این نوشتار به اختصار، تلاشی است برای جواب به این سؤال که: با فرض پذیرش ضرورت دین، آیا دین اسلام میتواند جوابگوی نیازهای انسان در این زمان باشد؟ چگونه اسلام میتواند به عنوان آخرین دین که ادعای جاودانگی دارد با شرایط همیشه متغیر، در طول تاریخ کنار بیاید؟
این سؤال هر چند ساده به نظر میرسد اما بسیار جدی است. این سؤال دقیقاً از مواردی است که طرح آن قبل از آنکه دلیل داشته باشد علت دارد.
منشأ و خاستگاه این سؤال میتواند بخشی ریشه در عدم آشنایی دقیق با اسلام جستجو کرد، اما علت اصلی این سؤال -به نظر نگارنده- انطباق اسلام بر آنچه در جوامع امروزی به اسم اسلام وجود دارد میباشد.
بدیهی است که باید بین اسلام و برداشتها و قرائتهای مسلمانان از آن تفاوت قائل شد. هیچ برداشتی از دین مقدس نیست چون فهم بشری است. دین در مجموع چون از طرف خداست، مقدس است. اما تسری و انتقال این قداست به کسانی که از دین استنباط میکنند، یا نسبت قداست به اقوال آنها از جمله آفاتی است که دامنگیر اسلام شده است. به همین دلیل عدم تفکیک بین حقیقت اسلام و تجربههای انسانی در تطبیق آن، جواب به این سؤال را مشکل نموده است.
برای فهم بیشتر این موضوع مثالی میزنیم. مقولههایی همچون آزادی، دموکراسی، عدالت از نظر ما مفاهیم دارای ارزش و اعتبار میباشد. حال اگر افرادی به اسم آزادی، دیگران را از آزادی محروم و به اسم عدالت به دیگران ظلم و به اسم دموکراسی به دیگران خیانت کنند ما اصل آزادی، دموکراسی و عدالت را زیر سؤال نمیبریم، بلکه میگوییم: مجریان و صاحبان آن مقصرند که این مفاهیم ارزشی ومعتبر را لوث کردهاند.
اما در مورد اسلام متأسفانه چنین رفتار نمیشود. اگر کسانی به اسم اسلام به دیگران ظلم و خیانت کنند، اسلام را متهم میکنیم و آن را عامل استبداد، تنگ نظری و خشونت معرفی میکنیم و نمیگوییم که آن افراد مقصرند که با استفاده ابزاری از دین به خود و مردم خیانت کردهاند.
بنابر این جواب این سؤال تا زمانی که تعریف ما از اسلام، واقعیتهای موجود و تجربههای مسلمانان باشد، رسیدن به جواب ممکن نیست. اقبال لاهوری برای تاکید بر این تفاوت میگوید:
برون آ از مسلمانان گریز اندر مسلمانی
مسلمانان روا دارند کافر ماجراییها
برای توضیح بیشتر میگوییم:
اگر قانون درست اجرا نشود دلیل بر بد بودن قانون نیست. ممکن است بهترین منهج آموزشی، به دلیل عدم اجرای دقیق آن نتایج مطلوب را نداشته باشد، آیا این دلیل بر این است که آن منهج به درد نمیخورد؟ برای ایجاد یک رفتار منطقی و علمی با موضوع مورد بحث لازم است تذکر فوق را به صورت جدی در نظر بگیریم.
بعد از این مقدمه لازم است با ذکر چند اصل زمینهی لازم برای رسیدن به جواب را ایجاد کنیم.
«اسلام» در یک نگاه کلی، به عنوان دین تمامی پیامبران و در نگاه دیگر به عنوان اسم خاص برای دینی است که بر پیامبر اسلام محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم نازل شده است. دین اسلام در مفهوم دوم خود با آیین پیامبران گذشته در منبع و مصدر، اصول اعتقاد و توحید و اصول اخلاق مشترک بوده و در احکام مرتبط با زمان و مکان(قوانین و شریعت) با آنها مختلف است.
مقولهی ایمان به دین آسمانی، متضمن اعتراف به این امر است که انسان برای دسترسی به سعادت و خوشبختی نیازمند دخالت وحی بوده و تکیه بر عقل فردی و حتی جمعی منهای وحی ناکافی است.
در بینش دینی، از آنجایی که عقل انسانی محدود و ناقص و همچنین متأثر از هوی و هوس میباشد صلاحیت قانونگزاری را ندارد. وضع قوانین در صلاحیت ذاتی است که انسان را آفریده و به همهی ویژگیهای این مخلوق آگاهی دارد.
« أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»
بنابراین بین خالقیت و آمریت رابطهی مستقیم وجود دارد.
« أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ»
خداوند بخش هدایت انسانها را خود پذیرفته و متعهد شده است که انسان را در مسیر زندگی دستگیری نماید. «إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى» و بر همین اساس خداوند، از بدو خلقت متناسب با رشد عقلی انسان و نیازهای او بخشی از هدایت را که انسان به آن نیاز داشته، فرو فرستاده است. این کار بوسیلهی ارسال رسل و در شرایطی همراه با نزول کتب آسمانی صورت گرفته است.
رشد عقلی انسان، تغییر شرایط زمانی و مکانی و ظهور نیازهای جدید فلسفهی تکرار این رسالتها و توجیه تعدد پیامبران در طول تاریخ بوده است.
زمانی که بشریت استعداد دریافت آخرین پیام آسمانی را پیدا نمود، و رشد عقلی انسان به حدی رسید که با ترسیم ضوابط و معیارهای کلی و تعیین مقاصد توسط وحی بتواند به ادارهی صحیح زندگی خود بپردازد، و از طرفی امکان این فراهم گشت که انسانها بتوانند پیام آخرین را در گستره هستی (در طول زمان و مکان) بگسترانند و آن را منتقل نمایند، خداوند قرآن را بر آخرین رسولانش نازل نمود، تا بدینوسیله خاتمیت رسل رقم خورده و آخرین و کاملترین تصویر از دین در اختیار انسان قرار بگیرد.
قرآن در مدت بیست و سه سال بر محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم خاتم النبیین به صورت تدریجی نازل گشت. وظیفه رسول خدا، تلقی، تبلیغ، تبیین، و تربیت نسلی از انسانها بود که الگوی عملی تطبیق این منهج خداوندی باشند.
رسول خدا توانست با ارائهی الگوی فردی، خانوادگی و جمعی به ارائهی نمونه زنده و عملی دین بپردازد.
جمعی که توانستند در تصور و اعتقاد و در رفتار و سلوک جلوههای زیبایی ازمعنویت، تمدن، اخلاق و پیشرفت و … را ایجاد نمایند. بگونه ای که جامعه هدف آنها در کمترین مدت شیفته دین جدید گشته و به آن رو آوردند. بدیهی است تا زمانی که این جلوههای زیبا آثار آن در پیروان بعدی (تابعین و کسانی که بعد از آنها آمدند) باقی ماند مسلمانها توانستند دیگر ملتها را نیز از ظلم ادیان به وسعت اسلام و از بندگی بندگان به بندگی خداوند درآورند.
از آنچه گذشت به یکی از ویژگیهای اسلام پی میبریم که: این دین به عنوان آخرین دین محدود به زمان یا مکان مشخصی نیست. توجه به همین ویژگی، سؤال اصلی این بحث را ایجاد میکند.
چگونه دین اسلام با نصوص محدود (کتاب و سنت) میتواند برای ابدیت در مقابل متغیرات جوابگو باشد؟
راه حل اسلام برای برون رفت از این وضعیت «اجتهاد» میباشد. اجتهاد در عرف علما بر “به کار گیری همهی توان برای وصول به احکام از طریق استنباط از ادلهی شرعی” اطلاق میگردد. مجتهدین باید اضافه بر ویژگیهای اخلاقی و تقوا از جهت علمی به قرآن، سنت، لغت، مقاصد شریعت و فقه واقع آشنا باشند. اجتهاد بیانگر اعتبار عقل، ضامن استمرار و جاودانگی دین و عامل توافق بین نص و مصلحت میباشد.
در حدیثی که ترمذی و ابوداوود آن را روایت کردهاند زمانی که رسول خدا معاذ بن جبل را به یمن فرستاد از او پرسید: در آنجا چگونه قضاوت میکنی؟ گفت: بر اساس کتاب خدا. فرمود: اگر آن را در قرآن نیافتی؟ گفت: بر اساس سنت رسول خدا صل الله علیه و سلم. فرمود: اگر آن را در سنت نیافتی؟ گفت: اجتهاد میکنم و از هیچ کوششی دریغ نمیکنم.
با توجه به اینکه پیامبر در ادامه نفرمود: اگر آن را در اجتهاد نیافتی، میتوان نتیجه گرفت که اجتهاد به عنوان راه حل برای جوابگویی به مسائل جدید قرار داده شده است.
برای رسیدن به جواب سؤال، توجه به چند امر در زمینهی شناخت اسلام و اجتهاد ضروری است.
دین اسلام دارای دو بخش کلی است:
بخشی که ثابت است و اجتهاد در آن نقشی ندارد و جز در مواردی که جنبهی تطبیق و اجرا دارد اجتهاد به آن تعلق نمیگیرد. این امر در شرایط زمانی و مکانی مختلف تغییر نمیکند. بنابر این احکام مرتبط با آن به صورت قطعی نازل شده است. بخش ثوابت دین که در اعتقاد، اخلاق و احکام وجود دارد مانع از تمییع، سستی و از هم گسیختگی دین میگردد.
بخش متغیر دین که اجتهاد به آن تعلق میگیرد. متغیرات اموری هستند که با شرایط مختلف تغییر میکنند. چنین اموری حکم شرعی به صورت قطعی در مورد آنها نازل نشده است. چنین اموری به مجتهدین سپرده شده تا با رعایت ضوابط لازم به استخراج حکم مناسب آن بپردازند.
در بحث اسلام شناسی توجه به مقاصد شریعت بسیار اهمیت دارد. زیرا فهم مقاصد شریعت یک رکن از ارکان اجتهاد میباشد. منظور از مقاصد شریعت این است که همهی تشریعات و قوانین دین برای تحقق مقاصد و اهدافی مقرر شدهاند. تحقق این اهداف و مقاصد مورد توجه شارع است. تحقق اموری همچون حفظ ضروریات پنجگانه (دین، نفس، عقل، مال و نسل)، عدالت، شوری، جلب مصالح و درء مفاسد و همچنین مقاصد عالیهی توحید، تزکیه و عمران به عنوان عالی ترین مقاصدی که قرآن همیشه بر آن تأکید دارد، مراعات آن در همهی شرایط ضروری است. بنابراین مجتهدین نمیتوانند احکامی را به عنوان حکم شرعی استنباط کنند که در تضاد با این مقاصد واقع گردد.
با توجه به آنچه گذشت، واضح میگردد که حکم همهی جزئیات زندگی (اقتصاد، سیاست و… ) بصورت «نص» (منظور لفظ آیات و احادیث) نازل نگشته است و ادعای جوابگو بودن دین اسلام در همهی مسائل زندگی، بدین معنی نیست که اسلام برای همهی جزئیات زندگی حکم صریح بصورت نص داشته باشد.
نصوص کتاب و سنت، وظیفهی تبیین جهانبینی صحیح و ارائهی راهنماییهایی در زمینهی روش رسیدن به آن و همچنین بیان حکم صریح در بخش ثوابت دین (که قبلا به آن اشاره رفت) و ارائهی ضوابط و مقاصد کلی، که مسلمانان باید آنها را رعایت کنند برعهده دارد. بنابر این از طریق اجتهاد، مجتهدین باید با فهم واقع (اموری که میخواهند در مورد آن نظر دهند) و فهم دین (نصوص مرتبط و مقاصد و ضوابط)، حکم مناسب را بیان نماید.
اجتهاد به معنی لغو و نفی عقل نمیباشد. اگر فرایند اجتهاد را درست بررسی کنیم نقش عقل مشخص میشود. تفاوت بینش دینی و غیردینی در این است که در بینش دینی عقل بوسیلهی چارچوبهای شرعی محدود و ضابطه مند میگردد اما در بینش غیر دینی عقل مسئولیت سنگین وضع قوانین را منهای وحی باید تجربه کند.
ما معتقدیم که دادن این مسئولیت سنگین به عقل، به معنی وارد کردن عقل به میدانی است که اسباب و وسائل لازم برای موفقیت در آن میدان در اختیار ندارد.
مطلب آخر اینکه اجتهاد ولو اینکه در شروع یک امر فردی میباشد و هرکس که شرایط اجتهاد را داشته باشد میتواند اجتهاد نماید اما در مواردی که قرار است، اجتهاد تبدیل به قرارداد و قانون اجتماعی گردد و دیگران نیز قرار است به آن ملزم گردند، در چنین مواردی اجتهاد فردی اعتباری ندارد و لازم است از طریق اجتهاد جمعی (جمع متخصصان علوم شرعی) احکام شرعی در زمانها و مکانهای مختلف صادر گردد.
در این اختصار قصد ما اثبات اجتهاد جمعی و حجیت آن نیست، ولی با تاکید بر این اصل، باید بدانیم که احکام ثانویه (متغیرات) باید توسط جمع مجتهدین با رعایت مقاصد کلی شریعت صادر گردد در غیر اینصورت تعدد احکام (در موارد کلی جامعه به یک حکم نیاز دارد) کار را بر مخاطبین مشکل میسازد.
در ادامه توجه به این امر مهم است که جمع مجتهدین در اموری که از دایرهی تخصص آنها خارج است ضرورتاً باید از اهل فن -متخصص آن رشته- کمک گرفته و بعد از اینکه نسبت به آن شناخت کامل حاصل کردند با رعایت مسائلی که در مورد اجتهاد گفتیم به صورت جمعی تصمیم بگیرند.
از مجموع بحث میتوان نتایج زیر را به دست آورد:
دین اسلام پتانسیل لازم برای به روز شدن از طریق اجتهاد جمعی دارد. همکاری عقل (خرد جمعی اهل تخصص) و وحی (نصوص دینی) این امر را میسر میسازد.
دین اسلام در قرون اولیه با وجود متغیرت فراوان، توانسته است سعادت و خوشبختی را برای مردم به ارمغان آورد. از نظر عقلی، چنین برنامه ای بار دیگر نیز میتواند در شرایط مختلف دیگر خود را با شرایط جدید وفق دهد.
بنابراین این دین هم در عمل و هم در بخش نظری ثابت نموده است که میتواند بین ابدیت و تغییر سازگاری ایجاد نماید.
۱۶ – شهریور – ۱۳۹۱
نویسنده: سعدالدّین صدیقی
همانطور که ثابت است در قرآن واحادیث نبوی این است که اصل دین بایددراولویت تمامی امور قرار گیردچون تمامی اعمال خیر ما به آن وابسته است که هر گونه اشتباه در فهم آن چه از روی جهل وچه از روی عناد کفر محسوب میشودحال بنده وبلاکی به نام اصل دین ساخته واز شما خواهش میکنم به وبلاکم سر بزنید وبا دلیل درمورد عقیده آن نظر وانتقاد کنید وعقیده خود را درمورد آن بنویسیدتا به اشتباه به محضر الله(جل)نرویم.لطفا جواب رو به وبلاکم بدیدباتشکر
سلام بر برادر مومن وآگاهم
دستت را میبوسم، هزار آفرین برای مطلب بسیار ارزشمندت
دانستن وشناخت این مطالب برای هر مسلمان لازم وضروری است ودر واقع چراغ راه حرکت انسان درمسیر دین است .
چیزی که بسیار اهمیت دارد تشخیص مرز بندی بین ارزش اجتهاد فردی وجمعی است
ممکن است در جایی اجتهاد فردی بر مجتهدی واجب شود ودر جایی دیگر حرام.
وآنچه جایش دراین مجموعه خالی است شورای اوالی الامر مسلمانان است که باید همه
درجهت بر قراری آن بکوشیم تا انشالله هرچه بیشتر به وحدت نزدیکتر شویم .