی داشته است، برای کشور گشائی و اجبار افراد به آئین اسلام نبوده است بلکه برای واژگون کردن خرافات و دفع فتنه ای بود که بر علیه اسلام زمینه سازی می شد یعنی پیامبر اسلام می دید مثلاً مشرکان در تحرک و تدارک سپاه برای ضربه زدن به اسلام اند یا دولت روم قصد حمله دارد لذا به سوی آنها حرکت می کرد تا جلو فتنه انگیزی های آنان را بگیرد و شاهد گویای این سخن است که در تاریخ اسلام مشاهده شده است هنگامی که شهری فتح می شد به پیروان مذاهب دیگر آزادی می دادند و اگر مالیات مختصری به نام «جزیه» از آنان دریافت می شد به خاطر تأمین امنیت و هزینه نیروهای حافظ امنیت بوده است زیرا جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتی مراسم عبادت خویش را آزادانه انجام می دادند.
بنابر این کسی حق ندارد به زور و اجبار شریعت اسلام را بر دیگران تحمیل کند و برای این است که خدای متعال فرمود: و بگو حق از سوی پروردگارت آمده است هر کسی خواست مومن می شود و هر کسی خواست کافر می گردد.[ کهف، ۲۹]
رفع یک شبهه :
چون در قرآن واژهی «قتال» ۱۷۰ بار تکرار شده، معلوم میشود که اسلام دین زور، تهدید، قتل و شکنجه است! پاسخ چیست؟
«قتال» به معنای جنگ است و معانی زور، قتل (به تعبیر آنها) و شکنجه در آن مستتر نمیباشد. و دین الهی و کامل نیز دینی است که اولاً در همه شئون زندگی انسان، از چگونگی جهانبینی و نگرشش به حیات (دنیا و آخرت) گرفته تا چه باید کردها و چه نباید کردهایش (شریعت) در هر موضوعی تبیین، تعلیم و رهنمود داشته باشد. خواه در مورد چگونگی خوردن، پوشیدن، جماع کردن باشد، یا اقتصاد، جنگ، صلح و … و ثانیاً به کوری، جهالت، خواری و ذلت دعوت ننماید.
اما سۆال اینجاست که اگر در قرآن واژهی «قتال» کمتر از ۱۷۰ بار تکرار میشد و یا اصلاً بیان نمیشد، دیگر در گذشته، حال و آینده، هیچ جنگی علیه بشر و بشریت صورت نمیگرفت؟ همه مردم اهل صلح و صفا و همزیستی مسالمت آمیز بودند تا این که قرآن نازل شد و واژه قتال را ۱۷۰ بار تکرار کرد؟
و یا در عراق، بحرین، سوریه، فلسطین، لبنان، غزه، افغانستان، ایران، میانمار و …، مسلمین قتل عام و رانده نمیشدند؟!
آیا در انجیل، تورات، مذاهب بودایی، لائیسم، لیبرالیسم و …، واژه «قتال» آمده و تکرار شده که این همه ظلم و جنایت میکنند و هر گونه قتل، نسل کشی، تهدید، شکنجه، ترور، آدم ربایی، بچه کشی و … را قانونی کرده و بر خود جایز میشمارند؟
حال در مقابل این همه ظلم، جنگ، خونریزی، جنایت، شکنجه، تجاوز و چپاول چه باید کرد؟ تکلیف یک مسلمان چیست؟ دست روی دست بگذارد و نگاه کند؟ تسلیم شود و تن به ذلت و بردگی طواغیت زمان دهد؟ اگر مالش را مورد تعرض قرار دادند، جانش را دو دستی پیشکش نماید و اگر جانش را هدف گرفتند، نوامیس مادی و معنویش را تقدیم کند؟! از دین کاملی چون اسلام و کتاب جامعی چون قرآن کریم که کلام وحی است، چه انتظاری میرود؟!
خداوند در برابر آزار و اذیت مشرکین چهار دستور به پیغمبر و مومنین داده است :
دستور اول
دستور به صبر :
«یعنی ای پیغمبر در برابر بدگوئی و زخم زبان آنان صبر پیشه کن.» ( طه / ۱۳۰ )
دستور دوم
دستور به بخشش و نادیده گرفتن اذیت و آزار :
«یعنی بدیهای آنان را ببخشید و اصلا نادیده بگیرید.» ( بقره / ۱۰۹ )
دستور سوم
دستور به صبر در ریختن خون آنان :
«یعنی از ریختن خون مشرکین دست بردارید.» ( نساء /۷۷ )
دستور چهارم
دستور به جهاد و ریختن خون آنان :
«یعنی بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید .» ( بقره / ۱۹۱ )
دستور چهارم هنگامی صادر شد که مشرکین و کفار کار را به جائی رساندند که از هر نوع آزار و اذیتی در حق مسلمانان دریغ نکردند .
اکثر کسانیکه اسلام را دین خشونت معرفی می کنند تمسک به آیات جهاد کردهاند ، که در صدر آن آیه ۱۹۱ سوره مبارکه بقره است.
بررسی آیه ۱۹۱ سوره بقره
با بررسی آیه ۱۹۰ و ۱۹۱ سوره بقره فهمیده می شود که:
این دستور خداوند وقتی صادر شد که کفار مکّه بعضی از مسلمانان را کشتند و بعضی دیگر را از خانه هایشان بیرون کردند
چرا که در این دو آیه می فرماید:
” یعنی بکشید در راه خدا آنهائی که عدهای از شما را کشتند…”
و همچنین می فرماید: «آنها را از خانه هایشان بیرون کنید به جهت آنکه آنها شما را از خانه هایتان بیرون کردند.»
در ادامه آیه، خداوند متعال افعال مشرکین اعم از قتل و اخراج مسلمانان از خانه هایشان را نوعی فتنه معرفی کرده و می فرماید: ” یعنی فتنه ( کشتن مسلمانان و آزار و اذیت آنان ) بدتر است از قتل کفار و مشرکین. ”
یعنی اگر قتل این عده از مشرکین کار بدی باشد، بدتر آنستکه این عده مشرکین بر مسلمانان سیطره پیدا کرده و آنان را به قتل برسانند و بقیه را نیز از خانه هایشان بیرون کنند.
از تمام کسانیکه به این آیات اشکال کرده و آن را نوعی خشونت معرفی می کنند سۆال می کنیم که :
اگر عدهای نزدیکانتان را به قتل برسانند و شما را از خانه هایتان بیرون کنند ،آیا شما دست روی دست خواهید گذاشت تا اینکه حکم قتل شما را نیز صادر کنند یا اینکه در صدد دفاع بر خواهید آمد؟؟
و اگر دفاع کنید خشونت به حساب میآید؟؟
با بررسی آیات قرآن به این نتیجه می رسیم که دستور قتل کفار و مشرکین، دستور ابتدائی نبوده ،بلکه این دستور در پی کشته شدن عدهای از مسلمانان بدست مشرکینی صادر شده که از هیچ نوع آزار و اذیتی در حق مسلمانان اباء نداشتند.
فلسفه جهاد در اسلام، ایثار و انفاق توحید است به فاقدین آن
می دانیم که پیامبر رحمه للعالمین هستند و برای هدایت مردم جاهل بدترین شکنجه ها را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند بنابراین چطور راضی می شود که از نعمت ایمان و توحید و اسلام که هزاران برابر از نعمتهای مادّی و حیاتی دنیوی بالاتر است، خود و یارانش بهرمند باشند، ولی هم نوع و همجنس او که فقط از بنی آدم است گرچه درست در مقابل او در آن طرف دنیا سکونت داشته باشد؛ از این نعمت محروم باشد؟
از اینجاست که خورد و خوراکش را در هم میشکند، و خواب و راحتش را در هم میکوبد، با شکم گرسنه سنگ به دل بسته، خود و یارانش را در معرکه جهاد میبرد، و نزدیکترین فرد از مسلمین به صفوف دشمن میایستد.
زخم میخورد، دندانش میشکند، در پیشانیش حلقههای زره فرو میرود، و خون چنان فوران دارد، و استخوان های پیشانی در زره و زره در استخوان ها فرو رفته که نمی توانند کلاه خُود را از سر بردارند و حلقههای آنرا بیرون بکشند؛ و نزدیکترین ارحامش همچون عموی بزرگوارش حمزه بْن عَبدِالمطَّلب و پسر عمویش عُبَیدَه بْن حارِثِ بْنِ عَبدِالمُطَّلِب جان به جانآفرین بسپارند؛ و یگانه حامیاش علی بْنُ أبیطالب تنها در یک جنگ نود زخم کاری بردارد که در بسیاری از آنها فتیله گذارند؛ و اصحابش همچون عبدالله بن عمرو بن حرام پدر جابر، و عمرُو بن جَموح را که قاریان قرآنند قطعه قطعه چاک چاک بروی زمین بیفتند؛ برای آنکه تنها از این مائده آسمانی خودش نخورد؛ همنوعان و همجنسان را نیز فرا خواند و از نور علم و عمل بهرمند گرداند. و گرنه بسیار آسان بود که خود و بعضی از یارانش از مدینه و یا از مکّه کوچ کرده، در کنار نهر آبی و یا در زیر آبشار و هوای ملایمی به ترنّم مشغول شود و آیات قرآنی را در آنجا بخواند و فقط از مزایای روحی بهرمند شود. ولی اینکار را نمی کند، و نور توحید را در سایه درخشش برق شمشیر و نیزه، و صدای صَهیل اسبان تازی و همهمه رزمآوران غازی مینگرد. اینست فلسفه جهاد در اسلام.
داستان عبور پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از نزد اسیران، و تبسّم آن حضرت
ملاّی رومی داستان اسیرانی را که با زنجیر بسته بودند، و از جلوی آنها پیامبر عبور فرمود و لبخندی زد و آنها گفتند: چگونه این مرد رحمت عالمیان است و ما را بدین حال مینگرد و میخندد؛ مفصّلاً ذکر می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در پاسخشان فرمود:
«عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یجَرُّونَ إلَی الْجَنَّهِ بِالسَّلاسِلِ.» ؛«تبسّم من از شگفتی بود از این قومی که آنها به سوی بهشت با زنجیرها کشانده میشوند.»
حکیم متألّه صمدانی: حاجّ ملاّ هادی سبزواری در شرح این عبارت گوید: یعنی عجب دارم از قومی که کشانده میشوند به سوی بهشت به زنجیرها و به جبر و إکراه. یعنی به ایمان که عین بهشت بود کشانده می شدند. (کتاب نور ملکوت قرآن / جلد سوم ص ۳۵۵)
فرآوری : محمدی