آنطور که از ظواهر امر پیداست قطر در طول دهه گذشته یکی از ارزشمندترین متحدین امریکا در خاورمیانه بوده است. این کشور میزبان تعداد زیادی از پایگاه های هوایی ایالات متحده در خلیج فارس است و اغلب حمایت مالی و سیاسی لازم را از طرح های امریکا در خاورمیانه به عمل آورده است. در حقیقت واشنگتن اغلب فعالیت های قطر، را تقویت می کند تا دیپلماسی ایالات متحده از جمله حمایت سیاسی از اقدام نظامی علیه سوریه در اتحادیه عرب را مشروعیت بخشد.
با این حال نقش قطر در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده بیشتر از آنچه که تا به حال به نظر می رسید مشکل زا بوده است. این کشور کوچک امیرنشین جاه طلب از ثروت عظیم هیدروکربنی خود برای تسلیح و تامین مالی جنگ داخلی در سوریه و لیبی، حمایت از حماس در غزه و میانجی گری در سودان و لبنان استفاده کرده است. گاهی اوقات منافع این کشور در جهت ایالات متحده است اما بسیاری اوقات نیز این طور نیست. شروع به کار شبکه خبری الجزیره امریکا که مالکیت آن در اختیار دولت قطر است باید توجهات را به سوی اهداف و نیات دوحه سوق دهد.
فعالیت های قطری ها در طول سال های گذشته تلفیقی از سود و ضرر را برای ایالات متحده به همراه داشته است. در حقیقت این کشور گاهی اوقات فعالانه و هدفمند تلاش های امریکا را در مشکلات کلیدی به چالش کشیده است. برای مثال ولخرجی قطر و حمایت مالی بی چون و چرا از دولت مرسی، وی را قادر ساخت که از انجام اقدامات ریاضتی که صندوق بین المللی پول و امریکا اعتقاد داشتند برای احیای اقتصاد مصر لازم است و همین طور از سازش با مخالفان داخلی سر باز زند. سفر مقامات بلند پایه قطری به غزه و حمایت قاطع و علنی انها از رهبران حماس تلاش های امریکا را برای منزوی کردن و از مشروعیت انداختن حماس زیر سوال برد.
همچنین تلاش های امریکا برای حمایت از تشکیل یک دولت انتقالی اعتدالی و فراگیر در لیبی که بتواند این کشور را اداره کند با سیاست های مستقلانه قطری ها شکست خورد.
در حالی که امریکا و دیگر شرکایش سعی می کردند جایگاه شورای ملی انتقالی مخافان را در صحنه جهانی ارتقا دهند، قطر مکررا برای جایگزین کردن گروه های اپوزیسیون دیگری که وابسته به این کشور باشند فشار وارد می کرد.
همچنین این کشور به شبه نظامیان اسلامگرا خارج از ساختار شورای ملی انتقالی اسلحه و مهمات می رساند و صدای این گروه ها را برای مخالفت با طرح امریکایی برای لیبی پسا قذافی تقویت می کرد و توانایی و مشروعیت شورای ملی انتقالی را برای کنترل اوضاع زیر سوال می برد.
به نظر یکی از افسران ارشد اسرائیل: عمل کردن نامسئولانه قطری ها در لیبی فاجعه امیز بود. انها از بازیگران خطرناک اسلامگرا حمایت می کردند.” همانطور در ان زمان پیش بینی می شد این اقدامات ناتوانی لیبی برای تشکیل یک دولت موثر مرکزی و تقویت این شبه نظامیان را در پی داشت.
اوضاع در سوریه هم بهتر نیست. قطر بعد از سال ۲۰۱۱ به عنوان مهمترین حامی خارجی مخالفان رژیم بشار اسد ظاهر شد. بر اساس گزارش منابع خبری قطر تا به حال بیش از ۳ میلیارد دلار برای کمک به مخالفان هزینه کرده است. این کشور یکی از تامین کنندگان اصلی سلاح و مهمات مخالفان بوده است و احتملا بیشترین نفوذ را به عنوان یک بازیگر خارجی در میان مخالفان سوری دارد.
خیلی از متحدان درباره سوریه برای امریکا دشواری افریدند اما قطر ثابت کرده است که بزرگترین مانع برای ایجاد وحدت میان نیروهای متفقین بر سر سیاست سوریه است. قطری ها مانند قضیه لیبی از نفوذ خود برای بی اثر کردن تلاش های ایالات متحده و دیگر کشورها برای ایجاد اتحاد در داخل محالفان سوری که پیش شرط راه حل گفتگو محور برای جنگ است استفاده کردند.
بنابر گزارش ها اقدامات قطر از جمله تمایل این کشور برای حمایت از چندین فرقه مذهبی، رضایت این کشور برای تعامل با جهادی ها و خودداری از کانالیزه کردن کمک هایش به شورای نظامی سوریه، اختلافات در درون مخالفان را تشدید کرده است و باعث شده که انها از گفتگو و مذاکره امتناع ورزند.
همه اینها مشکلاتی برای سیاست امریکا در سوریه است. در حالی که سیاست امریکا در سوریه عیوب فراوانی دارد، هیچ سیاست این کشور نمی تواند ثبات را بازگرداند مگراینکه ایالات متحده اجماعی را با کشورهایی که متحدان خود را در سوریه می بینند شکل دهد.
اگر حمله هوایی امریکا منجر به سقوط اسد شود اتحاد مخالفان برای ایجاد ثبات در دوران پس از اسد حیاتی است. تصمیم اخیر دولت اوباما برای تسلیح مخالفان سوری به نیت تقویت اتحاد انها و قدرت گرفتن میانه روها در میان ان هاست. اما تهاجم امریکا به سوریه بدون همکاری متحدان اصلی این کشور تنها اختلافات مخالفان را تشدید می کند. ضروری است که نیروهای متفقین از یکدستی مخالفان و اتحاد انها اطمینان حاصل کنند و به نوبه خود مهم این است به دنبال راه حل گفتگو محوری باشند که ایالات متحده در پی ان است.
خب پس قطری سعی می کنند چه کنند؟ مهران کامروا معتقد است که قطر به دنبال پرستیژی است که از نقش افرینی در موضوعات مهم روز بدست می اورد. اما بررسی الگوی فعالیت های این کشور در چند سال گذشته نشان می دهد که فعالیت قطری ها بخشی از استراتژی بزرگتری است که در سراسر جهان اسلام بازی کرده است. همانطور که برایان کاتولیس می گوید قطر به بیداری عربی به چشم فرصتی برای بسط نفوذ خود در حکومت های اسلامگرای مستقر شده می نگرد که به جای ایالات متحده و عربستان چشم یاری و راهنمایی به قطر دارند. این منفت دوکانه در ارتقای نفوذ و ایدیولوژی است که که سیاست خارجی قطر را از لیبی تا فلسطین شکل میدهد.
این استراتژی در بسیاری نقاط موجب شده است که دولتی وابسته به گروه های اخوان المسلمین بر سر کار بیایند که خود را مدیون حامیانشان در دوحه می دانند. تصمیم قطر برای تشویق جنبش های اخوان المسلمین و مخالفت با گروه های جایگزین دیگر از دو عامل سرچشمه می گیرد.
نخست اینکه قطر فکر می کند که می تواند کنترل بیشتری بر اخوان المسلمین نسبت به سایر جنبش های سیاسی داشته باشد. زمانی که امیر قطر در اواسط دهه ۱۹۹۰ به قدرت رسید اخوان المسلمین هنوز حمایت اعراب سنی را نداشت. این وضعیت قطر را قادر ساخت که خود را در موقعیت متحد یکتا و اجتناب ناپذیز اخوان المسلمین قرار دهد. در مقابل به عنوان مثال جنبش های سلفی مدت های طولانی است که از حمایت عربستان سعودی برخوردار هستند. در صورتی که قطر دست به حمایت از گروه های سلفی بزند، خود را در رقابتی برای نفوذ با رقیب منطقه ایش خواهد دید که کنترل قطر بر گروه های وابسته اش را زیر سوال می برد.
دوم، احتملا ارزیابی قطر این است که اخوان المسلمین موجی از آینده در خاورمیانه است، جنبشی که با تکثرگرایی تشدید شده است. در حالی که قطر می تواند نفوذ قابل ملاحظه ای در میان گروه های سکولار و لیبرال که به شدت نیازمند حمایت خارجی هستند داشته باشد اما رهبران قطر اعتقاد دارند که این جنبش ها نمی توانند تاثیر زیادی در خارج از کشور داشته باشند. سابقه امیر پیشین در حمایت از سازمان های اخوان المسلمین در سرتاسر منطقه و روابط طولانی مدت رهبران این امیرنشین با یوسف القرضاوی، مفتی وابسته با اخوان امتیازات زیادی به قطر برای افزایش متحدان منطقه ایش با برجسته کردن گروه های اسلام گرا داشته است.
رهبران قطر به طور منطقی از این می ترسند که گسترش جنبش های مردمی از جمله اخوان المسلمین در سراسر جهان عرب روزی حاکمیت آنها را هم تهدید کند. اما به نظر می رسد دولت قطر در پناه ثروت عظیم خود اعتماد به نفس این را به دست آورده است که هر تهدیدی بالقوه داخلی از سوی جنبش اخوان المسلمین را مهار کند در حالی که به حمایت از اخوان خارج از کشور خود ادامه می دهد.
استراتژی قطر حاکی از آن است که اختلافات قطر-امریکا آن طور که اغلب مقامات امریکایی می گویند فقط تفاوت در تاکتیک ها نیست. همانطور که مثال لیبی نشان می دهد، قطر ظرفیت این را دارد که حتی زمانی که امریکا عمیقا خود را درگیر کرده است نقشه های این کشور را نقش بر آب کند. در عوض شباهت های ظاهری در اهداف قطر و امریکا ، اختلافات عمیق تر بین تصورات این دو کشور از خاورمیانه را پوشانده است.
برای مثال در سوریه، هدف قطر مبنی بر تشکیل یک دولت اخوانی وابسته به قطر از طریق حل و فصل سیاسی قابل دستیابی نیست. فرایند طولانی مذاکره مخصوصا میانجیگری ایالات متحده و روسیه، نفوذ اخوان در مخالفان سوری را کمرنگ کرده است و نیازمند نوعی سازش با عناصر رژیم اسد است. بنابراین، اهداف قطر نیازمند پیروزی نظامی است، اول توسط نیروهای مخالفین بر نظام اسد و سپس پیروزی سیاسی و نظامی نمایندگان قطر بر دیگر مخالفین که توسط کشورهای دیگر حمایت می شوند. در نتیجه فعالبت های قطر نه دستیابی به راه حل سیاسی در سوریه را هدف قرار داده است، نه به دنبال یکپارچگی بیشتر مخالفان سوری است.
یکی از نشانه های بارز این رویکرد اخلالگر قطر حمایت همه جانبه و تفرقه انداز این کشور از نخست وزیری موقت غسان هیتو، نماینده اخوان بود. انتخاب وی منجر به جدایی ۹ تن از اعضای ائتلاف مخالفان سوری، به چالش کشیدن اتحاد مخالفان و به نظر می رسد به قصد بی نتیجه کردن ابتکار معاذ الخطیب، رئیس ائتلاف برای شروع گفتگوها با نظام اسد بود. خطیب مدت کوتاهی پس از این اتفاق از سمت خود استعفا کرد.
اگر دخالت قطر در سوریه مانع پیدایش چشم اندازی برای ظهور یک اپوزیسیون با ثبات، فعال و پاسخگوی سوی شده است، این نتیجه ناخواسته یک سیاست طراحی و اجرا شده ضعیف نیست. بلکه این اوج منطق یک استراتژی است که برای قطر نفوذ و انتخاب بازیگران دلخواه را در صحنه صلح سوریه و همین طور ثبات در منطقه به ارمغان داشته است.
در مجموع در حالیکه قطر لزوما دشمن ایالات متحده نیست اما قطعا متحد این مشور هم محسوب نمی شود. واکنش معمول دولت امریکا به چنین انحرافی در رابطه با شرکایش دفاع ار “تعامل همه جانبه” است که هم نارضایتی ایالات متحده را نشان دهد و هم آن کشور را متقاعد کند که راه را اشتباه رفته است. اما در مورد قطر، تعامل همه جانبه در لیبی و سوریه و در کنار آن تلاش ها برای اینکه قطر حمایت خود از حماس را پایان دهد، برای تغییر رفتار قطر شکست خورده است. زمان آن رسیده که این موضوع را درک کرده و این را در نظر بگیریم که ایالات متحده نیاز دارد که در رویکرد خود به فعالیت های قطر بازنگری کند.
انتقال قدرت در قطر می تواند فرصت تازه ای برای ایالات متحده برای تغییر رویه فعلی این کشور باشد. اما اکثر کارشناسان معتقدند علائم زیادی از اینکه نشان دهد امیر جدید مایل به تغییر سیاست خارجی قطر است دیده نمی شود. به نظر می رسید شیخ تمیم بن حمد آل ثانی در نخستین سخنرانی خود به عنوان امیر تلاش زیادی می کرد که تدوام سیاست خارجی قطر را نشان دهد؛ وی وعده داد که قدم در “راه” پدرش می گذارد و به شدت تاکید کرد که قطر “رفتار مستقل” خود را ادامه می دهد. در واقع، تمیم به عنوان یکی از معماران سیاست قطر در قبال لیبی و سوریه از جمله حمایت از اخوان در طی دو سال گذشته شناخته می شود.
در صورتی که تمیم با تغییر الگوی سیاست فعلی قطر موافقت کند ، امریکا قطعا باستی نسبت به روابط دوجانبه بیشتری تمایل نشان دهد. اما بعید است که فرض کنیم امیر جدید سیاستی را که قطری ها فکر می کنند موفقت آمیز بوده است اساسا تغییر دهد. در صورتی که الگوی فعلی باقی بماند، زمان آن فرا می رسید که بپذیریم اختلافات قطر و امریکا نتیجه شکست در تعامل آنها نیست. آنها بر سر اهدافشان در سوریه و جاهای دیگر اختلاف دارند. بر این اساس ایالات متحده باید تلاش برای متقاعد کردن قطر درباره اینکه اقدامات آنها اهداف مشترک را تضعیف می کند و اینکه قطر بپذیرد ماموریتش در این پرونده ها با ایالات متحده یکسان نیست را متوقف کند.در عوض، درخواست تغییر محاسبه هزینه-فایده ای که قطر در سیاست سوریه با آن مواجه است کند. این مورد درباره قطر به دلیل ثروت این کشور، میزبانی پایگاه های امریکایی در خلیج فارس و ارزش این کشور در اولویت های ژئوپولیتیکی دیگر برای ایالات متحده که در آنها منافع امریکا و قطر بسیار هم جهت است و قطر در آن موارد همکاری خوبی با ایالات متحده دارد بسیار دشوار خواهد بود.
در پایان باید گفت که قطر نه متحد امریکاست نه دشمن آن. با وجود اینکه امریکا نمی تواند روابط استراتژیک عمیقی با قطر بنا کند این به این معنا نیست که باید در همه موارد به مخالفت با این کشور برخیزد. بلکه ایالات متحده باید بدانند که همیشه رابطه بسیار تجاری با قطر داشته و در نتیجه باید به دنبال بدست آوردن بهترین معامله در هر تجارت باشد و اینکه ایالات متحده قطعا کارت های برای بازی کردن دارد و باید در صورتی که دولت جدید قطر تصمیم گرفت سیاست های فعلی را ادامه دهد این کارت ها را در نظر بگیرید.
امریکا در پرونده سوریه باید از نفوذ خود بر ترکیه و اردن برای قطع کردن دسترسی قطر به صحنه بازی استفاده کند. این کار در اردن که از نفوذ قطر بر بازیگران اسلامگرای سوری وحشت دارد دشوار نیست. ایالات متحده ممکن است در ترکیه نیاز داشته باشد تا بفهمد که قطر دستگاه اطلاعاتی برای حمایت از تحویل اسلحه به سوریه نداشته باشد. این خیلی شگفت انگیز است که بخش عمده ای از سلاح های قطری به دست گروه های دیگر از جمله کردها نرسیده است با توجه به نزدیکی آنها به مسیر حمل این محموله ها از ترکیه. حتی اگر بشار اسد سقوط کند، ممکن است تلاش های قطری ها نهایتا منجر به وقوع جنگ داخلی دیگری، این بار میان سکولارها و اسلامگرایان و اعراب علیه اکراد شود و خطر تجزیه سوریه را در بر داشته باشد. این نتیجه ای است که ترکیه را از وخیم تر شدن مشکل کردهایش هراسان می کند. همزمان امریکا می تواند برای کاهش نفوذ قطر عربستان را برای استفاده از منابع مالی اش برای جایگزینی قطر تشویق کند. عربستان خیلی بیش از قطر طرفدار گروه های میانه رو و سکولار سوری است و با اهداف ایالات متحده هماهنگی بیشتر دارد. گزارش ها اخیر نشان می دهد که چنین اتفاقی در حال وقوع است.
امریکا در کنار عدم اجازه دسترسی قطر به سوریه باید به دنبال افزایش هزینه قطر برای ادامه سیاست های فعلی اش باشد. ایالات متحده می تواند از رقابت طولانی مدت عربستان و قطر بهره برداری کند و عربستان را تشویق کند مخالفان قطری که مشروعیت خاندان ثانی را به چالش می کشند پناه داده و امکاناتی را در شبکه ماهواره ای العربیه در اختیار آنان قرار دهد. (در مقابل حرکت الجزیره قطر برای میزبانی مخالفان عربستان سعودی). به طور مشابه دولت امریکا می تواند پیشنهاد دهد که دانشگاه ها و اتاق های فکر اعضای دیگر خاندان ثانی که در تضاد با امیر و خانواده اش هستند را به امریکا و مکان های دیگر دعوت کند تا شکاف و اختلاف در خاندان حاکم را به نمایش بگذارد. همچنین در جبهه بین المللی امریکا می تواند کمپینی را برای نشان دادن شرایط رقت انگیزی که بیش از یک میلیون کارگر مهاجر در آن کار و زندگی می کنند آغاز کند. چنین تبلیغات منفی می تواند شهرت قطر را در آستانه میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ لکه دار کند.
در سطحی وسیع تر کنار آمدن با آثار منفی قطر بر سیاست های خاورمیانه ای ایالات متحده نیاز به تغییر شرایط معامله با این کشور دارد. قطر در میان همسایگان قدرتمندترش بسیار منفور است و مدت هاست که ثروت عظیمش را پشت حضور ارتش امریکا مخفی کرده است. این کشور برای باز نگه داشتن خطوط حمل و نقل کشتیرانی خود که گاز قطر را به بازار جهانی منتقل می کند به امریکا وابسته است. با این حال نقش حیاتی که امریکا برای حمایت از قطر در مقابل همسایگانش بازی می کند کوچکترین نفوذ امریکا بر دولت این کشور را به بار نیاورده است. به نظر می رسد که قطری ها درک کرده اند که خواسته امریکا برای هژمونی منطقه ای در خلیج فارس نیازمند پایگاه های نظامی این کشور در قطر است واین نیاز اهرم های لازم را در روابط دوجانبه به قطری ها داده است. مقامات امریکایی و افسران ارتش این کشور هم با گفتن اینکه حضور نظامی امریکا در قطر برای سیاست امریکا بسیار حیاتی است – اگرچه از این اهمیت پس از خروج نیروهای امریکایی از افغاستان کاسته شده- این باور را در قطری ها تقویت کرده اند.
ایالات متحده باید به اطمینان خاطر دادن به قطر پایان دهد و این کشور را متقاعد کند که راه های دیگری هم برای حمایت از منافع امریکا در خلیج فارس وجود دارد.وجود چنین گزینه ای بدون شک به قطری ها می فهماند که داشتن حمایت امریکا در چنین منطقه دشواری تا چه حد مهم و حیاتی است. البته به اجرا در آوردن این مورد نیاز به گزینه های واقعی دیگر برای میزبانی پایگاه های امریکا دارد. اما اولین قدم برای این کار این است که به هزینه ای که ایالات متحده در حال حاضر برای تکیه اش بر قطر می پردازد اذعان کنیم.
هیچکدام از این کارها آسان نیستند.اما در نهایت سیاست امریکا در پرونده های مهم خاورمیانه مانند سوریه اسیر اشتباهات کشور کوچکی می شود که ارتش ایالات متحده از آن دفاع می کند. این شکستی بزرگ برای دیپلماسی است.
منبع: فارن پالیسی/ ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی